سجاد ی
17th November 2011, 08:47 PM
آمدبهار و نوبهار
با صد هزار شوق زلال
بهاران زیادی گذشت از بر ما
اما...
هرگز ندیدم من بهاری را
بدین زیبایی بدین طراوت بدین رخت
که آغازش و آواز ققنوس همراه
و چه خوش باشد آن سالی
که مژده ی بهارش را تو داری
بعد از آن خزان که ماندنی بود
بعد از آن خزان که ماندنی می نمود...
در دل ما و در جان ما و در طبیعت ما
تا تو باز آمدی
تو آمدی
پس بمان
ای جمال خوبان
ای آنکه با خود داری
بوی آشنایی
بوی مهربانی
بوی یار
تا لحظه ی...دیدار
"تقدیم به آنکه بودنش بهار نبودنش خزان ورفتنش مرگ آرزوهاست"
خواهش میکنم این شبه شعر رو بدون هیچ رودربایستی مورد نقد قرار دهید...کوچیکترین دوست شما سجاد...
با صد هزار شوق زلال
بهاران زیادی گذشت از بر ما
اما...
هرگز ندیدم من بهاری را
بدین زیبایی بدین طراوت بدین رخت
که آغازش و آواز ققنوس همراه
و چه خوش باشد آن سالی
که مژده ی بهارش را تو داری
بعد از آن خزان که ماندنی بود
بعد از آن خزان که ماندنی می نمود...
در دل ما و در جان ما و در طبیعت ما
تا تو باز آمدی
تو آمدی
پس بمان
ای جمال خوبان
ای آنکه با خود داری
بوی آشنایی
بوی مهربانی
بوی یار
تا لحظه ی...دیدار
"تقدیم به آنکه بودنش بهار نبودنش خزان ورفتنش مرگ آرزوهاست"
خواهش میکنم این شبه شعر رو بدون هیچ رودربایستی مورد نقد قرار دهید...کوچیکترین دوست شما سجاد...