نازخاتون
13th October 2011, 05:03 PM
كار مترجم خدمتی دوجانبه به حساب میآید، از طرفی خدمت به نویسنده و از طرف دیگرخدمت به فرهنگ دوم یا فرهنگ دریافتكننده. مترجم، با دست زدن به ترجمه، گاه دركوره راهی قدم میگذارد كه گذر ازپیچ وخمهای آن به دلیل اختلافات فرهنگی، ظرافتهای متن اصلی، احساسات نهفته در متن و بسیاری مطالب دیگر، بس دشوار مینماید. چه بسا كه به دلیل این ناهمواریها سالها طول بكشد تا كتابی یا مجموعهی اشعاری به زبانی دیگر برگردانده شود.
سخن بر سر ترجمهی غزلهای حافظ است. در این مقاله كوشش خواهیم كرد، با كمك گرفتن از ترجمههای مترجمان گذشته و معاصر شعر حافظ، تا آنجا كه میشود نشان دهیم چه مشكلاتی در سر راه ترجمهی اشعار حافظ وجود دارد.
جدول زیر نشاندهندهی نام مترجمان و تعداد غزلهای ترجمه شده به زبان فرانسه از آغاز، یعنی 1775، تا امروز میباشد. چنانچه ملاحظه میشود، هیچیك از مترجمان تمام غزلهای حافظ را ترجمه نكرده است. آرتورگی در سال 1927 بیشترین شمار غزلها یعنی 175 غزل را ترجمه كرده است.
دراینجا این پرسش پیش میآید: چرا ما امروز، هفت قرن پس از مرگ حافظ، ترجمهی همهی دیوان وی را به زبان فرانسه دراختیارنداریم؟
میكائیل. س. هیلمن در یک مقاله تحت عنوان «حافظ»(3)، ضمن سخن از بزرگی شاعر، عدم گسترده بودن معروفیت او در اروپا را چنین توصیف میکند: «...این تا اندازهای میتواند مربوط به عدم وجود ترجمهای معادل آنچه فیتز جرالد از رباعیات خیام کرده، باشد.»
شاید این سخن درست باشد. اما چرا چنین كمبودی وجود دارد؟ میتوان گفت كه دلایل این امر، علاوه بر مشکلات فنی و هنری که بعداً از آن سخن خواهیم گفت، در پیچیدگی ویژهی شعر حافظ نهفته است. نه تنها مترجمین، بلکه ایرانیانی هم که با ادبیات و فرهنگ فارسی بهخوبی آشنایی نداشته باشند، ممکن است به خاطر پیچیدگی شعر او دچار مشکلاتی بشوند.
میدانیم که فرانسویان سعدی را قبل از حافظ شناختند. سعدی، که در حدود 1200 متولد شده و در 1291 وفات نموده، یک قرن پیش از حافظ میزیسته و پیش از وی هم استاد غزل به شمار میرفته است. این «گلستان» بود که راه آشنایی باخترزمین با شعر فارسی را گشود. ترجمهی این کتاب برای اولین بار توسط آ.دوریه درسال 1634 چاپ شد و ترجمه آلگر در سال 1704 انجام گرفت. «گلستان» چندین سده در مراکز تدریس زبان فارسی در اروپا خوانده و بررسی شده است. سعدی از راه این ترجمههاست كه روح بسیاری از بزرگان، منجمله ولتر، را شیفتهی خود ساخته است. او خواندن آثارسعدی را در«نامه به استاد تاریخ» و همچنین دررسالهی «مطالعه دربارهی (اخلاقیات) آداب و رسوم» توصیه میکند، زیرا به نظر وی در نوشتههای سعدی چیزی جز تعالی نمیتوان یافت.(4)
شاید گفتهی پروفسور دوفوشه كور دراینباره درست باشد. او اظهار داشته است: «یكی از دلایلی كه اشعار حافظ در مقایسه با سعدی دیرتر توسط فرانسویان شناخته شده، میتواند این باشد كه محتوای آثار سعدی خیلی بهتر از حافظ با تفکر فرانسوی خوانایی دارد.»(5)
امروز، بعد از هفت قرن که از مرگ حافظ میگذرد، علیرغم تلاشهایی که در جهت ترجمهی اشعار او انجام شده، هنوز ترجمهی کامل دیوانش انجام نشده است.(6) البته عوامل بسیاری در این کمبود و تأخیر تأثیر داشتهچاند. باید بگوییم که از یک طرف دستنویسهای دیوان در دسترس شرقشناسان نبوده است. در فرانسه برای اولین بارSavary de Breve یک دستنویس دیوان را در سال 1605 معرفی کرد.
از طرف دیگر، این مطلب را نمیتوان فراموش کرد که برای درک شعر حافظ و ترجمهی آن باید شناخت ژرفی از زبان فارسی داشت، زیرا ایجاد رابطهی مستقیم با شاعر بسیار مهم است. گوته درصفحهی 372 یادداشتهای «دیوان غربی- شرقی» به این مطلب اشاره میکند و میگوید: «چه كسی دوست ندارد به این گنجینهها به زبان اصلیشان دست بیابد!» بنابراین، برای پیبردن به ارزش چنین گنجینههایی، مترجم راهی جز این ندارد که با زبان اصلی متن آشنایی نزدیک و ژرف پیدا کند. جان نات در مقدمهی منتخباتی ازغزلیات حافظ(7) دربارهی او میگوید: «...لازم است ما با زبان آنان (شاعران) آشنا شویم. ما باید شناختمان از قوانین، آداب و رسوم و روشهای زندگی آنان را از سرچشمهی اصلی دریافت کنیم.»
مطابق گفتهی آنتوان برمن، هر ترجمهای یک بازترجمه(8)re-traduction است: «بازترجمههای بزرگ قرن ما مثل دانته، کتاب مقدس، شکسپیر، متون یونانی و غیره ناچار همراه با ژرفاندیشی بر روی ترجمههای پیشین بوده است. این تعمق باید گسترده و ژرف باشد.»(9) پس نتیجه میگیریم كه بهتر است مترجم علاوه برخواندن اثر به زبان اصلی، ترجمههای پیشین را نیز بخواند.
میتوان گفت بین مترجم و اثرادبی باید به گونهای كشش درونی (رابطهی اوسموزی) وجود داشته باشد. زیرا همانطوركه فیلیپ بوکه، در یک سخنرانی در دانشگاه اپسالا در 26 فوریه 1996، بیان داشت، ترجمه کردن تنها یک رویداد زبانشناسی نیست، بلکه یک عمل انسانی به شمار میآید. مترجم باید خود را در اختیار اثر ادبی بگذارد تا آن اثر او را شیفتهی خود بکند، زیرا ترجمه کردن كاری لذتبخش، صلحآمیز و عاشقانه است.
دیوان حافظ فشردهای از فرهنگ ایرانی است. بنابراین مترجم که «یک واسطه و یک رابطِ زبانشناسی و فرهنگی است»(10) و در ضمن کسی است که میخواهد نوشتهی شاعررا دریک مجموعهی فرهنگی دیگر معرفی کند، نیاز مبرم به شناخت عمیق فرهنگ و تاریخ ایران دارد. در شعر حافظ، کلمات بسیاری وجود دارد که بار فرهنگی و تاریخی دارند، مانند عیار، رند، مغبچه و غیره. اگر از فرهنگ و زمینههایی که در پشت چنین واژههایی نهفته است آگاه نباشیم، هرگز قادر نخواهیم بود ترجمهای ارائه دهیم که به اندازهی کافی به متن اصلی نزدیک باشد.
درک شعر حافظ مستلزم شناخت باورها و شیوهی زندگی مردم در روزگار حافظ و پیش از وی میباشد. در ضمنع کسب اطلاعات راجع به شرایط زندگی شاعرهم میتواند جزو یکی دیگر از اصول به شمار آید. برای یک خوانندهی غربی، درک دقیق شعر حافظ مشکل به نظر میآید. گرترود بل، که از شیفتگان حافظ بود، درمقدمهی کتابش در سال 1897، مینویسد درکی که از شعر حافظ دارد، یک فهم و درک غربی است. گوته هم همین عقیده را دارد و در صفحه 372 یادداشتهایش میگوید: «...اگر ما بخواهیم خود را با آثار این نوابغ بزرگ همساز کنیم، باید خود را شرقی کنیم، زیرا شرق بر جای خود باقی است و به سوی ما نمیآید.»
مشكل دیگر، شناخت قواعد عروضی زبان فارسی است كه البته شناخت آثار متقدمان حافظ هم به این مشكل افزوده میشود. حافظ آثار پیشینیان خود را عمیقاً مطالعه كرده بود. اگر به دیوان پیشینیان مراجعه كنیم، موضوعات و اصطلاحاتی پیدا میكنیم كه بین آنها و حافظ مشترك است. در واقع، میتوان گفت كه حافظ علاوه بر آشنایی عمیق و تسلط كافی به مسائل تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، علمی و مذهبی، دانش فراوانی دربارهی گنجینهی لغات و واژههای شاعران گذشته داشته است.(11) همچنانكه هیلمن دریافته است (صفحه 1449)، ما در دیوان حافظ «مجموعهای از پرسشهای دائمی خیامگونه، تغزل و مهارت شاعرانهی سعدی، تبلور و فشردگی احساسی روانی جلالالدین رومی را میبینیم.» به عبارت دیگر، شعر حافظ تبلور و فشردهی یك سنت ادبی است. پروفسور دوفوشه كور در این زمینه اظهار میدارد: «نبوغ حافظ در انباشت تغزل فارسی، شبیهسازی و دگرگونسازی آن است. او نگهبان این نوع غزلسرایی است، آن را به اندیشه میسپارد و ضمن ارتقاء، بازآفرینی میكند.» ( صفحهی 10مقالهی «درلنگرگاههای كشتی نوح»، مجله لقمان، پاییز89-88). ژیلبرلازار، در پرسشنامهای كه برای او فرستادیم، اظهار میدارد: «این سنت ادبی برای غربیها بسیار عجیب و بیگانه است» و ادامه میدهد: «عدم آگاهی به آن، ترجمهی شعر حافظ را مشكل میسازد.»
ویژگیهای غزل حافظ برای هر مترجمی مشكلآفرین است. پروفسور بواوتاس، كه تعدادی از اشعار حافظ را به سوئدی برگردانده، درصفحهی 104 مقالهاش تحت عنوان «آیا شعر فارسی را میتوان ترجمه كرد؟»، میگوید: «غزل خصوصاً غزلی كه حافظ سروده، اوج شعر كلاسیك فارسی است و به این دلیل، در ترجمه بیشترین مقدار مشكل را ایجاد میكند.»(12)
مشكلات ترجمهی شعر حافظ هم بستگی به شكل شعر او دارد و هم به محتوای آن. در شكل تغزلی، وزن مهمترین ركن به حساب میآید. میدانیم كه شعر فارسی از وزن عربی استفاده میكند و قواعد عروض فارسی روی بلندی سیلابها پایهگذاری شده است. این سیستم كه كمیتی است، شبیه سیستم شعرلاتین میباشد.
زبان فارسی زبانی است با تكیه و فشار بر روی هجاها. پس اینكه چطور و چگونه یك غزل را بخوانیم، میتواند احساسات و دركهای مختلفی را به ما القا كند. برهمین مبنا، پروفسور دوفوشه كور معتقد است كه شعر حافظ را باید درست خواند، یعنی باید هنگام خواندن «وزن آن را رعایت كرد... و كلمات را با توجه به هجاهای باصدا و یا بیصدا خواند و احساس كرد.»(13)
وابستگی سخن حافظ به موسیقی، كلام او را موزون و مانند نوای موسیقی كرده است. به عبارت دیگر، وزن شعرش از موسیقی سرچشمه میگیرد و افكارش را در این قالبها بیان كرده است. این وزنها روی گروه مشخصی از هجاهای بلند و كوتاه ساخته شدهاند. دكتر خانلری در این مورد میگوید: «حافظ 25 وزن مختلف را در شعرهایش به كار برده است. ولی70% اشعار او درچهار وزن سروده شده است... او در چارچوب این وزنها كه خیلی معروف و آشنا هستند، ظرافتهای تازهای را به كار میبرد كه شاعران غزلسرا تا آن زمان از آن بیخبر بودهاند.»(14)
میدانیم اصل دیگری كه در غزل فارسی باید رعایت شود، قافیه است كه در تمام ابیات شعر و در دو مصراع آغازین غزل باید وجود داشته باشد. گوته، كه ازاین ویژگی غزل فارسی مطلع بود، آرزو میكرد كه ای كاش میتوانست تكنیك حافظ را به كار برد. در قطعهای به نام «تقلید» میگوید:
ای كاش میتوانستم چون تو قافیهسرایی كنم
تكرار هم برای من خوشآیند است
در ابتدا معنا و سپس كلمه را پیدا كنم
هیچ صدایی دو بار تكرار نخواهد شد
مگر به منظور دادن مفهومی ویژه
آنچنانكه تو میتوانی، ای برترین شاعران(15)
رعایت كردن قافیه در ترجمه به زبان فرانسه خیلی مشكل به نظر میآید. مونتی، كه در سال1989 صد غزل حافظ را ترجمه كرده است، در جریان كار به این مشكل برخورده است: «و اما راجع به قافیه باید بگویم كه امكان رعایت آن همیشه وجود نداشته است. چنانچه هانری ماسه در منتخب فارسی1950 نوشته، ما هم گاهی خود را با حدسیات و تكرار مصوتها دلخوش كردهایم.»(16)
در اینجا ما برای نمونه دو ترجمه را، كه یكی در سال 1927 و دیگری در1959 انجام شده است، مورد مطالعه قرار میدهیم:
آرتورگی، كه 175 غزل حافظ را در سال 1927 ترجمه كرده است، موفق میشود كه در اكثرغزلها قافیه و ردیف را رعایت كند. برای مثال، غزل91 را در نظر میگیریم (صفحه 130 اشعارعاشقانه یاغزلیات حافظ). در اینجا ما صحت و سقم ترجمه را مورد بحث قرار نمیدهیم.
سخن بر سر ترجمهی غزلهای حافظ است. در این مقاله كوشش خواهیم كرد، با كمك گرفتن از ترجمههای مترجمان گذشته و معاصر شعر حافظ، تا آنجا كه میشود نشان دهیم چه مشكلاتی در سر راه ترجمهی اشعار حافظ وجود دارد.
جدول زیر نشاندهندهی نام مترجمان و تعداد غزلهای ترجمه شده به زبان فرانسه از آغاز، یعنی 1775، تا امروز میباشد. چنانچه ملاحظه میشود، هیچیك از مترجمان تمام غزلهای حافظ را ترجمه نكرده است. آرتورگی در سال 1927 بیشترین شمار غزلها یعنی 175 غزل را ترجمه كرده است.
دراینجا این پرسش پیش میآید: چرا ما امروز، هفت قرن پس از مرگ حافظ، ترجمهی همهی دیوان وی را به زبان فرانسه دراختیارنداریم؟
میكائیل. س. هیلمن در یک مقاله تحت عنوان «حافظ»(3)، ضمن سخن از بزرگی شاعر، عدم گسترده بودن معروفیت او در اروپا را چنین توصیف میکند: «...این تا اندازهای میتواند مربوط به عدم وجود ترجمهای معادل آنچه فیتز جرالد از رباعیات خیام کرده، باشد.»
شاید این سخن درست باشد. اما چرا چنین كمبودی وجود دارد؟ میتوان گفت كه دلایل این امر، علاوه بر مشکلات فنی و هنری که بعداً از آن سخن خواهیم گفت، در پیچیدگی ویژهی شعر حافظ نهفته است. نه تنها مترجمین، بلکه ایرانیانی هم که با ادبیات و فرهنگ فارسی بهخوبی آشنایی نداشته باشند، ممکن است به خاطر پیچیدگی شعر او دچار مشکلاتی بشوند.
میدانیم که فرانسویان سعدی را قبل از حافظ شناختند. سعدی، که در حدود 1200 متولد شده و در 1291 وفات نموده، یک قرن پیش از حافظ میزیسته و پیش از وی هم استاد غزل به شمار میرفته است. این «گلستان» بود که راه آشنایی باخترزمین با شعر فارسی را گشود. ترجمهی این کتاب برای اولین بار توسط آ.دوریه درسال 1634 چاپ شد و ترجمه آلگر در سال 1704 انجام گرفت. «گلستان» چندین سده در مراکز تدریس زبان فارسی در اروپا خوانده و بررسی شده است. سعدی از راه این ترجمههاست كه روح بسیاری از بزرگان، منجمله ولتر، را شیفتهی خود ساخته است. او خواندن آثارسعدی را در«نامه به استاد تاریخ» و همچنین دررسالهی «مطالعه دربارهی (اخلاقیات) آداب و رسوم» توصیه میکند، زیرا به نظر وی در نوشتههای سعدی چیزی جز تعالی نمیتوان یافت.(4)
شاید گفتهی پروفسور دوفوشه كور دراینباره درست باشد. او اظهار داشته است: «یكی از دلایلی كه اشعار حافظ در مقایسه با سعدی دیرتر توسط فرانسویان شناخته شده، میتواند این باشد كه محتوای آثار سعدی خیلی بهتر از حافظ با تفکر فرانسوی خوانایی دارد.»(5)
امروز، بعد از هفت قرن که از مرگ حافظ میگذرد، علیرغم تلاشهایی که در جهت ترجمهی اشعار او انجام شده، هنوز ترجمهی کامل دیوانش انجام نشده است.(6) البته عوامل بسیاری در این کمبود و تأخیر تأثیر داشتهچاند. باید بگوییم که از یک طرف دستنویسهای دیوان در دسترس شرقشناسان نبوده است. در فرانسه برای اولین بارSavary de Breve یک دستنویس دیوان را در سال 1605 معرفی کرد.
از طرف دیگر، این مطلب را نمیتوان فراموش کرد که برای درک شعر حافظ و ترجمهی آن باید شناخت ژرفی از زبان فارسی داشت، زیرا ایجاد رابطهی مستقیم با شاعر بسیار مهم است. گوته درصفحهی 372 یادداشتهای «دیوان غربی- شرقی» به این مطلب اشاره میکند و میگوید: «چه كسی دوست ندارد به این گنجینهها به زبان اصلیشان دست بیابد!» بنابراین، برای پیبردن به ارزش چنین گنجینههایی، مترجم راهی جز این ندارد که با زبان اصلی متن آشنایی نزدیک و ژرف پیدا کند. جان نات در مقدمهی منتخباتی ازغزلیات حافظ(7) دربارهی او میگوید: «...لازم است ما با زبان آنان (شاعران) آشنا شویم. ما باید شناختمان از قوانین، آداب و رسوم و روشهای زندگی آنان را از سرچشمهی اصلی دریافت کنیم.»
مطابق گفتهی آنتوان برمن، هر ترجمهای یک بازترجمه(8)re-traduction است: «بازترجمههای بزرگ قرن ما مثل دانته، کتاب مقدس، شکسپیر، متون یونانی و غیره ناچار همراه با ژرفاندیشی بر روی ترجمههای پیشین بوده است. این تعمق باید گسترده و ژرف باشد.»(9) پس نتیجه میگیریم كه بهتر است مترجم علاوه برخواندن اثر به زبان اصلی، ترجمههای پیشین را نیز بخواند.
میتوان گفت بین مترجم و اثرادبی باید به گونهای كشش درونی (رابطهی اوسموزی) وجود داشته باشد. زیرا همانطوركه فیلیپ بوکه، در یک سخنرانی در دانشگاه اپسالا در 26 فوریه 1996، بیان داشت، ترجمه کردن تنها یک رویداد زبانشناسی نیست، بلکه یک عمل انسانی به شمار میآید. مترجم باید خود را در اختیار اثر ادبی بگذارد تا آن اثر او را شیفتهی خود بکند، زیرا ترجمه کردن كاری لذتبخش، صلحآمیز و عاشقانه است.
دیوان حافظ فشردهای از فرهنگ ایرانی است. بنابراین مترجم که «یک واسطه و یک رابطِ زبانشناسی و فرهنگی است»(10) و در ضمن کسی است که میخواهد نوشتهی شاعررا دریک مجموعهی فرهنگی دیگر معرفی کند، نیاز مبرم به شناخت عمیق فرهنگ و تاریخ ایران دارد. در شعر حافظ، کلمات بسیاری وجود دارد که بار فرهنگی و تاریخی دارند، مانند عیار، رند، مغبچه و غیره. اگر از فرهنگ و زمینههایی که در پشت چنین واژههایی نهفته است آگاه نباشیم، هرگز قادر نخواهیم بود ترجمهای ارائه دهیم که به اندازهی کافی به متن اصلی نزدیک باشد.
درک شعر حافظ مستلزم شناخت باورها و شیوهی زندگی مردم در روزگار حافظ و پیش از وی میباشد. در ضمنع کسب اطلاعات راجع به شرایط زندگی شاعرهم میتواند جزو یکی دیگر از اصول به شمار آید. برای یک خوانندهی غربی، درک دقیق شعر حافظ مشکل به نظر میآید. گرترود بل، که از شیفتگان حافظ بود، درمقدمهی کتابش در سال 1897، مینویسد درکی که از شعر حافظ دارد، یک فهم و درک غربی است. گوته هم همین عقیده را دارد و در صفحه 372 یادداشتهایش میگوید: «...اگر ما بخواهیم خود را با آثار این نوابغ بزرگ همساز کنیم، باید خود را شرقی کنیم، زیرا شرق بر جای خود باقی است و به سوی ما نمیآید.»
مشكل دیگر، شناخت قواعد عروضی زبان فارسی است كه البته شناخت آثار متقدمان حافظ هم به این مشكل افزوده میشود. حافظ آثار پیشینیان خود را عمیقاً مطالعه كرده بود. اگر به دیوان پیشینیان مراجعه كنیم، موضوعات و اصطلاحاتی پیدا میكنیم كه بین آنها و حافظ مشترك است. در واقع، میتوان گفت كه حافظ علاوه بر آشنایی عمیق و تسلط كافی به مسائل تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، علمی و مذهبی، دانش فراوانی دربارهی گنجینهی لغات و واژههای شاعران گذشته داشته است.(11) همچنانكه هیلمن دریافته است (صفحه 1449)، ما در دیوان حافظ «مجموعهای از پرسشهای دائمی خیامگونه، تغزل و مهارت شاعرانهی سعدی، تبلور و فشردگی احساسی روانی جلالالدین رومی را میبینیم.» به عبارت دیگر، شعر حافظ تبلور و فشردهی یك سنت ادبی است. پروفسور دوفوشه كور در این زمینه اظهار میدارد: «نبوغ حافظ در انباشت تغزل فارسی، شبیهسازی و دگرگونسازی آن است. او نگهبان این نوع غزلسرایی است، آن را به اندیشه میسپارد و ضمن ارتقاء، بازآفرینی میكند.» ( صفحهی 10مقالهی «درلنگرگاههای كشتی نوح»، مجله لقمان، پاییز89-88). ژیلبرلازار، در پرسشنامهای كه برای او فرستادیم، اظهار میدارد: «این سنت ادبی برای غربیها بسیار عجیب و بیگانه است» و ادامه میدهد: «عدم آگاهی به آن، ترجمهی شعر حافظ را مشكل میسازد.»
ویژگیهای غزل حافظ برای هر مترجمی مشكلآفرین است. پروفسور بواوتاس، كه تعدادی از اشعار حافظ را به سوئدی برگردانده، درصفحهی 104 مقالهاش تحت عنوان «آیا شعر فارسی را میتوان ترجمه كرد؟»، میگوید: «غزل خصوصاً غزلی كه حافظ سروده، اوج شعر كلاسیك فارسی است و به این دلیل، در ترجمه بیشترین مقدار مشكل را ایجاد میكند.»(12)
مشكلات ترجمهی شعر حافظ هم بستگی به شكل شعر او دارد و هم به محتوای آن. در شكل تغزلی، وزن مهمترین ركن به حساب میآید. میدانیم كه شعر فارسی از وزن عربی استفاده میكند و قواعد عروض فارسی روی بلندی سیلابها پایهگذاری شده است. این سیستم كه كمیتی است، شبیه سیستم شعرلاتین میباشد.
زبان فارسی زبانی است با تكیه و فشار بر روی هجاها. پس اینكه چطور و چگونه یك غزل را بخوانیم، میتواند احساسات و دركهای مختلفی را به ما القا كند. برهمین مبنا، پروفسور دوفوشه كور معتقد است كه شعر حافظ را باید درست خواند، یعنی باید هنگام خواندن «وزن آن را رعایت كرد... و كلمات را با توجه به هجاهای باصدا و یا بیصدا خواند و احساس كرد.»(13)
وابستگی سخن حافظ به موسیقی، كلام او را موزون و مانند نوای موسیقی كرده است. به عبارت دیگر، وزن شعرش از موسیقی سرچشمه میگیرد و افكارش را در این قالبها بیان كرده است. این وزنها روی گروه مشخصی از هجاهای بلند و كوتاه ساخته شدهاند. دكتر خانلری در این مورد میگوید: «حافظ 25 وزن مختلف را در شعرهایش به كار برده است. ولی70% اشعار او درچهار وزن سروده شده است... او در چارچوب این وزنها كه خیلی معروف و آشنا هستند، ظرافتهای تازهای را به كار میبرد كه شاعران غزلسرا تا آن زمان از آن بیخبر بودهاند.»(14)
میدانیم اصل دیگری كه در غزل فارسی باید رعایت شود، قافیه است كه در تمام ابیات شعر و در دو مصراع آغازین غزل باید وجود داشته باشد. گوته، كه ازاین ویژگی غزل فارسی مطلع بود، آرزو میكرد كه ای كاش میتوانست تكنیك حافظ را به كار برد. در قطعهای به نام «تقلید» میگوید:
ای كاش میتوانستم چون تو قافیهسرایی كنم
تكرار هم برای من خوشآیند است
در ابتدا معنا و سپس كلمه را پیدا كنم
هیچ صدایی دو بار تكرار نخواهد شد
مگر به منظور دادن مفهومی ویژه
آنچنانكه تو میتوانی، ای برترین شاعران(15)
رعایت كردن قافیه در ترجمه به زبان فرانسه خیلی مشكل به نظر میآید. مونتی، كه در سال1989 صد غزل حافظ را ترجمه كرده است، در جریان كار به این مشكل برخورده است: «و اما راجع به قافیه باید بگویم كه امكان رعایت آن همیشه وجود نداشته است. چنانچه هانری ماسه در منتخب فارسی1950 نوشته، ما هم گاهی خود را با حدسیات و تكرار مصوتها دلخوش كردهایم.»(16)
در اینجا ما برای نمونه دو ترجمه را، كه یكی در سال 1927 و دیگری در1959 انجام شده است، مورد مطالعه قرار میدهیم:
آرتورگی، كه 175 غزل حافظ را در سال 1927 ترجمه كرده است، موفق میشود كه در اكثرغزلها قافیه و ردیف را رعایت كند. برای مثال، غزل91 را در نظر میگیریم (صفحه 130 اشعارعاشقانه یاغزلیات حافظ). در اینجا ما صحت و سقم ترجمه را مورد بحث قرار نمیدهیم.