طلیعه طلا
14th October 2011, 09:27 AM
بازی های استان بوشهر
بازىهاى ايلام عبارتند از:اتوتل توت متل، ارنگ ارنگ، اسببازي، اَسَکچوورنگ، اشکِلِه (مخفف خوشگله)، الختري، بِرهبِره بازي، بلبلبازي، بندبازي، بيگ بازي، پندبازي، پندکه چال، تخممرغ بازى (عيد)، تيربيا، جِزجزک، جهنم و بهشت، جيحه خروس، جوليکى ، چيلچيل، حاج بادام پشهاي، حول، خارسنگ، خرمن چنمن، خروس جنگي، دارکيلىدار، دختر شاه پريان، دسمال دسمال، دوس، سالار بازي، سايه بَردَک (در سايه سنگ انداختن)، سلم خاتم، سنگبازي، سنگ زيرپا، سوار سوار پيادهسوار، سول، شاه دزد وزير، شنبه يکشنبه، شنداز، شِهپهنو (بازبودن بيش از حد پاها)، قاببازي، قلازنگ، قلعهبازي، کشتير، کلاچو، کِلي، کوک، گلبگير شد، کلىبازي، گوگ، گوگوبازي، گولىگولي، مرغکبازي، موچبازي، هفت سنگ، هويجه، ...
اتوتل توت متل
بازيکنان رديف مىنشينند و پاهاى خود را دراز مىکنند. آنگاه يکى استاد شده و در حالىکه با دست روى پاى بازيکنان مىزند چنين مىخواند:
اتوتل توت متل
ناراحمدي، نارشکر
تيشه وردار و برو به جنگ کانظر [تيشه بردار و برو به جنگ کاکانظر]
کانظر هى که، هوکه ([کاکا نظرهى کرد، هو کرد. (هاى و هوى کرد)]
گلهٔ شاه رم که (گله شاه رم کرد)
سى و سه تاش کمکه (سى و سه تايش کم کرد)
دختر شاه شونه مىخواد
شونهٔ مردونه مىخواد
برو سر حوض توتيا
کينت بشو زودى بيا (طهارت بگير بشور بيا.)
در اينجا، کلمه 'بيا' بههر که افتاد بازنده است. استاد از نفر بازنده مىپرسد: 'اوو گرم مىخواى يا اوو سرد؟' نفر بازنده، بايد يکى را انتخاب کند. اگر آب گرم انتخاب کرد بازيکنان او را سخت پنجير مىگيرند. اگر آب سرد را انتخاب کرد آهسته پنجيرش گرفته و دوباره بازى را از نفر بازنده شروع مىکنند.
بوجيکا فر
بازيکنان دايرهوار مىنشينند و از ميان خود يک نفر را بهنام استاد انتخاب مىکنند. براى شروع بازي، بازيکنان يکى از انگشتان خود را روى زمين مىگذارند. استاد در حالىکه يکى از انگشتان خود را به زمين مىگذارد و برمىدارد چنين مىگويد:
بوجيکا فر (گنجشکها پر)
کموتِرا فر (کبوترها پر)
پيلوسکا فر (پرستوها پر)
قلاغا فر (کلاغها پر)
بازيکنان با شنيدن کلمهٔ فر انگشتان خود را به علامت پريدن به هوا بلند مىکنند. در همين حال استاد نام شيء يا حيوانى را مىآورد که قادر به پريدن نباشد. مثلاً صندلى يا گاو را. هريک از بازيکنان به اشتباه انگشت خود را بلند کند، بازنده است. بازيکنان، نفر بازنده را خم مىکنند و دست يکى از بازيکنان را به شکل سيخ يا سه کلمبه (سهپايه) روى پشت او قرار مىدهند و مىپرسند: 'سيخ يا سهکلمبه؟'
اگر نفر بازنده درست گفت که او را رها مىکنند و بازى دوباره شروع مىشود. ولى اگر درست نگفت، با پشت دست او را کتک زده يا بازيکنان يکى يکى به پشت وى سوار مىشوند و مسافتى کولى مىگيرند.
تيراوُمِه (يارآمد)
بازيکنان به دو گروه مدافع و مهاجم تقسيم مىشوند. گروه مدافع، بهصورت فشرده در جائى مىنشيند و يک فرد ورزيده مسئول محافظت از آنها در مقابل گروه مهاجم مىگردد. آنگاه گروه مهاجم که در جائى پنهان شده، با فرمان جارچي، حمله را شروع مىکند. مهاجمان سعى مىکنند که مسئول گروه مدافع را حيران و سرگردان کرده و از اين طريق به ياران او ضربه بزنند که در صورت موفق بودن آنها، افراد نشسته کتک مفصلى خواهند خورد. اين ضربات ادامه دارد تا زمانىکه مسئول گروه مدافع به يکى از افراد مهاجم رسيده و دست خود را روى سر او بگذارد که اصطلاحاً به آن 'کچکردن' مىگويند. با اينکار جاى دو گروه عوض مىشود و بازى تا زمانى که بازيکنان احساس خستگى نمايند، ادامه مىيابد.
جيجه خروس
ابتدا، بازيکنان در قسمتى از آب دريا دور هم جمع مىشوند. سپس يک نفر بهنام استاد با دست آب را آنقدر بههم مىزند تا کف کند. پس از چند دقيقه، رفتهرفته آب صاف و راکد مىشود. استاد پنجههاى خود را بههم قفل کرده و دستهاى خود را دايرهوار روى آب مىگذارد. بازيکنان به آبهائى که بين دستهاى استاد قرار گرفته تلنگر مىزنند. هنگام تلنگر زدن انگشت هرکس محکم به آب خورد و قلپ صدا کرد جيجه (جوجه) است و هرکس که انگشت آن آهسته صدا کرد خروس مىشود. اگر تعداد خروسها از يک نفر بيشتر بود، کار را تکرار مىکنند تا فقط يک خروس باقى بماند. نفرى که خروس شود، بازنده است. بازيکنان جائى را، مثلاً بند يک کشتى را بهعنوان دکه انتخاب مىکنند و بعد همگى به آب مىزنند. در اينجا خروس موظف است بهوسيلهٔ شنا، جيجهها را تعقيب کند. ضمناً بايد مراقب باشد کسى خودش را به دکه نرساند. اگر خروس موفق شد يکى از جيجهها را گر کند برنده مىشود و اگر موفق نشد، يعنى اگر جيجهاى خود را به سردکه رسانيد، باز خروس بازنده است و بازى بههمين ترتيب از نو شروع مىشود.
حول (hol) (خارک)
بازيکنان به دو گروه تقسيم شده و هريک فردى دونده را، بهعنوان استاد گروه خود برمىگزينند. آنگاه دو محل (هدف) را به فاصلهٔ پنجاه متر از يکديگر مشخص مىکنند که هرکدام متعلق به يک گروه مىباشد. بعد شيئى را در وسط گذاشته و دو استاد در حالىکه حدود بيست متر از آن فاصله دارند، در مقابل هم مىايستند. با شروع بازي، استاد و ياران هر گروه سعى مىکنند تا شيء را بهدست آورند و برنده شناخته شوند. در اين وقت يک نفر از بازيکنان گروه برنده، بهسرعت دويده و سعى مىکند خود را به محل تعيينشده برساند. اگر اين فرد در بين راه توسط گروه مقابل زده شود، گروه مىتواند دنبال او دويده و مانع رفتن او به محل (هدف) خود شود. هر گروهى که بتواند دوبار به محل خود برود، برندهٔ نهائى بازى خواهد بود.
دسمالدسمال
بازيکنان دو دسته مىشوند و در حالىکه دستمال بهدست دارند به فاصلهٔ چند متر رو بهروى هم صف مىکشند. طريقهٔ بازى به اين ترتيب است که بايد نفرات رو بهروى هم، در يک زمان بهسوى يکديگر حرکت کنند و در وسط دو صف، دستمال خود را عوض کنند و بهجاى هم بايستند. براى اين کار نفر اول دستهٔ اول بهطرف نفر اول دستهٔ دوم حرکت مىکند. نفر اول دستهٔ دوم نيز همين کار را انجام مىدهد. اين دو نفر در وسط دو صف بههم مىرسند و دستمال خود را به يکديگر مىدهند. بقيهٔ بازيکنان بهنوبت و با سرعت کار ياد شده را تکرار مىکنند. جنبوجوش بازى از همينجا آغاز مىشود و اگر دستمال از دست کسى بىافتد، سوخته و از بازى اخراج مىشود.
سايه بردک (در سايه سنگ انداختن) (بندر گناوه - روستاى سعدآباد بوشهر)
از ميان بازيکنان يک نفر بهعنوان استاد انتخاب مىشود و بقيه به صف مىايستند. البته بايد طورى صف بکشند که سايهٔ هر نفر معلوم و مشخص باشد. استاد حدود ۵۰ متر از بازيکنان فاصله گرفته، بعد سنگى را به سايهٔ آنها پرتاب مىکند. سنگ در سايهٔ هرکس که قرار گرفت بلافاصله بقيه فرار مىکنند و او بايد آنها را دنبال کند. در حين تعقيب هر نفر را که گر کند نفر گر شده، بايد در گر کردن بقيهٔ نفرات به او کمک کند و بازى تا آخرين نفر بههمين ترتيب ادامه مىيابد
کلاچو (خورموج)
بازيکنان دور هم جمع شده، دستهاى همديگر را گرفته، آهسته آهسته مىچرخند و يکى که بزرگتر از ديگران باشد شروع به خواندن مىکند و بقيه به او جواب مىدهند:
کلاچو کلاچو (؟)
هورا، هورا زنگى (؟)
لپ جوى داشتم
پشت تلى کاشتم
اووش دادم خشکاوى (آبش دادم خشک شد)
بارون اومه سوزآوى (باران آمد سبز شد)
گِرگِته
دو نفر رو بهروى هم مىنشينند، آنگاه پرخالى مىکنند تا معلوم شود کداميک بايد بازى را شروع کند. نفرى که حق بازى با او است، اسکها (هسته خرما) را پرتاب کرده، پشت دست خود را زير آنها مىگيرد. معمولاً تعداد زيادى اسک پشت دست او مىماند. در اينجا نفر رقيب از ميان اسکها يکى را که در زير همه قرار گرفته بهعنوان گرگته انتخاب مىکند. وظيفهٔ بازيکن از اين لحظه در دو مرحله شروع مىشود. مرحلهٔ اول: ابتدا بايد خيلى محتاط و آهسته با تکان دادن دست و انداخته همهٔ اسکها، سعى کند گرگته را بين دو انگشت قرار دهد. مرحلهٔ دوم: اگر موفق شد اين کار را انجام دهد، ضمن اينکه گرگته را بين دو انگشت گرفته، يکى يکى اسکها را از زمين بردارد و در ميان برداشتن آخرين اسک بايد يک نفس بگويد: 'گرگته گرگته گرگته ...' اگر در حين گفتن گرگته نفس وى بند نيامد، برنده شده، اسکها را لاى انگشت بازيکن رقيب گذاشته فشار مىدهد. در غير اينصورت سوخته و نفر ديگر بازى را بههمين ترتيب از نو شروع مىکند.
گِلىبازى
اين بازى را در مواقع کمبود باران و به نيت به رحم آوردن خداوند، انجام مىدهند. مردم در ميدان محل جمع شده و يکى از افرادى را که چاق و چله است، لباس سياه و سفيد مىپوشانند. شاخى هم براى آن گذاشته و بر اسب چوبى سوارش مىکنند. آنگاه او را پيشاپيش خود قرار داده و بقيه به دنبال او حرکت مىکنند و در حالىکه شعار 'هىگليه، هىگليه' مىدهند، به يکيک خانههاى محل رفته و از آنها نان و خرما مىگيرند. بعضى از منازل به نيت باران آب هم روى گلى مىريزند. بعد از پايان خانهها، گلى را آزاد مىکنند و پنج نفر از جوانها را جدا کرده و پنج لقمه نان را که داخل يکى از آنها سنگى گذاشتهاند، بين آنها تقسيم مىکنند. پس از آن بازيکنى را که داخل لقمه آن سنگ بوده، آنقدر مىزنند تا کسى پيدا شده، ضامن او شود. سپس جوان را آزاد کرده و ضامن را هم که تعهد داده تا سه روز ديگر باران ببارد، آزاد مىکنند. اگر تا سه روز ديگر باران باريد که هيچ وگرنه شب چهارم خانهٔ او را سنگباران مىکنند.
هويجه
بازيکنان در کوچه يا ميدانگاه محل جمع مىشوند، سپس دستهاى همديگر را گرفته، دايرهوار مىايستند. بعد در حالىکه مىچرخند يکى از آنها مىخواند و بقيه با صداى بلند جواب مىدهند.
- هويجه، هويجه
- هويجه
- هويجهى بنارى (بناري: منسوب به بنار، که يکى از روستاهاى شهرستان برازجان است و درخت کنار که همان سدر مىباشد فراوان دارد، ميوهٔ درخت سدر را نيز کنار مىگويند)
- هويجه
- دسمال کنارى (دستمال کنار)
- هويجه
- خروس کندي
- هويجه
- مُشکِمِخ دِردى (مشکم را پاره کردي)
- هويجه
- نه مال خم بى (مال خودم نبود)
- هويجه
- مال برارُم (مال برادرم بود)
- هويجه
- باش اوو مىيارم (با آن آب مىآورم)
- هويجه
- سى بچه بارُم (براى بچههاى قد و نيمقدم)
- هويجه
- بچه بار تشنه (بچههاى قد و نيمقد تشنه)
- هويجه
- رى کرده چيشمه (همانند چشمه)
- هويجه
- چيشمه خشک آوى (چشمه خشک شد)
- هويجه
- عيال قرآوي
- هويجه
بازىهاى ايلام عبارتند از:اتوتل توت متل، ارنگ ارنگ، اسببازي، اَسَکچوورنگ، اشکِلِه (مخفف خوشگله)، الختري، بِرهبِره بازي، بلبلبازي، بندبازي، بيگ بازي، پندبازي، پندکه چال، تخممرغ بازى (عيد)، تيربيا، جِزجزک، جهنم و بهشت، جيحه خروس، جوليکى ، چيلچيل، حاج بادام پشهاي، حول، خارسنگ، خرمن چنمن، خروس جنگي، دارکيلىدار، دختر شاه پريان، دسمال دسمال، دوس، سالار بازي، سايه بَردَک (در سايه سنگ انداختن)، سلم خاتم، سنگبازي، سنگ زيرپا، سوار سوار پيادهسوار، سول، شاه دزد وزير، شنبه يکشنبه، شنداز، شِهپهنو (بازبودن بيش از حد پاها)، قاببازي، قلازنگ، قلعهبازي، کشتير، کلاچو، کِلي، کوک، گلبگير شد، کلىبازي، گوگ، گوگوبازي، گولىگولي، مرغکبازي، موچبازي، هفت سنگ، هويجه، ...
اتوتل توت متل
بازيکنان رديف مىنشينند و پاهاى خود را دراز مىکنند. آنگاه يکى استاد شده و در حالىکه با دست روى پاى بازيکنان مىزند چنين مىخواند:
اتوتل توت متل
ناراحمدي، نارشکر
تيشه وردار و برو به جنگ کانظر [تيشه بردار و برو به جنگ کاکانظر]
کانظر هى که، هوکه ([کاکا نظرهى کرد، هو کرد. (هاى و هوى کرد)]
گلهٔ شاه رم که (گله شاه رم کرد)
سى و سه تاش کمکه (سى و سه تايش کم کرد)
دختر شاه شونه مىخواد
شونهٔ مردونه مىخواد
برو سر حوض توتيا
کينت بشو زودى بيا (طهارت بگير بشور بيا.)
در اينجا، کلمه 'بيا' بههر که افتاد بازنده است. استاد از نفر بازنده مىپرسد: 'اوو گرم مىخواى يا اوو سرد؟' نفر بازنده، بايد يکى را انتخاب کند. اگر آب گرم انتخاب کرد بازيکنان او را سخت پنجير مىگيرند. اگر آب سرد را انتخاب کرد آهسته پنجيرش گرفته و دوباره بازى را از نفر بازنده شروع مىکنند.
بوجيکا فر
بازيکنان دايرهوار مىنشينند و از ميان خود يک نفر را بهنام استاد انتخاب مىکنند. براى شروع بازي، بازيکنان يکى از انگشتان خود را روى زمين مىگذارند. استاد در حالىکه يکى از انگشتان خود را به زمين مىگذارد و برمىدارد چنين مىگويد:
بوجيکا فر (گنجشکها پر)
کموتِرا فر (کبوترها پر)
پيلوسکا فر (پرستوها پر)
قلاغا فر (کلاغها پر)
بازيکنان با شنيدن کلمهٔ فر انگشتان خود را به علامت پريدن به هوا بلند مىکنند. در همين حال استاد نام شيء يا حيوانى را مىآورد که قادر به پريدن نباشد. مثلاً صندلى يا گاو را. هريک از بازيکنان به اشتباه انگشت خود را بلند کند، بازنده است. بازيکنان، نفر بازنده را خم مىکنند و دست يکى از بازيکنان را به شکل سيخ يا سه کلمبه (سهپايه) روى پشت او قرار مىدهند و مىپرسند: 'سيخ يا سهکلمبه؟'
اگر نفر بازنده درست گفت که او را رها مىکنند و بازى دوباره شروع مىشود. ولى اگر درست نگفت، با پشت دست او را کتک زده يا بازيکنان يکى يکى به پشت وى سوار مىشوند و مسافتى کولى مىگيرند.
تيراوُمِه (يارآمد)
بازيکنان به دو گروه مدافع و مهاجم تقسيم مىشوند. گروه مدافع، بهصورت فشرده در جائى مىنشيند و يک فرد ورزيده مسئول محافظت از آنها در مقابل گروه مهاجم مىگردد. آنگاه گروه مهاجم که در جائى پنهان شده، با فرمان جارچي، حمله را شروع مىکند. مهاجمان سعى مىکنند که مسئول گروه مدافع را حيران و سرگردان کرده و از اين طريق به ياران او ضربه بزنند که در صورت موفق بودن آنها، افراد نشسته کتک مفصلى خواهند خورد. اين ضربات ادامه دارد تا زمانىکه مسئول گروه مدافع به يکى از افراد مهاجم رسيده و دست خود را روى سر او بگذارد که اصطلاحاً به آن 'کچکردن' مىگويند. با اينکار جاى دو گروه عوض مىشود و بازى تا زمانى که بازيکنان احساس خستگى نمايند، ادامه مىيابد.
جيجه خروس
ابتدا، بازيکنان در قسمتى از آب دريا دور هم جمع مىشوند. سپس يک نفر بهنام استاد با دست آب را آنقدر بههم مىزند تا کف کند. پس از چند دقيقه، رفتهرفته آب صاف و راکد مىشود. استاد پنجههاى خود را بههم قفل کرده و دستهاى خود را دايرهوار روى آب مىگذارد. بازيکنان به آبهائى که بين دستهاى استاد قرار گرفته تلنگر مىزنند. هنگام تلنگر زدن انگشت هرکس محکم به آب خورد و قلپ صدا کرد جيجه (جوجه) است و هرکس که انگشت آن آهسته صدا کرد خروس مىشود. اگر تعداد خروسها از يک نفر بيشتر بود، کار را تکرار مىکنند تا فقط يک خروس باقى بماند. نفرى که خروس شود، بازنده است. بازيکنان جائى را، مثلاً بند يک کشتى را بهعنوان دکه انتخاب مىکنند و بعد همگى به آب مىزنند. در اينجا خروس موظف است بهوسيلهٔ شنا، جيجهها را تعقيب کند. ضمناً بايد مراقب باشد کسى خودش را به دکه نرساند. اگر خروس موفق شد يکى از جيجهها را گر کند برنده مىشود و اگر موفق نشد، يعنى اگر جيجهاى خود را به سردکه رسانيد، باز خروس بازنده است و بازى بههمين ترتيب از نو شروع مىشود.
حول (hol) (خارک)
بازيکنان به دو گروه تقسيم شده و هريک فردى دونده را، بهعنوان استاد گروه خود برمىگزينند. آنگاه دو محل (هدف) را به فاصلهٔ پنجاه متر از يکديگر مشخص مىکنند که هرکدام متعلق به يک گروه مىباشد. بعد شيئى را در وسط گذاشته و دو استاد در حالىکه حدود بيست متر از آن فاصله دارند، در مقابل هم مىايستند. با شروع بازي، استاد و ياران هر گروه سعى مىکنند تا شيء را بهدست آورند و برنده شناخته شوند. در اين وقت يک نفر از بازيکنان گروه برنده، بهسرعت دويده و سعى مىکند خود را به محل تعيينشده برساند. اگر اين فرد در بين راه توسط گروه مقابل زده شود، گروه مىتواند دنبال او دويده و مانع رفتن او به محل (هدف) خود شود. هر گروهى که بتواند دوبار به محل خود برود، برندهٔ نهائى بازى خواهد بود.
دسمالدسمال
بازيکنان دو دسته مىشوند و در حالىکه دستمال بهدست دارند به فاصلهٔ چند متر رو بهروى هم صف مىکشند. طريقهٔ بازى به اين ترتيب است که بايد نفرات رو بهروى هم، در يک زمان بهسوى يکديگر حرکت کنند و در وسط دو صف، دستمال خود را عوض کنند و بهجاى هم بايستند. براى اين کار نفر اول دستهٔ اول بهطرف نفر اول دستهٔ دوم حرکت مىکند. نفر اول دستهٔ دوم نيز همين کار را انجام مىدهد. اين دو نفر در وسط دو صف بههم مىرسند و دستمال خود را به يکديگر مىدهند. بقيهٔ بازيکنان بهنوبت و با سرعت کار ياد شده را تکرار مىکنند. جنبوجوش بازى از همينجا آغاز مىشود و اگر دستمال از دست کسى بىافتد، سوخته و از بازى اخراج مىشود.
سايه بردک (در سايه سنگ انداختن) (بندر گناوه - روستاى سعدآباد بوشهر)
از ميان بازيکنان يک نفر بهعنوان استاد انتخاب مىشود و بقيه به صف مىايستند. البته بايد طورى صف بکشند که سايهٔ هر نفر معلوم و مشخص باشد. استاد حدود ۵۰ متر از بازيکنان فاصله گرفته، بعد سنگى را به سايهٔ آنها پرتاب مىکند. سنگ در سايهٔ هرکس که قرار گرفت بلافاصله بقيه فرار مىکنند و او بايد آنها را دنبال کند. در حين تعقيب هر نفر را که گر کند نفر گر شده، بايد در گر کردن بقيهٔ نفرات به او کمک کند و بازى تا آخرين نفر بههمين ترتيب ادامه مىيابد
کلاچو (خورموج)
بازيکنان دور هم جمع شده، دستهاى همديگر را گرفته، آهسته آهسته مىچرخند و يکى که بزرگتر از ديگران باشد شروع به خواندن مىکند و بقيه به او جواب مىدهند:
کلاچو کلاچو (؟)
هورا، هورا زنگى (؟)
لپ جوى داشتم
پشت تلى کاشتم
اووش دادم خشکاوى (آبش دادم خشک شد)
بارون اومه سوزآوى (باران آمد سبز شد)
گِرگِته
دو نفر رو بهروى هم مىنشينند، آنگاه پرخالى مىکنند تا معلوم شود کداميک بايد بازى را شروع کند. نفرى که حق بازى با او است، اسکها (هسته خرما) را پرتاب کرده، پشت دست خود را زير آنها مىگيرد. معمولاً تعداد زيادى اسک پشت دست او مىماند. در اينجا نفر رقيب از ميان اسکها يکى را که در زير همه قرار گرفته بهعنوان گرگته انتخاب مىکند. وظيفهٔ بازيکن از اين لحظه در دو مرحله شروع مىشود. مرحلهٔ اول: ابتدا بايد خيلى محتاط و آهسته با تکان دادن دست و انداخته همهٔ اسکها، سعى کند گرگته را بين دو انگشت قرار دهد. مرحلهٔ دوم: اگر موفق شد اين کار را انجام دهد، ضمن اينکه گرگته را بين دو انگشت گرفته، يکى يکى اسکها را از زمين بردارد و در ميان برداشتن آخرين اسک بايد يک نفس بگويد: 'گرگته گرگته گرگته ...' اگر در حين گفتن گرگته نفس وى بند نيامد، برنده شده، اسکها را لاى انگشت بازيکن رقيب گذاشته فشار مىدهد. در غير اينصورت سوخته و نفر ديگر بازى را بههمين ترتيب از نو شروع مىکند.
گِلىبازى
اين بازى را در مواقع کمبود باران و به نيت به رحم آوردن خداوند، انجام مىدهند. مردم در ميدان محل جمع شده و يکى از افرادى را که چاق و چله است، لباس سياه و سفيد مىپوشانند. شاخى هم براى آن گذاشته و بر اسب چوبى سوارش مىکنند. آنگاه او را پيشاپيش خود قرار داده و بقيه به دنبال او حرکت مىکنند و در حالىکه شعار 'هىگليه، هىگليه' مىدهند، به يکيک خانههاى محل رفته و از آنها نان و خرما مىگيرند. بعضى از منازل به نيت باران آب هم روى گلى مىريزند. بعد از پايان خانهها، گلى را آزاد مىکنند و پنج نفر از جوانها را جدا کرده و پنج لقمه نان را که داخل يکى از آنها سنگى گذاشتهاند، بين آنها تقسيم مىکنند. پس از آن بازيکنى را که داخل لقمه آن سنگ بوده، آنقدر مىزنند تا کسى پيدا شده، ضامن او شود. سپس جوان را آزاد کرده و ضامن را هم که تعهد داده تا سه روز ديگر باران ببارد، آزاد مىکنند. اگر تا سه روز ديگر باران باريد که هيچ وگرنه شب چهارم خانهٔ او را سنگباران مىکنند.
هويجه
بازيکنان در کوچه يا ميدانگاه محل جمع مىشوند، سپس دستهاى همديگر را گرفته، دايرهوار مىايستند. بعد در حالىکه مىچرخند يکى از آنها مىخواند و بقيه با صداى بلند جواب مىدهند.
- هويجه، هويجه
- هويجه
- هويجهى بنارى (بناري: منسوب به بنار، که يکى از روستاهاى شهرستان برازجان است و درخت کنار که همان سدر مىباشد فراوان دارد، ميوهٔ درخت سدر را نيز کنار مىگويند)
- هويجه
- دسمال کنارى (دستمال کنار)
- هويجه
- خروس کندي
- هويجه
- مُشکِمِخ دِردى (مشکم را پاره کردي)
- هويجه
- نه مال خم بى (مال خودم نبود)
- هويجه
- مال برارُم (مال برادرم بود)
- هويجه
- باش اوو مىيارم (با آن آب مىآورم)
- هويجه
- سى بچه بارُم (براى بچههاى قد و نيمقدم)
- هويجه
- بچه بار تشنه (بچههاى قد و نيمقد تشنه)
- هويجه
- رى کرده چيشمه (همانند چشمه)
- هويجه
- چيشمه خشک آوى (چشمه خشک شد)
- هويجه
- عيال قرآوي
- هويجه