طلیعه طلا
26th November 2011, 05:22 PM
مقتل یعنی ...
http://www.img.nazfun.com/2011/08/yahossein.jpg
مقتل ها همه که فقط داغ و گریه بر بی کفنی شما در گودال نیست . مقتل که فقط عطش طفلان و نبش قبر برای شیرخواره نیست. مقتل که فقط
جان دادن چند باره ی شما به پای نعش یارانتان نیست. مقتل که فقط دو زانو راه رفتن ات بر سر جنازه ی پسر نیست... مقتل که فقط آتش زدن به
خیمه ها و نیزه های برافراشته از سر نیست . مقتل که فقط بالا زدن پیراهنت و پاک کردن خون روی پیشانی ات و تیر خوردنت نیست... مقتل اصلا اینها نیست ...
مقتل یعنی مردن به پای همین حالای من که نشسته ام با خروار خروار ادعای یاری، ادعای عاشقی ... نشسته ام و به خیال خودم منتظرم که
بخوانی ام، مقتل یعنی حتی یک شیعه هم نه ، یک محب مثل من که نشسته به پای گذر ثانیه ها و هی یکی یکی خط می زند روزهای رسیدنت را...
مقتل یعنی اینکه امسال هم ما باید یک نوکر روسیاه باشیم و هر شب که نه ، چند شب یکبار بیاییم به هیئت ات و برای مصیبت شما گریه کنیم در
حالی که همین شما ، منتظر یک فرمانده ای، برای آنکه علم بدهی به دستش ... برای آنکه پشتت به پشتش گرم باشد ...
مقتل یعنی اینکه هنوز ، با وجود همین من مدعی ، شما... هنوز ... تنها ... غریب ... در پس پرده ای ...
مقتل یعنی دق کردن به پای وضع همین حالای من ...
مرا بیرون بکش ح س ی ن (علیه السلام) ، از این مقتل های حال... تعارف ندارم با شما ! بیا و خوب نگاه کن به من! مرد و مردانه ،
فرماندهی و جان بازی و خون بازی پیش چشمانت را اگر در من می بینی به کربلایت که نه ،به کرب و بلایت دعوتم کن ...
و الا ...
تا هنوز نرسیده محرمت،
پرم کن به پای بی پری علم هایت ...
منبع (http://www.lassarat.blogfa.com/)
http://www.img.nazfun.com/2011/08/yahossein.jpg
مقتل ها همه که فقط داغ و گریه بر بی کفنی شما در گودال نیست . مقتل که فقط عطش طفلان و نبش قبر برای شیرخواره نیست. مقتل که فقط
جان دادن چند باره ی شما به پای نعش یارانتان نیست. مقتل که فقط دو زانو راه رفتن ات بر سر جنازه ی پسر نیست... مقتل که فقط آتش زدن به
خیمه ها و نیزه های برافراشته از سر نیست . مقتل که فقط بالا زدن پیراهنت و پاک کردن خون روی پیشانی ات و تیر خوردنت نیست... مقتل اصلا اینها نیست ...
مقتل یعنی مردن به پای همین حالای من که نشسته ام با خروار خروار ادعای یاری، ادعای عاشقی ... نشسته ام و به خیال خودم منتظرم که
بخوانی ام، مقتل یعنی حتی یک شیعه هم نه ، یک محب مثل من که نشسته به پای گذر ثانیه ها و هی یکی یکی خط می زند روزهای رسیدنت را...
مقتل یعنی اینکه امسال هم ما باید یک نوکر روسیاه باشیم و هر شب که نه ، چند شب یکبار بیاییم به هیئت ات و برای مصیبت شما گریه کنیم در
حالی که همین شما ، منتظر یک فرمانده ای، برای آنکه علم بدهی به دستش ... برای آنکه پشتت به پشتش گرم باشد ...
مقتل یعنی اینکه هنوز ، با وجود همین من مدعی ، شما... هنوز ... تنها ... غریب ... در پس پرده ای ...
مقتل یعنی دق کردن به پای وضع همین حالای من ...
مرا بیرون بکش ح س ی ن (علیه السلام) ، از این مقتل های حال... تعارف ندارم با شما ! بیا و خوب نگاه کن به من! مرد و مردانه ،
فرماندهی و جان بازی و خون بازی پیش چشمانت را اگر در من می بینی به کربلایت که نه ،به کرب و بلایت دعوتم کن ...
و الا ...
تا هنوز نرسیده محرمت،
پرم کن به پای بی پری علم هایت ...
منبع (http://www.lassarat.blogfa.com/)