نازخاتون
13th October 2011, 04:30 PM
دوزبانگي چيست ؟
" تعريف دو زبانگي ، تعريف چندان ساده نيست و با آن که در اين زمينه تعريف هاي گوناگون توسط زيانشناسان ارائه شده است ، به سهولت نمي توان يکي از آنها را بعنوان تعريفي جامع و کامل انتخاب کرد . دو زبانگي پديده اي است جهاني که در اکثر کشورهاي جهان وجود دارد و عبارت از حالتي است که فرد به زبان ديگري غير از زبان مادري خود آموزش مي بيند .
زبان مادري اولين زبان آموخته شده توسط فرد است، زباني که فرد بدان تکلم ميکند، با آن رشد مييابد و عناصر فرهنگي و اجتماعي محيط خود را توسط آن دريافته، لمس کرده و با آن هويت مييابد. اما در بسياري از کشورها و از جمله کشور ما، زماني که کودک به سني ميرسد که بايد تحت آموزش رسمي قرار گيرد، با زباني غير از زبان مادري خود و با زباني که در سراسر کشور به عنوان زبان رسمي شناخته شده و از لحاظ نظام آوايي- واژگاني و دستوري متفاوت از زبان مادري اوست، آموزش ميبيند و از اين مرحله است که پديده دو زبانگي مطرح ميشود. بنابراين، فرد دو زبانه به فردي اطلاق ميشود که از زمان آغاز آموزش رسمي، با زبان ديگري که در کشور عموميت يافته و در حکم زبان دوم ميباشد، آشنا شده و آموزش ميبيند.
امروزه به ندرت ميتوان کشورهايي را سراغ داشت که لااقل بخش کوچکي از جمعيت آن به دو يا چند زبان تکلم نکنند، هم اکنون حدود چهار هزار زبان گوناگون تخمين زده ميشود. توزيع زبانها يکسان نيست، بعضي نواحي عملاً تک زبانه هستند، در حاليکه در برخي نواحي ديگر ممکن است حتي به چند زبان سخن گفته شود. ارقام بيانگر شرايطي هستند که در آن زبانها همزيستي ميکنند و در عين حال نشان ميدهند که نياز به تعليم و تربيت دو زبانه بسيار زياد و در عين حال بسيار پيچيده است. گسترش علم و تکنولوژي، افزايش امکان جا به جايي سريع جمعيت، تغيير مداوم شرايط اقتصادي و سياسي، تغيير افقهاي فرهنگي و نيازها و اميدهاي انسانها و بروز فاجعههايي مانند جنگ، بيکاري و قحطي هم سبب ميشوند که دائماً در گوشه و کنار جهان گروههاي کثيري از مردم، محل زيست خود را ترک کنند و در نقاط ديگري سکونت گزينند. اين امر مستلزم سازگاريهاي بسيار از جمله سازگاري زباني يعني فراگيري يک زبان ديگر است.
در کنار اين نوع دو زبانگي که ناشي از جايي سريع جمعيت در روزگار ماست، نوع ديگري از دو زبانگي نيز وجود دارد که در مقايسه با نوع اول ميتوان آنرا دوزبانگي «کلاسيک» ناميد، به اين صورت که در بسياري از کشورهاي جهان به علل تاريخي گروههايي از مردم که به زبانهاي گوناگون سخن ميگويند، قرنهاست که در کنار هم زندگي ميکنند، عوامل اقتصادي و فرهنگي در اين کشورها به گونهاي آرايش يافته است که يکي از زبانهاي رايج در آنجا، به عنوان زبان رسمي شناخته ميشود. به هر حال، دو زبانگي خواه در شکل نوين و خواه در شکل سنتي آن مسائلي را براي نظامهاي آموزشي مطرح کرده است که پاسخگويي به آنها، به بررسيهاي دقيق و همه جانبه نياز دارد. به تعريف ديگر " دوزبانگي " از منبع ترجمه شده " جورج يول " توجه کنيد : در بسياري از کشورها ، گونه محلي صرفا مربوط به دو گويش از يک زبان واحد نمي شود ، بلکه به دو زبان کاملا مجزا و متمايز مربوط مي شود ؛ مثلا در کشور کانادا رسما يک کشور دو زبانه است و زبانه هاي فرانسه و انگليسي زبانهاي رسمي در اين کشور هستند . به رسميت شناختن موقعيت گويشوران فرانسوي زبان اين کشور که بيشتر در "کبک Quebec " ساکن هستند ، بدون کشمکشهاي سياسي صورت نگرفته ؛ زيرا کشور کانادا ، در طول تاريخش ، اساسا يک کشور انگليسي زبان بوده است با اقليتي فرانسوي زبان . در چنين موقعيتي ، دو زبانگي اي که در سطح فردي وجود دارد ، به مرور مشخصه گروه اقليت مي شود .
در اين نوع دوزبانگي ، عضوي از گروه اقليت در يک جامعه زباني رشد مي کند . او در وهله اول ، به يک زبان ، مثلا گالي ، سخن مي گويد (اين مورد سالها در بخشهايي از اسکاتلند وجود داشته است ) ، ولي زبان ديگري مثل انگليسي را براي مشارکت در جامعه زباني وسيعتر مي گيرد . به هر حال , دو زبانگي فردي ممکن است صرفا حاصل داشتن والديني باشد که به دو زبان مختلف صحبت مي کنند . اگر کودکي ، بطور همزمان ، زبان فرانسه را از مادرش و زبان انگليسي را از پدرش فرا گيرد ، آنوقت ممکن است حتي به تمايز بين اين دو زبان توجه نشود . در چنين حالتي صرفا دو شيوه گفتار ، براساس اينکه چه شخصي مخاطب او باشد ، وجود دارد ؛ با وجود اين ، حتي در اين نوع دو زبانگي نيز فرد به يک زبان گرايش بيشتري نشان مي دهد و زبان ديگر فرعي مي شود .
" تعريف دو زبانگي ، تعريف چندان ساده نيست و با آن که در اين زمينه تعريف هاي گوناگون توسط زيانشناسان ارائه شده است ، به سهولت نمي توان يکي از آنها را بعنوان تعريفي جامع و کامل انتخاب کرد . دو زبانگي پديده اي است جهاني که در اکثر کشورهاي جهان وجود دارد و عبارت از حالتي است که فرد به زبان ديگري غير از زبان مادري خود آموزش مي بيند .
زبان مادري اولين زبان آموخته شده توسط فرد است، زباني که فرد بدان تکلم ميکند، با آن رشد مييابد و عناصر فرهنگي و اجتماعي محيط خود را توسط آن دريافته، لمس کرده و با آن هويت مييابد. اما در بسياري از کشورها و از جمله کشور ما، زماني که کودک به سني ميرسد که بايد تحت آموزش رسمي قرار گيرد، با زباني غير از زبان مادري خود و با زباني که در سراسر کشور به عنوان زبان رسمي شناخته شده و از لحاظ نظام آوايي- واژگاني و دستوري متفاوت از زبان مادري اوست، آموزش ميبيند و از اين مرحله است که پديده دو زبانگي مطرح ميشود. بنابراين، فرد دو زبانه به فردي اطلاق ميشود که از زمان آغاز آموزش رسمي، با زبان ديگري که در کشور عموميت يافته و در حکم زبان دوم ميباشد، آشنا شده و آموزش ميبيند.
امروزه به ندرت ميتوان کشورهايي را سراغ داشت که لااقل بخش کوچکي از جمعيت آن به دو يا چند زبان تکلم نکنند، هم اکنون حدود چهار هزار زبان گوناگون تخمين زده ميشود. توزيع زبانها يکسان نيست، بعضي نواحي عملاً تک زبانه هستند، در حاليکه در برخي نواحي ديگر ممکن است حتي به چند زبان سخن گفته شود. ارقام بيانگر شرايطي هستند که در آن زبانها همزيستي ميکنند و در عين حال نشان ميدهند که نياز به تعليم و تربيت دو زبانه بسيار زياد و در عين حال بسيار پيچيده است. گسترش علم و تکنولوژي، افزايش امکان جا به جايي سريع جمعيت، تغيير مداوم شرايط اقتصادي و سياسي، تغيير افقهاي فرهنگي و نيازها و اميدهاي انسانها و بروز فاجعههايي مانند جنگ، بيکاري و قحطي هم سبب ميشوند که دائماً در گوشه و کنار جهان گروههاي کثيري از مردم، محل زيست خود را ترک کنند و در نقاط ديگري سکونت گزينند. اين امر مستلزم سازگاريهاي بسيار از جمله سازگاري زباني يعني فراگيري يک زبان ديگر است.
در کنار اين نوع دو زبانگي که ناشي از جايي سريع جمعيت در روزگار ماست، نوع ديگري از دو زبانگي نيز وجود دارد که در مقايسه با نوع اول ميتوان آنرا دوزبانگي «کلاسيک» ناميد، به اين صورت که در بسياري از کشورهاي جهان به علل تاريخي گروههايي از مردم که به زبانهاي گوناگون سخن ميگويند، قرنهاست که در کنار هم زندگي ميکنند، عوامل اقتصادي و فرهنگي در اين کشورها به گونهاي آرايش يافته است که يکي از زبانهاي رايج در آنجا، به عنوان زبان رسمي شناخته ميشود. به هر حال، دو زبانگي خواه در شکل نوين و خواه در شکل سنتي آن مسائلي را براي نظامهاي آموزشي مطرح کرده است که پاسخگويي به آنها، به بررسيهاي دقيق و همه جانبه نياز دارد. به تعريف ديگر " دوزبانگي " از منبع ترجمه شده " جورج يول " توجه کنيد : در بسياري از کشورها ، گونه محلي صرفا مربوط به دو گويش از يک زبان واحد نمي شود ، بلکه به دو زبان کاملا مجزا و متمايز مربوط مي شود ؛ مثلا در کشور کانادا رسما يک کشور دو زبانه است و زبانه هاي فرانسه و انگليسي زبانهاي رسمي در اين کشور هستند . به رسميت شناختن موقعيت گويشوران فرانسوي زبان اين کشور که بيشتر در "کبک Quebec " ساکن هستند ، بدون کشمکشهاي سياسي صورت نگرفته ؛ زيرا کشور کانادا ، در طول تاريخش ، اساسا يک کشور انگليسي زبان بوده است با اقليتي فرانسوي زبان . در چنين موقعيتي ، دو زبانگي اي که در سطح فردي وجود دارد ، به مرور مشخصه گروه اقليت مي شود .
در اين نوع دوزبانگي ، عضوي از گروه اقليت در يک جامعه زباني رشد مي کند . او در وهله اول ، به يک زبان ، مثلا گالي ، سخن مي گويد (اين مورد سالها در بخشهايي از اسکاتلند وجود داشته است ) ، ولي زبان ديگري مثل انگليسي را براي مشارکت در جامعه زباني وسيعتر مي گيرد . به هر حال , دو زبانگي فردي ممکن است صرفا حاصل داشتن والديني باشد که به دو زبان مختلف صحبت مي کنند . اگر کودکي ، بطور همزمان ، زبان فرانسه را از مادرش و زبان انگليسي را از پدرش فرا گيرد ، آنوقت ممکن است حتي به تمايز بين اين دو زبان توجه نشود . در چنين حالتي صرفا دو شيوه گفتار ، براساس اينکه چه شخصي مخاطب او باشد ، وجود دارد ؛ با وجود اين ، حتي در اين نوع دو زبانگي نيز فرد به يک زبان گرايش بيشتري نشان مي دهد و زبان ديگر فرعي مي شود .