PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله ::منطق کودکی ام!!::



Majid_GC
12th September 2011, 03:29 PM
منطق کودکی ام!

با منطق کودکی ام سال ها زیستم ، زندگی کردم و عمرم را سپری کردم ...
و حال به منطق کودکی ام می نگرم خنده ام می گیرد ...
خنده ای به ژرفای اقیانوس ...
و منطقی که الان با آن رو به رو هستم به من می گوید که منطق کودکی ات ، بیهوده بوده است ، منطق کودکی ات متعلق به این دنیا نیست، از جنس دیگری ست ، به کارت نمی آید ...
راست می گوید به کارم نمی آید ، نتیجه ی منطق کودکی ام یعنی در رنج، اندوه و تنها بودن ...
منطق کودکی ام همواره می گفت:
پاداش بخشش ، بخشش است ...
پاداش مهربانی ، مهربانی است ...
پاداش گذشت ، گذشت است ...
اما حال چه؟
حال منطق این دنیا به من می گوید:
پاداش نیکی کردن چیزی جز بدی نیست ...
دیگر توان زندگی با منطق کودکی ام را ندارم ، با منطق کودکی تنها توانستم رفاه خودم را بیشتر نابود کنم ...
منطق کودکی ام به من می گفت دوست بدار هر آنکه تو را دوست ندارد ، عشق بورز بدون در نظر گرفتن احساس طرفت، گرامی بدار هرآنکس باکمالات تر باشد، بدون چشم داشت نیکی کن، همیشه آماده ی کمک به دیگران باش ...
اما منطق این دنیا چیز دیگر می گوید:
دوست داشتن کسی که تو را دوست ندارد یعنی حماقت محض ..
عشق ورزیدن بدون در نظر گرفتن پاداش یعنی انتظار بیهوده ...
ستایش کمالات اخلاقی یعنی فقر و بیچارگی ..
انجاک کار بدون چشم داشت یعنی بی عرضگی ...
تا زمانی که چیزی به نام تحصیلات و شهرت هست نیازی به کاملات اخلاقی نیست ...
کمالات اخلاقی جایی در این دنیا ندارد، ارزشی ندارد چرا که همه ی آدم ها دنبال بهتر زندگی کردن هستند نه زیبا زیستن!
آدم هایی که با منطق کودکی شان زندگی می کنند وجو دارند اما کم هستند...
آن ها را فقط تاریخ ستایشان کرده است ، نه جامعه شان!
کدام را بر گزینم ، در رفاه زیستن را یا در زیبایی زیستن را؟
بی دغدغه و راحت تر زندگی کنم یا با رنج و اندوه ناشی از انسان ها؟
اگر در رفاه زندگی کنم دست یافتن به شهرت ، خانه ، به همسر بسیار بسیار آسان تر است اما دیگر زیبایی جایی ندارد ...
اگر من هم همانند دیگران در بهتر زیستن تلاش کنم پس دیگر چه کسی باقی خواهد ماند برای شاد زیستن؟! اگر من هم از زیبا زیستن دست بردارم پس چه بر سر منطق کودکی مان می آید؟ آیا اگر یاد او را زنده نداریم نابود نخواهد شد؟ نمی دانم
اما می دانم که راه من جداست ، من لذت زندگی را در زیبا و شاد زیستن می بینم!
همیشه پیروز میدان منطق این دنیا بوده است و منطق کودکی عاقبتی جز دشمنی و بدبختی(از نظر دنیا) نداشته است اما ...
اما روزی فرا می رسد که منطق کودکی هم بتواند بایستد و قد علم کند و مبارزه کند...
و روزی که منطق کودکی بتواند پیروز شود مطمئنا آن روز دنیای انسان ها هم تاب نمی آورد و به همراه منطقش نابود خواهد شد ...
پس برای پیروزی منطق کودکی ام و به امید آن روز خواهی زیست!

نویسنده: مجید سلیمیان

ممون از ستاره کویر به خاطر ایجاد ایده ی این مقاله!

نارون1
12th September 2011, 03:47 PM
ممنون دوست خوبم

عالی بود ....

این دنیا میگه :

احترام به کسانی که معنای احترام را نمیدانند ، وظیفه محسوب میشه و
نباید انتظار احترام را از چنین افرادی داشت....

منطق کودکی را باید نهادینه کرد ، در درونت رشد داد ،
من از این منطق به اصطلاح شما ، کودکی استفاده کردم ، ولی گاهی نتیجه منطق این دنیایی دریافت کردم .

artadokht
12th September 2011, 05:38 PM
فکر میکنم تفاوت انسانها رو همین منطق کودکی ایجاد میکند...

و چه زیباست زندگی با
[golrooz]منطق کودکی[golrooz]

Rez@ee
12th September 2011, 06:30 PM
خواجه عبد الله انصاری هم تعبیر شیرینی دارد، می گوید بدی را بدی کردن سگساری است ( کار سگها هم چنین است. یک سگ، سگ دیگر را گاز می گیرد، او هم گاز می گیرد. اگر کسی به انسان بدی کرد و او هم بدی را با بدی جواب داد، هنری که کرده، کار سگها را انجام داده است. اگر انسان سگی را بزند فورا بر می گردد و پای او را می گیرد). خوبی را خوبی کردن، خرخاری است ( یعنی اگر کسی به آدم خوبی کند و در مقابل خوبی او خوبی کند خیلی هنر نکرده است. یک الاغی می آید شانه الاغ دیگر را با دندانش می خاراند، او هم فورا شانه این را می خاراند. این مقدار را که خوبی را باید با خوبی جواب داد و در مقابل خوبی باید خوبی کرد الاغ هم می فهمد)، اما بدی را نیکی کردن ( در مقابل بدی خوبی کردن ) کار خواجه عبد الله انصاری است.

مهنس
13th September 2011, 12:22 AM
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟









هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.







وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"




هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!

مهنس
13th September 2011, 12:25 AM
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟









هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.







وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"




هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!

مهنس
13th September 2011, 12:28 AM
فقط صداقت در منطق کودکی قابل تامل وگرنه حسادت خودخواهی لجاجت خودرایی شرارتهای کودکانه و... اگر منطق زندگی امروزی بشه بیداد می کنه. پس بهتره که حسرت( صداقت کودکی) رو بخوریم تا منطق کودکی. صداقت صداقت صداقت مگر اینکه .....؟ هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.






وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه".
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی:
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
!!!!!!!!!!!

Sookoot
13th September 2011, 12:52 AM
منطق کودکی توام با احساس است که چنین حکم میراند :

پاداش بخشش ، بخشش است ...
پاداش مهربانی ، مهربانی است ...
پاداش گذشت ، گذشت است ...

بزرگ که میشویم منطق قرار است امیخته با عقل شود:

برای همین :

پاداش هرنوع بخششی ، بخشش نیست
پاداش هرنوع مهربانی ، مهربانی متقابل نیست
و پاداش هر گذشتی ، چشم پوشی و گذشت نیست


استارتر گرامی دگمه تنکس خراب بود، گل

طلیعه طلا
13th September 2011, 02:22 PM
منطق کودکی ام به من می گفت دوست بدار هر آنکه تو را دوست ندارد ،

عشق بورز بدون در نظر گرفتن احساس طرفت،

گرامی بدار هرآنکس باکمالات تر باشد،

بدون چشم داشت نیکی کن،

همیشه آماده ی کمک به دیگران باش ...

.
.
.

پس با این حساب ، فکر کنم من ،هنوز بزرگ نشدم و تو اون دوران سیر می کنم . ( تازه داشتم افه میومدم که دارم وارد دنیای جنجالیه جوانان میشم ، اما مثه اینکه نمیشه [khande][khande][khande][khande][khande] )

Majid_GC
13th September 2011, 02:36 PM
ممنون از نارون1 بله حق با شماست ، مقاله رو هم روی این موضوع تاکید داشت ...[shaad]
چون مقاله رو کوتاه نوشتم حق میدم که سوء برداشت بشه اما
این مقاله کودک رو با نوجوان یا دوره ی کودکی رو با دوره ی بزرگسالی مقایسه نمی کرد ...
تنها یک مقایسه ای بود از منطقی که(من اسمش رو میزارم کودکی وگرنه اسم های دیگری هم داره) و منطقی که با زندگی دچارش میشم ، که نارون1 کاملا متوجه شدند که من منظورم از منطق کودکی چی بوده!
این منطق(کودکی) سرلوحه ی کار همه اولیا و آدم های بزرگ بوده@
اقای سکوت اشتباه ما همین جاست که با عوض کردن منطق مون می خواهیم برای کم ، مهربانی و... دلیل داشته باشیم.

ممنون از همه ی دوستانی که نظر دادند[golrooz]

marziyh
14th September 2011, 11:41 AM
[tashvigh] خوب همه تحت تاثیر قرار گرفتن .

shadi1993
14th September 2011, 12:04 PM
از اونجايي كه منطق دنيا منطق زندگي براي پول و شهرت و...ست پس مهربوني هاو خوبي هاي دنيا هم معني واقعي خودشونو ندارن ....كافيه به خودمون نگاه كنيم ... حتي وقتي بي چشم داشت خوبي مي كنيم هدف اينه كه نشون بديم خوبيم و پيش وجدان و احساسمون سر بلند بشيم....(نه به خاطر خود اون آدم يا هر چيز ديگه اي كه ما بهش خوبي كرديم). البته در اين حدش ام خوبه[tafakor]
majid1373مرسي از نوشته ي خوبت كه يه چيزايي رو يادمون انداخت[tashvigh]

ستاره کویر
15th September 2011, 02:23 PM
سلام
مجید آقا!
نوشتت درد داره, خیلی زیاد!
راس میگی انگاری دیگه منطق کودکی جواب نمیده
منطق کودکیتو بخوای نگه داری تنها میشی خیـــــلیم تنها میشی!
تنهایی با منطق کودکی که نتاسب نداره!!!

کودک بودیم هم با منطق
الان چی یا کودکیم یا بی منطق!
حرف میزدیم آخر جملمون علامت تعجبم نداشت!!!!!

صادق که بودیم!همین بسه!

دل منم خیلی پره!کاش جملهام آخرش علامت تعجب نبود

civilvalipour
16th September 2011, 05:47 PM
ممنون دوست عزیز خیلی جالب بود........

Sookoot
16th September 2011, 06:10 PM
اقای سکوت اشتباه ما همین جاست که با عوض کردن منطق مون می خواهیم برای کم ، مهربانی و... دلیل داشته باشیم.
[golrooz]

مجید گرامی منطق انسانها با رشد قوای فکری و ذهنی اونا خواه ناخواه تغییر میکنه / وقتی کودکند تابع یک نوع منطقند که عرض شد توام با احساس است
وقتی بزرگ میشوند این منطق کم یا زیاد با عقل همراهه/ پس عوض کردن منطق دست خودما نیست

اشتباه کجاست؟

shahla.j
18th September 2011, 08:28 PM
ممنونم.مقالتون خیلی خیلی قشنگ واما دردناکه...میدونین این یه واقعیت تلخه که مجبوریم بپذیریم وتنها کاری که میشه کرد اینه که سعی کنیم منطق کودکیمونو دوباره زنده و حفظش کنیم واز هیچکسی هیچ انتظاری نداشته باشیم.....
بازم ممنونم[labkhand]
مردم اغلب بی انصاف وبی منطق وخود محورند آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر کافی نباشد.
ولی در نهایت میبینی هرآنچه که هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم. "کوروش کبیر"

Majid_GC
19th September 2011, 03:14 PM
مجید گرامی منطق انسانها با رشد قوای فکری و ذهنی اونا خواه ناخواه تغییر میکنه / وقتی کودکند تابع یک نوع منطقند که عرض شد توام با احساس است
وقتی بزرگ میشوند این منطق کم یا زیاد با عقل همراهه/ پس عوض کردن منطق دست خودما نیست

اشتباه کجاست؟
جناب سکوت عزیز من نمیگم شما اشتباه میگید بلکه میگم استفاده از منطقی که شما میگید اشتباه هست...
نتیجه ی بهره گیری از عقل منطق رو پدید می آوره!احساسات هم که بحثش جداست
همون طور که شما عرض فرمودید یک بچه برای زندگی از منطق استفاده نمی کنه بلکه از احساساتش کمک میگیره
پس در حقیقت چیزی به نام منطق کودکی وجود نداره ، و من هم این موضوع را خاطر نشان کردم ، منطق یکی ست !!!
منطق شما میگه وسیله ای رو اگر پرتاب کنید میفته روی زمین منطق من هم این رو میگه!
ما نمی تونیم منطق رو عوضش کنیم چون که شکل گیریش دست ما نیست ، به عهده ی طبیعت هست اما اینکه کی و چه زمانی از منطق استفاده کنیم و چه زمانی از احساسات در اختیار ماست@
برای کمک کردن ، خوب بودن ،،، نه نیاز به بهانه هست و نه نیاز به منطق !
پس برای خوب بودن و مهربون بودن باید مثل همون دوران کودکی از احساسات مون استفاده کنیم![golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد