طلیعه طلا
3rd October 2011, 08:04 PM
گرسنگی انگیزهای بسیار نیرومند و پیچیده است. پیچیدگی آن از آنجا ناشی میشود که عوامل فیزیولوژیکی متعدد به همراه عوامل محیطی زیادی در این امر دخیل هستند. از لحاظ فیزیولوژیکی بدن نیاز به خوردن مواد مختلفی از قبیل پروتئینها، کربوهیدراتها و چربیها دارد و هر یک از آنها در صورت کمبود مراکز گرسنگی در مغز را تحریک میکنند. همچنین از لحاظ محیطی دیدن ، بو ، شکل ، طعم ، مزه و نوع فرهنگی که در آن زندگی میکنیم در میزان گرسنگی ، دفعات و انواع غذاهای که میخوریم، دخیل است.
نقش عوامل فیزیولوژیکی در انگیزه گرسنگی
فرضیه تعادل گلوکزی
سلولها برای تولید انرژی به گلوکز (قند) نیاز دارند و زمانی که توانایی سلول برای تولید انرژی کاهش مییابد، تحریکات فیزیولوژیکی در هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز ایجاد میشود و که موجب گرسنگی میگردد. مطابق پژوهشهای انجام شده کاهش سطح گلوکز خون توسط سلولهای کبد شناسایی میشود و کبد علامتی مبنی بر پایین بودن سطح گلوکز به (یکی از ساختارهای مغز) میفرستد و این باعث برانگیختگی انگیزه گرسنگی از طرف هیپوتالاموس میشود. پس از دریافت غذا و بازگشت گلوکز به سطح طبیعی کبد علامت اشباع گلوکز را به هیپوتالاموس میفرستد و هیپوتالاموس نیز گرسنگی را بازداری و سیرس را فعال مینماید.
فرضیه تعادل چربی
طبق فرضیه تعادل چربی هنگامی که وزن بدن (یا نسبت چربی بدن) به پایینتر از توازن تعادل حیاتی کاهش مییابد، رفتار غذا خوردن از احتمال بیشتری برخوردار میشود. با این حال تاکنون هیچ مطالعهای گیرندههایی را که ادعا میشود سطح چربی بدن را کنترل میکنند شناسایی نکرده است. آنچه شناخته شده است، این است که کبد مسئول تولید و متوقف کردن چربی است و هنگامی که سطح گلوکز خون پایین میآید، کبد از چربیها برای تولید گلوکز استفاده میکند و همزمان علامتی تحریکی به هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز میفرستد.
نقش معده در گرسنگی
ورم (بادکردگی) معده نیز در تنظیم گرسنگی دخالت دارد. بعد از یک وعده غذا هنگامی که معده پر است (باد کرده است) مردم احساس گرسنه نبودن را گزارش میکنند. هنگامی که معده و رودهها غذا را هضم کرده و شروع به تخلیه آن میکنند، هنوز احساس گرسنگی وجود ندارد. ولی زمانی که معده 60 درصد از محتویات خود را تخلیه کرد احساسات اولیه گرسنگی شروع میشود و با ادامه روند تخلیه معده گزارشهای مربوط به احساس گرسنگی بیشتر میشود.
نقش هیپوتالاموس در گرسنگی
هیپوتالاموس در تنظیم احساسات گرسنگی و سیر نقش مهمی دارد. در واقع تمام کمبود گلوکز و سایر مواد لازم برای بدن از طرف کبد شناسایی و به این ساختار مغزی گزارش میشود. در هیپوتالاموس دو ناحیه خاص که بر غذای مصرفی تاثیر میگذارد، وجود دارد. اولین ناحیه هیپوتالاموس جانبی (Laternal HypoThalamus) است که فرمان خوردن را صادر میکند، ناحیه دوم هیپوتالاموس قدامی - میانی (Vertromedial HypoThalamus) است که جلوی خوردن را میگیرد. در واقع ناحیه اول مرکز تغذیه و ناحیه دوم مرکز سیری است.
آزمایشهای متعدد بر روی حیوانات نیز نقش این دو ناحیه را ثابت کردهاند. برای مثال وقتی ناحیه اول (LH) منهدم شود دیگر هیپوتالاموس نمیتواند رفتار غذا خوردن را تحریک و راه اندازی کند و بدین ترتیب حیوان از خوردن خوداری میکند، بگونهای که اگر به او بطور مصنوعی غذا داده نشود، خواهد مرد. از طرف دیگر اگر ناحیه دوم (VMH) تخریب شود، هیپوتالاموس قادر به بازداری رفتار غذا خوردن نخواهد شد و این باعث تغذیه بیش از حد در حیوان و چاقی مفرط خواهد شد. دو ناحیه موجود در هیپوتالاموس به عنوان مراکز «تنظیم کوتاه مدت غذا» معروف هستند و در کنار آن «دستگاه دراز مدت» نیز وجود دارد که تنظیم دقیقتری را بر عهده دارد. آن بدین صورت است که ثابت ماندن وزن جاندار در دراز مدت میشود.
نقش عوامل محیطی در انگیزه گرسنگی
دیدن بو ، شکل و مزه غذا و زمان روز و استرس همگی از عوامل محیطی رفتار غذا خوردن هستند. برای مثال مجموعهای از مطالعات نشان داده اند که رفتار غذا خوردن زمانی که فرد با انواع غذاها و انواع مزهها و اشکال خاصی از غذا مواجه میشود بطور چشمگیری افزایش مییابد. حتی زمانیکه یک نوع غذا وجود دارد، تعدد مزههای آن غذا باعث مصرف غذا به مقدار زیاد میشود. از عوامل محیطی دیگر اجتماعی بودن این پدیده است. انسانها در حضور دیگران (که آنها نیز مشغول خوردن هستند) بیشتر میخورند تا زمانیکه تنها هستند. در یک آزمایش از یک گروه آزمودنی خواسته شد که مقداری بستنی بخورند. گروه اول در شرایط تنهایی قرار داشتند و گروه دوم در شرایط گروهی قرار داشتند. تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده نشان داد که افراد آزمودنی گروه دوم بیشتر از گروه اول بستنی خورده بودند. از دیگر عوامل محیطی فشارهای موقعیتی و اجتماعی است.
این فشار موقعیتی معمولا در گروهها دیده میشود. اگر یک رفتار در یک گروه به عنوان هنجار شناخته شده باشد، ممکن است انحراف زا آن هنجار به نوعی طرد و کاهش محبوبیت منجر شود. در برخی گروههای کوچک (نظیر تیمهای ورزشی) نوع و میزان غذا خوردن به یک هنجار تبدیل شده و بر افراد تحمیل میشود. رژیم غذایی نیز عامل محیطی مهمی است. در رژیم غذایی سعی میشود که رفتار خوردن تحت کنترل عامل شخصی و برنامه ریزیهای محیطی انجام شد، در بیاید و نه تحت کنترل عوامل فیزیولوژیکی. وقتی فرد میگوید: «من این مقدار را در این مدت معین فراهم خورد» در واقع بر نقش محیط تاکید میکند و رفتار غذاخوردن موقعی که احساس گرسنگی میکند را نفی یا طرد میکند.
پزشکان
نقش عوامل فیزیولوژیکی در انگیزه گرسنگی
فرضیه تعادل گلوکزی
سلولها برای تولید انرژی به گلوکز (قند) نیاز دارند و زمانی که توانایی سلول برای تولید انرژی کاهش مییابد، تحریکات فیزیولوژیکی در هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز ایجاد میشود و که موجب گرسنگی میگردد. مطابق پژوهشهای انجام شده کاهش سطح گلوکز خون توسط سلولهای کبد شناسایی میشود و کبد علامتی مبنی بر پایین بودن سطح گلوکز به (یکی از ساختارهای مغز) میفرستد و این باعث برانگیختگی انگیزه گرسنگی از طرف هیپوتالاموس میشود. پس از دریافت غذا و بازگشت گلوکز به سطح طبیعی کبد علامت اشباع گلوکز را به هیپوتالاموس میفرستد و هیپوتالاموس نیز گرسنگی را بازداری و سیرس را فعال مینماید.
فرضیه تعادل چربی
طبق فرضیه تعادل چربی هنگامی که وزن بدن (یا نسبت چربی بدن) به پایینتر از توازن تعادل حیاتی کاهش مییابد، رفتار غذا خوردن از احتمال بیشتری برخوردار میشود. با این حال تاکنون هیچ مطالعهای گیرندههایی را که ادعا میشود سطح چربی بدن را کنترل میکنند شناسایی نکرده است. آنچه شناخته شده است، این است که کبد مسئول تولید و متوقف کردن چربی است و هنگامی که سطح گلوکز خون پایین میآید، کبد از چربیها برای تولید گلوکز استفاده میکند و همزمان علامتی تحریکی به هیپوتالاموس برای دریافت گلوکز میفرستد.
نقش معده در گرسنگی
ورم (بادکردگی) معده نیز در تنظیم گرسنگی دخالت دارد. بعد از یک وعده غذا هنگامی که معده پر است (باد کرده است) مردم احساس گرسنه نبودن را گزارش میکنند. هنگامی که معده و رودهها غذا را هضم کرده و شروع به تخلیه آن میکنند، هنوز احساس گرسنگی وجود ندارد. ولی زمانی که معده 60 درصد از محتویات خود را تخلیه کرد احساسات اولیه گرسنگی شروع میشود و با ادامه روند تخلیه معده گزارشهای مربوط به احساس گرسنگی بیشتر میشود.
نقش هیپوتالاموس در گرسنگی
هیپوتالاموس در تنظیم احساسات گرسنگی و سیر نقش مهمی دارد. در واقع تمام کمبود گلوکز و سایر مواد لازم برای بدن از طرف کبد شناسایی و به این ساختار مغزی گزارش میشود. در هیپوتالاموس دو ناحیه خاص که بر غذای مصرفی تاثیر میگذارد، وجود دارد. اولین ناحیه هیپوتالاموس جانبی (Laternal HypoThalamus) است که فرمان خوردن را صادر میکند، ناحیه دوم هیپوتالاموس قدامی - میانی (Vertromedial HypoThalamus) است که جلوی خوردن را میگیرد. در واقع ناحیه اول مرکز تغذیه و ناحیه دوم مرکز سیری است.
آزمایشهای متعدد بر روی حیوانات نیز نقش این دو ناحیه را ثابت کردهاند. برای مثال وقتی ناحیه اول (LH) منهدم شود دیگر هیپوتالاموس نمیتواند رفتار غذا خوردن را تحریک و راه اندازی کند و بدین ترتیب حیوان از خوردن خوداری میکند، بگونهای که اگر به او بطور مصنوعی غذا داده نشود، خواهد مرد. از طرف دیگر اگر ناحیه دوم (VMH) تخریب شود، هیپوتالاموس قادر به بازداری رفتار غذا خوردن نخواهد شد و این باعث تغذیه بیش از حد در حیوان و چاقی مفرط خواهد شد. دو ناحیه موجود در هیپوتالاموس به عنوان مراکز «تنظیم کوتاه مدت غذا» معروف هستند و در کنار آن «دستگاه دراز مدت» نیز وجود دارد که تنظیم دقیقتری را بر عهده دارد. آن بدین صورت است که ثابت ماندن وزن جاندار در دراز مدت میشود.
نقش عوامل محیطی در انگیزه گرسنگی
دیدن بو ، شکل و مزه غذا و زمان روز و استرس همگی از عوامل محیطی رفتار غذا خوردن هستند. برای مثال مجموعهای از مطالعات نشان داده اند که رفتار غذا خوردن زمانی که فرد با انواع غذاها و انواع مزهها و اشکال خاصی از غذا مواجه میشود بطور چشمگیری افزایش مییابد. حتی زمانیکه یک نوع غذا وجود دارد، تعدد مزههای آن غذا باعث مصرف غذا به مقدار زیاد میشود. از عوامل محیطی دیگر اجتماعی بودن این پدیده است. انسانها در حضور دیگران (که آنها نیز مشغول خوردن هستند) بیشتر میخورند تا زمانیکه تنها هستند. در یک آزمایش از یک گروه آزمودنی خواسته شد که مقداری بستنی بخورند. گروه اول در شرایط تنهایی قرار داشتند و گروه دوم در شرایط گروهی قرار داشتند. تجزیه و تحلیل اطلاعات بدست آمده نشان داد که افراد آزمودنی گروه دوم بیشتر از گروه اول بستنی خورده بودند. از دیگر عوامل محیطی فشارهای موقعیتی و اجتماعی است.
این فشار موقعیتی معمولا در گروهها دیده میشود. اگر یک رفتار در یک گروه به عنوان هنجار شناخته شده باشد، ممکن است انحراف زا آن هنجار به نوعی طرد و کاهش محبوبیت منجر شود. در برخی گروههای کوچک (نظیر تیمهای ورزشی) نوع و میزان غذا خوردن به یک هنجار تبدیل شده و بر افراد تحمیل میشود. رژیم غذایی نیز عامل محیطی مهمی است. در رژیم غذایی سعی میشود که رفتار خوردن تحت کنترل عامل شخصی و برنامه ریزیهای محیطی انجام شد، در بیاید و نه تحت کنترل عوامل فیزیولوژیکی. وقتی فرد میگوید: «من این مقدار را در این مدت معین فراهم خورد» در واقع بر نقش محیط تاکید میکند و رفتار غذاخوردن موقعی که احساس گرسنگی میکند را نفی یا طرد میکند.
پزشکان