MR_Jentelman
14th September 2011, 04:38 PM
شکلهای مختلفی از تحت سلطه بودن وجود دارد و مردم به طریقهای زیادی در محرومیت به سر میبرند یا تحت نفوذ همه جور آسیب پذیری قرار میگیرند. لزومی ندارد اینکه حتما باید تحت استعمار باشی. یک بار خودتان را جای کسانی که در داستان هستند بگذارید اینطورممکن است خودتان را در آن داستان ببینید هرچند به ظاهر از موقعیت شما بسیار فاصله داشته باشد.
http://img.tebyan.net/big/1390/06/2042972138223223214720719718416220214400.jpg
چینوا آچهبی شاعر، رماننویس، منتقد و استاد دانشگاه در 16 نوامبر 1930 در جنوب شرقی نیجریه به دنیا آمد. او در دوران دانشجویی با جهان فرهنگ و ادیان سنتی آفریقا آشنا و جذب آن شد و آنها را در ادبیات به کار گرفت.آچهبه اولین اثر خود را به نام «همه چیز فرو میپاشد» در سال 1950 منتشر کرد که با موفقیت چشمگیری مواجه شد و بیش از 10 میلیون نسخه از آن به فروش رسید. او پرفروشترین نویسنده آفریقایی است و علاوه بر دریافت جایزه بینالمللی مَنبوکر و جایزه ملی نیجریه، نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 2009 نیز بوده است.داستانهای او بی آنکه بخواهند دیدگاهی احساساتی نسبت به شخصیتهای نیجریهای تصویر شده ارائه دهند، تصور نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش میکشند. داستانهای او به جای شخصیتهای کلیشهای که در گفتمان غربی از آفریقاییها ساخته شده، تصویری پیچیده از جامعه آفریقا که هنوز از میراث استعمارگری ظالمانه غرب رنج می برد، به نمایش میگذارند.«همه چیز فرو میپاشد» در عین حال که داستان تراژیک قهرمان آن «اوکنکو» است، داستان پیچیده اجتماعی قبیلهای نیز هست که مردمش با زبان تمثیلیای غنی سخن میگویند. زبانی که مانند تصویری از تمام زیباییها و ساختارهای سنتیای که سفیدپوستان آن را نابود خواهند ساخت، در داستان جریان دارد.
آنچه میخوانید قسمتی از گفتوگوی بلند آچهبه است با مجله آتلانتیک آنباند که توسط کیت بیکن انجام شده است.
لقب پدر رمان مدرن آفریقا را گرفتهام و رمان «همه چیز فرو میپاشد» از زمانی که نوشته شده است دهههاست که همچنان طرفدار دارد. در ابتدا از تاثیر این کتاب حیرت زده شدم چون که همانطور که میدانید تا آن زمان هیچ ادبیات آفریقایی وجود نداشت و به همین دلیل وقتی که رمان «همه چیز فرو میپاشد» را مینوشتم حتی مطمئن نبودم که آیا این رمان برای چاپ پذیرفته میشود یا نه همه این نوشتهها چیزهای جدید بودند و ملاکی نبود تا با آن بتوانم کارهایم را ارزیابی کنم.
اما البته چیزی برای همیشه شما را شگفتزده نمیکند. بعد از مدتی سعی کردم بفهمم چرا کتاب «همه چیز فرو میپاشد» این همه بازتاب داشت. حتی سعی کردم تاریخم را بهتر بفهمم. نه به این معنی که وقتی کتاب را مینوشتم کارشناس تاریخ جهان باشم. آن زمان بسیار جوان بودم و میدانستم که داستانی دارم اما نمیدانستم چطور آن را به شکل داستانی جهانی در بیاورم. واقعا هیچ فهمی از آن نداشتم. میدانستم که مردم ایبو آن را میفهمند اما نمیدانستم دیگر مردم دنیا در جاهای دیگر چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت. آیا این کتاب هیچ معنی و بازتابی برای آنها داشته است؟ متوجه شدم که بازتابش را داشته؛ وقتی که... بگذارید مثالی برایتان بیاورم، کل کلاس کالج دختران در کره جنوبی نامهای به من نوشتند و هر یک از آنها نظرشان را نسبت به کتاب برایم ابراز کرده بودند. در نتیجه از این موضوع چیزی آموختم که آنها پیشینهای شبیه داستان «همه چیز فرو میپاشد» داشتهاند؛ یعنی تاریخ استعماری. قبلا چنین چیزی را نمیدانستم. آنها مستعمره ژاپن بودند. بنابراین این آدمهای آن طرف دنیا قادر با داستان تحت سلطه قرار گرفتن آفریقا ارتباط برقرار کنند. مردم نقاط مختلف جهان میتوانند به داستانی پاسخ دهند که برای آنها چیزی درباره پیشینه و تجربه شان بگوید.
داستانهای او بی آنکه بخواهند دیدگاهی احساساتی نسبت به شخصیتهای نیجریهای تصویر شده ارائه دهند، تصور نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش میکشند.
شکلهای مختلفی از تحت سلطه بودن وجود دارد و مردم به طریقهای زیادی در محرومیت به سر میبرند یا تحت نفوذ همه جور آسیب پذیری قرار میگیرند. لزومی ندارد اینکه حتما باید تحت استعمار باشی. یک بار خودتان را جای کسانی که در داستان هستند بگذارید اینطورممکن است خودتان را در آن داستان ببینید هرچند به ظاهر از موقعیت شما بسیار فاصله داشته باشد. این همان چیزی است که سعی میکنم به دانش آموزانم بگویم؛ این نکته مهمی است که ادبیات میتواند در آن نقش ایفا کند. ادبیات میتواند ما را با موقعیت و مردم خیلی دور پیوند بدهد در این صورت معجزهای رخ میدهد. همیشه به دانش آموزانم میگویم خود را جای دیگران گذاشتن چندان سخت نیست؛ دیگرانی که در همسایگیتان و مانند شما هستند. آن چه که خیلی سخت است ایناست که با کسی احساس نزدیکی کنی که تا حالا او را ندیدی و خیلی دور از شماست؛ کسی که رنگ پوستش متفاوت از رنگ پوست شماست، کسی که نوع غذایش با شما متفاوت است. وقتی که شروع به فهمیدن این چیزها میکنید آنگاه ادبیات معجزهاش را نشان میدهد.
http://img.tebyan.net/big/1390/06/1802031192151341932749174170125213086244129.jpg
نادین گوردیمر در مصاحبهای با مجله آتلانتیک آنباند گفته است:«همکاران سیاه پوست نویسندهام به انگلیسی مینویسند؛ کسانی که بیشترین قربانیان استعمار بودهاند. آنها با این که میتوانندزبانهای آفریقاییرا برای نوشتن انتخاب کنند اما از زبان انگلیسی استفاده میکنند. فکر میکنم یک بار که به زبانی مسلط میشوی آن مثل زبان خودت میشود و میتواند علیهات استفاده شود، اما میتوانید خود را رها کنید و مانند نویسندگان سیاه پوست از آن زبان استفاده کنید- میتوانید مدعی آن زبان شوید و آن را به کار ببرید.» زبان انگلیسی چیزی است که تمام عمرتان را صرف یادگیریاش میکنید؛ این امر ممکن است احمقانه باشد اما نه وقتی که به دردتان بخورد. گذشته از این در منطق استعمار و استعمارزدایی، زبان در حقیقت سلاحی است بسیار قدرتمند در مبارزه برای پس گرفتن آنچه مال شما بوده، و انگلیسی هم زبان استعمار است. آن چیزی نیست که بشود دست کم گرفتش، بلکه چیزی است که میشود مدعی شد به طور جدی میتوان از آن به عنوان سلاحی موثر و ضد استعماری بهره برد.
در مصاحبهای با روزنامه نیویورک تایمز در سال 1988 گفتهام «من خیلی زیاد ناراحتم از این که باید در اروپا یا آمریکا زندگی کنم. ارتباط بین من و جامعهای که دربارهاش مینویسم خیلی نزدیک و همچنین لازم است.» شاید به نظرم رسید که گویی در خارج از نیجریه نمیتوانم بنویسم و این واقعا حقیقت ندارد. فکر میکنم منظورم این است که کار کردن در نیجریه برایم مثل مواد مغذی است؛ نوعی تغذیه که نمیتوانید در جاهای دیگر به دست آورید. اما این به این معنا نیست که نمیتوانید بنویسید. شما میتوانید کار کنید، همیشه میتوانید از آنچه که در دسترستان است استفاده کنید؛ چه آن خاطره، شنیدهها، اخبار و تخیل باشد یا نباشد. قصد دارم رمانی در آمریکا بنویسم و وقتی آن را نوشتم، شاید بتوانیم در مورد تاثیر نوشتن رمان در خارج از کشور گفت و گو کنیم و این غیر ممکن نیست.
منبع: تهران امروز
http://img.tebyan.net/big/1390/06/2042972138223223214720719718416220214400.jpg
چینوا آچهبی شاعر، رماننویس، منتقد و استاد دانشگاه در 16 نوامبر 1930 در جنوب شرقی نیجریه به دنیا آمد. او در دوران دانشجویی با جهان فرهنگ و ادیان سنتی آفریقا آشنا و جذب آن شد و آنها را در ادبیات به کار گرفت.آچهبه اولین اثر خود را به نام «همه چیز فرو میپاشد» در سال 1950 منتشر کرد که با موفقیت چشمگیری مواجه شد و بیش از 10 میلیون نسخه از آن به فروش رسید. او پرفروشترین نویسنده آفریقایی است و علاوه بر دریافت جایزه بینالمللی مَنبوکر و جایزه ملی نیجریه، نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 2009 نیز بوده است.داستانهای او بی آنکه بخواهند دیدگاهی احساساتی نسبت به شخصیتهای نیجریهای تصویر شده ارائه دهند، تصور نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش میکشند. داستانهای او به جای شخصیتهای کلیشهای که در گفتمان غربی از آفریقاییها ساخته شده، تصویری پیچیده از جامعه آفریقا که هنوز از میراث استعمارگری ظالمانه غرب رنج می برد، به نمایش میگذارند.«همه چیز فرو میپاشد» در عین حال که داستان تراژیک قهرمان آن «اوکنکو» است، داستان پیچیده اجتماعی قبیلهای نیز هست که مردمش با زبان تمثیلیای غنی سخن میگویند. زبانی که مانند تصویری از تمام زیباییها و ساختارهای سنتیای که سفیدپوستان آن را نابود خواهند ساخت، در داستان جریان دارد.
آنچه میخوانید قسمتی از گفتوگوی بلند آچهبه است با مجله آتلانتیک آنباند که توسط کیت بیکن انجام شده است.
لقب پدر رمان مدرن آفریقا را گرفتهام و رمان «همه چیز فرو میپاشد» از زمانی که نوشته شده است دهههاست که همچنان طرفدار دارد. در ابتدا از تاثیر این کتاب حیرت زده شدم چون که همانطور که میدانید تا آن زمان هیچ ادبیات آفریقایی وجود نداشت و به همین دلیل وقتی که رمان «همه چیز فرو میپاشد» را مینوشتم حتی مطمئن نبودم که آیا این رمان برای چاپ پذیرفته میشود یا نه همه این نوشتهها چیزهای جدید بودند و ملاکی نبود تا با آن بتوانم کارهایم را ارزیابی کنم.
اما البته چیزی برای همیشه شما را شگفتزده نمیکند. بعد از مدتی سعی کردم بفهمم چرا کتاب «همه چیز فرو میپاشد» این همه بازتاب داشت. حتی سعی کردم تاریخم را بهتر بفهمم. نه به این معنی که وقتی کتاب را مینوشتم کارشناس تاریخ جهان باشم. آن زمان بسیار جوان بودم و میدانستم که داستانی دارم اما نمیدانستم چطور آن را به شکل داستانی جهانی در بیاورم. واقعا هیچ فهمی از آن نداشتم. میدانستم که مردم ایبو آن را میفهمند اما نمیدانستم دیگر مردم دنیا در جاهای دیگر چه واکنشی نسبت به آن خواهند داشت. آیا این کتاب هیچ معنی و بازتابی برای آنها داشته است؟ متوجه شدم که بازتابش را داشته؛ وقتی که... بگذارید مثالی برایتان بیاورم، کل کلاس کالج دختران در کره جنوبی نامهای به من نوشتند و هر یک از آنها نظرشان را نسبت به کتاب برایم ابراز کرده بودند. در نتیجه از این موضوع چیزی آموختم که آنها پیشینهای شبیه داستان «همه چیز فرو میپاشد» داشتهاند؛ یعنی تاریخ استعماری. قبلا چنین چیزی را نمیدانستم. آنها مستعمره ژاپن بودند. بنابراین این آدمهای آن طرف دنیا قادر با داستان تحت سلطه قرار گرفتن آفریقا ارتباط برقرار کنند. مردم نقاط مختلف جهان میتوانند به داستانی پاسخ دهند که برای آنها چیزی درباره پیشینه و تجربه شان بگوید.
داستانهای او بی آنکه بخواهند دیدگاهی احساساتی نسبت به شخصیتهای نیجریهای تصویر شده ارائه دهند، تصور نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش میکشند.
شکلهای مختلفی از تحت سلطه بودن وجود دارد و مردم به طریقهای زیادی در محرومیت به سر میبرند یا تحت نفوذ همه جور آسیب پذیری قرار میگیرند. لزومی ندارد اینکه حتما باید تحت استعمار باشی. یک بار خودتان را جای کسانی که در داستان هستند بگذارید اینطورممکن است خودتان را در آن داستان ببینید هرچند به ظاهر از موقعیت شما بسیار فاصله داشته باشد. این همان چیزی است که سعی میکنم به دانش آموزانم بگویم؛ این نکته مهمی است که ادبیات میتواند در آن نقش ایفا کند. ادبیات میتواند ما را با موقعیت و مردم خیلی دور پیوند بدهد در این صورت معجزهای رخ میدهد. همیشه به دانش آموزانم میگویم خود را جای دیگران گذاشتن چندان سخت نیست؛ دیگرانی که در همسایگیتان و مانند شما هستند. آن چه که خیلی سخت است ایناست که با کسی احساس نزدیکی کنی که تا حالا او را ندیدی و خیلی دور از شماست؛ کسی که رنگ پوستش متفاوت از رنگ پوست شماست، کسی که نوع غذایش با شما متفاوت است. وقتی که شروع به فهمیدن این چیزها میکنید آنگاه ادبیات معجزهاش را نشان میدهد.
http://img.tebyan.net/big/1390/06/1802031192151341932749174170125213086244129.jpg
نادین گوردیمر در مصاحبهای با مجله آتلانتیک آنباند گفته است:«همکاران سیاه پوست نویسندهام به انگلیسی مینویسند؛ کسانی که بیشترین قربانیان استعمار بودهاند. آنها با این که میتوانندزبانهای آفریقاییرا برای نوشتن انتخاب کنند اما از زبان انگلیسی استفاده میکنند. فکر میکنم یک بار که به زبانی مسلط میشوی آن مثل زبان خودت میشود و میتواند علیهات استفاده شود، اما میتوانید خود را رها کنید و مانند نویسندگان سیاه پوست از آن زبان استفاده کنید- میتوانید مدعی آن زبان شوید و آن را به کار ببرید.» زبان انگلیسی چیزی است که تمام عمرتان را صرف یادگیریاش میکنید؛ این امر ممکن است احمقانه باشد اما نه وقتی که به دردتان بخورد. گذشته از این در منطق استعمار و استعمارزدایی، زبان در حقیقت سلاحی است بسیار قدرتمند در مبارزه برای پس گرفتن آنچه مال شما بوده، و انگلیسی هم زبان استعمار است. آن چیزی نیست که بشود دست کم گرفتش، بلکه چیزی است که میشود مدعی شد به طور جدی میتوان از آن به عنوان سلاحی موثر و ضد استعماری بهره برد.
در مصاحبهای با روزنامه نیویورک تایمز در سال 1988 گفتهام «من خیلی زیاد ناراحتم از این که باید در اروپا یا آمریکا زندگی کنم. ارتباط بین من و جامعهای که دربارهاش مینویسم خیلی نزدیک و همچنین لازم است.» شاید به نظرم رسید که گویی در خارج از نیجریه نمیتوانم بنویسم و این واقعا حقیقت ندارد. فکر میکنم منظورم این است که کار کردن در نیجریه برایم مثل مواد مغذی است؛ نوعی تغذیه که نمیتوانید در جاهای دیگر به دست آورید. اما این به این معنا نیست که نمیتوانید بنویسید. شما میتوانید کار کنید، همیشه میتوانید از آنچه که در دسترستان است استفاده کنید؛ چه آن خاطره، شنیدهها، اخبار و تخیل باشد یا نباشد. قصد دارم رمانی در آمریکا بنویسم و وقتی آن را نوشتم، شاید بتوانیم در مورد تاثیر نوشتن رمان در خارج از کشور گفت و گو کنیم و این غیر ممکن نیست.
منبع: تهران امروز