Joseph Goebbels
21st September 2011, 05:12 PM
تاريخشناسان دورهی چيرگی هخامنشيان را بر مصر، نخستين دورهی فرمانروايی ايران بر آن سرزمين میدانند، چرا که دومين دورهی فرمانروايی ايرانيان بر مصر در زمان ساسانيان بود. از آن دوره آثار فراوانی شامل سنگنبشتهها، لوحها، مجسمهها، ظرفهای گلی و سفالی، مهرها و نوشتههايی روی پاپيروس به خط مصری برجای مانده است که هر يک از آنها صفحهی درخشانی از تاريخ باشکوه هخامنشيان را نشان میدهند و شايسته است اين آثار از نظرهای متفاوت مورد بررسی و پژوهش قرار گيرند. اين مقاله نيز با همين هدف نوشته شده است و به شرح سنگنبشتههايی میپردازد که به فرمان داريوش بزرگ به مناسبت حفر کانال نيل برپا داشته بودند.
فکر ساختن کانالی که دريای سرخ را به رود نيل، در قلب کشور مصر، پيوند دهد، از سال 517 پيش از ميلاد، يعنی پس از لشکرکشی داريوش به مصر در سال چهارم سلطنت به فکر داريوش رسيد.1 تا پيش از کندن اين کانال، برای رفتن به مصر بايد از راه خليج فارس و فرات به سوريه و از آنجا از شهر صور با کشتی و يا از راه فلسطين و شبهجزيرهی سينا به مصر میرفتند2 و اين همان راهی بود که کمبوجيه(521-529 پيش از ميلاد) نيز به سال 525 پيش از ميلاد از آن استفاده کرده بود.3
در اين سفر بود که داريوش، که خود نيز از همان راه قديمی به مصر رفته بود، به فکر يافتن راه کوتاهتری افتاد تا مرکز امپراتوری او را با متصرفات آفريقايیاش مرتبط کند. از سوی ديگر اهميت سرزمين زرخيز مصر6 هم ايجاب میکرد راه کوتاهتری آنجا را به بازارهای قلمرو امپراتوری ايران ارتباط دهد تا کالاهای ايرانی به سادگی بيشتر به مصر و فراوردههای مصر به سرزمينهای ديگر برسد.7
اين انديشه باعث شد زمانی که داريوش در مصر بود فرمان دهد دربارهی يافتن چنين راهی بررسی شود. اين بود که به طرح کانالی بين خليج عربستان(شاخهی دريای سرخ) و رودخانهی نيل توجه شد و آگاهی از اين که سالها پيش نيز فرعونهای مصر به اين کار دست زده بودند، داريوش را در تصميم خود استوارتر کرد.
ژوليوس ژونگ در کتابی که با عنوان داريوش يکم پادشاه پارسها نوشته است، دربارهی اهميت کندن اين کانال مینويسد:
" دورنمايی که حفر کانال نيل به دريای سرخ پيش چشم شاه میگشود، خاطر وی را به کلی فريفتهی خود ساخته بود ... ارادهی شماه بر اين قرار داشت که در اينده کشتیهايی که از ساحل فينيقی به دريای سرخ میآيند و همچنين آنهايی که از ايران و هندوستان پيرامون جزيرهالعرب را طی میکند، بتوانند وارد نيل شوند و از آنجا به دريای روم بروند. از طرف ديگر ساحل جنوبی پارس در کنار خليج اهميت جهانی پيدا میکرد و بده بستان کالا از راه دريا ميان بابل، ايران، عربستان و هندوستان برقرار میشودژ و همهی کالاهايی که از مغرب، از راههای دشوار و سخت به ايران و از شرق و جنوب دور به دريای روم میرسيدند، میتوانستند با سرويس ناوگان منظم بازرگانی با سادگی بيشتر به مقصد خود بروند."5
در مورد پيشينهی کندن کانالی که دريای سرخ را به رود نيل متصل سازد، نويسندگان قديم نخستين کار را به ستی اول(1318-1294 پيش از ميلاد) فرعون مصر نسبت دادهاند و پس از او، رامسس دوم6(1294-1322 پيش از ميلاد) و سپس نخائوی دوم(609-594 پيش از ميلاد) روی آن کار کردهاند.7
نکتهی ديگری که در اينجا بايد به آن اشاره کرد، اين است که مسير کانال نيل را با مسير کانالی که "کنت دو لسپس" به سال 1869 ساخت و اينک از آن با نام کانال سوئز ياد میشود، نبايد يکی دانست. زيرا با آنکه بخشی از اين دوکانال بر يکديگر منطبق هستند، در بخشهای ديگری به کلی تفاوت دارند. در واقع، چون از دريای سرخ به سوی شمال حرکت کنيد، مسير دو کانال تا درياچهی تمساح يکی است ولی از آنجا به بعد، مسير کانال داريوش به سوی غرب میرود و در طول شاخهای از رودخانهی نيل تا شهر بوباستی ادامه میيابد و اندکی بالاتر از بوباستی به شاخهی اصلی نيل میپيوندد. اما مسير کانال لسپس از درياچهی تمساح به بعد رو به شمال تا بندر سعيد در ساحل دريای مديترانه ادامه میيابد.
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_1.jpgنقشهی مصر و عربستان قديم که مسير کانال نيل روی آن مشخص شده است.
هرودوت که خود اين کانال را ديده است در کتاب خود دربارهی ويژگیها و چگونگی کندن آن نوشته است: " فرزند پسامتيک، نکومس بود که در مصر سلطنت کرد. ئی نخستين کسی بود که دست به کار کندن مجرايی شد که به دريای اريتره میرفت و پس از او داريوش پارسی کار کندن آن را ادامه داد. طول اين مجرا به اندازهی چهار روز دريانوردی است. عرض آن را آن اندازه زياد گرفتند که دو کشتی جنگی با سه رديف پاروزن، که از روبهرو به هم میرسند، میتوانند در آن دريانوردی کنند. آب آن از نيل میرسد. اين مجرا از نقطهای شروع میشود که اندکی بالاتر از شهر بوباستی قرار دارد و از کنار پاتاموس، که از شهرهای عربستان است، میگذرد و به دريای اريتره منتهی میشود.
اين مجرا ابتدا در قسمت دشت مصر، که در جهت عربستان ادامه دارد، کنده شده و اين همان دشتی است که در جهت داخل با کوهی، که روبهروی ممفيس قرار دارد، مجاور است. بنابراين، اين مجرا در مسير پايهی داخلی اين کوه کنده شده و سپس از کوهستان به جنوب و ناحيهای که بادنوتوس(يعنی باد جنوب) در آن میوزد، متوجه میشود و به خليج عربستان میرود. در نقطهای که از دريای شمال تا دريای جنوب، همان دريايی که اريتره نام دارد(يعنی اقيانوس هند و دريای سرخ)، فاصله از همه کمتر و راه مستقيمتر است. از کوه کازيوس(امروزه رأس القصرون) که سر حد مصر و سوريه است، از اين نقطه تا خليج عربستان(دريای سرخ) هزار ستاد فاصله دارد(177 کيلومتر). اين راه مستقيمترين راههاست ولی مجرا بسيار درازتر است، زيرا پيچ و خم زياد دارد. در زمان نکومس 120 هزار مصری برای کندن آن از بين رفتند. نکومس در جريان کندن مجرا از ادامهی کار دست کشيد."8
دربارهی اين که چرا نخائو کانال نيل را ناتمام رها کرد، نويسندگان قديم دليلهای متفاوتی ذکر کردهاند. هودوت مینويسد: " هاتفی با آن مخالفت کرد و مدعی شد که نکومس با اين کار از پيش به سود قومهای وحشی کار میکند."9
ديودور( Diodore ) علت را اين گونه بيان کرده است که: " مهندسان در حين کار منتقل شدند که سطح دريای سرخ از دلتای نيل و مصر بالاتر است و تصور کردند که چنانچه راه باز شود، آب شوردريا، رود نيل و مصر را غرق خواهد کرد. برخی نيز هزينهی زياد کندن کانال را مانع ادامهی کار میدانند. 10 با وجود اين، کانال نيل با همهی سختی و دشواریها به همت داريوش بزرگ پايان پذيرفت و اقيانوس هند از راه دريای سرخ به رود نيل پيوست و سالها ارتباط اسيا با آفريقا و اروپا از اين راه برقرار بود.
پنج سنگنبشتهها
داريوش پس از پايان کار، فرمان داد پنج سنگنوشته، که متنهای آن ها تفاوتهايی با يکديگر داشت، در چهار جا در طول مسير کانال برپا کنند و روی آنها به خطهای مصری، پارسی، عيلامی و بابلی مطالبی پيرامون کندن کانال ثبت کنند. البته، پيرنيا در تاريخ خود متن هر سه سنگنوشته را يکی و بدون تفاوت دانسته و نوشته است: " سنگنوشتهای است از داريوش در پنج نسخه که در نزديکی کانال يافتهاند".11 اما چنان که در ادامه خواهيم گفت، اين سخن چندان درست نيست.
اين پنج سنگنبشته را در ساحل راست کانال(به سوی دريای سرخ) و بر بلندترين جا به نحوی برپاداشته بودند که کشتیهايی که از کانال میگذشتند، آنها را میديدند. سنگنبشتهها از نظر بزرگی سکوی زيرين و نوع مصالح و شکل و اندازه کمنظير و شايان توجه و اهميت هستند. اما متاسفانه دست روزگار يکی از آنها را به کلی از ميان برده و از چهار ديگر هم جز قطعههايی شکسته بر جای نمانده است. خوشبختانه اين شکستهها به کوشش باستان شناسان و دانشمندان زبانشناس گردآوری و خوانده شده است و در نتيجه سندهای باارزش و زندهای در دسترس قرار گرفته است که از شکوه تمدن ايران باستان حکايت دارند.
سنگنبشتههای کانال نيل به ترتيب، در مسير کانال به سوی دريای سرخ، عبارت هستند از:
1 و 2. سنگنبشتههای تلالمسخوته
3. سنگنبشتههای سراپهاوم
4. سنگنبشتهی قبره يا شالوف
5. سنگنبشتهی سوئز
از ميان اين سنگنوشتهها، از سنگنبشتهی سراپهاوم جز اينکه جای نصب آن معلوم است، آگاهی ديگری نداريم. سنگنبشتههای شالوف و سوئز به دو خط هيروگليف و ميخی(ميخی پارسی، ميخی عيلامی و ميخی بابلی) بوده که خطهای ميخی بر يک روی سنگ و خط مصری به روی ديگر آنها کنده شده است.
در تلالمسخوته بر اساس پژوهشهای گلهنيشف( Golenischeff ) که خود قطعههايی از سنگنوشتههای تلالمسخوته را در کاوشهای خويش پيدا کرده است، سنگنوشتهی کانال، شامل دو سنگنبشته، يکی به خط مصری و ديگری به خط ميخی بوده است.12
سنگنبشتههای تلالمسخوته
اين سنگنبشتهها روبهروی شهر پتاموس بر ساحل کانال برپا شده بود. خرابههای اين شهر امروزه به تلالمسخوته معروف است و در هفده کيلومتری اسماعيليه قرار دارد. اين سنگنبشتهها از سنگ خارای سرخ ساخته شده بودند و برفراز تپهای به فاصلهی 350 متر از کانال قديم قرار داشتند. نخستين قطعهای که از اين سنگنوشتهها پيدا شده به خط ميخی است و در سال 1864 ميلادی(1243 خورشيدی) کارگران شرکت کانال سوئز آن را پيدا کردند. چندی پس از آن، يعنی در سال 1889 ميلادی(1268 خورشيدی)، گلهنيشف قطعههای ديگری به خط مصری و يک قطعه هم ميخی پيدا کرد که در سال 1907 ميلادی(1285 خورشيدی) آنها را به موزهی قاهره بردند. بنابراين، از اين سنگنبشتهها فقط هشت قطعه به زبان مصری به دست آمده که هفت قطعهی آن، سه چهارم کل سنگنبشتهی اصلی را تشکيل میدهند و جايگاه قطعهی هشتم هنوز مشخص نيست و از روی قطعههای به دست آمده مشخص می شود که بلندی سنگنبشتهی اصلی 15/3 متر و پهنای آن 10/2 متر و ضخامت آن 77 سانتیمتر بوده است.
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_2.jpg
طرح سنگنبشتهی تلالمسخوته از کتاب پوزنر، باستانشناس فرانسوی.
شرح جامع و ترجمهی متن اين سنگنبشته در کتاب نخستين استيلای ايرانيان بر مصر نوشتهی پوزنر( Posener ) به زبان فرانسوی آمده است و شبيه آنچه است که پيرنيا در ايران باستان آورده است و از اين رو، بخشهايی از نوشتهی ايران باستان را در معرفی اين سنگنبشته میآوريم:
" در سنگنوشتهی مصری داريوش را مانند فرعون مصر نشان دادهاند، يعنی صورت او زير قرص پردار آفتاب است و خدايان دو نيمهی نيل، دو بخش مصر(مصر عليا و مصر سفلی( را زير اسم او به هم ربط دادهاند و نيز در اينجا مانند مراسمی که برای فرعون داشتند، نام ملتهايی که تابع داريوش بودند، با تصوير مردم آنها، نوشتهاند. توضيح آنکه خواستهاند بگويند که همهی اين مردان پيرو فرعون مصر(آنتريوش= داريوش) هستند و او از فرعونهای سلسلهی هيجدهو برتر است که باشکوهترين فرعونهای مصر بودند.
تفاوتی که ميان اين صورتها و صورتای مردمان تابع در زمان فرعونهای مصر ديده می شود، اين است که در زمان فرعونها مردم تابع را به شکل اسيری تصوير میکردند که دستهايشان بسته بود و رشتهای اين اسران را به شکل بيضیدانهدار، يعنی قلعهی محکم، بسته است. ولی چون نمیتوانستند مردمان آريايی را به ايت شکل درآورند تغييری در نشان دادن مردمان تابع حاصل شد که چنين است: مردم تابع مانند اسيری نيستند که دستهای او را بسته باشند، بلکه بیقيد، زانو به زمين زده و در حال خشوع و خضوع در بالای بيضی قرار گرفتهاند."13
بر اين شرح بايد افزود، در بالای نام داريوش که درون بيضی کنده شده است، تصوير تاجی نيز نقش شده است و در دو طرف تصويرهای خدايان دو نيمهی نيل، خطابهی اين خدايان چنين نوشته شده است:
در سمت چپ، "همهی زمينها، همهی کشورهای بيگانه و همهی کمانها(قدرتها) را به تو میبخشم" و در سمت راست، "همهی انسانها، همهی مردمان و همهی ساکنان جزيرههای دريای اژه را به تو واگذار میکنم" .
در پشت سر تصوير نيز سخنانی هر يک از خدايان در هفت ستون به اين شرح ثبت شده است:
"زندگی کامل، خوشبختی و تندرستی را به تو میبخشم. همهی شادیها که از من ناشی میشود، همهی هديهها نظير آنچه که خداوند بزرگ "رع" میپذيريد، همهی خوراکیها، همهی چيزهای خوب که من منشأ آن هستم و سرانجام پادشاهی مصر عليا و سفلی را جاودانه به تو میدهم"
سپس زير پای خدايان، تصوير مردمان تابع امپراتوری ايران با نام کشورهای آنها نقش شده است.14
پس از اين، متن سنگنبشته، که افتادگیهای زيادی دارد، آغاز میشود و چون متن خوانده شده به وسيلهی پوزنز به شرحی که پيرنيا در کتاب خود نوشته، بسيار نزديک است، بار ديگر به کتاب ايران باستان بسنده میکنيم:
" داريوش که زادهی الههی نيث، خانم سائيس، است انجام داد همهی چيزهايی را که خدا شروع کرد ... آقای همه چيز که قرص افتاب را احاطه کرده است. وقتی در شکم مادر قرار داشت و هنوز بر زمين نيامده بود. نيث او را پسر خود دانست ... امر کرد به او ... دست خود را با کمان به سوی او برد تا دشمنانش او را برافکنند چنانکه از برای پسر خود " رع" کرد ... او قوی شوکت است. او دشمنان خود را در همهی سرزمينها نابود میکند. شاه مصر عليا و سفلی، داريوش که تا ابد پاينده است، شاهنشاه بزرگ، پسر ويشتاسب هخامنشی. او پسر اوست(يعنی پسر نيث است). قوی و جهانگير است. همهی بيگانگان با هديههای خود ره به او میآورند و برای او کار میکنند."
از اين جا به بعد، متن سنگنبشته خراب شده است و بسياری از عبارتهای آن خوانده نمیشود و جملههای آن اغلب رابطهی خود را از دست دادهاند و نامفهوم شدهاند. ولی روی هم رفته آنچه از آن بر میآيد چنين است که داريوش حکيمان مصر را فراخوانده وپرسشهايی از آنها کرده است. يکبار هم نام کوروش در سنگنبشته آمده است و سپس گفت و گو از کشتیهايی است که میخواهند برای شناسايی به درياها بفرستند.15
سنگنبشتهی سراپهاوم
کلارمن ژنوئه( Clarmont Ganeau )، باستانشناس فرانسوی، بيست و پنج قطعه از اين سنگنبشته به خط مصری را در سال 1884 ميلادی(1264 خورشيدی)، در جايی به نام سراپهاوم، بين درياچهی تمساح و درياچهی شور، به دست آورد و در آغاز آن را به اشتباه باقیماندهی ويرانههای تاريخی سراپهاوم میدانستند. قطعههای شکسته در سال 1886 به موزهی لوور پاريس برده شد، ولی دو سال بعد به کلی مفقود شد و ديگر نشانی از آنها به دست نيامده است.16
سنگنبشتهی قبره يا شالوف
اين سنگنبشته نيز از سنگ خارای سرخ ساخته شده و بخشی از آن را کنون در اسماعيليه برپا داشتهاند. يک روی اين سنگنبشته به خط مصری و روی ديگر آن به سه خط ميخی پارسی، عيلامی و بابلی بوده و در جايی در سه کيلومتری قريهی شالوف و در نزديکی درياچهی شور قرار داشته اشت. اين سنگنبشته هم در اندازهی سنگنبشتهی تلالمسخوته و به بلندی 3 متر، پهنای 5/2 متر و ضخامت 78 سانتیمتر بوده است. مهندس دولسپس( de Lesseps ) قطعههای اين سنگنبشته را در سال 1866 ميلادی(1245 خورشيدی) کشف کرد و 35 قطعهی کوچک و بزرگ از آن را به دست آورد که هفده قطعه به خط مصری و بقيه به خط ميخی بود و آنها را به شالوف منتقل کردند. اما قطعههای کوچک سنگنبشته مفقود شد و از جست و جوهايی که برای پيدا کردن آنها انجام شد، نتيجهای به دست نيامد و پانزده قطعه بزرگتر را نيز بارديگر به خاک سپردند تا اين که در سال 1913-1911 ميلادی(1291-1290 خورشيدی) در پی کاوشهای کلهدا( Cledat ) اين قطعهها با چند تای ديگر، از زير خاک بيرون آمد و آنها را به اسماعيليه بردند.
اين سنگنبشته روی پايهای سنگی از سنگ ماسهای که روی قطعه سنگ گچی قرار گرفته، گذارده شده است. از ترکيب قطعه سنگها چنين برمیآيد که اين سنگنبشته نيز به همان شيوهی سنگنبشتهی تلالمسخوته تهيه شده بوده، ولی متن اصلی آن با آن سنگنبشتهی تفاوتهايی داشته است.
متن اصلی اين سنگنبشته به سبب محو شدن بخشهايی از آن به طور کامل خوانده نمیشود، ولی از آنچه که پنز توانسته است بخواند، اين نکتهها به دست میآيد:
داريوش از ناحيهها و شهرهای مصر بازديد کرده و فرمان داده است مهندسان برای کندن کانال به کار مشغول شوند و کشتیها را روی آن به حرکت درآورند. آنچه داريوش فرمان داده بود انجام شده است و 24 يا 32 کشتی با کالاهای فراوان از مصر، از راه اين کانال، به سوی ايران فرستاده شده است. سپس سخن از تهنميت و سخنانی است که شاهزادگان و مهندسان به داريوش گفتهاند. سپس داريوش فرمان داده است آنچه را که شده روی سنگ ثبت نمايند و در پايان سنگنوشته آمده است:" اين چنين کاری بزرگ که تا آن روز انجام نشده بود، به فرمان وارادهی داريوش، که خدايش جاودان دارد، صورت حقيقت پذيرفت."17
سنگنبشتهی سوئز
اين سنگنبشته، که آخرين سنگنبشته در مسير کانال نيل است، در شش کيلومتری شمال سوئز و در نزديکی اردوگاه نگهبانان کرانههای کانال، برفراز تپهای به بلندی 450 متر و در مغرب مجرای قديمی کانال قرار داشته است. جنس اين سنگنبشته نيز از سنگ خارای سرخ بوده و بزرگترين قطعهای که از آن به دست آمده، به پهنای 73-62 سانتیمتر(حدود يکسوم پهنای سنگنبشتهی اصلی)، به درازای 15/3 متر در 10/2 و به ضخامت 74 سانتیمتر بوده است.
نخستين قطعه از اين سنگنوشته در سال 1912-1911 ميلادی(1291-1290 خورشيدی) به دست کلهدآ کشف شد و پس از آن قطعههای ديگری به خط مصری و ميخی در سال 1933(1312 خورشيدی) به دست پوزنر به دست آمد.
مضمون اين سنگنبشته نيز با تفاوتهايی شبيه سنگنبشتهی شالوف است و در آن از فرمان داريوش برای کندن کانال و روانه کردن کشتیها حکايت شده است.18
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_3.jpgعکسی از قطعههای سنگنوشتهی اصلی شالوف که در ميدان اسماعيليه برپاداشتهاند.
نتيجه
مطالب هيروگليفی سنگنوشتهها تا اندازهی زيادی يکسان بوده و تفاوتهای اندکی در آنها وجود داشته است. افتادگیهايی در برخی متنها وجود دارد که رشتهی مطالب را گسيخته است و چنانچه بخواهيم متن به نسبت کاملتری در دست داشته باشيم، بايد بخش نخست سنگنبشتهی تلالمسخوته و بخش پايانی سنگنوشتهی شالوف را ترکيب کنيم.
اما دربارهی متنهای ميخی سنگنوشتههای کانال نيل، که آنها نيز تفاوتهايی باهم داشتهاند، بايد گفت مضون اين کتيبهها به تفصيل متنهای هيروگليفی نيست، بلکه چون روی يک سطح سنگنوشته به سه زبان و خط پارسی، عيلامی و بابلی نوشته شدهاند، به ناچار مطالب به طور خلاصه آمده است و متن کامل پارسی آنها چنين است که در کتاب فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی نوشتهی رولف نارمن شارپ( Ralph Norman Sharp ) آمده است:
بند1. خدای بزرگی است اهورامزدا، که آن آسمان را آفريد، که اين زمين را آفريد، که مردم را آفريد، که شادی مردم را قرار داد، که داريوش را شاه کرد، که به داريوش شاه شهرياری را که بزرگ و دارای اسبان خوب و مردان خوب است، ارزانی فرمود.
بند2. من داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردم، شاه در اين سرزمين دور و دراز، پسر ويشتاسب هخامنشی
بند3. داريوش شاه گويد: من پارسی هستم از پارس مصر را گرفتم. فرمان کندن اين ترعه را دادم. از رودخانهای به نام نيل که در مصر جاری است تا دريايی که از پارس میرود. پس از آن اين ترعه کنده شد، چنانکه فرمان دادم و کشتیها از مصر از ميان اين ترعه به سوی پارس روانه شدند، چنانکه من میخواستم.
پینوشت
1. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 567
2. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176
3. دکتر بهمنش، تاريخ قديم مصر، جلد دوم، صفحهی 207 و سامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176 و مشيرالدوله پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 488
4. ژوليوس ژونگ، داريوش يکم پادشاه فارس، ترجمهی دکتر منشیزاده، صفحهی 105 و علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176
5. ژوليوس ژونگ، داريوش يکم پادشاه فارس، ترجمهی دکتر منشیزاده، صفحهی 106 و 107
6. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 181
7. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، بند 185 و جلد چهارم، بند 42
8. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، بند 185
9. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، صفحهی 243
10. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176 و 177
11. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 568
12. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 48، 49 و 50
13. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 569
14. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 51 تا 59
15. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 59
16. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 48
17. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 75 و 76
18. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 82 تا 87
http:// http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.568.444.fa (http://%20http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.568.444.fa)
فکر ساختن کانالی که دريای سرخ را به رود نيل، در قلب کشور مصر، پيوند دهد، از سال 517 پيش از ميلاد، يعنی پس از لشکرکشی داريوش به مصر در سال چهارم سلطنت به فکر داريوش رسيد.1 تا پيش از کندن اين کانال، برای رفتن به مصر بايد از راه خليج فارس و فرات به سوريه و از آنجا از شهر صور با کشتی و يا از راه فلسطين و شبهجزيرهی سينا به مصر میرفتند2 و اين همان راهی بود که کمبوجيه(521-529 پيش از ميلاد) نيز به سال 525 پيش از ميلاد از آن استفاده کرده بود.3
در اين سفر بود که داريوش، که خود نيز از همان راه قديمی به مصر رفته بود، به فکر يافتن راه کوتاهتری افتاد تا مرکز امپراتوری او را با متصرفات آفريقايیاش مرتبط کند. از سوی ديگر اهميت سرزمين زرخيز مصر6 هم ايجاب میکرد راه کوتاهتری آنجا را به بازارهای قلمرو امپراتوری ايران ارتباط دهد تا کالاهای ايرانی به سادگی بيشتر به مصر و فراوردههای مصر به سرزمينهای ديگر برسد.7
اين انديشه باعث شد زمانی که داريوش در مصر بود فرمان دهد دربارهی يافتن چنين راهی بررسی شود. اين بود که به طرح کانالی بين خليج عربستان(شاخهی دريای سرخ) و رودخانهی نيل توجه شد و آگاهی از اين که سالها پيش نيز فرعونهای مصر به اين کار دست زده بودند، داريوش را در تصميم خود استوارتر کرد.
ژوليوس ژونگ در کتابی که با عنوان داريوش يکم پادشاه پارسها نوشته است، دربارهی اهميت کندن اين کانال مینويسد:
" دورنمايی که حفر کانال نيل به دريای سرخ پيش چشم شاه میگشود، خاطر وی را به کلی فريفتهی خود ساخته بود ... ارادهی شماه بر اين قرار داشت که در اينده کشتیهايی که از ساحل فينيقی به دريای سرخ میآيند و همچنين آنهايی که از ايران و هندوستان پيرامون جزيرهالعرب را طی میکند، بتوانند وارد نيل شوند و از آنجا به دريای روم بروند. از طرف ديگر ساحل جنوبی پارس در کنار خليج اهميت جهانی پيدا میکرد و بده بستان کالا از راه دريا ميان بابل، ايران، عربستان و هندوستان برقرار میشودژ و همهی کالاهايی که از مغرب، از راههای دشوار و سخت به ايران و از شرق و جنوب دور به دريای روم میرسيدند، میتوانستند با سرويس ناوگان منظم بازرگانی با سادگی بيشتر به مقصد خود بروند."5
در مورد پيشينهی کندن کانالی که دريای سرخ را به رود نيل متصل سازد، نويسندگان قديم نخستين کار را به ستی اول(1318-1294 پيش از ميلاد) فرعون مصر نسبت دادهاند و پس از او، رامسس دوم6(1294-1322 پيش از ميلاد) و سپس نخائوی دوم(609-594 پيش از ميلاد) روی آن کار کردهاند.7
نکتهی ديگری که در اينجا بايد به آن اشاره کرد، اين است که مسير کانال نيل را با مسير کانالی که "کنت دو لسپس" به سال 1869 ساخت و اينک از آن با نام کانال سوئز ياد میشود، نبايد يکی دانست. زيرا با آنکه بخشی از اين دوکانال بر يکديگر منطبق هستند، در بخشهای ديگری به کلی تفاوت دارند. در واقع، چون از دريای سرخ به سوی شمال حرکت کنيد، مسير دو کانال تا درياچهی تمساح يکی است ولی از آنجا به بعد، مسير کانال داريوش به سوی غرب میرود و در طول شاخهای از رودخانهی نيل تا شهر بوباستی ادامه میيابد و اندکی بالاتر از بوباستی به شاخهی اصلی نيل میپيوندد. اما مسير کانال لسپس از درياچهی تمساح به بعد رو به شمال تا بندر سعيد در ساحل دريای مديترانه ادامه میيابد.
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_1.jpgنقشهی مصر و عربستان قديم که مسير کانال نيل روی آن مشخص شده است.
هرودوت که خود اين کانال را ديده است در کتاب خود دربارهی ويژگیها و چگونگی کندن آن نوشته است: " فرزند پسامتيک، نکومس بود که در مصر سلطنت کرد. ئی نخستين کسی بود که دست به کار کندن مجرايی شد که به دريای اريتره میرفت و پس از او داريوش پارسی کار کندن آن را ادامه داد. طول اين مجرا به اندازهی چهار روز دريانوردی است. عرض آن را آن اندازه زياد گرفتند که دو کشتی جنگی با سه رديف پاروزن، که از روبهرو به هم میرسند، میتوانند در آن دريانوردی کنند. آب آن از نيل میرسد. اين مجرا از نقطهای شروع میشود که اندکی بالاتر از شهر بوباستی قرار دارد و از کنار پاتاموس، که از شهرهای عربستان است، میگذرد و به دريای اريتره منتهی میشود.
اين مجرا ابتدا در قسمت دشت مصر، که در جهت عربستان ادامه دارد، کنده شده و اين همان دشتی است که در جهت داخل با کوهی، که روبهروی ممفيس قرار دارد، مجاور است. بنابراين، اين مجرا در مسير پايهی داخلی اين کوه کنده شده و سپس از کوهستان به جنوب و ناحيهای که بادنوتوس(يعنی باد جنوب) در آن میوزد، متوجه میشود و به خليج عربستان میرود. در نقطهای که از دريای شمال تا دريای جنوب، همان دريايی که اريتره نام دارد(يعنی اقيانوس هند و دريای سرخ)، فاصله از همه کمتر و راه مستقيمتر است. از کوه کازيوس(امروزه رأس القصرون) که سر حد مصر و سوريه است، از اين نقطه تا خليج عربستان(دريای سرخ) هزار ستاد فاصله دارد(177 کيلومتر). اين راه مستقيمترين راههاست ولی مجرا بسيار درازتر است، زيرا پيچ و خم زياد دارد. در زمان نکومس 120 هزار مصری برای کندن آن از بين رفتند. نکومس در جريان کندن مجرا از ادامهی کار دست کشيد."8
دربارهی اين که چرا نخائو کانال نيل را ناتمام رها کرد، نويسندگان قديم دليلهای متفاوتی ذکر کردهاند. هودوت مینويسد: " هاتفی با آن مخالفت کرد و مدعی شد که نکومس با اين کار از پيش به سود قومهای وحشی کار میکند."9
ديودور( Diodore ) علت را اين گونه بيان کرده است که: " مهندسان در حين کار منتقل شدند که سطح دريای سرخ از دلتای نيل و مصر بالاتر است و تصور کردند که چنانچه راه باز شود، آب شوردريا، رود نيل و مصر را غرق خواهد کرد. برخی نيز هزينهی زياد کندن کانال را مانع ادامهی کار میدانند. 10 با وجود اين، کانال نيل با همهی سختی و دشواریها به همت داريوش بزرگ پايان پذيرفت و اقيانوس هند از راه دريای سرخ به رود نيل پيوست و سالها ارتباط اسيا با آفريقا و اروپا از اين راه برقرار بود.
پنج سنگنبشتهها
داريوش پس از پايان کار، فرمان داد پنج سنگنوشته، که متنهای آن ها تفاوتهايی با يکديگر داشت، در چهار جا در طول مسير کانال برپا کنند و روی آنها به خطهای مصری، پارسی، عيلامی و بابلی مطالبی پيرامون کندن کانال ثبت کنند. البته، پيرنيا در تاريخ خود متن هر سه سنگنوشته را يکی و بدون تفاوت دانسته و نوشته است: " سنگنوشتهای است از داريوش در پنج نسخه که در نزديکی کانال يافتهاند".11 اما چنان که در ادامه خواهيم گفت، اين سخن چندان درست نيست.
اين پنج سنگنبشته را در ساحل راست کانال(به سوی دريای سرخ) و بر بلندترين جا به نحوی برپاداشته بودند که کشتیهايی که از کانال میگذشتند، آنها را میديدند. سنگنبشتهها از نظر بزرگی سکوی زيرين و نوع مصالح و شکل و اندازه کمنظير و شايان توجه و اهميت هستند. اما متاسفانه دست روزگار يکی از آنها را به کلی از ميان برده و از چهار ديگر هم جز قطعههايی شکسته بر جای نمانده است. خوشبختانه اين شکستهها به کوشش باستان شناسان و دانشمندان زبانشناس گردآوری و خوانده شده است و در نتيجه سندهای باارزش و زندهای در دسترس قرار گرفته است که از شکوه تمدن ايران باستان حکايت دارند.
سنگنبشتههای کانال نيل به ترتيب، در مسير کانال به سوی دريای سرخ، عبارت هستند از:
1 و 2. سنگنبشتههای تلالمسخوته
3. سنگنبشتههای سراپهاوم
4. سنگنبشتهی قبره يا شالوف
5. سنگنبشتهی سوئز
از ميان اين سنگنوشتهها، از سنگنبشتهی سراپهاوم جز اينکه جای نصب آن معلوم است، آگاهی ديگری نداريم. سنگنبشتههای شالوف و سوئز به دو خط هيروگليف و ميخی(ميخی پارسی، ميخی عيلامی و ميخی بابلی) بوده که خطهای ميخی بر يک روی سنگ و خط مصری به روی ديگر آنها کنده شده است.
در تلالمسخوته بر اساس پژوهشهای گلهنيشف( Golenischeff ) که خود قطعههايی از سنگنوشتههای تلالمسخوته را در کاوشهای خويش پيدا کرده است، سنگنوشتهی کانال، شامل دو سنگنبشته، يکی به خط مصری و ديگری به خط ميخی بوده است.12
سنگنبشتههای تلالمسخوته
اين سنگنبشتهها روبهروی شهر پتاموس بر ساحل کانال برپا شده بود. خرابههای اين شهر امروزه به تلالمسخوته معروف است و در هفده کيلومتری اسماعيليه قرار دارد. اين سنگنبشتهها از سنگ خارای سرخ ساخته شده بودند و برفراز تپهای به فاصلهی 350 متر از کانال قديم قرار داشتند. نخستين قطعهای که از اين سنگنوشتهها پيدا شده به خط ميخی است و در سال 1864 ميلادی(1243 خورشيدی) کارگران شرکت کانال سوئز آن را پيدا کردند. چندی پس از آن، يعنی در سال 1889 ميلادی(1268 خورشيدی)، گلهنيشف قطعههای ديگری به خط مصری و يک قطعه هم ميخی پيدا کرد که در سال 1907 ميلادی(1285 خورشيدی) آنها را به موزهی قاهره بردند. بنابراين، از اين سنگنبشتهها فقط هشت قطعه به زبان مصری به دست آمده که هفت قطعهی آن، سه چهارم کل سنگنبشتهی اصلی را تشکيل میدهند و جايگاه قطعهی هشتم هنوز مشخص نيست و از روی قطعههای به دست آمده مشخص می شود که بلندی سنگنبشتهی اصلی 15/3 متر و پهنای آن 10/2 متر و ضخامت آن 77 سانتیمتر بوده است.
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_2.jpg
طرح سنگنبشتهی تلالمسخوته از کتاب پوزنر، باستانشناس فرانسوی.
شرح جامع و ترجمهی متن اين سنگنبشته در کتاب نخستين استيلای ايرانيان بر مصر نوشتهی پوزنر( Posener ) به زبان فرانسوی آمده است و شبيه آنچه است که پيرنيا در ايران باستان آورده است و از اين رو، بخشهايی از نوشتهی ايران باستان را در معرفی اين سنگنبشته میآوريم:
" در سنگنوشتهی مصری داريوش را مانند فرعون مصر نشان دادهاند، يعنی صورت او زير قرص پردار آفتاب است و خدايان دو نيمهی نيل، دو بخش مصر(مصر عليا و مصر سفلی( را زير اسم او به هم ربط دادهاند و نيز در اينجا مانند مراسمی که برای فرعون داشتند، نام ملتهايی که تابع داريوش بودند، با تصوير مردم آنها، نوشتهاند. توضيح آنکه خواستهاند بگويند که همهی اين مردان پيرو فرعون مصر(آنتريوش= داريوش) هستند و او از فرعونهای سلسلهی هيجدهو برتر است که باشکوهترين فرعونهای مصر بودند.
تفاوتی که ميان اين صورتها و صورتای مردمان تابع در زمان فرعونهای مصر ديده می شود، اين است که در زمان فرعونها مردم تابع را به شکل اسيری تصوير میکردند که دستهايشان بسته بود و رشتهای اين اسران را به شکل بيضیدانهدار، يعنی قلعهی محکم، بسته است. ولی چون نمیتوانستند مردمان آريايی را به ايت شکل درآورند تغييری در نشان دادن مردمان تابع حاصل شد که چنين است: مردم تابع مانند اسيری نيستند که دستهای او را بسته باشند، بلکه بیقيد، زانو به زمين زده و در حال خشوع و خضوع در بالای بيضی قرار گرفتهاند."13
بر اين شرح بايد افزود، در بالای نام داريوش که درون بيضی کنده شده است، تصوير تاجی نيز نقش شده است و در دو طرف تصويرهای خدايان دو نيمهی نيل، خطابهی اين خدايان چنين نوشته شده است:
در سمت چپ، "همهی زمينها، همهی کشورهای بيگانه و همهی کمانها(قدرتها) را به تو میبخشم" و در سمت راست، "همهی انسانها، همهی مردمان و همهی ساکنان جزيرههای دريای اژه را به تو واگذار میکنم" .
در پشت سر تصوير نيز سخنانی هر يک از خدايان در هفت ستون به اين شرح ثبت شده است:
"زندگی کامل، خوشبختی و تندرستی را به تو میبخشم. همهی شادیها که از من ناشی میشود، همهی هديهها نظير آنچه که خداوند بزرگ "رع" میپذيريد، همهی خوراکیها، همهی چيزهای خوب که من منشأ آن هستم و سرانجام پادشاهی مصر عليا و سفلی را جاودانه به تو میدهم"
سپس زير پای خدايان، تصوير مردمان تابع امپراتوری ايران با نام کشورهای آنها نقش شده است.14
پس از اين، متن سنگنبشته، که افتادگیهای زيادی دارد، آغاز میشود و چون متن خوانده شده به وسيلهی پوزنز به شرحی که پيرنيا در کتاب خود نوشته، بسيار نزديک است، بار ديگر به کتاب ايران باستان بسنده میکنيم:
" داريوش که زادهی الههی نيث، خانم سائيس، است انجام داد همهی چيزهايی را که خدا شروع کرد ... آقای همه چيز که قرص افتاب را احاطه کرده است. وقتی در شکم مادر قرار داشت و هنوز بر زمين نيامده بود. نيث او را پسر خود دانست ... امر کرد به او ... دست خود را با کمان به سوی او برد تا دشمنانش او را برافکنند چنانکه از برای پسر خود " رع" کرد ... او قوی شوکت است. او دشمنان خود را در همهی سرزمينها نابود میکند. شاه مصر عليا و سفلی، داريوش که تا ابد پاينده است، شاهنشاه بزرگ، پسر ويشتاسب هخامنشی. او پسر اوست(يعنی پسر نيث است). قوی و جهانگير است. همهی بيگانگان با هديههای خود ره به او میآورند و برای او کار میکنند."
از اين جا به بعد، متن سنگنبشته خراب شده است و بسياری از عبارتهای آن خوانده نمیشود و جملههای آن اغلب رابطهی خود را از دست دادهاند و نامفهوم شدهاند. ولی روی هم رفته آنچه از آن بر میآيد چنين است که داريوش حکيمان مصر را فراخوانده وپرسشهايی از آنها کرده است. يکبار هم نام کوروش در سنگنبشته آمده است و سپس گفت و گو از کشتیهايی است که میخواهند برای شناسايی به درياها بفرستند.15
سنگنبشتهی سراپهاوم
کلارمن ژنوئه( Clarmont Ganeau )، باستانشناس فرانسوی، بيست و پنج قطعه از اين سنگنبشته به خط مصری را در سال 1884 ميلادی(1264 خورشيدی)، در جايی به نام سراپهاوم، بين درياچهی تمساح و درياچهی شور، به دست آورد و در آغاز آن را به اشتباه باقیماندهی ويرانههای تاريخی سراپهاوم میدانستند. قطعههای شکسته در سال 1886 به موزهی لوور پاريس برده شد، ولی دو سال بعد به کلی مفقود شد و ديگر نشانی از آنها به دست نيامده است.16
سنگنبشتهی قبره يا شالوف
اين سنگنبشته نيز از سنگ خارای سرخ ساخته شده و بخشی از آن را کنون در اسماعيليه برپا داشتهاند. يک روی اين سنگنبشته به خط مصری و روی ديگر آن به سه خط ميخی پارسی، عيلامی و بابلی بوده و در جايی در سه کيلومتری قريهی شالوف و در نزديکی درياچهی شور قرار داشته اشت. اين سنگنبشته هم در اندازهی سنگنبشتهی تلالمسخوته و به بلندی 3 متر، پهنای 5/2 متر و ضخامت 78 سانتیمتر بوده است. مهندس دولسپس( de Lesseps ) قطعههای اين سنگنبشته را در سال 1866 ميلادی(1245 خورشيدی) کشف کرد و 35 قطعهی کوچک و بزرگ از آن را به دست آورد که هفده قطعه به خط مصری و بقيه به خط ميخی بود و آنها را به شالوف منتقل کردند. اما قطعههای کوچک سنگنبشته مفقود شد و از جست و جوهايی که برای پيدا کردن آنها انجام شد، نتيجهای به دست نيامد و پانزده قطعه بزرگتر را نيز بارديگر به خاک سپردند تا اين که در سال 1913-1911 ميلادی(1291-1290 خورشيدی) در پی کاوشهای کلهدا( Cledat ) اين قطعهها با چند تای ديگر، از زير خاک بيرون آمد و آنها را به اسماعيليه بردند.
اين سنگنبشته روی پايهای سنگی از سنگ ماسهای که روی قطعه سنگ گچی قرار گرفته، گذارده شده است. از ترکيب قطعه سنگها چنين برمیآيد که اين سنگنبشته نيز به همان شيوهی سنگنبشتهی تلالمسخوته تهيه شده بوده، ولی متن اصلی آن با آن سنگنبشتهی تفاوتهايی داشته است.
متن اصلی اين سنگنبشته به سبب محو شدن بخشهايی از آن به طور کامل خوانده نمیشود، ولی از آنچه که پنز توانسته است بخواند، اين نکتهها به دست میآيد:
داريوش از ناحيهها و شهرهای مصر بازديد کرده و فرمان داده است مهندسان برای کندن کانال به کار مشغول شوند و کشتیها را روی آن به حرکت درآورند. آنچه داريوش فرمان داده بود انجام شده است و 24 يا 32 کشتی با کالاهای فراوان از مصر، از راه اين کانال، به سوی ايران فرستاده شده است. سپس سخن از تهنميت و سخنانی است که شاهزادگان و مهندسان به داريوش گفتهاند. سپس داريوش فرمان داده است آنچه را که شده روی سنگ ثبت نمايند و در پايان سنگنوشته آمده است:" اين چنين کاری بزرگ که تا آن روز انجام نشده بود، به فرمان وارادهی داريوش، که خدايش جاودان دارد، صورت حقيقت پذيرفت."17
سنگنبشتهی سوئز
اين سنگنبشته، که آخرين سنگنبشته در مسير کانال نيل است، در شش کيلومتری شمال سوئز و در نزديکی اردوگاه نگهبانان کرانههای کانال، برفراز تپهای به بلندی 450 متر و در مغرب مجرای قديمی کانال قرار داشته است. جنس اين سنگنبشته نيز از سنگ خارای سرخ بوده و بزرگترين قطعهای که از آن به دست آمده، به پهنای 73-62 سانتیمتر(حدود يکسوم پهنای سنگنبشتهی اصلی)، به درازای 15/3 متر در 10/2 و به ضخامت 74 سانتیمتر بوده است.
نخستين قطعه از اين سنگنوشته در سال 1912-1911 ميلادی(1291-1290 خورشيدی) به دست کلهدآ کشف شد و پس از آن قطعههای ديگری به خط مصری و ميخی در سال 1933(1312 خورشيدی) به دست پوزنر به دست آمد.
مضمون اين سنگنبشته نيز با تفاوتهايی شبيه سنگنبشتهی شالوف است و در آن از فرمان داريوش برای کندن کانال و روانه کردن کشتیها حکايت شده است.18
http://www.jazirehdanesh.com/files/iran/pages/chanal_3.jpgعکسی از قطعههای سنگنوشتهی اصلی شالوف که در ميدان اسماعيليه برپاداشتهاند.
نتيجه
مطالب هيروگليفی سنگنوشتهها تا اندازهی زيادی يکسان بوده و تفاوتهای اندکی در آنها وجود داشته است. افتادگیهايی در برخی متنها وجود دارد که رشتهی مطالب را گسيخته است و چنانچه بخواهيم متن به نسبت کاملتری در دست داشته باشيم، بايد بخش نخست سنگنبشتهی تلالمسخوته و بخش پايانی سنگنوشتهی شالوف را ترکيب کنيم.
اما دربارهی متنهای ميخی سنگنوشتههای کانال نيل، که آنها نيز تفاوتهايی باهم داشتهاند، بايد گفت مضون اين کتيبهها به تفصيل متنهای هيروگليفی نيست، بلکه چون روی يک سطح سنگنوشته به سه زبان و خط پارسی، عيلامی و بابلی نوشته شدهاند، به ناچار مطالب به طور خلاصه آمده است و متن کامل پارسی آنها چنين است که در کتاب فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی نوشتهی رولف نارمن شارپ( Ralph Norman Sharp ) آمده است:
بند1. خدای بزرگی است اهورامزدا، که آن آسمان را آفريد، که اين زمين را آفريد، که مردم را آفريد، که شادی مردم را قرار داد، که داريوش را شاه کرد، که به داريوش شاه شهرياری را که بزرگ و دارای اسبان خوب و مردان خوب است، ارزانی فرمود.
بند2. من داريوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردم، شاه در اين سرزمين دور و دراز، پسر ويشتاسب هخامنشی
بند3. داريوش شاه گويد: من پارسی هستم از پارس مصر را گرفتم. فرمان کندن اين ترعه را دادم. از رودخانهای به نام نيل که در مصر جاری است تا دريايی که از پارس میرود. پس از آن اين ترعه کنده شد، چنانکه فرمان دادم و کشتیها از مصر از ميان اين ترعه به سوی پارس روانه شدند، چنانکه من میخواستم.
پینوشت
1. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 567
2. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176
3. دکتر بهمنش، تاريخ قديم مصر، جلد دوم، صفحهی 207 و سامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176 و مشيرالدوله پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 488
4. ژوليوس ژونگ، داريوش يکم پادشاه فارس، ترجمهی دکتر منشیزاده، صفحهی 105 و علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176
5. ژوليوس ژونگ، داريوش يکم پادشاه فارس، ترجمهی دکتر منشیزاده، صفحهی 106 و 107
6. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 181
7. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، بند 185 و جلد چهارم، بند 42
8. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، بند 185
9. هرودوت، جلد دوم، ترجمهی دکتر هدايتی، صفحهی 243
10. علیسامی، تمدن هخامنشی، جلد اول، صفحهی 176 و 177
11. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 568
12. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 48، 49 و 50
13. مشيرالدولهی پيرنيا، ايران باستان، جلد اول، صفحهی 569
14. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 51 تا 59
15. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 59
16. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 48
17. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 75 و 76
18. پوزنز، نسخهی فرانسوی، صفحههای 82 تا 87
http:// http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.568.444.fa (http://%20http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=9.568.444.fa)