aramesh ghoroob
26th November 2011, 11:49 AM
مهمترین عضو بدن:
وقتي بچه بودم، مادرم هميشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترين عضو بدن است. در طول ساليان متمادي، جواب هايي مي دادم و هميشه تصورم اين بود که بالاخــره جـــواب صــحيح را پيدا مي کنم. بزرگتر که شدم، به فکرم رسيد که صدا براي ما انسان ها خيلي مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: "مـامـان، فـکر مي کنم گوش ها مهمترين عضو بدن هستند". اما مادرم گـفت: "نـه پـــسرم، اشتباه مي کني. خيلي آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت مي پرسم." چند سال گذشت و قبل از اينکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و اين طور نتيجه گيري کردم که بالاخره جواب صحيح را پيدا کردم. پس به مادرم گفتم: "مامان، بالاخره فهميدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضاي بدن مهمتره."مادرم نگاهي به من انداخت و گفت: "خيلي خوب داري همه چيز رو ياد مي گيري، اما بازم جوابت صحيح نيست، چون خيلي آدما نابينا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت مي پرسم."از قرار معلوم بازم اشتباه کرده بودم. اما دست از تلاشم برنداشتم، چون مادرم هر چند سال يکبار اين سوال را از من مي پرسيد و هر بار که جواب مي دادم، طبق معمول مي گفت: "نه پسرم جوابت درست نيست، ولي خوشحالم. چون داري هر سال باهوش تر ميشي."تا اينکه سال قبل، پدربزرگم مرد و اين مسئله اي بود که قلب همه ما را به درد آورد. همه داشتيم گريه مي کرديم. حتي پدرم هم گريه مي کرد. وقتي که مي خواستيم براي آخرين بار پدربزرگ را ببينيم و با او خداحافظي کنيم، مادرم رو به من کرد و گفت: "عزيز دل من، هنوزم نفهميدي که مهمترين عضو بدن کدومه؟"از اينکه مادرم درست در چنين لحظه اي اين سوال را از من پرسيد سخت تعجب کرده بودم. هميشه فکر مي کردم اين يک بازي بين من و مادرم است. مادرم که تعجب را در صورت من ديد، گفت: "اين سوال خيلي مهمه. اگر به اين سوال جواب بدي، اونوقت مي فهمم که معني واقعي زندگي رو فهميدي.""در اين چند سال هر وقت ازت مي پرسيدم مهمترين عضو بدن کدومه، هر بار بهت مي گفتم که داري اشتباه مي کني و هميشه هم مثالي ميزدم که بفهمي چرا جوابات اشتباهه. اما امروز همون روزيه که بايد درس مهمي ياد بگيري."بعد نگاهي به من انداخت. نگاهي که تنها در يک مادر ديده مي شود. به چشمان خيس از اشکش نگاه کردم. مادرم گفت:"عزيز دلم، مهمترين عضو بدن، شانه هاي توست".گيج و متحير پرسيدم: "چرا، چون سر روي آن قرار دارد"؟ اما مادرم در جواب گفت:"نه براي اينکه وقتي دوست يا همسرت ناراحت است و گريه مي کنه، سرش را روي شونه هاي تو ميذاره. عزيز دلم، هر کسي توي اين دنيا به يک شونه نياز داره که برخي مواقع سرش را روي اون بذاره. فقط دعا مي کنم تو هم دوست يا همسري داشته باشي که در هنگام نياز سرت را روي شانه هايشان بگذاري و گريه کني تا کمي تسلي پيدا کني".همانجا و همان لحظه بود که دريافتم مهمترين عضو بدن جاییست که در برابر غم و اندوه سايرين خود را مسئول مي داند و با آنها همدردي مي کند!!خوشا به حال کساني که شانه اي براي گريستن دارند و بدا به حال کساني که از اين نعمت بي بهره هستند.
وقتي بچه بودم، مادرم هميشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترين عضو بدن است. در طول ساليان متمادي، جواب هايي مي دادم و هميشه تصورم اين بود که بالاخــره جـــواب صــحيح را پيدا مي کنم. بزرگتر که شدم، به فکرم رسيد که صدا براي ما انسان ها خيلي مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: "مـامـان، فـکر مي کنم گوش ها مهمترين عضو بدن هستند". اما مادرم گـفت: "نـه پـــسرم، اشتباه مي کني. خيلي آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت مي پرسم." چند سال گذشت و قبل از اينکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و اين طور نتيجه گيري کردم که بالاخره جواب صحيح را پيدا کردم. پس به مادرم گفتم: "مامان، بالاخره فهميدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضاي بدن مهمتره."مادرم نگاهي به من انداخت و گفت: "خيلي خوب داري همه چيز رو ياد مي گيري، اما بازم جوابت صحيح نيست، چون خيلي آدما نابينا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت مي پرسم."از قرار معلوم بازم اشتباه کرده بودم. اما دست از تلاشم برنداشتم، چون مادرم هر چند سال يکبار اين سوال را از من مي پرسيد و هر بار که جواب مي دادم، طبق معمول مي گفت: "نه پسرم جوابت درست نيست، ولي خوشحالم. چون داري هر سال باهوش تر ميشي."تا اينکه سال قبل، پدربزرگم مرد و اين مسئله اي بود که قلب همه ما را به درد آورد. همه داشتيم گريه مي کرديم. حتي پدرم هم گريه مي کرد. وقتي که مي خواستيم براي آخرين بار پدربزرگ را ببينيم و با او خداحافظي کنيم، مادرم رو به من کرد و گفت: "عزيز دل من، هنوزم نفهميدي که مهمترين عضو بدن کدومه؟"از اينکه مادرم درست در چنين لحظه اي اين سوال را از من پرسيد سخت تعجب کرده بودم. هميشه فکر مي کردم اين يک بازي بين من و مادرم است. مادرم که تعجب را در صورت من ديد، گفت: "اين سوال خيلي مهمه. اگر به اين سوال جواب بدي، اونوقت مي فهمم که معني واقعي زندگي رو فهميدي.""در اين چند سال هر وقت ازت مي پرسيدم مهمترين عضو بدن کدومه، هر بار بهت مي گفتم که داري اشتباه مي کني و هميشه هم مثالي ميزدم که بفهمي چرا جوابات اشتباهه. اما امروز همون روزيه که بايد درس مهمي ياد بگيري."بعد نگاهي به من انداخت. نگاهي که تنها در يک مادر ديده مي شود. به چشمان خيس از اشکش نگاه کردم. مادرم گفت:"عزيز دلم، مهمترين عضو بدن، شانه هاي توست".گيج و متحير پرسيدم: "چرا، چون سر روي آن قرار دارد"؟ اما مادرم در جواب گفت:"نه براي اينکه وقتي دوست يا همسرت ناراحت است و گريه مي کنه، سرش را روي شونه هاي تو ميذاره. عزيز دلم، هر کسي توي اين دنيا به يک شونه نياز داره که برخي مواقع سرش را روي اون بذاره. فقط دعا مي کنم تو هم دوست يا همسري داشته باشي که در هنگام نياز سرت را روي شانه هايشان بگذاري و گريه کني تا کمي تسلي پيدا کني".همانجا و همان لحظه بود که دريافتم مهمترين عضو بدن جاییست که در برابر غم و اندوه سايرين خود را مسئول مي داند و با آنها همدردي مي کند!!خوشا به حال کساني که شانه اي براي گريستن دارند و بدا به حال کساني که از اين نعمت بي بهره هستند.