PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان عاقبت بخیری ...



طلیعه طلا
7th November 2011, 02:10 AM
عاقبت بخیری ...




این داستان، بیانگر در خطر بودن صاحب مقامات معنوی و اهل بصیرت می باشد که در آیه ۱۷۶ سوره اعراف به آن اشاره شده است.

خداوند درباره بلعم باعورا از اهل بصیرت عصر موسوی(ع) که به جنگ موسی(ع) به همراه فرعون رفت می فرماید: و اگر می خواستیم،

قدر او را به وسیله آن آیات بالا می بردیم، اما او به زمین[دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان

سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد. این، مثل آن گروهی است که

آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [برای آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.



درباره بلعم باعورا گفته اند: وی معاصر حضرت موسی(ع) بود و با تلاش بسیار به مقامی والا ازنظر معنوی دست یافت چنان که امام رضا(ع)

می فرماید: بلعم باعورا اسم اعظم الهی را می دانست و دعایش مستجاب بود؛ ولی روی به دستگاه فرعون نهاد و عالم دربار شد. چون

فرعون، موسی و مؤمنان را تعقیب کردو آنان گریختند، فرعون از بلعم خواست که دعا کند موسی و یارانش به چنگ او افتند.


بلعم به خواسته فرعون تن داد و بر الاغ خویش نشست تا برود و موسی را نفرین کند. الاغ از حرکت سرباز زد و به زبان درآمد و گفت: تو توقع

داری که من تو را ببرم تا بر پیامبر خدا نفرین کنی؟!

بلعم الاغ را آنقدر زد تا جان سپرد. در این هنگام اسم اعظم نیز از خاطرش رفت.



بنابراین اگر می شنویم که «بلعم» دارای این اسم اعظم بود و آن را از دست داد، مفهومش این است که براثر خودسازی، ایمان، آگاهی و پرهیزگاری

به چنان مرحله ای از تکامل معنوی رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمی شد، ولی براثر لغزش ها- که آدمی از آن ها مصون نیست- هواپرستی

و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوت های زمان، آن روحیه را از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد.



این ، نمونه ی تاریخی از کسانی است که به مقامات عالی معنوی رسیده بودند ولی به سبب غرور و تکبر و پیروی از هوا و هوس های

نفسانی و یا دست یابی به مقام رهبری مردم و ملت (سامری) خود را به هلاکت افکندند.



در روایت است که هنگامی که پیامبر(ص) به امیرمؤمنان علی(ع) از وضعیت شهادت وی خبر می دهد آن حضرت می پرسد که آیا بر ایمان و حق هستم یا نه؟


این پرسش به خوبی نشان می دهد که چرا آن حضرت(ع) از عاقبت به خیری و یا به شری نگران بوده و همگان را در خطر عظیم می دید.


این مطلب را بارها پیامبر(ص) درباره شهادت امیرمؤمنان مطرح می کند که یکی از معروف ترین آن ها حدیث مربوط به خطبه شعبانیه است

(بشاره المصطفی: رواه الصدوق فی أمالیه: ۴۸/ فضائل الأشهر الثلاثه : ۷۷/ عیون الأخبار ۱:۵۹۲٫)


حضرت علی(ع) با آن که در مقام کشف و شهود نشسته و می فرماید: لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا؛ اگر پرده ها همه به کنار رود و همانند

روز رستاخیز شود چیزی به یقین من افزوده نمی شود؛ زیرا در مقام مخلصین (به فتح لام) نشسته است که مقام عصمت است، ولی با این

همه از عاقبت به خیری می هراسد و خشیت دارد که در آزمونی سخت شکست بخورد.



samamos

312
7th November 2011, 03:58 AM
خدايا مارا به آنچه تحملش را نداريم نيازما

طلیعه طلا
7th November 2011, 08:33 AM
خدايا مارا به آنچه تحملش را نداريم نيازما


الهی آمین ...


چهار حالت حالت داریم که عاقبت خوانده می شوند:

1- برخی بدند و این بدی را ادامه می دهند و همانگونه می میرند.

2- برخی بدند ولی از راه بد باز می گردند، و خوب می میرند.

3- برخی خوبند، این خوبی را ادامه می دهند و خوب هم می میرند.

4- برخی خوبند، این راه را گم می کنند و بد می میرند.


اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ...

طلیعه طلا
7th November 2011, 08:53 AM
یکی از داستان های معروف در مسئله عاقبت به خیری سرگذشت شیخ صنعان است. سرگذشت شیخ صنعان برای اولین بار در ادبیات ایران در

منطق الطیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری آمده که طویل ترین و دل آویزترین داستانی است که در آن کتاب سروده شده است. قهرمان آن داستان،

پیری است فرتوت به نام شیخ صنعان که پس از سال ها عبادت و تقوی و پنجاه سال اعتکاف در کعبه و رسیدن به مقام کشف و شهود و داشتن

چهارصد مرید سالک، شبی در خواب می بیند بتی را در دیار روم سجده می کند:


شیخ صنعان برای درک تعبیر آن با مریدان به سوی روم رفت و اتفاقا به دختری مسیحی دل بست و از شریعت و طریقت گسست و به جای خانه کعبه،

این بار معتکف کوی یار شد.


پند مریدان سودی نبخشید و شیخ را به حال خود رها ساختند. دختر از حال شیخ آگاه شد و چون ناله ها و زاری های او بشنید به او گفت که اگر در

عشق استواری، باید چهار کار اختیار کنی:


۱-سجده بر بت آری ۲-قرآن بسوزی ۳-خمر بنوشی ۴-دیده از ایمان بدوزی.


شیخ، خمر بنوشید و از سرمستی آن، سه کار دیگر نیز بکرد و زنار بست و به دیر نشست. جمله یاران از وی روی گردان شده و بازگشتند و شیخ

چون چیزی نداشت ناچار شد برای کابین دختر مدت یک سال خوک بانی کند.


شیخ در عشق دختر، رسوای عالم شد، یکی از مریدان وی در هنگام رفتن او به دیار روم غایب بود، چون بازآمد و از ماجرای او آگاه شد دیگر مریدان

را ملامت کرد که چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید، این رسم حق شناسی و وفاداری نیست و به اصرار او مریدان بسوی روم آمدند و همه، چهل شبانه

روز معتکف بنشستند و بناله و زاری پرداختند تا خداوند دری از رحمت بگشاید و بر حال شیخ ببخشاید و او را از این گمراهی برهاند.


پس از چهل شب آن مرید پاکباز، محمد مصطفی(ص) را بخواب دید که فرمود از دیرگاه غباری بس سیاه در میان شیخ و حق بود و من آن غبار

ظلمت را به شبنم شفاعت فرونشاندم، مرید نیک نفس پس از بیداری نزد شیخ رفت تا خواب و تعبیر آن را به شیخ بازگو کند ولی در این وقت بود که

حجاب ضلالت از برابر شیخ به یک سو رفت و دگر باره نور معرفت جایگزین آن شد.


در این داستان دختر مسیحی بعد از آن، در اثر خوابی که دید مسلمان شد و شیخ، اسلام را بر وی عرضه نمود، پس از مسلمان شدن، دختر از گناه

پاک شده بلافاصله جان به جان آفرین تسلیم کرد.


اینکه شیخ صنعان که بود و آثار وجودی آن افسانه ای یا حقیقی است، موضوعی است که درباره آن سخن ها گفته اند و حتی اشاره به آنها هم از

حوصله این مطلب خارج است.


هدف شیخ عطار از داستان شیخ صنعان، بیان مقاصد اخلاقی و عرفانی است. ترس و خشیتی است که صوفیه از سوءعاقبت داشته اند و البته این

ترس و دغدغه سبب زهد و خشیت می شده است. عطار با طرح داستان شیخ صنعان این نکته را متذکر شده که اولیا نیز از سوءعاقبت در امان نبوده اند.


داستان شیخ صنعان یک داستان رمزی است. سرگذشت روح پاکی است که از دنیای جان به عالم ماده می آید و در آنجا گرفتار تعلقات می گردد.

به همه چیز آلوده می شود و به هر گناه دست می زند، حتی اصل و گوهر آسمانی خود را فراموش می کند و به آلایش های مادی انس می گیرد.

اما جذبه غیبی او را سرانجام در می رباید. او را به مقر علوی، به دنیای صفا و پاکی می برد و نجات می دهد… شیخ صنعان روح پاکی است که به

دنیای اسلام، دنیای نور و صفا تعلق دارد، اما عشق جسمانی- عشق یک دختر- او را به دنیای ترسایی، دنیای ماده و گناه، دنیای شرابخواری و

خوکبانی می کشاند و به دام تعلقات می اندازد. آنجا اصل خود و مسلمانی خود را و حتی شیخی خود را فراموش می کند اما اگر او همه چیز را فراموش

کرده است عنایت ایزدی او را فراموش نمی کند، به یاری او می شتابد، او را از خود می رباید و باز به دیار روشنی و صفا می آورد و او را عاقبت بخیر می کند.



این همان چیزی است که همواره انسان های حتی با مراتب عالی و مقامات برتر از آن می ترسند. در روایت درباره این خطر آمده است:

الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلهم هالکون الا العاملون و العاملون کلهم هالکون الا المخلصون و المخلصون علی خطر عظیم.


این حدیث مراتب رشد انسان را در عبودیت نشان می دهد و انتظاراتی را که از فرد متناسب با مرحله عبودیت او وجود دارد، بیان می دارد.


در این روایت مخلصان در عالی ترین مراتب معنوی و مقامات کمالی انسانی نشسته اند ولی ترس از این که عاقبت به خیر نشوند در ایشان

قوی است. از این رو از عنوان خطر عظیم سخن به میان می آید؛ زیرا در گزارش های قرآنی بسیاری آمده است که کسانی در عالی ترین مقامات

سقوط و هبوط کرده اند. از جمله این افراد می توان به سه نفر به شکل خاص اشاره کرد. قرآن در داستان ابلیس و سامری و بلعم باعورا به این

خطر عظیم اشاره می کند...


samamos

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد