LaDy Ds DeMoNa
28th September 2011, 07:35 PM
موسیقی در سفر
حاج نیاز گلنظر هر مسافری در یک کشور خارجی با دریای بیگانگی روبروست. از در و دیوار گرفته تا آدمها و رفتارها همگی به چشم و گوش مسافر خسته، بیگانه میآیند و در این میان چقدر خوشحالی دارد وقتی پرده بیگانگی کنار برود و مسافر برای لحظاتی احساس آشنایی کند. من نیز وقتی در کوچه پس کوچههای بخارا (http://our-music.blogfa.com/post-287.aspx) میگشتم، تقریباً چنین احساسی داشتم تا این که صبح روز 29 اسفند 1389 خورشیدی (20 مارس 2011 میلادی) به طور کاملاً اتفاقی با صدرالدین گلنظر آشنا شدم. او به همراه شریکش در مغازه فرش و گلیم ایستاده بود. برای لحظه کوتاهی نگاهمان به هم دوخته شد و بی آن که من سخنی بگویم پرسید ایرانی هستی؟ پاسخ بله همان و آغاز کلام همان. انگار سالها با هم آشنا بودیم. به ویژه وقتی گفتم اهل موسیقیام و گه گاه دوتار میزنم، همه معادلات به هم ریخت، چون خودش هم مطرب بود و با یک گروه هشت نفری در عروسیهای بخارا هنرنمایی میکرد.
http://dc385.4shared.com/img/jy7xkIIx/s7/Haj-Niaz-Golnazar.jpg
حاج نیاز گلنظر
به خانهاش رفتیم. شب عید نوروز بود و همسایهها به رسم معمول بخارا، هدایایی شامل انواع خوراکیهای خانگی آورده بودند. صدرالدین قدری کمانچه نواخت و پسرش با دایره همراهی کرد. سپس کمانچه نهاد و دایره برگرفت و مورگی Maoregi خواند. این آواز مخصوص شادمانیهای قوم تاجیک است که معمولاً با یک دایره تنها و آواز همراه میشود. صدرالدین قدری از آداب نوروز بخاراییها صحبت کرد و از ایران هم پرسید که چگونه است. نمیدانم چه شد یک باره یاد پدر افتاد و گفت شب نوروز باید سری به او بزنم. از خانه بیرون آمدیم و قرار بود هر یک به سمتی برویم. او به خانه پدر و من به سوی هتل اما نمیدانم چه شد از پدرش پرسیدم و او گفت تنبورنواز است. انگار گمشدهای یافته باشم پرسیدم الان کجاست؟ میخواهم ببینمش. صدرالدین هم خوشحال شد و گفت با هم برویم. وقتی به در خانه رسیدیم، پیرمرد 85 ساله با ردای بلندی در آستانه در ایستاده بود و گویا عزم رفتن داشت. صدرالدین مرا به او معرفی کرد و گفت که علاقهمند دیدارش هستم. نامش نیاز بود و چون سفر حج رفته بود، سر هم میشد حاج نیاز گلنظر. پیرمرد با مهربانی اظهار خوشحالی کرد اما گفت الان هنگام نماز است و باید به مسجد برود. گفت شما بنشینید. من باز میگردم. نیم ساعتی نشستیم تا بیاید. در این مدت همصحبتی با مادر پیر صدرالدین، جذابیتهای خود را داشت. بانو مُیّسَر با 83 سال سن همچنان روزی خود را به دست خویش میساخت. بوریا بافی میکرد. همان حصیرهایی که معمولاً به عنوان زیرانداز و یا به عنوان پرده پنجرههای قدیمی به کار میرود.
http://dc385.4shared.com/img/EAC9A6RB/s7/Banu-Moyassar.jpg
بانو میسر همسر حاج نیاز گلنظر
حاج نیاز گلنظر از مسجد بازگشت و بیدرنگ سازش را برداشت. میدانست برای شنیدن ساز و آوازش آمدهام. تنبور تاجیکی را در دست گرفت و دقایقی برایمان نواخت. درست همانند بخشیهای ایران همراه با نواختن، میخواند. سبک موسیقی وی شش مقام بود. این نوع موسیقی در آسیای میانه جنبهای کاملاً هنری دارد و معمولاً توده مردم مخاطب جدی آن نیستند. فواصل موسیقی شش مقام با موسیقی دستگاهی بسیار متفاوت است. حتی نامهای مشترک ایرانی و تاجیکی نیز نمیتوانند راهگشا باشند. برای مثال در همین موسیقی صحبت از چهارگاه میشود ولی وقتی آهنگی را زیر عنوان چهارگاه مینوازند، هیچ ردی از چهارگاه خودمان ندارد و تقریباً فواصل راست پنجگاه را تداعی میکند.
http://our-music.persiangig.com/image/Uzbekistan/Boxara/Sadri-2.jpg
حاج نیاز گلنظر و پسرش صدرالدین
صدرالدین گلنظر با کمانچهاش قدری تنبور نوازی پدرش را همراهی کرد. دوست داشتم ساز پدرش را بیشتر ببینم، لذا قدری همانند سهتار خودمان با آن کلنجار رفتم. پردههایش با سهتار تفاوت محسوسی داشت. به هر ترتیب توانستم چند پرده را مناسب حال و هوای بیات ترک خودمان پیدا کنم. صدرالدین که همچنان کمانچه به دست داشت، با کنجکاوی زیاد کمکم خود را با نوای نواختن من همراه کرد. با آن که در موسیقی شش مقام چیزی شبیه بیات ترک وجود ندارد ولی صدرالدین به صورت گوشی همان نغمههای بیات ترک را با من همراهی میکرد. چون میدانست مخصوص ایران است و در بخارا نیست، نامش را پرسید که توضیح دادم یکی از دستگاههای فرعی در موسیقی کلاسیک ایرانی است. بیش از این نمیشد مزاحم پیرمرد شد و ناچار بدرود گفتم تا فردا بار دیگر ببینمش اما قرار فردایمان درست وسط ظهر افتاد و چون به در خانهاش رسیدیم استاد حاج نیاز گلنظر راهی مسجد بود. قدری در حیاط خانهاش قدم زدیم و رفتیم. گویا شنیدن ساز و آواز وی برای بار دوم به قول خود تاجیکها نصیب ما نبود.
این نوشته در ماهنامه گزارش موسیقی شماره مرداد 1390 خورشیدی چاپ شده است منبع (http://our-music.blogfa.com/post-303.aspx)
حاج نیاز گلنظر هر مسافری در یک کشور خارجی با دریای بیگانگی روبروست. از در و دیوار گرفته تا آدمها و رفتارها همگی به چشم و گوش مسافر خسته، بیگانه میآیند و در این میان چقدر خوشحالی دارد وقتی پرده بیگانگی کنار برود و مسافر برای لحظاتی احساس آشنایی کند. من نیز وقتی در کوچه پس کوچههای بخارا (http://our-music.blogfa.com/post-287.aspx) میگشتم، تقریباً چنین احساسی داشتم تا این که صبح روز 29 اسفند 1389 خورشیدی (20 مارس 2011 میلادی) به طور کاملاً اتفاقی با صدرالدین گلنظر آشنا شدم. او به همراه شریکش در مغازه فرش و گلیم ایستاده بود. برای لحظه کوتاهی نگاهمان به هم دوخته شد و بی آن که من سخنی بگویم پرسید ایرانی هستی؟ پاسخ بله همان و آغاز کلام همان. انگار سالها با هم آشنا بودیم. به ویژه وقتی گفتم اهل موسیقیام و گه گاه دوتار میزنم، همه معادلات به هم ریخت، چون خودش هم مطرب بود و با یک گروه هشت نفری در عروسیهای بخارا هنرنمایی میکرد.
http://dc385.4shared.com/img/jy7xkIIx/s7/Haj-Niaz-Golnazar.jpg
حاج نیاز گلنظر
به خانهاش رفتیم. شب عید نوروز بود و همسایهها به رسم معمول بخارا، هدایایی شامل انواع خوراکیهای خانگی آورده بودند. صدرالدین قدری کمانچه نواخت و پسرش با دایره همراهی کرد. سپس کمانچه نهاد و دایره برگرفت و مورگی Maoregi خواند. این آواز مخصوص شادمانیهای قوم تاجیک است که معمولاً با یک دایره تنها و آواز همراه میشود. صدرالدین قدری از آداب نوروز بخاراییها صحبت کرد و از ایران هم پرسید که چگونه است. نمیدانم چه شد یک باره یاد پدر افتاد و گفت شب نوروز باید سری به او بزنم. از خانه بیرون آمدیم و قرار بود هر یک به سمتی برویم. او به خانه پدر و من به سوی هتل اما نمیدانم چه شد از پدرش پرسیدم و او گفت تنبورنواز است. انگار گمشدهای یافته باشم پرسیدم الان کجاست؟ میخواهم ببینمش. صدرالدین هم خوشحال شد و گفت با هم برویم. وقتی به در خانه رسیدیم، پیرمرد 85 ساله با ردای بلندی در آستانه در ایستاده بود و گویا عزم رفتن داشت. صدرالدین مرا به او معرفی کرد و گفت که علاقهمند دیدارش هستم. نامش نیاز بود و چون سفر حج رفته بود، سر هم میشد حاج نیاز گلنظر. پیرمرد با مهربانی اظهار خوشحالی کرد اما گفت الان هنگام نماز است و باید به مسجد برود. گفت شما بنشینید. من باز میگردم. نیم ساعتی نشستیم تا بیاید. در این مدت همصحبتی با مادر پیر صدرالدین، جذابیتهای خود را داشت. بانو مُیّسَر با 83 سال سن همچنان روزی خود را به دست خویش میساخت. بوریا بافی میکرد. همان حصیرهایی که معمولاً به عنوان زیرانداز و یا به عنوان پرده پنجرههای قدیمی به کار میرود.
http://dc385.4shared.com/img/EAC9A6RB/s7/Banu-Moyassar.jpg
بانو میسر همسر حاج نیاز گلنظر
حاج نیاز گلنظر از مسجد بازگشت و بیدرنگ سازش را برداشت. میدانست برای شنیدن ساز و آوازش آمدهام. تنبور تاجیکی را در دست گرفت و دقایقی برایمان نواخت. درست همانند بخشیهای ایران همراه با نواختن، میخواند. سبک موسیقی وی شش مقام بود. این نوع موسیقی در آسیای میانه جنبهای کاملاً هنری دارد و معمولاً توده مردم مخاطب جدی آن نیستند. فواصل موسیقی شش مقام با موسیقی دستگاهی بسیار متفاوت است. حتی نامهای مشترک ایرانی و تاجیکی نیز نمیتوانند راهگشا باشند. برای مثال در همین موسیقی صحبت از چهارگاه میشود ولی وقتی آهنگی را زیر عنوان چهارگاه مینوازند، هیچ ردی از چهارگاه خودمان ندارد و تقریباً فواصل راست پنجگاه را تداعی میکند.
http://our-music.persiangig.com/image/Uzbekistan/Boxara/Sadri-2.jpg
حاج نیاز گلنظر و پسرش صدرالدین
صدرالدین گلنظر با کمانچهاش قدری تنبور نوازی پدرش را همراهی کرد. دوست داشتم ساز پدرش را بیشتر ببینم، لذا قدری همانند سهتار خودمان با آن کلنجار رفتم. پردههایش با سهتار تفاوت محسوسی داشت. به هر ترتیب توانستم چند پرده را مناسب حال و هوای بیات ترک خودمان پیدا کنم. صدرالدین که همچنان کمانچه به دست داشت، با کنجکاوی زیاد کمکم خود را با نوای نواختن من همراه کرد. با آن که در موسیقی شش مقام چیزی شبیه بیات ترک وجود ندارد ولی صدرالدین به صورت گوشی همان نغمههای بیات ترک را با من همراهی میکرد. چون میدانست مخصوص ایران است و در بخارا نیست، نامش را پرسید که توضیح دادم یکی از دستگاههای فرعی در موسیقی کلاسیک ایرانی است. بیش از این نمیشد مزاحم پیرمرد شد و ناچار بدرود گفتم تا فردا بار دیگر ببینمش اما قرار فردایمان درست وسط ظهر افتاد و چون به در خانهاش رسیدیم استاد حاج نیاز گلنظر راهی مسجد بود. قدری در حیاط خانهاش قدم زدیم و رفتیم. گویا شنیدن ساز و آواز وی برای بار دوم به قول خود تاجیکها نصیب ما نبود.
این نوشته در ماهنامه گزارش موسیقی شماره مرداد 1390 خورشیدی چاپ شده است منبع (http://our-music.blogfa.com/post-303.aspx)