Joseph Goebbels
1st November 2011, 08:47 AM
پيروزي شاپور بر امپراتوران روم
يك- شاپور و امپراتوران روم
شاپور يكم در حدود 200 ميلادي زاده شد، و در مكتب پدر خود اردشير، آيين رزم و بزم و كشورداري و سالاري آموخت. در نبرد هرمزدگان در 28 آوريل 224 ميلادي، داذبنداد سپهبد اشكاني را از اسپ بخاك انداخت و پس از آن سپهسالار پدر شد و در جنگها او را ياري كرد. سپس در اواخر دوره اردشير قائم مقام وي گشت و مدتي هم تاج گنبدي شكل پدر را بر سر داشت و با همين تاج در سه جا منقوش است: روي نقش سلماس در آذربايجان، روي "نقش رستم" در داربگرد فارس و روي يك گل سينه گوهر كه اكنون در گنجينه نشانهاي كتابخانه ملي فرانسه مي باشد.
در 238، وقتي كه هنوز پدرش زنده و در معبد "آتش آناهيتا" در استخر معتكف بود، وي شاه ايران شد و روميان را كه به ايران تاخته بودند در هم شكست و يك دژ محكم ميان ايران و روم را بگشود، و سپاه گرديانوس سوم، امپراتور جوان روم را چنان تار و مار كرد كه خود امپراتور كشته شد، و كمي بعد اردشير هم درگذشت و شاپور "شاهنشاه ايران" گرديد و جنگ با روم را ادامه داد. فيليپ عرب امپراتور روم بستوه آمد، و از شاپور پوزش خواست و براي خريد صلح پانصد هزار دينار غرامت پرداخت.
سپس شاپور با جنگهاي فراوان، ارمنستان، ميشان، گيلان و نواحي درياي مازندران، سكستان و توران و هند تا كرانه هاي دريا، و ديگر استانهاي شرقي امپراتوري قديم هخامنشي را بچنگ آورده، لقب "شاهنشاه ايرانيان و غير ايرانيان(=انيران)" بخود گرفت. پس از اين به همراهي پسرانش، بويژه هرمزد شاپور، با زد و خوردهاي پراكنده با روم ادامه داد تا اينكه در 260 ميلادي، امپراتور والرين با هفتاد هزارتن از سپاهيان رزم ديده اش و بسياري از سناتوران و شهرداران رومي در الرها بدام شاپور افتاده، گرفتار گشتند و به پارس و خوزستان و آسورستان و ديگر نواحي ايران فرستاده شدند تا زندگي تازه اي را آغاز كنند. شاپور مي گويد "بدست خود، امپراتور را گرفتيم" و اين جمله بي شك مي رساند كه شاپور خود در نبرد شركت داشته و امپراتور را گرفتار كرده است. شاپور ياد اين پيروزيها را بر نقوش برجستهاي جاويدان ساخت و داستان كارهاي درخشانش را در سنگنبشته كعبه زرتشت كه پيش از اين آوردهايم، باز گفت.
در دارابگرد نقش برجستهاي بنام "نقش رستم" داريم كه در آن شاپور سوار بر اسپ است و تاج اردشير را بر سر دارد و گرديانوس زير پاي اسپش بخاك افتاده، و بزرگان ايراني پشت سر شاپور صف كشيدهاند، و فيليپ به درخواست صلح آمده، در پيشگاه شاپور زانو زده، و ديگر رومیان با نگرانی به شاه می نگرند. تاریخ این نقش حدود 245 میلادی است. اما در بیشاپور نقوشی داریم که شاهنشاه را در میان صفوفی از بزرگان مملکتی نشان می دهد که رومیان را گرفتار کردهاند. سه امپراطور رومی در نقوش تصویر شده اند. گردیانوس که زیر اسب شاپور به خاک افتاده، والرین که به پوزش و آشتی جوئی آمده و جلو شاپور زانو زده است، و والرین که کنار اسب شاپور ایستاده، و شاهنشاه مچ دست وی را گرفته تا نشان دهد که وی را اسیر کرده است. علاوه بر این، گل سینه عقیق مضبوط در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه هم شاپور رانشان میدهد( با همه علائم شاهنشاهی) که با والرین می جنگد. شاهنشاه اسب را تاخته، سینه به سینه اسب والرین آورده، و دست راست را دراز کرده مچ دست والرین را چنان گرفته، که انگشتان امپراطور((چون خیار تر)) راست گشته است. امپراطور شمشیر کشیده که به شاپور زند، اما شاپور حتی تیغ خود را از نیام بیرون نیاورده است، و معلوم است که هدف سازنده این نقش این بوده که نبرد تن به تن این دو فرمانروا را تصویر کند و مرحله اسارت امپراطور روم را بنماید، زیرا همانطور که مک در مونت متوجه شده است در هنر قدیم، گرفتن مچ کسی، علامت اسارت او محسوب می شده است. علت اینکه شاپور پیروزیش بر رومیان را با اینهمه آب و تاب نقش کرد و بنوشت، عکس العملی بود که ایرانیان در مقابل امپراطوران روم نشان می دادند، زیرا چند نفر از اینها، مثل تراژان و کربلو، در نبرد اشکانیان را شکست داده، و خود را ((خداوندگار پارت)) خوانده بودند، و حتی تراژان سکه هائی به افتخار پیروزیش بر پادشاهان و فرمانروایان اشکانی زده بود که در آنها خودش را به عنوان امپراطور بزرگ شکست ناپذیر بر اورنگ فرمانفرمائی نموده بودند و یک پادشاه ایرانی را در جلو وی به زانو درآمده نشان داده بودند. این خودنمائی های رومیان در یاد ایرانیان مانده بود و زمانی که توانستند، تلافی کردند.
http://www.persepolis.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=51:shapoor1&catid=24:nqsh-rostam-carvings&Itemid=74 (http://www.persepolis.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=51:shapoor1&catid=24:nqsh-rostam-carvings&Itemid=74)
يك- شاپور و امپراتوران روم
شاپور يكم در حدود 200 ميلادي زاده شد، و در مكتب پدر خود اردشير، آيين رزم و بزم و كشورداري و سالاري آموخت. در نبرد هرمزدگان در 28 آوريل 224 ميلادي، داذبنداد سپهبد اشكاني را از اسپ بخاك انداخت و پس از آن سپهسالار پدر شد و در جنگها او را ياري كرد. سپس در اواخر دوره اردشير قائم مقام وي گشت و مدتي هم تاج گنبدي شكل پدر را بر سر داشت و با همين تاج در سه جا منقوش است: روي نقش سلماس در آذربايجان، روي "نقش رستم" در داربگرد فارس و روي يك گل سينه گوهر كه اكنون در گنجينه نشانهاي كتابخانه ملي فرانسه مي باشد.
در 238، وقتي كه هنوز پدرش زنده و در معبد "آتش آناهيتا" در استخر معتكف بود، وي شاه ايران شد و روميان را كه به ايران تاخته بودند در هم شكست و يك دژ محكم ميان ايران و روم را بگشود، و سپاه گرديانوس سوم، امپراتور جوان روم را چنان تار و مار كرد كه خود امپراتور كشته شد، و كمي بعد اردشير هم درگذشت و شاپور "شاهنشاه ايران" گرديد و جنگ با روم را ادامه داد. فيليپ عرب امپراتور روم بستوه آمد، و از شاپور پوزش خواست و براي خريد صلح پانصد هزار دينار غرامت پرداخت.
سپس شاپور با جنگهاي فراوان، ارمنستان، ميشان، گيلان و نواحي درياي مازندران، سكستان و توران و هند تا كرانه هاي دريا، و ديگر استانهاي شرقي امپراتوري قديم هخامنشي را بچنگ آورده، لقب "شاهنشاه ايرانيان و غير ايرانيان(=انيران)" بخود گرفت. پس از اين به همراهي پسرانش، بويژه هرمزد شاپور، با زد و خوردهاي پراكنده با روم ادامه داد تا اينكه در 260 ميلادي، امپراتور والرين با هفتاد هزارتن از سپاهيان رزم ديده اش و بسياري از سناتوران و شهرداران رومي در الرها بدام شاپور افتاده، گرفتار گشتند و به پارس و خوزستان و آسورستان و ديگر نواحي ايران فرستاده شدند تا زندگي تازه اي را آغاز كنند. شاپور مي گويد "بدست خود، امپراتور را گرفتيم" و اين جمله بي شك مي رساند كه شاپور خود در نبرد شركت داشته و امپراتور را گرفتار كرده است. شاپور ياد اين پيروزيها را بر نقوش برجستهاي جاويدان ساخت و داستان كارهاي درخشانش را در سنگنبشته كعبه زرتشت كه پيش از اين آوردهايم، باز گفت.
در دارابگرد نقش برجستهاي بنام "نقش رستم" داريم كه در آن شاپور سوار بر اسپ است و تاج اردشير را بر سر دارد و گرديانوس زير پاي اسپش بخاك افتاده، و بزرگان ايراني پشت سر شاپور صف كشيدهاند، و فيليپ به درخواست صلح آمده، در پيشگاه شاپور زانو زده، و ديگر رومیان با نگرانی به شاه می نگرند. تاریخ این نقش حدود 245 میلادی است. اما در بیشاپور نقوشی داریم که شاهنشاه را در میان صفوفی از بزرگان مملکتی نشان می دهد که رومیان را گرفتار کردهاند. سه امپراطور رومی در نقوش تصویر شده اند. گردیانوس که زیر اسب شاپور به خاک افتاده، والرین که به پوزش و آشتی جوئی آمده و جلو شاپور زانو زده است، و والرین که کنار اسب شاپور ایستاده، و شاهنشاه مچ دست وی را گرفته تا نشان دهد که وی را اسیر کرده است. علاوه بر این، گل سینه عقیق مضبوط در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه هم شاپور رانشان میدهد( با همه علائم شاهنشاهی) که با والرین می جنگد. شاهنشاه اسب را تاخته، سینه به سینه اسب والرین آورده، و دست راست را دراز کرده مچ دست والرین را چنان گرفته، که انگشتان امپراطور((چون خیار تر)) راست گشته است. امپراطور شمشیر کشیده که به شاپور زند، اما شاپور حتی تیغ خود را از نیام بیرون نیاورده است، و معلوم است که هدف سازنده این نقش این بوده که نبرد تن به تن این دو فرمانروا را تصویر کند و مرحله اسارت امپراطور روم را بنماید، زیرا همانطور که مک در مونت متوجه شده است در هنر قدیم، گرفتن مچ کسی، علامت اسارت او محسوب می شده است. علت اینکه شاپور پیروزیش بر رومیان را با اینهمه آب و تاب نقش کرد و بنوشت، عکس العملی بود که ایرانیان در مقابل امپراطوران روم نشان می دادند، زیرا چند نفر از اینها، مثل تراژان و کربلو، در نبرد اشکانیان را شکست داده، و خود را ((خداوندگار پارت)) خوانده بودند، و حتی تراژان سکه هائی به افتخار پیروزیش بر پادشاهان و فرمانروایان اشکانی زده بود که در آنها خودش را به عنوان امپراطور بزرگ شکست ناپذیر بر اورنگ فرمانفرمائی نموده بودند و یک پادشاه ایرانی را در جلو وی به زانو درآمده نشان داده بودند. این خودنمائی های رومیان در یاد ایرانیان مانده بود و زمانی که توانستند، تلافی کردند.
http://www.persepolis.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=51:shapoor1&catid=24:nqsh-rostam-carvings&Itemid=74 (http://www.persepolis.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=51:shapoor1&catid=24:nqsh-rostam-carvings&Itemid=74)