Number One
4th November 2011, 03:33 PM
در زیر گفتوگویی که بین یک خانمی که مورد متلک واقع شده با یکی (مثلاً شما فرض کنید یکی از نیروهای صد و خوردهای) را میخوانیم. همچنان واضح و مبرهن است که این گفتوگو خیالی است، اگرچه در صورت آگاه شدن بانوان از بند قانونی فوق، ممکن است که واقعی شود؛ الله و اعلم. (هر چند خط یکبار گوینده متن مشخص شده تا نخ از دستتان خارج نشود) - الو...- سلام. بفرمایید.- آقا اینجا یکی به من متلک انداخت.- بله، امرتون رو بفرمایید.- وا... خب همین دیگه... یکی به من متلک انداخت.- این رو یه بار فرمودید. امرتون چیه؟- یعنی چی امرتون چیه... خب بیاید دیگه. مگه متلک انداختن جرم نیست؟- چرا ولی اگه قرار باشه ما برای هر متلک یه اکیپ بفرستیم که نیرو کم میاریم.- پس من چی کار کنیم؟- شما سعی کنید همیشه از کنار یه پاسگاه پلیس یا گشت نیروی انتظامی رد شید تا اگه بهتون متلک انداختن همکاران ما در صحنه حاضر باشند.- وا... الان چی کار کنم؟ اینجا که پاسگاه نیست.- با اون آقایون تشریف ببرید نزدیک یک پاسگاه پلیس و بعد به اونها بگید دوباره به شما متلک بندازن تا همکارهای ما بتونن سر صحنه حاضر باشند!- یعنی چی، اینجا چند تا پسر وایسادن دارن به من متلک می اندازن شما هم هیچ کار نمی کنید؟!- شما که گفتید یک نفر متلک انداخت.- خب یکی شون انداخت اما چند نفر هستند. خفه شو بیشورِ کثافت...- بله؟- نه با شما نبودم. دوباره متلک انداخت جوابش رو دادم.- خب اگه خودتون میتونید جوابشون رو بدید، دیگه چرا با ما تماس گرفتید؟خانم: آخه اینها چند نفرند!- آها. بهشون بفرمایید متلک نندازن، این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.- اما اینها که یه پسر خوب باشخصیت نیستن!- حالا شما بگید شاید گول خوردن و دیگه ننداختن.- این آقاهه میگه متلک نندازین این کارها از یه پسر خوب باشخصیت بعیده.- وا... بی ادب!- چی شد خانم؟- یه چیزی گفت.- چی گفت؟- ولش کنید. اِ... ببینید باز انداخت.- چی رو؟- متلک رو.- بهش بگید میام ها!- اوهوی... این آقاهه میگه میام ها!- وای...- چی شد؟- یه چیزی گفت که مضمونش اینه که تشریف بیارید!- بهش بگید وایسه تا من بچه ها رو بفرستم.خانم: اگه راست میگید وایسید.... اِ... دارن میرن.- بگید نرن.- نرید... دارن میرن.- بگید نرن.- نرید... رفتن که!- خیلی دور شدن؟- نه... دارن میرن.- هنوز صداتون بهشون میرسه.- نمیدونم... فکر نکنم.- اگه بدویید بهشون میرسید؟- فکر کنم برسم.- بدویید بهشون بگید نرن! نباید صحنه جرم رو ترک کنن!- می خواید مثل فیلمها بگم تا اطلاع ثانوی از تهران هم خارج نشن؟!- نه؛ این در مرحله مقدماتی لازم نیست.(چند لحظه سکوت)- (صدای نفس نفس زدن خانم)- چی شد؟خانم: گفتم.- پس وایسادن.- نه... گوش نکردن؛ رفتن.- هنوز دارن متلک می اندازن؟- من چه ميدونم از این فاصله؟- میتونید برید ببینید دارن می اندازن یا نه؟- وای... باشه.(چند لحظه سکوت)- (صدای نفس نفس زدن خانم)- چی شد خانم؟- داشتن مینداختن اما به یکی دیگه.- یعنی به شما ننداختن؟- نه... حواسشون به من نبود. به یه خانم دیگه داشتن مینداختن.- می تونید برید اون خانم رو بیارید.- وا... برای چی؟- خب ایشون باید حرفهای شما رو تایید کنه.- باشه صبر کنید.- فقط بهشون بگید نباید از صحنه جرم خارج بشن!(چند لحظه سکوت)- (صدای نفس نفس زدن دوتا خانم) الو- شما کی هستید؟- من همونیم که به من متلک انداختن.- میدونم، هر روز تو این شهر به هزار تا خانم متلک می اندازن شما کدومشونید؟خانم: چه میدونم والّا. نشمردم که!- نه. منظورم اینه که شما همون اولیه هستید یا دومیه.- من دومیه هستم. امرتون؟- من که کاری ندارم، به شما متلک انداختن!- مگه شما نگفتید که من بیام اینجا. این خانمه گفت با من کار دارید.- من کاری ندارم. اون خانمه گفت به شما متلک انداختن گفتم تشریف بیارید شکایت کنید.- از کی؟- از همونا که متلک انداختن.- به چه جرمی؟- متلک انداختن.- من از اونها به جرم متلک انداختن شکایت کنم؟- آره دیگه.- (صدای قهقهه یک خانم به همراه صدای تعجب یک خانم دیگر)- یعنی چی؟ چرا می خندید؟- خب خنده هم داره دیگه. مگه متلک انداختن جرمه؟- بله. 74 ضربه هم شلاق داره. باید بیایم اونها رو بگیریم.- بی خیال بابا. اگر اینجور باشه باید اول من رو بگیرید.- به چه جرمی؟خانم: متلک انداختن.- مگه متلک انداختن جرمه... نه یعنی منظورم اینه که مگه شما هم متلک میندازید؟- ای... کم و بیش... یه لباس هم واسه کمرت بگیر ژیگول!- یعنی چی خانم؟!- با شما نبودم. یه پسری رد شد، شلوارش داشت میفتاد یه حالی بهش دادیم!- شما حق ندارید از جاتون تکون بخورید.- چرا؟- چون مرتکب جرم شدید.- حتما متلک انداختن؟!- درسته.- ببین عمویی! تو این شهر روزی هزار نفر، هزار بار به هم متلک میندازن. بیا همشون رو بگیر.- پس چی که میام.- راستی ببینم؛ من تیپم یه کم ناجوره، اگه بیاید به ما گیر میدید؟- اونجا بارون میاد؟- نه.- هوا گرمه؟- نه.- دمای هوا تقریبا چند درجه است؟- من چه میدونم... ولی خنکه. هوای باعشقیه.- خب اگر هوا خنک باشه نه... اما تابستونها اینجوری نیاید بیرون.- چه جوری؟- همینجوری که الان اومدید دیگه.- مگه تو میبینی ناقلا.- نه ولی خودتون گفتید که...(و این گفتگو ممکن است حالا حالاها ادامه داشته باشد)