PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دوست داشتن..



غزل بارون
31st October 2011, 09:40 AM
چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم،
اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم
چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه
وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی:
دوست بدار و عاشق باش آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی
چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو بنویسم
و چه زود گذشت بودنم و زود میرود رفتنم
میدانم میروم ومیدانم که باید بروم
اما به کدامین منزل بیاسایم
بسیار دوستت دارم، من عاشقم مهربان
آخر تو به من آموختی عشق را، اگر من اکنونم به عشق آمیخته است
چون تو مرا کشاندی .
پس چرا احساس میکنم دیگر دوستم نداری
نمیدانم........... شاید اشتباه میکنم
چون تا زمانی که که من در ملک تو هستم امیدوارم .
راستی اگر مرا از مُلکت راندی به کدامین ملجا پناه ببرم ؟
اما هر جا بروم مُلک توست و این شادیم را افزون میکند که هر جا
بروم ا زآن توست................پس هنوزدوستم داری

tarannom101
31st October 2011, 09:48 PM
انسان ها نسبت به معشوق واقعی سه دسته اند

1-آن های که به معشوق واقعی پشت کرده اند

2-آن های که معشوق واقعی را باب دل خودشون ساخته اند

3-آن های که خودشون را باب دل معشوق واقعی ساخته اند

حال پیامی از طرف معشوق واقعی برای اون های که به او پشت کرده اند:

اگر اون های که به من پشت کرده اند بدانند که چقدر عاشقشونم از شوق میمردند

خدا جون ممنونتم که با تمام بدیام دوسم داری
[golrooz][golrooz][golrooz]

آرمانگرا
31st October 2011, 10:40 PM
تمام لحظه های من بدون تو گذشته اند
بهانه های این دلم دور و دراز گشته اند
نگاه جست و جوی من گرد سماگشته است
به دور آب میدود و هاج و واج نشسته است
سرم به زیر شکسته دل شکسته این بغض گلو
نگاهی لبریز از عطش دلی رمیده از برش
هوای یک نگاه تو تمام لحظه من است
امید و شوق دیدنت بهانه شکستن است
صدای رد پای تو ترانه های رفتن است
شکسته است این دلم هیمه شعله غم است
سراغ یک پر از ره پرستوها نمی شوم
چرا که یک نگاه تو تمام لحظه من است

ستاره صبح امید
1st November 2011, 01:30 AM
از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

طلیعه طلا
1st November 2011, 01:52 AM
یا اوّلُ یا آخِر


به نام تو که اوّلی
و ذرّه ذرّه وجود پست خاکیِ مرا
به اوج قلّه های نور می بری
تو را ندیده ام، ولی
همیشه گرمیِ وجودِ نام تو
میان شعرهای من
تمام واژه های کهنه را بخار می کند
برای من نمانده است واژه ای
که لااقل تو را بدان صدا کنم
بیا و روح خسته مرا ببر
به آیه های روشنت گِره بزن
که باز از تو پُر شوم
و خالی از غرورِ «من»
تو از ازل
تن گناهکار را
زخاک آفریده ای
بیا و در میان این تنِ همیشه خاکی ام
بِدَم
که من بدونِ تو
دوباره طرحی از کویر می شوم
بیا و روح خسته مرا ببر
به آیه های روشنت گره بزن
وگرنه در میانِ هیچ ها اسیر می شوم
طلوع مهربانی ات
مرا به اوج می برد
پُر از غرور می کند
و دشتِ شب گرفته دل مرا
دچار نور می کند
قسم به آیه های مهربانی ات
که تا به حال
نگشته ام اسیر دست دیگری
و تا ابد
به نام تو شروع می شود دلم
به نام تو که آخری...


"پریناز رییسی "

ستاره صبح امید
1st November 2011, 02:08 AM
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

Sookoot
2nd November 2011, 12:32 AM
وقتی که عشق را برایت هجی کردم

گستره ای از احساس ، به وسعت تمامی خاک زمین پیش رویم گذاشتی ..

اما من فقط یک وجب از آن را میخواهم

طول و عرض قلبت !

باقی بقایت

ستاره صبح امید
8th November 2011, 01:08 PM
باید از دوست داشتن حرفی زد
چه داشتنی در کار باشد و چه نباشد
باید از دوست داشتن شروع کرد
باید از دوست داشتن گامی برداشت
به راهی پر ستاره که می رسد به درختان چهار فصل احساس
درختانی که می ریزد از برگهایشان گرد نورانی عشق
باید از دوست داشتن نوشت
وقتی تو پیدایی
وقتی تودر چشمان من یک پروانه ای
که می پری
که می چرخی
و می نشینی به روی ساقه ی باریک لبخندم
باید از دوست نوشت و داشتن را از تو شنید
باید از دوست حرفی زد و داشتنش را از چشمان تو چید
بایداز دوست داشتن نوشت
وقتی تو در نفسهایم
در آرزوهایم
در سراسر لحظه هایم پیدایی...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد