ژن
14th November 2011, 12:17 AM
کودکی کهآماده تولد بود نزد خدا (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%ae%d8%af%d8%a7) رفت واز او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدونهیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c) بهآنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو درنظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.
اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچکاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوندلبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%b9%d8%b4%d9%82) او را احساس خواهیکرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامهداد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو، زیباترین و شیرینترین واژه هاییرا که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهدداد که چگونه صحبت کنی.
کودک باناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال همپاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهدکه چگونه دعا (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%af%d8%b9%d8%a7) کنی.
کودک سرشرا برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسیاز من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانشتمام شود.
کودک بانگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینمناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبتخواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار توخواهم بود.
در آنهنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوندشانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،می توانی او را مـادرصدا کنی.[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچکاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوندلبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خوان دو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%b9%d8%b4%d9%82) او را احساس خواهیکرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامهداد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو، زیباترین و شیرینترین واژه هاییرا که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهدداد که چگونه صحبت کنی.
کودک باناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال همپاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهدکه چگونه دعا (http://www.asheghaneha.ir/tag/%d8%af%d8%b9%d8%a7) کنی.
کودک سرشرا برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسیاز من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانشتمام شود.
کودک بانگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینمناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبتخواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار توخواهم بود.
در آنهنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.او به آرامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوندشانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،می توانی او را مـادرصدا کنی.[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]