PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ریشه شناسی نام شهرها



طلیعه طلا
18th November 2011, 07:05 AM
ریشه شناسی نام شهرها


تبریز



http://www.vojoudi.com/gallery/tabriz_city/Maghberato_Shoara by M Vojoudi in Tabriz City.jpg





در ریشه یابی نام تبریز سخنان گوناگونی وجود دارد . (http://iranjoman.com/) تبریز پیوند « تَب + ریز » است . (http://iranjoman.com/)

یعنی شهری که به دلیل خوش آب و هوا بودن موجب می شود بیمار تندرست شود . (http://iranjoman.com/) تب نشانه ای

برای بیماری است و تبریز یعنی شهری که ریزنده تب است .

اولیا چلبی (از شخصیتهای دوران عثمانی) در سفرنامه‌ خود تبریز را به ترکی «ستمه دوکوجو»

(سیتمه به ترکی یعنی تب ، و دوکوجو یعنی ریزنده) معنی کرده است. مردم تبریز نام شهرشان را

تربیز تلفظ می کنند .

یاقوت حموی در «مُعجَمُ ‌البُـلدان» می نویسد نام شهردر زمان دیدار یاقوت از تبریز در زبان محلی

«تِبریز» تلفظ می‌شد. با توجّه به این سخن ، مینورسکی بر این باور است که تلفظ تِبریز باید به

گویش ایرانی آذری کهن وابستگی داشته‌ باشد.

بنابر نوشته مصطفی مؤمنی در دانشنامهٔ اسلامی ، اهالی بومی آذربایجان تبریز را توری

(چشمه یا رود گرم ) می‌خوانده‌اند. تا آغاز سده چهاردهم خورشیدی نیز روستاییان پیرامون تبریز این

شهر را توری می‌نامیده‌اند. حتی امروزه مردمان «قنبرآباد» پیرامون تبریز به این شهر توری می‌گویند.

در نوشته‌های کهن (برای نمونه ابوالفداء) نام این شهر به ‌شکل «تُوریز» آمده‌است و هنوز هم در

زبان‌های کردی و تاتی «توریز» و «تُوْری» به‌کار می‌رود.

برخی نام شهر را در ارتباط با جنبشهای گرمایی کوه سهند دانسته‌اند.

دانشنامهٔ بریتانیکا تبریز را در اصل «تپ + ریز» می‌داند ، چیزی که باعث روان شدن گرما می‌شود و

شاید به‌خاطر چشمه‌های آب‌گرم پیرامون آن است.

در ریشه یابی نام شهر یک داستان نیز گفته می شود . (http://iranjoman.com/) این‌که زبیده زن هارون‌الرشید تب بالایی داشت ؛

چند روزی که در آن سرزمین بود در اثر هوای خوب و دل‌انگیز آنجا تندرست شد ، دستور داد در

آنجا شهری بسازند و نام آن‌را «تب‌ریز» بگذارند. دکتر احمد کسروی در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان

چنین سخنانی را عامیانه و نادرست می‌داند.

برخی گویند تبریز واژه ای ایرانی و برگرفته از تب به‌معنای «گرم و نیم گرم» و رز و ریز و رش از مصدر

«ریختن» است و به‌سبب وجود چشمه‌های آب‌گرم نزدیکش به معنی «گرماریز»است .
(http://iranjoman.com/)
ویلهلم آیلرس -زبان‌شناس آلمانی- یافتن ریشهٔ دقیق واژهٔ تبریز را دشوار دانسته و گمان برده است

که تبریز از دو بخش تب و رِز، به‌معنای «رود آب گرم» پدید آمده باشد . (http://iranjoman.com/) تپ یا تف به‌معنای «گرم»

(برای نمونه در نام تفتان) و ریز به‌معنای «روان بودن چشمه و جوی» است؛ مانند «کاریز» و «نیریز».

در کتابها نام تبریز به این صورتها آمده است : توریز، تَوْرِژ، تَوْرِش، دَوْرِژ ، تارماکیس، تارماکیزا، تاوراکیس،

تاورش، تاوریز، توریس، توریز، دبریز، تَبریز ، تِبریز، تربیز، تیوریس، تیوریز.

در دانشنامهٔ اسلامی، در پایان نتیجه‌گیری می‌شود که با توجه به‌منابع ارمنی که نام شهر را در سده

پنجم (بلکه چهارم) میلادی، «تورژ» دانسته‌اند و این‌که به‌فارسی هم تورز تلفظ کرده‌اند و با توجه به‌

معنای متداول فارسی «تب‌ریز» و «تب‌پنهان‌کن» و دانشنامه بریتانیکا نیز سخنی همانند دارد و تبریز را در

اصل «تپ + ریز» می‌داند، چیزی که موجب روان شدن گرما می‌شود که شاید به‌خاطر چشمه‌های آب‌گرم

پیرامون آن است.



ایران

طلیعه طلا
18th November 2011, 07:08 AM
ریشه نام شیراز

http://www.shirazjju.com/wp-content/uploads/2011/10/hafez-tomb.jpg




نام شهر شیراز برگرفته از نام قلعه‌ای در اطراف شیراز کنونی در محل قصر ابونصر است.

آن گونه که پیدا است در هنگام ساخت شهر نام این قلعه بر شهر شیراز نهاده شده‌است.

در کاوش‌های باستان‌شناسی در تخت جمشید ، به سرپرستی جورج کامرون در سال ۱۳۱۴ خورشیدی

به پیدایش خشت‌ نبشته‌هایی عیلامی انجامید که بر روی چند قطعه از آن‌ها به قلعه‌ای بنام « تیرازیس»

یا « شیرازیس» اشاره شده‌است . (http://iranjoman.com/) همچنین مهرهایی مربوط به پایان روزگار ساسانی و آغاز اسلام ،

در کاخ ابونصر یافت شده‌است که حاوی نام «شیراز» می‌باشد.

ابن حَوقَل، جغرافی‌دان مسلمان سده چهارم هجری، وجه تسمیه شیراز را همانندیِ این سرزمین

به اندرون شیر می‌داند ؛ چرا که به قول او عموماً خواربار جاهای دیگر بدان‌جا برده می‌شد و از

آن‌جا چیزی به جایی نمی‌بردند.

براساس پژوهش تدسکو شیراز به معنای مرکز انگور خوب است .
(http://iranjoman.com/)
در افسانه ها آمده است كه شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را

بنیان نهاد و نام خود را بدان بخشید.

به روایتی دیگر ، نام این دیار، « شهرراز » بوده كه به اختصار « شهراز و شیراز » گفته شده است.

به نوشته كتاب "صورالاقالیم"، به دلیل وجود دام های بسیار در دشت این سرزمین ، آنجا را « شیرساز »

نامیده اند .در شاهنامه فردوسی در باره شیراز روزگار کیانیان این سروده آمده است .


دو هفته در این نیز بخشید مرد
سوم هفته آهنگ شیراز كرد
هیونان فرستاد چندی ز ری
سوی پارس ، نزدیك كاوس كی

طلیعه طلا
18th November 2011, 07:19 AM
فومن : پناهگاه اندیشه


http://images.persianblog.ir/466000_D7qZB0l3.jpg


در زندگی نامه برخی نامداران این سرزمین از جمله شیخ علی فومنی ، این نام با «پ» آغاز می شود :

اگر نام پومن را پیوند دو واژه « پو + من » بدانیم ، نامی خواهد بود پیوند یافته از« پوش» به معنی

پناه دادن در اوستا و « مَن » به معنی اندیشیدن ، شناختن ، به یاد آوردن و دریافتن است و

پومن یعنی پناهگاه اندیشه .
(http://iranjoman.com/)
در گاتهای اوستا «پئو» یا « فو» به معنی فرا ، پیش ، در آغاز نیز آمده است . (http://iranjoman.com/) پس فومن یعنی آغاز اندیشه .

1- ساخت شهر فومن را برابر یک داستان به فام بن سام بن نوح که یکی از نوادگان حضرت نوح به شمار

می آید نسبت می دهند که البته افسانه ای بیش نیست.

2- برخی گویند چند صد سال پیش بازرگانی روسی به نام فیامین که به این منطقه آمده بود، بعدها در این

شهر ماندگار شد و حکومت این منطقه را به دست آورد و شهر به نام او نامیده شد . (http://iranjoman.com/) نام فیامین در هیچ یک

از منابع تاریخی و جغرافیایی یافت نشده است و این سخن پذیرفته نیست.

3- برخی گویند : شاید فومن برگرفته از واژه « بهمن » باشد که در اوستا به صورت« وهومنا » و در زبان پهلوی

به صورت « وهومن» آمده و کم کم فومن شده است. زرتشت کاویان پور در مقاله ای چنین آورده است : فومن

یا نومن یا فومنا یا درست تر بگوییم نومنا که فنامن نیز خوانده می شود ، نسبت نزدیکی به واژه « بهمن » دارد

که با گذر زمان بدین صورت درآمده است .

4- شادروان حاج علی کوکبی سردفتر پیشین اسناد رسمی شهر فومن به نقل از پدربزرگش چنین بازگو نموده

که نام این ناحیه در ابتدا « بیه پس » بود .مردم تصمیم می گیرند نامی برای آن برگزینند از این رو به قرآن رجوع

می کنند که آیه 61 سوره بقره {و فومها و عدسها و بَصَلها } می آید که واژه فومها برای نام این شهر برگزیده

می شود که به مرور به فومن تبدیل می شود.

5- برخی نام فومن را برگرفته از واژه های اوستایی می داند. "پو" که بعدها به "فو" تبدیل شده در اوستا با

معانی "در آغاز" و واژه "پوئی" در اوستا به معنی "پناه بخشیده" به کار رفته است. واژه "من" نیز به معنای

" اندیشیدن"، است. بر این اساس نام فومن که همان پو+ من است به معنای "نخست اندیشه" و یا

"پناه اندیشه" می باشد.

6- افشین پرتو در کتاب "تاریخ گیلان از آغاز تا برپایی جنبش مشروطه" می گوید : « فوم یا پوم یا بهتر بگویم

پهومpehom واژه ای در زبان پهلوی شمالی است و در این زبان به سیر در گویش باختری اش پهوم و در

گویش خاوری اش که زبان های گیلکی و دیلمی و تالشی و تاتی برگرفته از آنند فوم یا fhom می گویند و

با افزوده شدن پسوند مکانی ان یا( ُن ) به انتهای آن معنی این واژه را جایی که در آن سیر می کارند کرده

است. البته این بدان معنا نیست که در آن جا سیر ی کارند یا سیر زیاد است بلکه ارجمند بودن سیر به گونه ای

که آن را در روی سفره هفت سین نیز می نهند سبب نهادن این نام بر آن شده است. »


القاب شهر فومن در گذر تاریخ

1- دارالاماره: دار به عربی خانه است و اِمارة یعنی فرماندهی. دارالإمارة یعنی مرکز فرماندهی .

2- فومن المبارک: بر بسیاری از سکه های قدیمی منسوب به دوره قاجار که در دارالضرب فومن ضرب گردیده

چنین عنوانی دیده می شود.

3- شهر مجسّمه ها: این لقب تنها لقبی است که امروزه به کار می رود و از دهه پنجاه به این شهر داده شده

است. مهم ترین مجسمه های شهر فومن عبارتند از مجسمه آناهیتا ( الهه آب و روشنایی ایران (http://iranjoman.com/) باستان )

مجسمه چهاردختران ( نشان دهنده محصولات شهر شامل برنج، توتون، چای و کلوچه ) و مجسمه شکاربانان.

این مجسمه ها در زمان شهردار خوش ذوق گذشته این شهر "نصرت الله فرهی" و به دست پیکرتراش و نقّاش

استاد غلامعلی ارژنگ در سال های 1353 تا 1355 ساخته شد.‎

طلیعه طلا
18th November 2011, 07:26 AM
ریشه نام رَشت ( بیه پَس )


http://www.gilmet.ir/climate/RASHT3.jpg
مردم رشت گیلک و به زبان گیلکی با لهجه بیه پس سخن می گویند . (http://iranjoman.com/) مذهب بیشینه مردم شیعه دوازده

امامی است .

ریشه نامگذاری رشت واژه « رش» به معنی باران بسیار ریز است . (http://iranjoman.com/) زیرا آب و هوا در این

منطقه تقریباً ۸ ماه از سال بارانی است که نوع باران « رش » بوده و تا چهار روز در هفته نیز شاید

ادامه یابد . (http://iranjoman.com/) در این صورت رشت یعنی جایی که در آنجا باران پیوسته می‌بارد.

واژه گیلکی « وارِش» که به معنی باران است نشانگر این نکته است که این واژه پیوندی از « وا+رش » است . (http://iranjoman.com/)

وارِش آدمی را به یاد « باز باران » می اندازد یعنی ویژگی آشکار شهر . (http://iranjoman.com/) در زبان کردی فِیلی (فَـهلَوی)

واژه(آوَه رَشـَه) به معنی (آب پاشی) است که همین معنای « وارش » را به یاد می آورد .

گروه دوم گویند :

تلفّظ درست نام رَشت ، رِشت بوده که آن نیز از بن ریسیدن گرفته شده و ریشه این نامگذاری تولید رشته‌های

ابریشمی در شهر است .

امّا سخن سوم در این باره :

رشت دارالمرز یا دارالامان بوده كه پیشتر ، به آن بیه یا بیه پس می گفتند . (http://iranjoman.com/) بیه در فرهنگ لغت ، رود و یا

دهانه میان دو رودخانه معنی شده است . (http://iranjoman.com/) چون در لغت اوستا و پارسی « بی آوه » به معنی منسوب به

دو آب است . (http://iranjoman.com/) چنین به نظر می رسد كه ریشه این نامگذاری ، قرار گرفتن آن در میان دو رودخانه است كه

به مانند دیوار شهر به شمار می آید . (http://iranjoman.com/) بنابراین نام بیه پس (بی-آو-پاس) به معنی جای پاسداری شده توسط

دو رودخانه است. اگر نام رشت را با همین ویژگی این شهر معنی کنیم درست می نماید . (http://iranjoman.com/) نخست باید بپنداریم

بخش نخست « بیه » (منسوب به دو ) به همراه نام رشت در آغاز آن به کار می رفته است یعنی در اصل نام

شهر رشت ، در آغاز « بی- آو "را-ایشت » ( یعنی ناحیه نگهبانی شده در میان دو رود) بوده که بخش اوستایی

دوم آن یعنی «را ایشت » (جایگاه پاسداری شده) در گذر زمان کوتاه شده و تبدیل به رشت شده است .
(http://iranjoman.com/)
سخن چهارم در باره ریشه نام شهر رشت از آن علامه دهخدا است :

به نظر علّامه علی‌اکبر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و واژه رشت در حساب ابجد

۹۰۰ است این نام را برگزیده اند . (http://iranjoman.com/) گویا فرمانروای شهر فرد ادیبی بوده که با حساب اَبجَد شهر را نامگذاری کرده

است . (http://iranjoman.com/) ( ر= 300 ، ش = 400 ، ت = 500 پس رشت = 900 ) به این سخن می شود خرده گرفت زیرا نام رشت

در کتاب "حدود العالم من المشرق الی المغرب" که کهن ترین جغرافیا به زبان فارسی بوده و به سال ۳۷۲ هجری

قمری در زمان نوح بن منصور سامانی نگارش یافته، با صفت ناحیه بزرگ آمده و جزء یازده ناحیه بزرگ "آنسوی

رودیان" یا گیلان بیه پس (گیلان غربی) شمرده شده که آشکار می شود ، رشت تا آن زمان و به گمان بسیار

در روزگار باستان بوده است. مگر اینکه در سال 900 این شهر بازسازی شده باشد ..

طلیعه طلا
18th November 2011, 07:32 AM
ریشه نام مَحَـلّات



http://media.farsnews.com/Media/8805/ImageReports/8805150325/23_8805150325_L600.jpg



مَحَلّات یک واژه عربی و جمع محلّه است . (http://iranjoman.com/) محلات یعنی محله ها . (http://iranjoman.com/) در گذشته این شهر به صورت چندین

محله جدا از هم و ناهمانند بود . (http://iranjoman.com/) بنابراین محلات نامیده شد .

محلات در ایران (http://iranjoman.com/) باستان بخشی از ماد بود در دوران نخستین اسلامی این شهرستان بخشی از منطقه « جبال »

یا « کهستان » بود . (http://iranjoman.com/) همین منطقه در سده چهارم هجری به نام « رستاق انار » خوانده شد. بعدها نیز محدوده

دو شهرستان خمین و محلات امروزی را تیمره گفته اند که تیمره علیا ، خمین امروزی و تیمره سفلی ، محلات

کنونی بود .
(http://iranjoman.com/)

طلیعه طلا
18th November 2011, 07:43 AM
ریشه نام نهبندان


http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcS3xZZ7F1jM0b5hrT18vVNHVfobAaZbI dXPWoc6VaegyDHqJpv44YmriW6MBg


نِهبَندان در خراسان جنوبی است . (http://iranjoman.com/) مرکزش دهک است که به گویش خاصّی سخن می گویند و منطقه عربخانه

در نزدیکی آن عرب زبان هستند که نیاکانشان در گذشته به اینچا کوچ کرده اند . (http://iranjoman.com/) نهبندان در گذشته « نه » و « نیه »

نامیده می شد . (http://iranjoman.com/) گویا از سده هفتم هجری قمری به بعد نهبندان گفته شده است .در لهجه مردم هنوز همان

« نه » گفته می شود . (http://iranjoman.com/) واژه نهبندان شاید از زمانی رایج شده که روستای بندان در ۷۵ کیلومتری جنوب خاوری

« نه » زندان (بند ) فرمانروایان سیستان شد واین دو نام با هم در کنار هم به کار رفته اند . (http://iranjoman.com/) به هر حال شهر

« نه »‌ در کناره کویری در پیش از اسلام وجود داشت .

در ریشه یابی نام شهر نهبندان سخنی دیگر وجود دارد : نه یا نیه در فارسی به معنی شهر است. در گذشته

بیشتر تواریخ از این شهر با نام نه یا نیه یاد كرده اند و شاید از سده هفتم به بعد ((نهبندان)) نامیده شده است.

به این دلیل كه روستای بندان در 75 كیلومتری شرق ((نه)) به صورت زندان فرمانروایان سیستان بود و این گونه

می نماید که شهرت این زندان به همه جا رسیده بود و زمانی كه از « نه » سخن به میان می آمد (نه بندان )

معرّف خوبی برای آن بوده است.

در جایی از تاریخ سیستان آمده : « نه » از شهركهای سیستان ودر سرحد قهستان بود وامروز هم روستایی

است و « نه » و « بندان » در عرض یكدیگر و نزدیك به هم آمده اند.

حمد الله مستوفی در نُزهةُ القلوب « نه » را از اقلیم سوم بر می شمارد كه آنرا اردشیر بابكان ساخته است.

طلیعه طلا
18th November 2011, 10:36 AM
تهران و شمیران

http://mikhak.net/wp-content/uploads/50822-112615.jpg



( ته:گرم + ران: دامنه )
در مقابل ( شم:سرد + ران:دامنه )

تهران یعنی دامنه ی گرم در مقابل شمران یا شمیران به معنی دامنه ی سرد . ته / جه و قـَه به معنی گرم

هستند مانند تهران جهرم و قهاوند . (http://iranjoman.com/) اما شِم، سِم و زِم به معنی سرد هستند . (http://iranjoman.com/) مانند شمران ، سِمیرُم و

زمستان یا زمین .

این پیشوندها امروزه دیگر کاربرد ندارند بسیاری از پیشوندها و پسوندهای فارسی کهن امروزه فراموش

شده اند مانند ( اَ ) در اَمرداد و اَنوشیروان . (http://iranjoman.com/) اگر در مورد حرف (ی) در ( شمیـــران) شک دارید به کلمه ی

( دریچه ) که (در + چه) و به معنای در کوچک است دقت کنید این کلمه هم برای آسانی تلفظ یک حرف ی

گرفته است و تبدیل به دریچه شده . (http://iranjoman.com/) شمیران هم چنین است .

زِم یا زَم به معنی سرد است . (http://iranjoman.com/) در کردی فیلی (فَهلَوی) هنوز واژه ی زُقُم که ریشه ی کهن زم است به کار

می رود . (http://iranjoman.com/) اِمرو فِــرَه زُقُمــَه . (http://iranjoman.com/) یعنی امروز خیلی سرد است .

چون زیر پای آریاییان مهاجر یخ بسته بود به زیر پای خود زمین گفتند . (http://iranjoman.com/) زمستان نیز یعنی سردستان. زمهریر

که در قرآن آمده و بسیاری از قرآن پژوهان در شناخت ریشه ی این کلمه دچار حیرت شده اند ریشه ی فارسی

کهن دارد نه عربی . (http://iranjoman.com/) زم+ هریر یعنی سرما آور . (http://iranjoman.com/) سمیرم اصفهان نیز خنک تر از بقیه ی جاهای اصفهان است

و می بینیم که با پیشوند سم آغتز شده است . (http://iranjoman.com/) برخی تهران را ( تَــهِ ران ) می دانند چون در گذشته به هنگام

حمله دزدان و دشمنان مردم به انتهای خانه های همچو غارشان می رفتند . (http://iranjoman.com/) اما چنین نیست .


تهران یعنی دامنه گرم در مقابل شمران که دامنه سرد است . (http://iranjoman.com/) در فارسی کهن پیشوندهای (ته ، قَه و

جَه برای جاهای گرم و پیشوندهای شِم ، سِم ، زِم برای جاهای سرد بوده . (http://iranjoman.com/) واژه های زمهریر : سرما آور

/ زمستان: سردستان /زمین : چون زیر پای آریاییان یخبسته بود آنرا زمین نامیدند. همگی دالّ براین مدّعا

هستند. شهر سِمیرم نیز سرد است . (http://iranjoman.com/) جهرم و قهاوند نیز گرمند.

در مورد وجه تسمیه تهران اختلاف نظر زیادی وجود دارد،هرچند پاره‌ای از پژوهشگران «ران» را پسوندی به

معنای دامنه گرفته‌اند و شمیران و تهران را بالادست و پایین‌دست خوانده‌اند و احتمالاًهمین نظر درست است

اما برخی دگر تهران را تغییر شکل یافته «تهرام» به معنای منطقه گرمسیر دانسته‌اند، در مقابل شمیرام یا

شمیران که منطقه سردسیر است و همچنین عده‌ای بر این باورند که سراسر دشت پهناوری که امروز تهران

بزرگ خوانده می‌شود در میان کوه‌های اطراف، گود به نظر می‌رسید و بدین سبب «ته ران» نام گرفت

روستایی که پیش‌درآمد شهر تهران بوده است، پیش از اسلام نیز وجود داشته اما پس از. اسلام به‌تدریج نام آن

معرب گردیده و از تهران به طهران تبدیل شده است اما جغرافیدانان معروف آن روزگار نیز به املای تهران اشاره نموده‌اند.

هم‌زمان با جنبش مشروطه که تغییرات زیادی در ادبیات و نگارش زبان فارسی به وجود آمد، رفته‌رفته املای تهران

رواج یافت و پس از تاسیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و تاکید آن بر املای تهران، املای دیگر (طهران) کاملا

منسوخ شد.

طلیعه طلا
18th November 2011, 11:24 AM
ریشه نام کاشان


http://www.khavartours.com/WebFiles/Post_Images/kashan2.jpg



در مورد ریشه نام کاشان هم سخنی و هم اندیشی نیست .

چند سخن در باره ریشه نام کاشان :

1ـ از آنجا که این شهر مرکز ساخت بهترین کاشیها بوده آن را کاشیان و کاشان نامیده اند .

2- گروهی از باستان شناسان پس از حفاری های باستان شناسی در تپه های سیلک به این نتیجه رسیده اند

که نام کاشان برگرفته از واژه کاشو یا کاسو است و آن نام قومی کهن بوده که در میان دورود (بین النهرین)

می زیسته اند و سپس به این سامان کوچیده اند و نام سرزمین آنها کاسیان یا کاشیان خوانده شده است.

3ـ ملک الشعراء بهار در دیوان خود ریشه نام کاشان را پرستشگاه و جایگاه جشن و دل آسایی دانسته است.

ملک‌الشعرای بهار می‌گوید:

لفظ کاشان و کاشانه به لغت‌های قدیم معبد و جایگه جشن و دلاسایی بود

و در جای دیگر نیز چنین می‌گوید: کاش و کاشان و کاشانه نیز که از اسامی بتخانه‌ها است به معنی نوعی از مسکن

شد ، و نیز اسم خاص شهرها گردید .

4ـ نویسنده کتاب فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی می نویسد : کاشان به خانه های تابستانی گفته

می شود که با چوب و نی ساخته می شد.

5 ـ نویسنده کتاب آثار تاریخی کاشان و نطنز می نویسد : چون نخستین جایگاه آبادانی در این ناحیه به دستور

پادشاهان اساطیری در کنار چشمه فین ساخته شده آن را کی آشیان یعنی جایگاه شاهان گفته اند.

( کی‌آشیانï کیاشیان ïکیاشان ïکاشان)

6- گروهی گویند با در نظر گرفتن معنی واژه های کاس ، کاسه و کاس آب و جایگاه کاشان در گذشته این

واژه می تواند گرفته شده از کاس باشد که در اصل کاسان و به مرور زمان به کاشان تغیر شکل یافته است.

7- برخی از نویسندگان دوره‌های اسلامی گفته‌اند که کاشان در اصل چهل حصاران بوده، در زمان هارون الرشید

عباسی به خواهش مردم آنجا، زبیده خاتون همسر خلیفه دستور ساختن شهر و برج و باروی آن را می دهد .

چونکه از آغاز برای نقشه دیوار شهر جای آن را کاه اَفشانی کرده بودند از این روی کاه اَفشان و کم کم کاشان شد .
(http://iranjoman.com/)
( کاه اَفشان ï کاهَفشان ï کاهْشان ï کاشان )

8- برخی ریشه کاشان را کاسان و برگرفته از نام قوم کهن کاسی می دانند . (http://iranjoman.com/) قومی که کاسپین

( دریای مازندران ) نیز به نام آنان است . (http://iranjoman.com/) ( کاسان ï کاشان )

آخرین سخن نزدیک تر به حقیقت مینماید.

طلیعه طلا
18th November 2011, 11:41 AM
ریشه نام ساوه


http://hamafza.com/uploads/Saveh3_3977.jpg



در ریشه یابی نام ساوه هم سخنی و هم اندیشی میان سخندانان نیست . (http://iranjoman.com/) مینورسكی در مقاله ساوه

در چاپ نخست دائرة المعارف اسلام طلا تكه یا خرده های زر معنی کرده است.

برخی گویند ساوه تغییریافته واژه « سه‌آبه » به معنای مکانی با سه رودخانه است .
(http://iranjoman.com/)
ساوه در متون كهن نظم و نثر و فرهنگهای فارسی باج و خراج است و زری است كه پادشاهان نیرومند از

پادشاهان کم توان می گیرند.

گروهی نام آن را برگرفته از واژه اوستایی "سَوا" و یا واژه پهلوی "سَوَکا" دانسته‌اند.

در شاهنامه فردوسی نام ساوه به عنوان خویشاوند کاموس کُشانی آمده است و برخی نام ساوه را نام این

پهلوان می دانند .

یکی خویشِ کاموس بُد ساوه نام سرافراز و بر جای گُسترده کام

وز ایرانیان ناموَر مرد چند به دژ ماند با ساوه ارجُـمند
بیامد ز راه هری ساوه شاه اَبا کوس و پیلان و گنج و سپاه

امّا نظری دیگر نیز هست که در پی یافتن ریشه ای تُرکی برای نام ساوه است . (http://iranjoman.com/) نام شهر ساوا

(ساوه) منتسب به پادشاه اسطوره ای توران زمین كه از او در ادبیات فارسی به نام "ساوه شاه" یاد

شده می باشد . (http://iranjoman.com/) گونه نخستین این نام سابا است. این نام به معنی جنگجو (بن مصدر سابا.ماق،

ساوا.ماق) و یا مدافع (از بن مصدری ساب.ماق، ساو.ماق به علاوه پسوند ا می باشد .
(http://iranjoman.com/)
ساوه در روزگار پارتیان با نام (سواكینه) یكی از جایگاههای مهم میان راهی و در سده هفتم پیش ازمیلاد

یكی از دژها و جایگاههای سرزمین ماد به شمار می رفته است .

در جریان حمله مغول در سده هفتم هجری آسیب فراوان دید , مغولان شهر را ویران كردند و همه مردم آن

را از دم تیغ گذراندند . (http://iranjoman.com/) تاریخ طبری کهن ترین تاریخی است که نام ساوه در آن آمده است. در پایان روزگار

ساسانی ودر آغاز دوره اسلامی یعنی سال 22 هجری ساوه جزو ایالت کوهستان یا جبال بوده است.

در سال 617 هجری قمری برابر 1220 میلادی شهر ساوه به دست مغولان ویران و مردم آن کشتار شدند . (http://iranjoman.com/)

در فاصله دو سده با گذشت زمان ویرانیهای ناشی از حمله چنگیز و ایلخان تیمور مرمت گردید و به دلیل بودنِ

بر سر شاهراههای ایران (http://iranjoman.com/) دوباره آباد شد .

حمدالله مستوفی درباره ساوه چنین نوشته است : « در اول در آن زمین بُـحَیره(دریاچه) بوده و در شب

ولادت رسول اکرم (ص) آب آن به زمین فرو شد و آن از مشروبات بوده است و بر آن زمین شهری ساختند.

بانی آن معلوم نیست و در حمله مغولها باروی آن دچار خرابی شد ... هوایش به گرمی مایل است و آبش از

رودخانه مزدقان و قنوات مشروب می شود . (http://iranjoman.com/) »

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد