تووت فرنگی
18th September 2011, 01:46 PM
من به تو خنديدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدی
پدرم از پی تو تند دويد
و نمی دانستی باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...!
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدی
پدرم از پی تو تند دويد
و نمی دانستی باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...!