Joseph Goebbels
21st September 2011, 05:32 PM
اندرزنامهی اردشير بابکان پس از اوستا کهنترين نوشتهای است که به صورت کتاب از روزگار پيش از اسلام برجای مانده است. اين اندرزنامه را ابوعلی مسکويه در کتاب تجارب الامم (آزمايشهای مردمان) به زبان عربی برگردانده و فردوسی آن را به زبان شعر در شاهنامه آورده است. اندرزنامهی اردشير را میتوان منشور سياسی ساسانيان دانست که فرمانروايانی مانند خسرو انوشيروان (http://www.jazirehdanesh.com/find.php?wid=30) با پيروی از آن توانستند در کشورداری سرآمد فرمانروايان روزگار خويش شوند. در اينجا بخشهايی از اين اندرزنامه از روی ترجمهی دکتر ابوالقاسم امامی (سروش، 1368) بازنويسی و عنوانبندی شده است.
ز دانا سخن بشنو ای شهريار جهان را بدين گونه آباددار http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/ardashir.jpg 1. راستی
شاه را نسزد که دروغ گويد که کسی به دروغ گفتنش ناگزير نسازد. پيشينيان گفتهاند درستی شهريار برای مردم از فراوانی بهتر است. شاه اگر نزديکان خويش را راست آرد، هر يک از آنان نيز با نزديکان خويش چنين کنند تا سرانجام همگی مردم راست آيند. بدانيد شهريار تا آنگاه که راست آوردن ويژگان را آغاز نکند، نبايد درانديشهی راست آوردن تودهی مردم برآيد و شاه اگر نادرست باشد به که فرمان نراند.
2. دورانديشی
پيشينيان گفتهاند دگرگونیها آنگاه روی دهند که به روزگار خوش گمان باشيم. پادشاهانی بودهاند که در سربلندی به ياد خواری و در آسودگی به ياد نگرانی و در شادی به ياد اندوه و در سرمستی به ياد تودهی مردم و در توانايی به ياد ناتوانی بودهاند و دورانديشی در داشتن همه است. از پادشاهانی نباشيد که نه تنها کاری نکردند که کارهای نيک گذشتگان را تباه کردند و کشور را برای آيندگان ويران برجای نهادند.
3. ميانهروی
بدانيد روزگار شما را به چند خوی وا دارد: بخشندگی تا آنجا که کار به ريخت و پاش انجامد، سختگيری تا کار به زفتی کشد، شکيبايی تا به کودنی رسد، گزکجويی تا به سبکسنگی انجامد، زبانبازی تا به ژاژخوايی کشد، خاموشی تا به گنگی نزديک شود. شاه بايد که در هريک از اين خویها تا آنجا که نکوست پيش رود و چون به مرز رسد، بايستد و خويشتن بدارد و پایفراتر ننهد.
4. برنامهريزی
شاه اگر برای کار و بیکاری و خوردن و آشاميدن و دانش اندوختن و خوشگذرانی برنامه نهد، کارها به گاه خويش انجام گيرد و پيش و پس نشود و کارهای امروزش از کارهای فردا باز ندارد. از نابسامانی کارها دو زيان برخيزد: يکی آن که خرد کاستی گيرد که اين سختتر است. ديگر، ناتوانی تن که از کمبود در خوراک و جنبش پديد آيد. بدانيد که زيور شاهان در بسامانی کارهای روزانهشان باشد.
5. پرهيز از چاپلوسان
بدانيد که شاه بايد از چاپلوسان بيشتر از آنان که از وی دوری کنند، بترسد و از ويژگان بد بيش از تودهی بد بپرهيزد. نيک میدانم که شما فزون بر کار شهرياری گرفتار همسران، فرزندان، وزيران، همنشينان و دوستان نيز خواهيد بود. از اينان جز اندکی از ايشان، پرهيز کنيد که کاری اگر کنند برای گرمی بازار امروز و زندگی فردای خويش است، و خويشتن را تودهی مردم دانند و توده را جز ويژگان که خود از آنان باشند نشناسند.
6. رایزنی با مردم
بدانيد اگر شهريار به کسانی جز ويژگان نيز روی آرد و جز وزيران را نيز به خود نزديک کند و از آنان سخن بشنود، درهايی تازه بر او گشاده شود و از آنچه بر وی پوشيده مانده بوده است، آگاه شود. چه گفتهاند: هر گاه شهريار از آنان که هنوز استوارشان نمیدارد پرهيز کند، پردهی تاريک بیخبری بر او افتد. نيز گفتهاند: هرچه مردم از شاه دورتر، وزيران آسودهتر.
7. فرهنگسازی
بدانيد شهرياری از دو جای آسيب ببيند: يکی از چيرگی دشمن و ديگری تباهی فرهنگ. بدانيد رزمتان با مردم ديگر پيش از جنگيدن با فرهنگ نادرستی که در مردم خودتان است، اين نه پاسداری که از دستدادن است. با دلهايی که يکرنگ نيستند و دستهايی که دشمن يکديگرند با دشمنان چگونه میرزميد؟ بازداشتن دشمن و پايداری و پاسداری از مرز، انجام نپذيرد مگر به فرهنگ نيک و راهبردی درست.
8. کارآفرينی
بدانيد که نابودی شهرياریها از سستی در گماردن مردم به کارها و پيشههای شناخته است. اگر بیکاری در مردم فزونی گيرد، در کارها بنگرند و در ريشهها بينديشند و از آنجا که سرشتها گوناگون است، از گونهگونی منشها، روشهای ناهمگون برخيزد و از ناهمگونی روشها، دشمنی و کينهتوزی و خردهگيری. از ناهمسازی مردم دشواری ديگری برخيزد و آن اين که شاه از همداستان کردن ايشان درماند.
9. نقدپذيری
بدانيد که چيرگیتان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دلها دستی نيست. شما هرگز نتوانيد که زبان مردم را از بدگويی و نکوهش خويش بسته نگاه داريد، چنانکه زشت را نتوانيد زيبا سازيد. بنابراين، هر کسی از شما بخواهد شيوهای برگزيند که از وی جز به نيکی ياد نکنند، چشمانی بر خويش بگمارد تا در آگاهی بر کاستیهای خويش، از مردم کشور پيش افتد.
10. مهرورزی
برترين رهبری گشودن دو در برای مردم است: يکی در دلسوزی و مهر و بخشندگی و چشمپوشی و گشادهرويی و ديگری در تندی و بيم دادن و سختگيری و پافشاری و ترشرويی. من هر دو را در مهر مینامم چه گشودن در ناخوشايند در کنار در خوشايند، به بستن در ناخوشايند بهتر میانجامد. بدانيد که خوشی شهرياران درست در مهر ورزيدن به مردم است و هر که بدخواه همهی مردم باشد، دشمن خويش است.
سخن پايانی
«در گذشته شهريارانی بودهاند که تاريکیها را به روشن کردن و بازنمودن و بیکاریها را با کار فرمودن چون رسيدگی به تن و پيراستن مو و گرفتن ناخن و شستن چرک و زدودن بوی تن و درمان دردهای آشکار و نهان، به گردن خويش داشتهاند. پادشاهانی بودهاند که درستی شهرياری را از درستی تن خويش بيش میخواستهاند و نام نيکی که برجای مینهادهاند، خوشترشان میبود تا ستايشی که هم در زندگی به گوش میشنيدهاند. اينان از پی يکديگر و بر همين شيوه چنان آمدهاند که گويی همه يک شاه بودهاند و با يک جان زيستهاند که پيشين، راه پسين هموار کرده و پسين، شيوهی پيشين را استوار داشته است.»
برای آگاهی بيشتر
مسکويه، احمدبنمحمد. تجارب الامم. ترجمهی ابوالقاسم امامی. تهران: سروش، 1368
http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.136.993.fa
ز دانا سخن بشنو ای شهريار جهان را بدين گونه آباددار http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/ardashir.jpg 1. راستی
شاه را نسزد که دروغ گويد که کسی به دروغ گفتنش ناگزير نسازد. پيشينيان گفتهاند درستی شهريار برای مردم از فراوانی بهتر است. شاه اگر نزديکان خويش را راست آرد، هر يک از آنان نيز با نزديکان خويش چنين کنند تا سرانجام همگی مردم راست آيند. بدانيد شهريار تا آنگاه که راست آوردن ويژگان را آغاز نکند، نبايد درانديشهی راست آوردن تودهی مردم برآيد و شاه اگر نادرست باشد به که فرمان نراند.
2. دورانديشی
پيشينيان گفتهاند دگرگونیها آنگاه روی دهند که به روزگار خوش گمان باشيم. پادشاهانی بودهاند که در سربلندی به ياد خواری و در آسودگی به ياد نگرانی و در شادی به ياد اندوه و در سرمستی به ياد تودهی مردم و در توانايی به ياد ناتوانی بودهاند و دورانديشی در داشتن همه است. از پادشاهانی نباشيد که نه تنها کاری نکردند که کارهای نيک گذشتگان را تباه کردند و کشور را برای آيندگان ويران برجای نهادند.
3. ميانهروی
بدانيد روزگار شما را به چند خوی وا دارد: بخشندگی تا آنجا که کار به ريخت و پاش انجامد، سختگيری تا کار به زفتی کشد، شکيبايی تا به کودنی رسد، گزکجويی تا به سبکسنگی انجامد، زبانبازی تا به ژاژخوايی کشد، خاموشی تا به گنگی نزديک شود. شاه بايد که در هريک از اين خویها تا آنجا که نکوست پيش رود و چون به مرز رسد، بايستد و خويشتن بدارد و پایفراتر ننهد.
4. برنامهريزی
شاه اگر برای کار و بیکاری و خوردن و آشاميدن و دانش اندوختن و خوشگذرانی برنامه نهد، کارها به گاه خويش انجام گيرد و پيش و پس نشود و کارهای امروزش از کارهای فردا باز ندارد. از نابسامانی کارها دو زيان برخيزد: يکی آن که خرد کاستی گيرد که اين سختتر است. ديگر، ناتوانی تن که از کمبود در خوراک و جنبش پديد آيد. بدانيد که زيور شاهان در بسامانی کارهای روزانهشان باشد.
5. پرهيز از چاپلوسان
بدانيد که شاه بايد از چاپلوسان بيشتر از آنان که از وی دوری کنند، بترسد و از ويژگان بد بيش از تودهی بد بپرهيزد. نيک میدانم که شما فزون بر کار شهرياری گرفتار همسران، فرزندان، وزيران، همنشينان و دوستان نيز خواهيد بود. از اينان جز اندکی از ايشان، پرهيز کنيد که کاری اگر کنند برای گرمی بازار امروز و زندگی فردای خويش است، و خويشتن را تودهی مردم دانند و توده را جز ويژگان که خود از آنان باشند نشناسند.
6. رایزنی با مردم
بدانيد اگر شهريار به کسانی جز ويژگان نيز روی آرد و جز وزيران را نيز به خود نزديک کند و از آنان سخن بشنود، درهايی تازه بر او گشاده شود و از آنچه بر وی پوشيده مانده بوده است، آگاه شود. چه گفتهاند: هر گاه شهريار از آنان که هنوز استوارشان نمیدارد پرهيز کند، پردهی تاريک بیخبری بر او افتد. نيز گفتهاند: هرچه مردم از شاه دورتر، وزيران آسودهتر.
7. فرهنگسازی
بدانيد شهرياری از دو جای آسيب ببيند: يکی از چيرگی دشمن و ديگری تباهی فرهنگ. بدانيد رزمتان با مردم ديگر پيش از جنگيدن با فرهنگ نادرستی که در مردم خودتان است، اين نه پاسداری که از دستدادن است. با دلهايی که يکرنگ نيستند و دستهايی که دشمن يکديگرند با دشمنان چگونه میرزميد؟ بازداشتن دشمن و پايداری و پاسداری از مرز، انجام نپذيرد مگر به فرهنگ نيک و راهبردی درست.
8. کارآفرينی
بدانيد که نابودی شهرياریها از سستی در گماردن مردم به کارها و پيشههای شناخته است. اگر بیکاری در مردم فزونی گيرد، در کارها بنگرند و در ريشهها بينديشند و از آنجا که سرشتها گوناگون است، از گونهگونی منشها، روشهای ناهمگون برخيزد و از ناهمگونی روشها، دشمنی و کينهتوزی و خردهگيری. از ناهمسازی مردم دشواری ديگری برخيزد و آن اين که شاه از همداستان کردن ايشان درماند.
9. نقدپذيری
بدانيد که چيرگیتان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دلها دستی نيست. شما هرگز نتوانيد که زبان مردم را از بدگويی و نکوهش خويش بسته نگاه داريد، چنانکه زشت را نتوانيد زيبا سازيد. بنابراين، هر کسی از شما بخواهد شيوهای برگزيند که از وی جز به نيکی ياد نکنند، چشمانی بر خويش بگمارد تا در آگاهی بر کاستیهای خويش، از مردم کشور پيش افتد.
10. مهرورزی
برترين رهبری گشودن دو در برای مردم است: يکی در دلسوزی و مهر و بخشندگی و چشمپوشی و گشادهرويی و ديگری در تندی و بيم دادن و سختگيری و پافشاری و ترشرويی. من هر دو را در مهر مینامم چه گشودن در ناخوشايند در کنار در خوشايند، به بستن در ناخوشايند بهتر میانجامد. بدانيد که خوشی شهرياران درست در مهر ورزيدن به مردم است و هر که بدخواه همهی مردم باشد، دشمن خويش است.
سخن پايانی
«در گذشته شهريارانی بودهاند که تاريکیها را به روشن کردن و بازنمودن و بیکاریها را با کار فرمودن چون رسيدگی به تن و پيراستن مو و گرفتن ناخن و شستن چرک و زدودن بوی تن و درمان دردهای آشکار و نهان، به گردن خويش داشتهاند. پادشاهانی بودهاند که درستی شهرياری را از درستی تن خويش بيش میخواستهاند و نام نيکی که برجای مینهادهاند، خوشترشان میبود تا ستايشی که هم در زندگی به گوش میشنيدهاند. اينان از پی يکديگر و بر همين شيوه چنان آمدهاند که گويی همه يک شاه بودهاند و با يک جان زيستهاند که پيشين، راه پسين هموار کرده و پسين، شيوهی پيشين را استوار داشته است.»
برای آگاهی بيشتر
مسکويه، احمدبنمحمد. تجارب الامم. ترجمهی ابوالقاسم امامی. تهران: سروش، 1368
http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.136.993.fa