PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چشم هایی که نمی بینند...



طلیعه طلا
24th November 2011, 08:43 AM
چشم هایی که نمی بینند...


http://s2.picofile.com/file/7121557953/59772104902786647742.gif





مرد نجوا کنان گفت :« ای خداوند و ای روح بزرگ با من حرف بزن ».

و چکاوکی با صدای قشنگی خواند ، اما مرد نشنید ، پس مرد دوباره فریاد زد : « با من حرف بزن».

و برقی در آسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین افکن شد. اما مرد باز هم نشنید .

مرد نگاهی به اطراف انداخت و گفت :« ای خالق توانا پس حداقل بگذار تا من تو راببینم»

و ستاره ای به روشنی درخشید ،

اما مرد فقط رو به آسمان فریاد زد:« پروردگارا ، به من معجزه ای نشان بده »

و کودکی متولد شدو زندگی تازه ای آغاز شد ،

اما مرد متوجه نشد و با نا امیدی ناله کرد :« خدایا ، مرا به شکلی لمس کن و بگذار تا بدانم اینجا حضور داری »

و آنگاه خداوند بلند مرتبه دست خود را از آسمان بر روی زمین دراز کرد و مرد را لمس کرد ،

اما مرد با حرکت دست ، پروانه را دور کرد و قدم زنان رفت ....



کواناسا یو کس

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد