PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قطعه ماه و آب



طلیعه طلا
1st December 2011, 08:43 AM
ماه و آب

http://img.tebyan.net/Image/Big/1388/04/1345115260105331861582910112025411112661165.jpg




مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را

کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را

روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

منبع (http://www.sea-girl315.blogfa.com/89094.aspx)

ستاره صبح امید
1st December 2011, 03:39 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/wrdljtp7yqh9hrqb7sa.jpg

طلیعه طلا
2nd December 2011, 10:13 AM
شعر حافظ برای حضرت ابوالفضل و داستان این شعر:


مرحوم کل احمد آقا ( کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ) نقل می کردند که:

« روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند:

در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی

رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را،

در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»


شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان

کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان

گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

تبیان

deepdrip
7th December 2011, 02:42 AM
مي خواهم از خشکيدن دريا بگويم

از تشنه کاميهای ماهي ها بگويم

روزي که آب از شرم و خجلت آب مي شد

از داغ آن آلاله ها بي تاب مي شد

مي سوخت از سوز جگرهاي عطشناک

گلهاي پرپر گشته وافتاده برخاک

مي خواست تا از بستر خود پر بگيرد

گلهاي سرخ تشنه را در بگيرد


من حرف ها از ظهر بي خورشيد دارم

من شکوه ها از ماه، از ناهيد دارم

اي کاش آنروز آسمان خون گريه مي کرد

هم ابر، هم رنگين کمان ، خون گريه مي کرد

روزي که ساقي بود ، اما آب ناياب

لبها زسوز تسنگي سيراب سيراب

آن روز دست مهرباني را بريدند

پرهاي مرغ آسماني را بريدند...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد