zolfa
18th October 2011, 11:53 PM
به گزارش فارس، یکی از دانشجویان نخبه دانشگاه صنعتی شریف در رشته فیزیک دردنامهای نوشته است که متن کامل آن به شرح ذیل است:
باز هم یک سال تحصیلی خستهکننده در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف شروع شده است. هر سالی که میگذرد احساس میکنم یک سال دیگر از عمرم تلف رفته است. من روزگاری عاشق و شیفته فیزیک بودم و در اعماق خیالاتم تصور میکردم که از فیزیک هم میتوان به خدا رسید، ولی با حال و روزی که حالا دارم احساس میکنم که مصداق خسرالدنیا و الآخره شدهام. به خدا رسیدنم هیچ، آنقدر میل و احساسم نسبت به علم کشته شده که فقط میخواهم مدرکم را بگیرم و خلاص.
روزی که میخواستم انتخاب رشته کنم تصمیم گرفته بودم که بهترین دانشکده فیزیک ایران را انتخاب کنم و بنابراین فیزیک شریف را انتخاب کردم. اسامی اساتیدی را شنیده بودم که در فیزیک ایران حرف اول را میزنند و تصور میکردم هر کدام از آنها برای من پنجرهای به سوی حقیقت جهان هستی شوند. ولی حالا که اینجا آمدهام میبینم که اینجا حقیقت هستی معنای دیگری دارد! تمام تلاشها در اینجا به این معطوف شده که جهان را در یک چارچوب خشک و مکانیکی تعبیر کنیم که در آن خدا معنایی ندارد.
بارها و بارها تا به حال به فکر خودکشیهای همکلاسیهایم افتادهام و هر روز ترس از خودکشی مجدد یکی از آنها، سراسر وجودم را میلرزاند. شوخی که نیست! در دنیایی که خودکشی یک دانشجوی نخبه دانشگاهی، رئیس دانشگاه را مستعفی میکند و وزیر را برکنار میکند، اینجا در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف سه خودکشی در کمتر از ۹ ماه صورت میگیرد و آب از آب تکان نمیخورد!
مسؤولان دانشکده حتی حاضر نمیشوند به این خاطر، نگاه منتقدانهای به درون گروه بیندازند، چه برسد به اینکه خدای ناکرده، زبانم لال، از روی خالی نبودن عریضه یک استعفای صوری کنند!
مسئولان دانشگاه هم که مانند یک ناظر کلاسیک که مشاهداتش هیچ تأثیری در سیستم ندارد(بر خلاف ناظر کوانتومی)، کناری نشسته و فقط به این سیستم فشل نگاه میکنند!
حالا زیاد تعجب نمیکنم اگر ببینم دختران معصوم همکلاسیام با هفت قلم آرایش، محیط کلاس را با پارتیهای لاسوگاس اشتباه گرفتهاند؛ چرا که استاد آنها خانمی است که در جمع مردان اجنبی آخرین پرچم بیاعتقادی را با کشف حجاب بالا برده است و راحتتر از خیلی نخبههای دیگر که برای خدمت به مملکت خود، عطای آمریکا و اروپا را به لقایش بخشیدهاند، عضو هیئت علمی اینجا میشود. شاید هم حق دارد؛ چون او حاضر است با رئیس دانشکده در مهمانیهای ... شرکت کند و با او عکس بیحجاب بگیرد! و یا اینکه یکی دیگر از اساتید آنها کسی است که به تازگی در خبری در مورد او - که هرگز تکذیب نشد - فاش شد که در زمانی که وزواییها در مقابل توپ و تانکهای اسرائیلی صدام ایستاده بودند و برای مملکت میجنگیدند، مسؤولیت دبیر اجرایی یک کنفرانس در اسرائیل را قبول کرده است!
البته باید اعتراف کنم که برای برخی از دوستانم این محیط علاوه بر آنکه کسالتآور و ناامیدکننده نیست، بسیار جذاب و لذتبخش است. آنها کارهایی را که هرگز در محیط دبیرستان جرأت انجام آن را نداشتهاند، به راحتی اینجا انجام میدهند و نه هول و هراسی دارند و نه شرم و حیایی! آخر از ابتدا هدفشان چیز دیگری بوده است. ایدئولوژی ندارند که حریمی برایشان ایجاد کند که از شکسته شدن آن زجر بکشند. اصلاً با اسرائیل مشکلی ندارند که با برگزاری کنفرانس در آن مشکل داشته باشند. اگر مهلتی بیابند میروند کارنامه انگلیسی که به راحتی با مبلغی حدود هزار تومان در اینجا برایشان صادر میشود را گرفته و میروند به سرزمین آمال و آرزوهایشان، ینگه دنیا!
تجربه سالها تحصیل در شریف، به ما ثابت کرده است که مدیرانی که نگران از دست دادن مناصب فعلی خویش هستند، حتی اگر به ظاهر اشخاص متدینی هم باشند، نمیتوانند تغییری در این وضعیت ایجاد کنند و امروز هم که ظاهراً دور، دور عدالت و مبارزه با فساد است، این ضایعات دانشگاهی بر طرف نخواهد گردید، تا شاید وقتی دیگر...!
به یاد اخراج ۸۰ نفر از استادان دانشگاههای آمریکا میافتم که جرمشان فقط قبول نکردن نظریه تکامل داروین است و این در حالیست که ما اینجا اساتیدی داریم که نظریه که هیچ، دین و وجود خدا را زیر سؤال میبرند و توهین به ارزشها هم میکنند و از دانشجویان هم دعوت به اغتشاش میکنند و با شاگردان بیحجاب دختر در مهمانی هم شرکت میکنند و از هفت دولت هم آزاد هستند و در عین حال در سر کلاس، ایران را سرکوبگر و آمریکا را دولت آزادی معرفی میکنند! به خدا ما از وزیر علوم انتظار تصفیه اساتید غیر ولایی و اسلامی کردن دانشگاه و تفکیک جنسیتی و متمرکز کردن کنکور دکتری و ... را نداریم، اینها همه پیشکش؛ فقط دلمان به حال همکلاسیها و شاید فردا برای خودمان میسوزد که بعد از نزدیک به دو دهه تحصیل با پول بیتالمال، تحت خفقان پوچگرایی در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف، خودکشی را تنها راه فرار از این گوانتاناموی خوش رنگ و لعاب ببینیم!
ای کاش میشد دوباره با این تجربیات به چند سال پیش برمیگشتم. مطمئناً دیگر این راه را نمیرفتم. حالا تصمیم گرفتهام که دیگر ادامه تحصیل ندهم. اگر پشت پاچال بازار کار میکردم، آنقدر افسوس روزهای از دست رفته و شور و شوق فرو خفتهام را نمیخوردم. شاید این جزای غرور بیدلیلم باشد، آن روزهایی که پدر پیرم را اصلاً به حساب نمیآوردم و او را فردی بیسواد میدانستم که تا ششم بیشتر درس نخوانده است. ولی امروز به او غبطه میخورم چرا که باید بعد از چند سال دوباره همان کار او را آرزو کنم؛ با این تفاوت که نگاههای شماتت بار مردم به یک فارغالتحصیل بیانگیزه دانشگاه صنعتی شریف را نیز باید تحمل کنم.
اما سوز این زخم جانگداز، آن طور نیست که بتوان آرام گرفت. من به ازای تمام سالهای عمرم و به ازای تمام عمر بشریت، از کسانی که از کلید علم، فقط برای بستن درهای معرفت استفاده میکنند و برای پرتاب دانشجویان با اخلاق نخبه به دره الحاد، رخت استادی به تن کردهاند، بیزاری میجویم. در ستمی که در این دانشکده بر علم و دین رفته است و خود شاهد بخشی از آن بودهام مرثیهسرایی کمترین کاری است که میتوانم بکنم.
باز هم یک سال تحصیلی خستهکننده در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف شروع شده است. هر سالی که میگذرد احساس میکنم یک سال دیگر از عمرم تلف رفته است. من روزگاری عاشق و شیفته فیزیک بودم و در اعماق خیالاتم تصور میکردم که از فیزیک هم میتوان به خدا رسید، ولی با حال و روزی که حالا دارم احساس میکنم که مصداق خسرالدنیا و الآخره شدهام. به خدا رسیدنم هیچ، آنقدر میل و احساسم نسبت به علم کشته شده که فقط میخواهم مدرکم را بگیرم و خلاص.
روزی که میخواستم انتخاب رشته کنم تصمیم گرفته بودم که بهترین دانشکده فیزیک ایران را انتخاب کنم و بنابراین فیزیک شریف را انتخاب کردم. اسامی اساتیدی را شنیده بودم که در فیزیک ایران حرف اول را میزنند و تصور میکردم هر کدام از آنها برای من پنجرهای به سوی حقیقت جهان هستی شوند. ولی حالا که اینجا آمدهام میبینم که اینجا حقیقت هستی معنای دیگری دارد! تمام تلاشها در اینجا به این معطوف شده که جهان را در یک چارچوب خشک و مکانیکی تعبیر کنیم که در آن خدا معنایی ندارد.
بارها و بارها تا به حال به فکر خودکشیهای همکلاسیهایم افتادهام و هر روز ترس از خودکشی مجدد یکی از آنها، سراسر وجودم را میلرزاند. شوخی که نیست! در دنیایی که خودکشی یک دانشجوی نخبه دانشگاهی، رئیس دانشگاه را مستعفی میکند و وزیر را برکنار میکند، اینجا در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف سه خودکشی در کمتر از ۹ ماه صورت میگیرد و آب از آب تکان نمیخورد!
مسؤولان دانشکده حتی حاضر نمیشوند به این خاطر، نگاه منتقدانهای به درون گروه بیندازند، چه برسد به اینکه خدای ناکرده، زبانم لال، از روی خالی نبودن عریضه یک استعفای صوری کنند!
مسئولان دانشگاه هم که مانند یک ناظر کلاسیک که مشاهداتش هیچ تأثیری در سیستم ندارد(بر خلاف ناظر کوانتومی)، کناری نشسته و فقط به این سیستم فشل نگاه میکنند!
حالا زیاد تعجب نمیکنم اگر ببینم دختران معصوم همکلاسیام با هفت قلم آرایش، محیط کلاس را با پارتیهای لاسوگاس اشتباه گرفتهاند؛ چرا که استاد آنها خانمی است که در جمع مردان اجنبی آخرین پرچم بیاعتقادی را با کشف حجاب بالا برده است و راحتتر از خیلی نخبههای دیگر که برای خدمت به مملکت خود، عطای آمریکا و اروپا را به لقایش بخشیدهاند، عضو هیئت علمی اینجا میشود. شاید هم حق دارد؛ چون او حاضر است با رئیس دانشکده در مهمانیهای ... شرکت کند و با او عکس بیحجاب بگیرد! و یا اینکه یکی دیگر از اساتید آنها کسی است که به تازگی در خبری در مورد او - که هرگز تکذیب نشد - فاش شد که در زمانی که وزواییها در مقابل توپ و تانکهای اسرائیلی صدام ایستاده بودند و برای مملکت میجنگیدند، مسؤولیت دبیر اجرایی یک کنفرانس در اسرائیل را قبول کرده است!
البته باید اعتراف کنم که برای برخی از دوستانم این محیط علاوه بر آنکه کسالتآور و ناامیدکننده نیست، بسیار جذاب و لذتبخش است. آنها کارهایی را که هرگز در محیط دبیرستان جرأت انجام آن را نداشتهاند، به راحتی اینجا انجام میدهند و نه هول و هراسی دارند و نه شرم و حیایی! آخر از ابتدا هدفشان چیز دیگری بوده است. ایدئولوژی ندارند که حریمی برایشان ایجاد کند که از شکسته شدن آن زجر بکشند. اصلاً با اسرائیل مشکلی ندارند که با برگزاری کنفرانس در آن مشکل داشته باشند. اگر مهلتی بیابند میروند کارنامه انگلیسی که به راحتی با مبلغی حدود هزار تومان در اینجا برایشان صادر میشود را گرفته و میروند به سرزمین آمال و آرزوهایشان، ینگه دنیا!
تجربه سالها تحصیل در شریف، به ما ثابت کرده است که مدیرانی که نگران از دست دادن مناصب فعلی خویش هستند، حتی اگر به ظاهر اشخاص متدینی هم باشند، نمیتوانند تغییری در این وضعیت ایجاد کنند و امروز هم که ظاهراً دور، دور عدالت و مبارزه با فساد است، این ضایعات دانشگاهی بر طرف نخواهد گردید، تا شاید وقتی دیگر...!
به یاد اخراج ۸۰ نفر از استادان دانشگاههای آمریکا میافتم که جرمشان فقط قبول نکردن نظریه تکامل داروین است و این در حالیست که ما اینجا اساتیدی داریم که نظریه که هیچ، دین و وجود خدا را زیر سؤال میبرند و توهین به ارزشها هم میکنند و از دانشجویان هم دعوت به اغتشاش میکنند و با شاگردان بیحجاب دختر در مهمانی هم شرکت میکنند و از هفت دولت هم آزاد هستند و در عین حال در سر کلاس، ایران را سرکوبگر و آمریکا را دولت آزادی معرفی میکنند! به خدا ما از وزیر علوم انتظار تصفیه اساتید غیر ولایی و اسلامی کردن دانشگاه و تفکیک جنسیتی و متمرکز کردن کنکور دکتری و ... را نداریم، اینها همه پیشکش؛ فقط دلمان به حال همکلاسیها و شاید فردا برای خودمان میسوزد که بعد از نزدیک به دو دهه تحصیل با پول بیتالمال، تحت خفقان پوچگرایی در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف، خودکشی را تنها راه فرار از این گوانتاناموی خوش رنگ و لعاب ببینیم!
ای کاش میشد دوباره با این تجربیات به چند سال پیش برمیگشتم. مطمئناً دیگر این راه را نمیرفتم. حالا تصمیم گرفتهام که دیگر ادامه تحصیل ندهم. اگر پشت پاچال بازار کار میکردم، آنقدر افسوس روزهای از دست رفته و شور و شوق فرو خفتهام را نمیخوردم. شاید این جزای غرور بیدلیلم باشد، آن روزهایی که پدر پیرم را اصلاً به حساب نمیآوردم و او را فردی بیسواد میدانستم که تا ششم بیشتر درس نخوانده است. ولی امروز به او غبطه میخورم چرا که باید بعد از چند سال دوباره همان کار او را آرزو کنم؛ با این تفاوت که نگاههای شماتت بار مردم به یک فارغالتحصیل بیانگیزه دانشگاه صنعتی شریف را نیز باید تحمل کنم.
اما سوز این زخم جانگداز، آن طور نیست که بتوان آرام گرفت. من به ازای تمام سالهای عمرم و به ازای تمام عمر بشریت، از کسانی که از کلید علم، فقط برای بستن درهای معرفت استفاده میکنند و برای پرتاب دانشجویان با اخلاق نخبه به دره الحاد، رخت استادی به تن کردهاند، بیزاری میجویم. در ستمی که در این دانشکده بر علم و دین رفته است و خود شاهد بخشی از آن بودهام مرثیهسرایی کمترین کاری است که میتوانم بکنم.