PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هوش و یادگیری



نارون1
3rd November 2011, 07:08 PM
هوش هیجانی و هوش عمومی

نظریه‌پردازان هوش هیجانی معتقدند که iq به ما می‌گوید که چه کار می‌توانیم انجام دهیم در حالیکه هوش هیجانی به ما می‌گوید که چه کاری باید انجام دهیم . Iq شامل توانایی ما برای یادگیری ، تفکر منطقی و انتزاعی می‌شود ، در حالی که هوش هیجانی به ما می‌گوید که چگونه از iq در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم . هوش هیجانی شامل توانایی ما در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی ما می‌شود و مهارت‌های لازم در این حوزه‌‌ها را اندازه می‌گیرد . همچنین شامل مهارت‌های ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارت‌های کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت‌پذیری در مقابل وظایف می‌باشد .

هوش عمومی و هوش هیجانی توانائی‌های متفاوتی نیستند بلکه بهتر است که چنین بیان نمود که از یکدیگر متفاوت هستند . همه ما ترکیبی از هوش و هیجان داریم ، در واقع بین هوش عمومی و برخی از جنبه‌‌های هوش هیجانی همبستگی پایینی وجود دارد و باید گفت این دو قلمرو اساساً مستقل‌اند. براساس مطالعات دانیل گلمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی (07/0) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش هیجانی وجود دارد بطوریکه می‌توان ادعاد کرد آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند . وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی تقلا می‌کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت‌انگیزی پیشرفت می‌کنند ، شاید بتوان آن را به هوش هیجانی بالای آنان نسبت داد (گلمن ، 1995).

روون بار ـ آن (1999) در پی یافتن پاسخی برای این سؤال که چرا برخی از افراد نسبت به برخی دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق‌ترند ، به تحقیقات بسیاری دست زده است . این سؤال لزوم مرور کامل عواملی که تصور می‌شود موقعیت کلی را رقم می‌زنند و سلامت هیجانی را موجب می‌شوند ، ایجاب می‌کند . بار ـ آن دریافت که‌ تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش‌بینی کننده موفقیت آنها هوش کلی نیست، بلکه باید در جستجوی عوامل دیگری بود (بار ـ آن ، 1999) .

دیدگاه‌های هوش هیجانی

با نگاه به تعاریف متعدد هوش هیجانی می‌توان دو راهبرد نظری کلی را در این زمینه مشخص نمـود :

1ـ دیدگاه اولیه از هوش هیجانی که آن را به عنوان نوعی از هوش تعریف می‌کند که در برگیرنده عاطفه و هیجان می‌باشد .
2ـ دیدگاه دوم که به دیدگاه مختلط مشهور است و هوش هیجانی را با دیگر توانمندی‌ها و ویژگی‌های شخصیتی مانند انگیزش ترکیب می‌کند .
دیدگاه توانمندی (پردازش اطلاعات)

اصطلاح هوش هیجانی ، برای اولین بار از سوی سالوی و مایر در سال 1990 ، به عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد . الگوی اولیه آنها از هوش هیجانی شامل سه حیطه یا گستره از توانایی‌‌ها می‌شد :

1ـ ارزیابی و ابراز هیجان : ارزیابی و بیان هیجان در خود توسط دو بعد کلامی و غیرکلامی همچنین ارزیابی هیجان در دیگران توسط ابعاد فرعی ادراک غیرکلامی و همدلی مشخص می‌شود .

2ـ تنظیم هیجان در خود و دیگران : تنظیم هیجان در خود به این معناست که فرد تجربه فراخلقی ، کنترل ، ارزیابی و عمل به خلق خویش را دارد و تنظیم هیجان در دیگران به این معناست که فرد تعامل مؤثر با سایرین (برای مثال آرام کردن هیجاناتی که در دیگران درمانده کننده هستند) می‌باشد.

3ـ استفاده از هیجان : استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر ، عمل و مسأله گشایی است (سالوی و مایر ، 1990) .

شاخه بندی هوش

مایر ، سالوی و کاروسو (1997) مدل اصلاح شده‌ای از هوش هیجانی را تدوین کردند که این مدل هوش هیجانی را به صورت عملیاتی در دو سیستم شناختی و هیجانی بررسی می‌کند . این مدل در یک الگوی کاملاً یکپارچه عمل می‌کند اما با این وجود مدل مورد نظر از چهار شاخه یا مؤلفه تشکیل می‌شود. (مایر و سالوی ، 1997) که هر یک طبقه‌ای از توانمندی‌ها را که براساس پیچیدگی و به صورت سلسله مراتبی ، منظم شده‌اند ، نشان می‌دهد .

این چهار شاخه عبارتند از :

1ـ ادراک هیجانی که در برگیرنده شناسایی و درون‌دهی اطلاعات از سیستم هیجانی است .
2ـ تسهیل‌سازی هیجانی از افکار
به طور کلی تسهیل هیجانی شاخه تفکری در برگیرنده استفاده هیجان برای بهبودی فرآیندهای شناختی است حال آنکه شاخه فهم هیجانی در برگیرنده پردازش شناختی هیجان است .
3ـ فهم هیجانی که در برگیرنده پردازش آتی و جلوتر اطلاعات هیجانی با نگاهی به حل مسأله .
4ـ مدیریت هیجان در رابطه با خود و دیگران

شاخه اول

اولین شاخه از هوش هیجانی با گنجایش ادراک و اظهار احساسات آغاز می‌شود . هوش هیجانی نمی‌تواند بدون اولین شاخه آغاز شود . اگر زمانی که احساس بدی در فرد ظهور پیدا کند فرد توجه‌اش را از آن برگرداند تقریباً هیچ چیز از احساس خودش یاد نمی‌گیرد . ادراک هیجان در برگیرنده ثبت ، توجه و رمزگشایی کردن پیام‌های هیجانی است ، همانگونه که در اظهارات و بیانات صورتی ، تون صدا ، اشیاء هنری و دیگر دستاوردهای هنری فرهنگی اظهار شده‌اند (بار ـ آن و پارکر ، 2000) .

شاخه دوم

دومین شاخه هوش هیجانی در رابطه با تسهیل‌سازی هیجانی است . هیجانات سازمان‌های پیچیده‌ای از ابعاد فیزیولوژیکی ، هیجانی ، تجربی شناختی و هشیاری از زندگی روانی هستند. هیجانات هم به عنوان احساسات (همانگونه که فرد احساس غمگینی می‌کند) و هم به عنوان شناختارهای تغییر شکل یافته به سیستم شناختی ورود پیدا می‌کنند ، (به عنوان مثال زمانی که فرد غمگین فکر می‌کند که الآن حالم خوب نیست) . هنگامی که هیجانات شناسایی شده و برچسب زده می‌شوند ، فهم هیجانی یا شاخه سوم آغاز می‌شود .

سؤالی که در اینجا مطرح است این است که تسهیل‌سازی هیجانی یا همان شاخه دوم بر چه چیزی تمرکز دارد ؟ چگونه هیجانات به سیستم شناختی ورود پیدا می‌کنند ؟ برای کمک به تفکر چگونه شناخت‌ها را تغییر می‌دهند ؟
البته شناخت توسط اضطراب خراب می‌شود اما هیجانات می‌توانند الویت‌‌هایی را تحمیل کنند به‌گونه‌ای که سیستم شناختی به آنچه که مهمترین مطلب قلمداد می‌شود ، توجه کند (ایستربروک ، 1959 ؛ ماندلر ، 1975 و سیمون ، 1982) و حتی بر آنچه که به بهترین نحوی در یک خلق انجام می‌پذیرد ، متمرکز شود (پالفی و سالوی ، 1993) .

همچنین هیجانات شناخت‌‌ها را تغییر می‌دهند . ممکن است زمانی که فرد خوشحال است آنها را مثبت کنند و هنگامی که فرد ناراحت است آنها را منفی کنند (فورگاس ، 1995 ؛ مایر ، گاشک ، براورمن و ایوانز ، 1992 ؛ سالوی و برنبام ، 1989) . این تغییرات ، سیستم شناختی را معطوف به مشاهده موارد از جوانب مختلف می‌کند ، برای مثال میان نقطه نظرات خوشایند و شکاکانه تفاوت قائل شود . سودمندی اینگونه تغییر و تحولات برای تفکر کاملاً واضح است . نقل و انتقال نقطه نظر از شکاک بودن به خوش‌بینی ، فرد را تشویق می‌کند به اینکه نقطه نظرات چند گانه‌ای را ببیند و به عنوان نتیجه در باب مشکل عمیق‌تر و خلاقانه‌تر فکر کند (بار ـ آن و پارکر ، 2000).


شاخه سوم

سومین شاخه در برگیرنده فهمیدن و استدلال با هیجان است . همانگونه که سابق بر این قید شد هیجانات شکل دهنده یک دسته از سمبل‌‌های غنی و پر از روابط پیچیده‌ای هستند که بسیاری از فلاسفه برای قرنها راجع به آن بحث و جدل کرده‌اند . فردی که قادر است هیجانات را درک کند به عبارت دیگر درک معانی آنها و اینکه چطور خمیره‌شان با هم ممزوج می‌شود و چطور در طول زمان رشد می‌کنند ، حقیقتاً با گنجایش فهم حقایق بینادی طبیعت بشری و روابط بین فردی مأنوس می‌شود و مورد تمجید قرار می‌گیرد . در حقیقت افرادی که دارای هوش هیجانی بالا هستند به طور منظم با حالات بی‌ثباتی خلقی مواجه شده و بر آنها فائق می‌آیند و این نیازمند فهم قابل توجهی از خلقیات می‌باشد (سالوی ، بیدل ، دت‌ویلر و مایر ، 1999 به نقل از بار ـ آن و پارکر ، 2000) .


شاخه چهارم

چهارمین شاخه مدیریت هیجانی است . فردی که دارای مدیریت هیجانی می‌باشد از اینرو باید بعضی از خطوط راهنما را رعایت کند ولی آن کار را با انعطاف‌پذیری انجام دهد . برای مثال : باز بودن به سوی یک احساس یک باید است اما نه همیشه . گاهی اوقات برای هر کسی اتفاق می‌افتد ، خیلی دردناک است که با مطلبی مواجه شود و احتمالاً هیجان‌پذیری به بهترین نحوی بسته می‌شود . مدیریت هیجانی دربرگیرنده این است که چگونه یک فردی پیشرفت‌‌های هیجانی را در روابطش با دیگران بفهمد . این روابط می‌تواند غیرقابل پیش‌بینی باشد ، از اینرو مدیریت هیجانی دربرگیرنده خصوصیت و اهمیت راه‌‌های هیجانی مختلف و انتخاب میان آنهاست.

برای انطباق با واکنش‌‌های هیجانی بسیار محتمل در موقعیت‌‌ها ، مدیریت هیجانی بایستی دارای انعطاف‌پذیری لازم باشد . این مطلب به فرد اجازه می‌دهد که در جهاتی پیشرفت کند که او فکر می‌کند بهترین جهت است . اینکه از نظر هیجانی ، معنوی و دیگر زمینه‌‌ها غنی باشی ضرورتاً به این معنی نیست که فرد بخواهد در یک شغلی بماند و یا اینکه یک ازدواج را نجات دهد . اینکه باهوش باشی بدین معنی نیست که فرد در یک روز کتاب‌‌های چالش برانگیز را بخواند بلکه به این معنی است که دیگر بخش‌‌های شخصیت و دیگر موقعیت‌‌هایی هستند که باید به حساب بیایند و درک کنیم که آن وقت چه اتفاقی می‌افتد. در اینجاست که نیاز به انعطاف‌پذیری توضیح می‌دهد که چرا هوش هیجانی به عنوان یک توانمندی سنجیده می‌شود و هیچگونه همبستگی بالایی با خوش‌بینی ، خوشحالی و مهربانی ، درست بودن و دیگر خصوصیات ندارد . با این وجود نتایج مهم زندگی را پیش‌بینی می‌کند (بار ـ آن و پارکر ، 2000).

دیدگاه مختلط

هوش هیجانی از سوی بعضی از پژوهشگران برای توصیف کردن اسنادها یا توانایی‌‌هایی که برخی از جنبه‌‌های شخصیت را نشان می‌دهد ، به کار رفته است. مایر و سالوی و کاروسو (1997) مدل توانمندی را از مدل مختلط هوش هیجانی متمایز کردند . مدل مختلط شامل طیف وسیعی از متغیرهای شخصیتی است که مخالف با مدل توانمندی مایر و سالوی می‌باشد که کاملاً شناختی است . یک وجه کاملاً متفاوت این دو مدل، تفاوت میان مفهوم «صفت» و «پردازش اطلاعات» هوش هیجانی است . این وجه تفاوت در دیدگاه‌‌های مختلف سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریه‌پردازان مدل مختلط و توانمندی ، نمایان است . مفهوم «صفت» هوش هیجانی با شاخص‌‌های بین موقعیتی رفتار نظیر همدلی ، جرأت و خوش‌بینی ارتباط دارد ، در حالیکه مفهوم «پردازش اطلاعات» مربوط به توانائی‌هایی نظیر توانایی تشخیص ، ابراز و بر چسب زدن هیجان می‌باشد . مفهوم «صفت» ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسشنامه‌‌های خودسنجی که رفتار خاصی را می‌سنجند ، اندازه‌گیری می‌شود (بار ـ آن ، 1997 ؛ سالوی، مایر ، گلمن ، تروی و پالفی ، 1995).

این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی تحت الشعاع متغیرهای شخصیتی (نظیر همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند (مانند انگیزش ، خودآگاهی و امیدواری) قرار می‌گیرند ، برعکس دیدگاه «پردازش اطلاعات» بیشتر بر بخش‌‌های سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنتی متمرکز می‌شود (بار ـ آن و پارکر ، 2000) .


هوش هیجانی از نقطه‌نظر گلمن

به نظر گلمن (1995) هوش هیجانی هم شامل عناصر درونی است و هم بیرونی . عناصر درونی شامل میزان خودآگاهی ، خودانگاره ، احساس استقلال و ظرفیت خودشکوفایی و قاطعیت می‌باشد . عناصر بیرونی شامل روابط بین فردی ، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت می‌شود . همچنین هوش هیجانی شامل ظرفیت فرد برای قبول واقعیات ، انعطاف‌پذیری ، توانایی حل مشکلات هیجانی ، توانایی حل و مقابله با استرس و تکانه‌‌ها می‌شود .
گلمن هوش هیجانی را از iq جدا کرده و به نظر او هوش هیجانی شیوه استفاده بهتر از iq را از طریق خودکنترلی ، اشتیاق و پشتکار و خودانگیزی شکل می‌دهد. او مفهوم هوش هیجانی را در 5 حوزه قرار می‌دهد :

آگاهی از هیجانات خود

خودآگاهی ـ بازشناسی احساس ، آنگونه که رخ می‌دهد ـ محور اصلی هوش هیجانی است . توانایی کنترل لحظه به لحظه احساسات ، برای بینش روان‌شناختی و درک خویشتن ، اساسی است . تعریفی که گلمن (1995) برای خودآگاهی در نظر گرفته است چنین است : «درک عمیق و روشن از احساسات ، هیجانات ، نقاط ضعف و قوت ، نیازها و سائق‌‌های خود . افرادی که به احساسات و هیجانات خود اطمینان بیشتری دارند ، مهارت بیشتری در هدایت و کنترل وقایع زندگی از خود نشان می‌دهند ، در کارهای خود دقیق هستند امیدواری آنها غیرواقع بینانه نمی‌باشد و مسئولیتی را قبول می‌کنند که در حد توان آنها می‌باشد . همچنین این افراد با خود و دیگران صادق بوده و خیلی خوب می‌دانند که هر نوع احساسی تا چه اندازه بر آنها و اطرافیان تأثیر می‌گذارد .

کنترل هیجانات

کنترل هیجانات به شیوه‌ای مناسب مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد می‌شود . اشخاص کارآمد در این حیطه بهتر می‌توانند از هیجان‌های منفی نظیر ناامیدی ، اضطراب ، تحریک‌پذیری رهایی یابند و در فراز و نشیب‌های زندگی کمتر با مشکل مواجه می‌شوند و یا در صورت بروز مشکل به سرعت می‌توانند از موقعیت مشکل‌زا و ناراحت‌کننده به شرایط مطلوب بازگردند . برعکس افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند ، همواره درگیر احساسات درمانده کننده هستند .


خود انگیختگی

این مؤلفه مربوط به تمرکز هیجان‌‌ها برای دستیابی به اهداف با قدرت ، اطمینان، توجه و خلاقیت می‌باشد . افراد خود انگیخته ، ارضا و سرکوب خواسته‌‌ها را به تأخیر می‌اندازند ، اغلب به تکمیل یک عمل می‌پردازند . آنها همواره در تکاپو و حرکت هستند و تمایل دارند که همواره مؤثر و مولد باشند . از نظر گلمن (1995) خودانگیزی زبان سائق پیشرفت می‌باشد و کوششی است که جهت رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت افرادی که این خصیصه را زیاد دارند ، همیشه در کارهای خود نتیجه محور و سائق زیادی در آنها برای رسیدن به اهداف و استانداردها ، وجود دارد . به طور کلی خودانگیختگی یک صفت ضروری برای افراد می‌باشد زیرا از طریق خودانگیختگی است که می‌توان به پیشرفت مورد انتظار رسید .

تشخیص هیجانات در دیگران

همدلی اساس مهارت مردمی است . افراد همدل با سرنخ‌های ظریف اجتماعی و تعامل‌‌هایی که بیانگر نیازها و خواسته‌‌های دیگران باشند ، مأنوس و آشنا هستند . این مهارت افراد را در حیطه‌ ای آموزش حرفه‌ای و مدیریت توانمند می‌سازد. این مؤلفه با احساس مسئولیت در قبال دیگران نسبت بیشتری دارد و به عقیده گلمن عبارت است از درک احساسات و جنبه‌‌های مختلف دیگران و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفته‌اند . همدلی به معنی من خوبم و تو خوبی نیست و به این معنی هم نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم ، همدلی بیشتر به معنی تأمل و ملاحظه احساسات دیگران می‌باشد .


کنترل روابط

مهارت در این حیطه با توانایی مشترک در کنترل هیجان و تعامل سازگارانه با دیگران همراه است . همچنین به جنبه‌‌های ذاتی رهبری و روابط میان فردی منظم ، موزون و سازگار ارتباط دارد. به نظر گلمن افرادی که می‌‌خواهند در ایجاد رابطه با دیگران مؤثر واقع شوند باید توانایی تشخیص ، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند ، سپس از طریق همدلی یک رابطه مناسب برقرار کنند. این مهارت فقط شامل دوست‌یابی نمی‌شود گر چه افرادی که این مهارت را دارند خیلی سریع یک جو دوستانه با افراد ایجاد می‌کنند ولی این مهارت بیشتر به دوستیابی هدفمند مربوط می‌شود . این افراد به راحتی می‌توانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که می‌‌خواهند هدایت کنند (گلمن ، 1995). گلمن (1998) همچنین در کتاب اخیر خود با عنوان «هوش هیجانی در کار» پنج مؤلفه فوق را به بیست و پنج توانش هیجانی متفاوت تقسیم می‌کند ، نظیر : آگاهی سیاسی ، نظم کارکنان ، اعتماد به نفس ، هشیاری و انگیزه پیشرفت ،استقامت ، اشتیاق ، خوش‌بینی و کنترل خود.

هوش هیجانی از نقطه نظر بار ـ آن

یکی دیگر از نظریه‌پردازان مدل مختلط هوش هیجانی بار ـ آن (1997) است ؛ هوش هیجانی به وسیله بار ـ آن به این صورت تعریف شده است : « یک دسته از مهارت‌‌ها ، استعدادها و توانائی‌‌های غیرشناختی که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می‌دهد » . بنابراین هوش هیجانی یکی از عوامل مهم در تعیین موفقیت فرد در زندگی است و مستقیماً بهداشت روانی فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد . هوش هیجانی با سایر تعیین‌کننده‌‌های مهم ( توانایی موفقیت فرد در مقابله با اقتضاهای محیط ) از قبیل آمادگی‌‌های زیست ـ پزشکی ، استعداد هوش شناختی و واقعیت‌‌ها و محدودیت‌‌های محیطی در تعامل است.

مدل بارـ آن از هوش هیجانی چند عاملی است و مربوط به استعدادهایی برای عملکرد است تا خود عملکرد (یعنی استعداد موفقیت تا خود موفقیت) . این مدل همچنین فرآیند مدار است تا نتیجه مدار . ماهیت جامع این مدل مفهومی براساس گروهی از مؤلفه‌‌های عاملی (مهار‌ت‌‌های هوش هیجانی) و روشی که آنها تعریف می‌شوند ، قرار دارد.

بار ـ آن پانزده هوش هیجانی در پانزده خرده مقیاس پرسشنامه هوش‌بهر هیجانی بار ـ آن معرفی کرده است . هوش هیجانی و مهارت‌‌های هیجانی طی زمان رشد می‌کنند ، طی زندگی تغییر می‌کنند و می‌توان با آموزش و برنامه‌‌های اصلاحی مانند تکنیک‌‌های درمانی آن را بهبود بخشید (بار ـ آن ، 1997) .

پانزده عاملی که توسط بار ـ آن به عنوان عامل‌‌های هوش هیجانی در نظر گرفته شده‌اند عبارتند از :

1ـ خودآگاهی هیجانی ، 2ـ احترام به خود ، 3ـ قاطعیت ، 4ـ خودشکوفایی ، 5ـ استقلال ، 6ـ همـدلی ، 7ـ انعطاف‌پذیری ، 8ـ تحمل استرس ، 9ـ حل مسأله ، 10 ـ واقعیت‌سنجی ، 11ـ مسئولیت‌پذیری اجتماعی ، 12ـ کنترل تکانه ، 13ـ شادکامی ، 14ـ خوش‌بینی ، 15ـ روابط بین فردی .

بار ـ آن مدلی از توانش‌‌های هیجانی را ارائه داده است که این مدل پنج حیطه یا گستره از مهارت‌‌ها یا توانائی‌‌ها را در بر می‌گیرد :

1ـ مهارت‌‌های درون فردی : که خود آگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود) ، جرأت (ابراز احساسات ، عقاید ، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه‌ای سازنده) ، خود تنظیمی (آگاهی ، فهم ، پذیرش و احترام به خویش) ، خودشکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن) و استقلال (خودفرمانی و خود کنترلی در تفکر و عمل شخص و رهایی از وابستگی هیجانی) را در برمی‌گیرد.


2ـ مهارت‌‌های میان فردی : که شامل روابط میان فردی (آگاهی ، فهم و درک احساسات دیگران) ایجاد و حفظ روابط رضایت‌بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می‌شود ) ، تعهد اجتماعی (عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن ، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب) و همدلی است .


3ـ سازگاری : که شامل مسأله‌گشایی (تشخیص و تعریف مسایل ، همچنین ایجاد راهکارهای مؤثر)، آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی تجربه می‌شود) و انعطاف‌پذیری (تنظیم هیجان ، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط) می‌باشد .


4ـ کنترل استرس : که توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت‌‌های استرس‌زا) ، کنترل تکانه (ایستادگی در برابر تکانه یا انکار تکانه) را شامل می‌شود .


5ـ خلق عمومی : که شامل شادی (احساس رضایت از زندگی خویشتن ، شاد کردن خود و دیگران) و خوش‌بینی (نگاه به جنبه‌‌های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات است ) (بار ـ آن ، 1997) .

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد