توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر تو را گم كرده ام امروز...
haniye.R
4th November 2011, 12:54 AM
تو را گم كرده ام امروز...
و حالا لحظه های من ..گرفتار سكوتی سرد و سنگینند....
و چشمانم كه تا دیروز به عشقت می درخشیدند....
نمیدانی چه غمگینند...هوای گریه دارند..
چراغ روشن شب بود
برایم چشمهای تو نمیدانم چه خواهد شد
پر از دلشوره ام...
بی تاب و دلگیرم..........
كجا ماندی كه من بی تو هزاران بار؛در هر لحظه میمیرم.......!!!؟؟؟؟
http://pix2pix.org/my_unzip/1288972510Rain.jpg
سجاد ی
4th November 2011, 01:20 AM
تو را گم کرده ام امروز...
نمی دانم شاید تقدیر من ایست..
شاید روزگار اینست..
شاید قلب من تار است..
شاید..شاید..شاید
اما
بعد سفر کردن تو...
روزگار من اینست..
hadi elec
4th November 2011, 01:57 AM
تو را گم کرده ام امروز
بین بارش باران میان یک صدای شرشری که در هوا پیچیده بود
سخت ماندم در میان هجمه ها
خیس خیس
در کنار شاخه نیلوفری
باز پیدا میکنم عطر تورا
وه چه از من دوری
نه صدایی برسد بر دل من
نه هوایت بدمد بر دل من
تک و تنها دل من
آه
دل من
در میان جست جویی تا ثریا تا ورای کهکشانها بهر تو او میدود
تا تو را پیدا کند
تک و تنها دل من
شاید آن روز که تو پیدا شوی
صحبتی دیگر ز من نبود میان
اری اری تا بیایی من روم
در پی رویت به اوج اسمان
golden3
4th November 2011, 10:17 AM
توراگم کرده ام خوبم
تلنگرمیزنی بردل
که پیداکن مرا ای دوست
که من پنهان شوم تا کی
تورا آغاز با من بود
ولی دل مرده ام امروز
تمشاکن مرا ای یار
تماشا خانه ام امروز
میان قصه ی دیروز
همیشه خنده میکردم
لبانم را به لبهایت
عزیزم هدیه می کردم
ولی امروز با گریه
صمیمی و هم آغوشم
میان غصه ها غرقم
یک آهنگ فراموشم
تلنگر میزنی بر دل
که پیدایت کنم از نو
ببینی قلب پیرم را
که من غمخانه ام بی تو
تورا گم کرده ام آری
توپیداکن مرا این بار
که چشمانم نمی بیند
نگاهت را به من بسپار
مهدي 63
4th November 2011, 11:24 AM
كجايي اي كه ياد تو هميشه
نهفته دردل بيمارم امشب
اگرچه جاري هستي همچودريا
نميبيند دل غمخوارم امشب
ایده تا پدیده
4th November 2011, 02:16 PM
ما گنهکاریم، اری، جرم ما هم عاشقی است
اری اما انکه ادم هست و
عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواری است، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
انکه عاشق نیست، هم
اینجا هم اینجا دوزخی است
عشق عین اب ماهی یا هوای ادم است
می توان ای دوست بی اب و هوا
یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟…
قیصر امین پور
ایده تا پدیده
4th November 2011, 02:19 PM
كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پیدا كنم تو را؟
غیبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هویدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار دیده تماشا كنم تو را
چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یك مشاهده شیدا كنم تو را
بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت برافكنم
خورشید كعبه، ماه كلیسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
ایده تا پدیده
4th November 2011, 02:20 PM
توراگم کرده ام خوبم
تلنگرمیزنی بردل
که پیداکن مرا ای دوست
که من پنهان شوم تا کی
تورا آغاز با من بود
ولی دل مرده ام امروز
تمشاکن مرا ای یار
تماشا خانه ام امروز
میان قصه ی دیروز
همیشه خنده میکردم
لبانم را به لبهایت
عزیزم هدیه می کردم
ولی امروز با گریه
صمیمی و هم آغوشم
میان غصه ها غرقم
یک آهنگ فراموشم
تلنگر میزنی بر دل
که پیدایت کنم از نو
ببینی قلب پیرم را
که من غمخانه ام بی تو
تورا گم کرده ام آری
توپیداکن مرا این بار
که چشمانم نمی بیند
نگاهت را به من بسپار
كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پیدا كنم تو را؟
غیبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هویدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار دیده تماشا كنم تو را
چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یك مشاهده شیدا كنم تو را
بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت برافكنم
خورشید كعبه، ماه كلیسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
ایده تا پدیده
4th November 2011, 02:26 PM
توراگم کرده ام خوبم
تلنگرمیزنی بردل
که پیداکن مرا ای دوست
که من پنهان شوم تا کی
تورا آغاز با من بود
ولی دل مرده ام امروز
تمشاکن مرا ای یار
تماشا خانه ام امروز
میان قصه ی دیروز
همیشه خنده میکردم
لبانم را به لبهایت
عزیزم هدیه می کردم
ولی امروز با گریه
صمیمی و هم آغوشم
میان غصه ها غرقم
یک آهنگ فراموشم
تلنگر میزنی بر دل
که پیدایت کنم از نو
ببینی قلب پیرم را
که من غمخانه ام بی تو
تورا گم کرده ام آری
توپیداکن مرا این بار
که چشمانم نمی بیند
نگاهت را به من بسپار
در این شهر ...
بی تو، آسمان دلم ابری است .
دالان نگاهم لبریز سیاهی ست .
احساسم زخمی رعد و برقی ست ،
که حکایت انزوایش تاابد تکراریست ...
اشکهایم درد می زاید .
دردهایم بغض دارد .
بغضم سکوت می بارد .
سکوتم واژه واژه صبر می کارد
ساده تر از صرف فعل "رفتی " ،
درب قلب بی قرارم را برهم کوبیدی .
سادگیم کار داده به دست سرنوشتی ،
که جای گریه هر لحظه به حالش میخندی !!!
باید کوچ کنم از این شهر پرخیانت ،
که خسته گذر ز کوچه خاطرات توست.
رها گردم از لحظات پرسکوت،
که مملو از تشویش آمدن توست .
زندگی در این شهر پیچیده نیست.
عشق و تعهد به وفا بازیچه نیست .
اما دل من، که از خود و خدایش دور است ،
برای فراموشی لبخند نگاهت صبور است ...
دلم به قدر ابرهای باردار شهرم گرفته است .
اما چشم ظاهربین تو، گرفتار دگران است !
مـــی دانــی چنـــد رکعـــت محبت بــه گـــردن توســـت؟!
دل تو، هـــزار و یــک شــب بیـــدار بدهکار من است!
ایده تا پدیده
4th November 2011, 02:33 PM
so what if your eyes still stairway. . . . The climax of my pride and love and still
If it rained grief over the months and years. . . . The memory of past I patient still
If they broke my frame. . . . . Glass heart I still I Blur
no choice but to my pains. . . . . The way I think I still pass
The star is not a difficult task. . . . I clutched drowned but still my loaves
Full of beautiful memories combined. . . . . Full of enthusiasm and I still reviewing
I lost you yourself have you lost. . . . . . I love you still I Dionysus
If war is not simple life. . . . . In this field was still I Recentralization
If Coke Barrow did not with us. . . . . Full of Orient… “Rat Pack” and betrayed still
It is happy life are low. . . . . But after I combined with patient still
Maryam heydarzadeh
ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز
شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز
پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز
ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز
اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز
اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز
مریم حیدرزاده
Sookoot
4th November 2011, 03:23 PM
تورا گم کرده ام امروز
و
شاید پیدایت کنم فردا
چه امروزی که بی تو سخت بی تابم...همین امروز
چه فردایی
که بیم گم کردن چندباره ات مرا رنجور سازداخر ..همان فردا
تورا با دیروز و امروز و فردایم
چنان پیوند دیرینی است
اگر
گم باشی و فردا باز ناپیدا....
سکوت
haniye.R
4th November 2011, 04:03 PM
تورا گم کرده ام امروز
و
شاید پیدایت کنم فردا
چه امروزی که بی تو سخت بی تابم...همین امروز
چه فردایی
که بیم گم کردن چندباره ات مرا رنجور سازداخر ..همان فردا
تورا با دیروز و امروز و فردایم
چنان پیوند دیرینی است
اگر
گم باشی و فردا باز ناپیدا....
سکوت
آفرین آقای شاعر عالی بود....[tashvigh][tashvigh][tashvigh][golrooz][golrooz]
Sookoot
4th November 2011, 10:43 PM
آفرین آقای شاعر عالی بود....[tashvigh][tashvigh][tashvigh][golrooz][golrooz]
خواهش ..
haniye (http://www.njavan.com/forum/member.php?187230-haniye.R) عزیز
اب شدیم از خجالت[golrooz]
hadi elec
4th November 2011, 11:23 PM
تو را گم کرده ام امروز
در بین دو صد رویا
حقیقت گم شده با تو
دروغین گشته این دنیا
چه شبها تا سحر گفتم
کنار من بمان شاید
که روزی گم شوی پس تو
کنارم بودنت باید
اگر با من تو میبودی
ز دستت من نمیدادم
بگو که تا کجا دیگر
رسد این بانگ فریادم
کجا هستی؟ نمیدانم
میان روز یا در شب؟
میان خنده ها هستی؟
و یا بس خفته ای در تب؟
به آن روزی که دریابم
کجا رفتی کجا هستی
صدایت میزنم از جان
به هشیاری و با مستی
بگویم من از آن روزی
که در رویا دلم گم شد
نصیبم شد تمسخر ها
و مردی فقر مردم شد........................
picasoo
5th November 2011, 10:27 AM
شعری برای خدا
http://arabic89.persiangig.com/image/posts/Gheysar-Amin-Poor-MEHRNEWS.com-4782.jpg
پیش از این ها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و طوفان نعره ی طوفنده اش
دکمه ی پیراهن او آفتاب برق تیر و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از این ها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدای رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود از خدا از زمین از آسمان از ابرها
زود می گفتند این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی جوابش آتش است آب اگر خوردی عذابش آتش است
تا ببندی چشم کورت می کند تا شدی نزدیک دورت می کند
کج گذاشتی دست سنگت می کند کج نهادی پا لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود خوابهایم خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشین
....شد نعره هایم بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا
نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه مثل تنبه مدیر مدرسه
تلخ مثل خنده ی بی حوصله سخت مثل حل صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا خانه ای دیدم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر این جا کجاست گفت اینجا خانه ی خوب خداست
گفت اینجا میشود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد با دل خود گفت و گویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست؟اینجا در زمین؟
گفت آری او بیریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است مثل حوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی شیرین تر است مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنا می دهد قهر ما با دوست معنا می دهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست قهر او هم نشان دوستیست
تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد برد نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود چون حبابی نقش روی آب بود
می توانم بعد از این با این خدا دوست باشم/دوست پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد سفره ی دل را برایش باز کرد
میتوان در باره ی گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت با دو قطره صدهزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد مثل باران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل یک شعر روان و آشنا پیش از این ها فکر می کردم خدا...
قیصر امین پور
آرمانگرا
6th November 2011, 12:13 AM
دلم گوید تورا گم کرده ام امروز
بهای یک تلنگر بودویا استاندن
تمام هستی یک تکه تنها
نگاهت گرچه پرترحم گشته است اما
دلم در سایه دیوی است
تورا ای ناجی امت عزیزی نیست؟
تورا سالهاست گم کرده ایم آیا؟
ویا شاید همین اطراف در این ایام!
نفس در سینه ام حبس است
نگاهم بردر دروازه این شهرهامانده
به شعر بی سرانجامم سخن مانده
هویدا کن دل دریایی خود را
که این ماهی
بدون آب
در این ماتم کده
گویی
سوار موج بی آبی
به جرم ناخداخواهی
جدا از دسته اش مانده
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.