PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : وقتی بزرگ می شوی



تووت فرنگی
6th November 2011, 07:30 AM
وقتی بزرگ می شوی ...

دیگر خجالت میکشی به گربه ها سلام کنی ،
وبرای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند ، دست تکان بدهی
خجالت میکشی دلت شور بزند

برای جوجه قمری هایی که مادرشان برنگشته
فکر می کنی آبرویت میرود اگر یکروز مردم
همانهایی که خیلی بزرگ شده اند

دلشوره های قلبت را ببینند و به تو بخندند

وقتی بزرگ میشوی
دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید
حتی دلت نمی خواهد پشت کوهها سرک بکشی
و خانه خورشید را از نزدیک ببینی
دیگر دعا نمی کنی برای آسمان که دلش گرفته
حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید
و اشک های آسمان را پاک می کردی !
وقتی بزرگ می شوی
قدت کوتاه می شود
آسمان بالا می رود و تو دیگر دستت به ابرها نمی رسد
و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها
ستاره ها چی بازی می کنند
آنها آنقدر دورند که حتی لبخندشان را هم نمی بینی
و ماه- هم بازی قدیم تو -
آنقدر کمرنگ می شود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی
پیدایش نمی کنی !
وقتی بزرگ می شوی
دور قلبت سیم خاردار می کشی و تمام پروانه ها را بیرون می کنی
و همراه بزرگترهای دیگر در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی
و فاتحه ی تمام آوازها و پرنده ها را می خوانی !
و یک روز یادت می افتد که سالهاست تو چشمانت را گم کرده ای
و دستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای!
آنروز دیگر خیلی دیر شده است ...
فردای آنروز تو را به خاک می دهند
و می گویند :
خیلی بزرگ شده بود ...

Admin
6th November 2011, 08:38 AM
شعر زیبایی بود ...

اگه نویسنده اش رو هم بگین عالی هم میشه ..!

kamanabroo
6th November 2011, 12:56 PM
واقعا قشنگ بود
چندبار خوندمش
آره اگه نام شاعرش هم معلوم بشه خیلی خوب میشه

aramesh ghoroob
6th November 2011, 01:40 PM
وقتی بزرگ میشوی آرزو میکنی که کاش به دوران بچگی هایت برگردی[nishkhand]

زهرا قربانی
6th November 2011, 04:17 PM
چقد دلم واسه بچگی هام دوران سادگی هام تنگ شده

محسن آزماینده
6th November 2011, 06:11 PM
وقتی بزرگ میشوی خنده های شیرین جای خود را با گریه های تلخ عوض میکنند

و از آن روز ازته دل گریه نمیکنی و در صورت می خندی...

ستاره ی قطبی
6th November 2011, 07:13 PM
و من می مانم و کوله بار غربت خاطرات کودکی
و من چقدر غریب از کنار تمام نداشتن هایم گذاشتم و تو دست هایت بالا بود که ببینمت و راه را بیراهه نروم
دعای باران در خلوتگاه سحر چه شوری در من برانگیخت
اینک کویر دلم شور و بی گیاه مانده...
شاید این است لحظه ی خاک سپاری
اینکه همزاد خاک شوی و [sokoot]

طلیعه طلا
7th November 2011, 03:17 AM
دوران شیرین کودکی ... یا، ... خاطرات خوش کودکی ؟

باید به دست فراموشی سپرده بشه ... ؟

یعنی هر چه هست ، از ذهن و دل محو بشه ... ؟

یعنی باید بگیم ... ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جستجو مکن ...

آن روزها گذشت ، دگر آرزو مکن ...


یا این که باید حفظ و تقویت بشه ...

کدام یک ...؟

HBE
10th November 2011, 09:50 PM
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا....

deepdrip
11th November 2011, 02:41 PM
خلوص ، پاکی ،صداقت ،خلاقیت و ...ویژگی های مهم و بارز دوران کودکی هستند که از ارزش والای برخوردارند و باید محفوظ شوند

312
11th November 2011, 04:20 PM
زيباست.[golrooz][golrooz]
شما الهه نازيد؟
http://www.elahenazzz.blogfa.com/8609.aspx

warrior
23rd November 2011, 04:23 PM
ای کاش کودکیمان تمام نشدنی بود...

fsohrabi
23rd November 2011, 04:31 PM
یکی مث من وقتی بزرگ میشه دوست داره بزرگتر شه!!
بچه بودم میگفتم خدایا میشه20سالم شه؟!!
حالا میگم میشه30سالم شه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!sh_omomi74

تووت فرنگی
6th February 2012, 06:37 AM
زيباست.[golrooz][golrooz]
شما الهه نازيد؟
http://www.elahenazzz.blogfa.com/8609.aspx

نه نیستم...نیلوفرم

mina_bushehr
6th February 2012, 12:54 PM
وقتی بزرگ می شوی دیگر خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند دست تکان دهی
خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قمری هایی که مادرشان بر نگشته، فکر می کنی آبرویت می رود
اگر یک روز مردم ـ همان هایی که خیلی بزرگ شده اند ـ دل شوره های قلبت را ببینند و به تو بخندند وقتی بزرگ می شوی دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید،حتی دلت نمی خواهد پشت کوه ها سرک بکشی و خانه خورشید را از نزدیک ببینی
دیگر دعا نمی کنی برای آسمان که دلش گرفته،حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکهای آسمان را پاک می کردی!
وقتی بزرگ می شوی قدت کوتاه می شود
آسمان بالا می رود و تو دیگر دستت به ابرها نمی رسد و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چگونه بازی می کنند
آنها آنقدر دورند که تو حتی لبخندشان را هم نمی بینی و ماه ، همبازی قدیم تو آنقدر کمرنگ می شود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی پیدایش نمی کنی
وقتی بزرگ می شوی دور قلبت سیم خاردار می کشی و درمراسم تدفین درخت ها شرکت می کنی و فاتحه تمام آوازها و پرنده ها را می خوانی
و یک روhttp://aksha5.persiangig.com/image/%D8%B9%D8%A72/aksha.ir%20%2813%29.gifز یادت می افتد که تو سال هاست چشمانت را گم کرده ای و دستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای ،
فردای آنروز تو را به خاک می دهند ومی گویند:
خیلی بزرگ شده!
آنروز دیگر خیلی دیر شده است ….

sr hesabi
3rd December 2013, 09:53 PM
وقتی بزرگ میشوی
اینقدر در بزرگیهایت گم میشوی
که آرزو میکنی کاش یک لحظه
میرفتی به دورانی که وقتی گریه میکردی
همه نگرانت میشدند
ولی الان وقتی گریه میکنی،حتی صدای گریه هایت را هم نمیشنوند
کاش میرفتی تو اون زمانی که صحبت با دخترک همسایه
به صورت پنهانی
چقدر کیف میداد
زمانی که ستاره های آسمون
رو بهش کادو میدادی
و اون برای تولدت یک گل کاغذی
که با مداد قرمز رنگش کرده بود رو بهت میداد
چه لذتی داشت
ولی وقتی بزرگ میشوی،بزرگترین ها برای تو کوچکترین ها هم نیستند
کاش میتوانستم به کوچکی هایم بگویم
هیچ وقت بزرگ نشو[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد