se7en_love
6th September 2011, 05:50 PM
سهراب سپهری
سهراب سپهری در تاريخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و ديگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبيعت، شکار و نواختن موسيقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثير اين دوران و تاثير طبيعت و گياهان را می بينيم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قريه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زيبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.
آن طور که پريدخت سپهری در کتاب خود تحت عنوانسهراب، مرغ مهاجر می گويد برادرش تا چهارده سالگی در باغی زندگی می کرد که شمارش درخت هايش به سادگی امکان نداشت اما يک سال بعد را در خانه ای گذراند که در آن اثری از درخت و سبزه نبود. طبق نوشته خانم سپهری، سهراب در اين دوران به مطالعه نويسندگان و شعرايی چون لامارتين، گوته، اميل زولا، شاتوبريان و هوگو پرداخت.
سهراب يک سال بعد يعنی پس از پايان تحصيلات سيکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسرای مقدماتی نام نويسی کرد. پس از پايان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشی تابلو مشغول شد. اما بعد دوباره به تهران رفت و برای تحصيل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زيبا ثبت نام کرد. شعر و نقاشی سهراب همچون ديگر همعصران وی تحت تاثير امواج نو قرار گرفت و او نيز وارد حيطه شعر نو و نقاشی مدرن شد.
سهراب اولين کتاب خود به نام مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگی خواب ها، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهری است. اين هنرمند پرآوازه ايران در ارديبهشت ماه 1359 در اثر بيماری سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.
صدای پای آب یکی از سرودهای اوست. انگیزه سرودن شعر, مرگ پدر و تسلای مادر است. اواین سروده را به مادرش تقدیم داشته است. زبان روان, توصیف صادقانه دنیای عاطفی شاعر تصویرهای بدیع و تازه, غافلگیریهای شاعرانه(آشنایی زدایی), ترکیب و موسیقی شعر و حتی بهره گیری از لغات عامیانه برشکوه تاثیر این شعر افزوده است.
این سروده بلند را به دو قسمت می توان تقسیم کرد: در قسمت نخستین, شعر آمیخته ای از حس و عاطفه و آرمان شاعر است. آب در این شعر رمز خود شاعر است که آرام و تازه از هر گوشه و کناری عبوری مکند و کاشان او در آغاز همان کاشان زادگاه اوست اما در قسمت دوم, دستگاه فکری شعر و فلسفی او چهره می نماید و کاشان او به اندازه جهان وسعت می یابد و جهان در نامد کاشان تفسیر می شود: (اهل کاشانم , اما/ شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است./ من با تاب, من با تب/ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام) شعر صدای پای آب با اشاراتی به اساطیر و بهره گیری از عناصر هندی و بودایی, آگاهی و شناخت عمیق سهراب سپهری را از عرفان غیر اسلامی و غیر ایرانی و تلفیق این دو عرفان, نشان می دهد. جز این پایان شعر دعوتی است به درک درست عرفان و بهره گیری از آن در عصر معراج پولاد و اصطکاک فلزات سهراب در ازدحام صداهای گوناگون عصر ماشین باورمند گوش دادن به آواز حقیقت است و نگران گم شدن انسان در سطح سیمانی قرن.
صدای پای آب شاید از هر سروده دیگر آینه اندیشه و احساس سپهری می باشد. در این جا قسمتی از شعر بلند صدای پای آب را می خوانیم:
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی.
مادری دارم, بهتر از برگ درخت,
دوستانی بهتر از آب روان,
خدایی که در این نزدیکی است.
لای این شب بوها, پای آن کاخ بلند........
شعر نو صوفیانهی سهراب سپهری
جلال آلاحمد، نویسنده نامدار ایران، در سال 1962 كتابی منتشر ساخت كه بیدرنگ به صورت یكی از كلاسیكهای ایران درآمد. برای عنوان كتاب، نویسنده كلمهی «غربزدگی» را از خود ساخت؛ كه اكنون جزیی از زبان فارسی شده است. این كلمه را میتوان به طور خفیف به «غربی شدن» ترجمه كرد، كه به زعم آلاحمد نوعی بیماری است شایع در شرق، از جمله در ایران. عوارض این بیماری را بیگانهگرایی افراطی، شیفتگی بیتمیز نسبت به هر چیز غربی و شتابی سراسیمه به سوی ماشینی شدن تشكیل میدهد. نویسنده این سوال را مطرح میكند كه «پس از غربزدگی چه؟» و خواننده را به مسایل گوناگون غرب بیش از حد ماشینیشده، به ویژه آمریكا، حوالت میدهد.
با توسع نظریهی آلاحمد، میتوان پیرامون غربزدگی ایران نو سخن گفت. البته این فراگرد از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. از آن هنگام، آشنایی با فرهنگ و ادب اروپایی، به طور مستقیم یا از طریق ترجمه، نقش نوعی واسطه را داشت و زمینه را برای پیدایش نویسندگان و شاعران برجستهی امروزی آماده ساخت. با این همه، در پایان دهه 1960، غربزدگی در ادبیات، به ویژه در شعر، بیش از اندازه رسوخ كرده بود و نه تنها دیگر سودمند نبود بلكه به صورت چیزی درآمده بود باب روز و زیانبخش. اغلب كتابهای شعری سالهای اخیر حاوی چیزی نیست مگر بازنویسی شبهاستادانهی نظریههای ادیبان انگلیسی- آمریكایی یا فرانسوی و ترجمههای رنگین از اشعار سمبولیستها، ایماژیستها، سوررئالیستها و غیره. الگوها و معیارهای تعالی این چنین تحكیم شده بود و شاعر نوپرداز دستاندركار، از سر وسوسه یا اجبار، مطابق با آنها شعر میسرود.
یكی از شاعران، سهراب سپهری (متولد به سال 1928)، ترجیح داد به سفر شاعرانه- فكورانه خویش ادامه دهد. به عقیده من، او چندان هم از نظریههای غربی در مورد شعر– فیالمثل مكتب رولان بارت– بیاطلاع نبود؛ اما به طور ساده این نظریهها و گرایشها را با حساسیت شاعرانه و حال و هوای عاطفی خویش موافق نیافت و بر آن شد تا مطابق با سلیقه و احساس خود شعر بسراید. حاصل كار آنكه او در اشعار مجموعههای «آوار آفتاب»، «صدای پای آب» و «حجم سبز» برخی از بهترین نمونههای شعر معاصر فارسی را عرضه داشت و موقعیت خویش را در مقام شاعری شرقی و اصیل استوار ساخت.
باید به این نكته اشاره رود كه شعر تعدادی از شاعران نوی ایرانی، به ویژه هنگامی كه سادگی بیان شاعرانه مطرح باشد، حاكی از شباهت بسیار به كار سپهری است. با اینهمه، تفاوتی دقیق و پراهمیت در میان هست كه فیالمثل با نظری اجمالی به بیان شاعرانهی معاصری جوانتر، یعنی احمدرضا احمدی، معلوم میگردد.
یكی از اشعار احمدی، كه درعینحال بیانیهای كوتاه و غیرمستقیم هم هست، با این مصراع آغاز میشود: «من همیشه با سه واژه زندگی كردهام» و این سه واژه عبارتند از: «درخت، پرنده، آسمان». شاعر از مادرش میخواهد كه از بازار، واژههای دیگری برای او بخرد و این پاسخ را میشنود: «با همین سه واژه زندگی كن/ با هم صحبت كنید/ با هم فال بگیرید/ كم داشتن واژه فقر نیست.» و در آخرین مصراع شعر میخوانیم: «درد شما را واژه دوا نمیكند.»(1)
محدودیت آشكار واژگان، درعینحال كه اشعار غنایی با سادگی اعجابآور را باعث میشود (در اشعاری چون «گلدان»)، سیاست سوقالجیشی ماهرانهای علیه «استبداد زبان» مشهور است و سبب میشود كه شعر احمدی، بیشتر از آنكه ما را به یاد هر شاعر یا متفكر شرقی بیندازد، یادآور هایدگر، سوررئالیستهای فرانسوی و شاعران مكتب معروف به «مكتب نیویورك» باشد. حاصل برخورد سادگی زبان احمدی با طمطراق سنتی مضامینی چون عشق، زندگی و مرگ اغلب طنزی ظریف و خفیف است، چنانكه در شعری به نام «راههای عاشقانه»(2):
راههای عاشقانه
با پاییزصبحهای عمر
- مهآلود و پیر-
بازمیگشتند
و معصومیت كودكی ما
بر جامههاشان
گلدوزی شده بود.
چنین نشانههایی از هوشنمایی و طنز را نمیتوان در شعر سپهری یافت. نشانههای شعر او، از آغاز تا انجام، از سطح تا به ژرفترین لایهها، سادگی محض اندیشه و بیان است. در واقع، اشعار او را چنان غنا و جذبهی جسورانهای است و ستایشی كه از طبیعت، نور، حقیقت و عشق میكند چنان مستقیم است كه نخستین قرینهی ادبی كه به فكر انسان میرسد غزلهای معروف شاعر عرفانی، مولوی، است. آنچه در زیر میآید قطعهای از شعر بلند «صدای پای آب» سپهری است:
اهل كاشانم...
من مسلمانم
قبلهام یك گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجادهی من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی میخوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدستهی سرو
من نمازم را، پی تكبیرةالاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
كعبهام بر لب آب
كعبهام زیر اقاقیهاست
كعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.(3)
چنانكه شاید انتظار برود– و همانطور كه صوفیان همواره توسط ترقیخواهان داخلی و خارجی در مظان اتهام قرار گرفتهاند– به شعر سپهری به سبب فقدان «وجدان اجتماعی» اعتراض میشود. اگر غرض از وجدان اجتماعی درگیری سیاسی باشد، این اعتراض بجاست. باید خاطرنشان ساخت كه در ایران امروز درگیری سیاسی به صورت گرایش نویسندگان به افسانه و تمثیل و فرهنگ توده شكل میگیرد. سپهری– كه مخصوصاً در اشعار اخیر خود، شاعری با بینش و حساسیتی مستقیم است– حتی از كنار این شیوههای بیانی در دسترس هم میگذرد. او را بدینها نیازی نیست. مصراعهایی كه ظاهراً افشاگر وجدانی اجتماعی است چنان طبیعی در كنار دیگر دلنگرانیها و ملاحظات شاعر مینشینند كه گویی از آنها جدانشدنیاند: درست است كه او مثلاً از «عصر معراج پولاد»(4) و «رویش هندسی سیمان»(5) در تعب است یا میگوید: «من قطاری دیدم كه سیاست میبرد (و چه خالی میرفت)»(6) اما، با همان لحن غمگنانه، میپرسد كه چرا «هیچكس زاغچهای را سر یك مزرعه جدی نگرفت»؟(7)
چرا مردم نمیدانند
كه لادن اتفاقی نیست
نمیدانند كه در چشمان دمجنبانك امروز برق آبهای شط دیروز است.(8)
این تصور زندگی از طریق مرگ در شاعران عرفانی همهی زمانها مشترك بوده است، از مولوی گرفته («پس چه ترسم كی ز مردن كم شدم») تا ویتمن («كوچكترین جوانه از آن حكایت میكند كه در حقیقت مرگی نیست.../ همه چیز پیش میرود و فراتر میرود، هیچ چیز فرو نمیریزد/ و مردن از هر چه كه هر كه اندیشیده متفاوت است و فرخندهتر») تا خود سپهری:
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است
نهراسیم از مرگ
«مرگ پایان كبوتر نیست...»(9)
بخش اعظمی از مضامین شاعر و آنچه تحسین میكند، چیزی جز واقعیات ساده زندگی نیست. علاوه بر این، سپهری، برخلاف برخی از سرایندگان كه خود كودكی خویش را به شعر وارد میكنند، ظاهراً نیازی به هرگونه تعذیر یا توجیه برای لحظات شادی و رضایت كودكانهی خود ندارد. مثلاً در شعری به نام «روشنی، من، گل، آب»(10) او را در حیاط خانه مییابیم، روز تازه آغاز شده و «مادرم ریحان میچیند»– «نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اطلسیهایی تر/ رستگاری نزدیك...»
مجاز داشتن تابوهای ادبی چون «نصیحتگویی» و «موعظه»– معلوم است كه نمیتوانم الفاظی با مفاهیمی سخیفتر بیابم– گواه این مدعی است كه سپهری، به زعم آشنایی با ادبیات جدید جهانی، خویش را تسلیم ضرورتهای نقد ادبی غربی نكرده است. مضامین اخلاقی و معنوی در غرب، به ویژه در ادبیات انگلیسی- آمریكایی، ظاهراً از بدایت صورتگرایی در سالهای دهه 1920، از شاعران گرفته شده و به سیاستمداران و مبلغان اجتماعی تفویض گردیده است. در بخشهایی از شرق چنین فراگردی هنوز حساسیت ادبی خوانندگان را تغییر نداده است. سپهری قادر است اشعار شدیداً موثری چون «آب را گل نكنیم»(11) بسراید كه، به دلایل آشكار، ترجمهی آن به زبان انگلیسی امروزی ناممكن مینماید.
خصیصه متمایزكنندهی شعر سپهری، كه درعینحال مقایسه با تصوف ایرانی را پیش میآورد، این اشارهی همیشگی است كه واقعیت را میتوان شناخت، عشق و محبت را میتوان به دست آورد؛ و این كار نه از طریق علم حصولی بلكه از طریق منفی، یعنی از راه صفادادن آیینه دل و جان از غبار و زنگار، میسر است. این كیفیت پاكی و صفاست كه به شعر سپهری چاشنی صوفیانه میزند و نه كاربرد اصطلاحات یا نمودكارهای عرفان سنتی:
كار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در «افسون» گل سرخ شناور باشیم...
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر...(12)
سپهری در مقام شعری نوصوفی خود هیچ مشرب خاص مذهبی، عرفانی یا اخلاقی ندارد. او بیش از هر چیز شاعر است و در شاعری پابرجاست. گاه به مصراعهایی از شعر او هیچچیز نمیتوان نسبت داد جز بیان احساس محض: «من در این تاریكی/ فكر یك برهی روشن هستم/ كه بیاید علف خستگیام را بچرد.»(13) احساس انزوا، كه مضمونی تكرارشونده در شعر سپهری است، همیشه با تنهایی مساوی نیست. هنگامیكه، فیالمثل، طرح شبی تابستانی و آرام را بر پشت بام خانهای متروك و دهاتی با تصویر ماه آویخته بر تنهایی به پایان میبرد یا هنگامیكه انزوای اطراف كاشان را («در گلستانه») تصویر میكند، یادآور چیزی است كه ژاپنیها به آن سابی میگویند– كه همانا كیفیت تمایزدهندهی منظرهسازیهای ملهم از فلسفه «ذن» باشد.
این را هم باید افزود كه سپهری نقاش مدرن متشخصی هم هست و چند نمایشگاه از آثار خود در اروپا و آسیا برپاكرده است. در واقع، یكی از راههای مشاهدهی اینكه چگونه قطعات گوناگون احساس و اندیشه در تمامیت یك قطعه شعر تحقق مییابند نگاه كردن به یكی از نقاشیهای اوست. فیالمثل، كل گلهای مورد علاقهی او معمولاً به رنگهای روشن، چنان چارهناپذیر با منظره و ساده، كه زمینهی آن را معمولاً با رنگهای خاكستری یا سفید چرك تشكیل میدهد، پیوند میخورد كه گفتن اینكه آیا– یا احساسی كه برمیانگیزد– تأثیر بقیه منظره را بیشتر میكند یا بالعكس، ناممكن است. همچنین باید اشاره كرد كه سپهری مدت زمانی را در شرقدور به دریافت روح فلسفه بودایی و دائویی، به ویژه آنچنانكه در هنر چینی و ژاپنی مشهود است، گذرانده است. هیچكس نمیتواند منكر تأثیر این دو فلسفه بر شعر و نقاشی او شود.
بنابراین، كیفیت و محتوای شعر سپهری میتواند هم برای آن دسته از شاعران بومی كه هنوز عشق سوزان پروانه به شمع را میسرایند مفید و جالب باشد و هم برای دانشجوی تصوف ایرانی. سپهری، به جای توجه مستمر به باختر، در آبهای خاوردور غوطه خورده است. این كار، تا آنجا كه من میتوانم قضاوت كنم، روحیهی صوفیانه را در شاعر جوان به طور كافی و وافی تغذیه كرده است. به آن دسته از پژوهندگان كه با شور و شوق میهنپرستانه اصرار میورزند كه آیینهای دائویی و بودایی هیچ كمكی به پرورش تصوف نكردهاند، باید گفت كه این دو دستِ كم در كار سپهری موثر بودهاند.
یادداشتها:
1- «من همیشه»، وقت خوب مصائب، ص52 تا 55
2- وقت خوب مصائب، ص69
3- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، صص 140 و 141
4- «به باغ همسفران»، حجم سبز، ص73
5 و 6- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص 140
7- «ندای آغاز»، حجم سبز، ص70
8- «آفتابی»، حجم سبز، ص70
9- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص 150
10- حجم سبز، ص10
11- آرش، 13-1، ص139
12- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص151
13- «سبز به سبز»، حجم سبز، ص66- 67
(از كتاب «معرفی و شناخت سهراب سپهری»، شهناز مرادی كوچی، تهران: قطره،
- ترجمهی احمد میرعلایی، از مجلهی Books Abroad، پاییز 1973
نگاهي به اشعار سهراب سپهري در گفتوگو با عمران صلاحي، حافظ موسوي، عليرضا قزوه
امروز هفتاد و هفتمين سالروز تولد سهراب سپهري است، شاعري كه به گفتهاش شعر گفتن را از مشفق كاشاني آموخت و بر آن اصرار ورزيد. در اين گزارش نظرات شاعران را درباه شعر سهراب ميخوانيد...
عمران صلاحي در گفتوگو با خبرگزاري فارس، سادگي، طنز و خيال را از عناصر اصلي شعر سهراب سپهري عنوان كرده و ميگويد: اين عناصر باعث شده است كه اشعار سهراب به ذهنها رفته و در دلها نفوذ كند.
صلاحي ميافزيد: نحوه بيان و نگاه سهراب سپهري به انسان و طبيعت در اشعارش به دليل آميخته شدنش با طنز، شيوهاي بديع است و اين روش در اشعار ديگر شاعران وجود ندارد.
وي زبان ساده سپهري در اشعارش را از ديگر ويژگيهاي وي برشمرد. صلاحي با اشاره به اينكه تصويرسازي و نوآوري از ديگر اركان شعر سپهري است كه وي را در كنار نيما يوشيج زبانزد عام و خاص كرده است، ميگويد: سپهري امروز به دنيا معرفي شده است و نيازي به معرفي وي نيست. اما اين انتقاد وجود دارد كه چرا ما در بين شاعران معاصر به يك فرد آن قدر ميپردازيم كه و آن را نخنما ميكنيم، قضيهاي كه در رابطه با جلال آل احمد و سهراب سپهري مصداق زيادي دارد، اما درباره باقي ادبا و اهل قلم اين رفتار را نداريم.
صلاحي ميافزايد: ما شاعران معاصر خوبي داريم كه از پرداختن به آنان پرهيز ميكنيم. بهتر است خط كشيها را كنار گذاشته و از مفاخر ادبي و هنري كه كمتر به آنان پرداخته ميشود، سخن بگوئيم.
عليرضا قزوه هم معتقد است: سهراب سپهري، يكي از موفقترين شاعران در صد سال اخير است. وي براي اين سخن خود دليل آورده و ميگويد: اگرچه در كنار سهراب سپهري شخصيتهايي چون شهريار، تأثير زيادي در افكار عمومي و مردم داشتهاند؛ اما سپهري شخصيتي بزرگ و جهاني است كه خلاقيتها و تأثيرپذيري وي بيش از شاعران ديگر بوده است.
سراينده مجموعه شعر «قطار انديمشك» با بيان اين مطلب كه سلوك فردي سپهري از شاخصهاي او به شمار ميرود، ميافزايد: سپهري در اشعارش به آنچه كه باور داشت و در زندگي، خود به آن پايبند بود، ميپرداخت. شعر او آينه رفتار و زندگي خودش است.
اين شاعر معاصر كشور همچنين ميگويد: مردم خيلي راحت با اشعار سپهري ارتباط برقرار ميكنند و بر خلاف شعرهايي كه در سالهاي اخير ارائه شده، جوانان از اشعار سهراب استقبال زيادي كردهاند. اشعار سپهري تأثير زيادي در افكار عمومي داشته، تا آنجا كه هيچ شاعري تاكنون نتوانسته است پا جاي پاي او بگذارد.
حافظ موسوي ديگر شاعري است كه درباره سهراب با او به گفتوگو نشستيم، وي تخيل سهراب را از حاصل معصوميت او دانسته و ميگويد: خيالانگيزي شعر سهراب از ويژگيهاي بارز اوست كه از نوعي معصوميت سرچشمه ميگيرد.
وي ميافزايد: سهراب از شاعران بزرگ معاصر است و بعد از نيمايوشيج يكي از چند شاعر بزرگي كه ميتوان از آنها نام برد، سهراب سپهري است. سهراب بر عكس شاعران ديگر كه به سوي شعر سياسي و اجتماعي ميرفتند، در درون انسانها و روحيات فردي سير ميكرد. در آن دوران حوادث گذرا جاي خود را به مسائل ديگر داد و شعر سپهري ظرفيت خود را براي ارتباط با مخاطبان آينده نشان داد.
وي ادامه ميدهد: شعر سهراب را ميتوان به سه دوره تقسيم كرد، دوره اول كه تحت تاثير نيما قرار گرفت اما نتوانست شهرت خاصي به دست آورد. دوره دوم اشعار سپهري با شعر «حجم سبز» و «مسافر» شروع شد كه از استقبال خوبي برخوردار بود و مخاطبان خود را پيدا كرد و دوره سوم، تجربههايي بود كه وي سپري كرد. آنچه از آثار سهراب مورد قبول عموم مردم قرار گرفت، كارهاي مياني وي بوده است.
موسوي معتقد است: يكي از ويژگي سهراب، روحيه آرام او است كه تحت تاثير تفكر خاور دور قرار گرفته است. سهراب از جنگهاي فردي و قومي به دور بوده و روحيه او براي انسان امروز دلپذير است. البته برخي از ايدههاي سانتيمانتال هم در شعرهاي وي ديده ميشود. علت اين كه شعر سهراب در ميان نسل جوان پر مخاطب است، سهل و ممتنع بودن آثار اوست. شعرهاي سهراب از وزنهاي ضربي برخوردار است و به نوعي داراي زباني نرم و مخملي است كه اين سبك مورد توجه شاعران ديگر قرار گرفته، سپهري از لايههاي سطحي برداشت راضي كنندهاي دارد و خيالانگيز بودن شعرهايش مخاطبان را جذب ميكند، عنصر تخيل سهراب از نوعي معصوميت سرچشمه ميگيرد و مخاطب با خواندن شعرهاي او به آرامش ميرسد.
به سراغ رسول يونان شاعري از نسل جديد ميرويم، وي ميگويد: شعر سهراب، شعر طبيعت و خداست و سهراب توانسته است بر ذهن و احساسات مردم رخنه كرده و در يادها بماند.
وي ادامه ميدهد: شعر سهراب در عين حال كه به مسائل سياسي و اجتماعي نظر دارد، شعر طبيعت و خداست. سهراب جز معدود شاعراني است كه در قالب نيمايي به سبك و سياق خاص دست يافته و يكي از شاعران ابدي به شمار ميآيد، شعرهاي سهراب هيچگاه از اذهان پاك نخواهد شد، چرا كه شعر او شعري از جنس زمان خود بوده و قدرت شعري او به حدي است كه شاعران نميتوانند از سهراب تقليد كنند.
وي معتقد است: مقلدان سهراب در زير سايه او قرار ميگيرند و زبان سهراب به گونهاي است كه اگر كسي از آن زبان استفاده كند، تنها به يك مشت شعار و احساسات توخالي برميخورد. زبان سهراب مختص خود اوست و در اين عرصه تنها سهراب قادر به تركتازي است، اي كاش ميتوانستيم به پاس اين همه زيبايي به او مدال دهيم.
يونان ادامه ميدهد: اشعار سهراب تاثيرگذار است، اما كسي كه از او تاثير بگيرد، دچار مشكل خواهد شد. چون آنچه را كه ميسرايند، سهراب پيش از اين گفته است. پيروي و تقليد كردن از شعر شاعراني چون، سهراب سپهري، فروغ فرخزاد، احمدرضا احمدي و احمد شاملو سخت است.
علي موسوي گرمارودي هم در مقالهاي كه بر شعر سهراب نوشته، آورده است: «سپهري از كساني است كه راه نيما را شناخته بود اما اين را با خود با شخصيت يگانه خويش پيمود او خود را با رنگ و كلمه بيان ميكرد مصالح خلاقيت او هم رنگ بود و هم كلمه و او با اين هر دو نقاشي ميكرد. يا با اين هر دو ماموريت ادبي خود را انجام ميداد»
در ادامه اين مقاله تاكيد شده است: «و اما شعر سپهري، شعر او در نخستين برخورد داراي چند ويژگي است يكي اينكه سپهري نخستين كسي يا دست كم مهمترين شاعري است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره پيوند زد. توضيح آنكه در شعر نو شاعران در همانحال برخي داراي زبان خاص خويشند در يك چيز اشتراك دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره. در واقع ميتوان گفت كه زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وي جنس و فصل شعر او را تشكيل ميدهند.
گرمارودي ادامه مي دهد: «ميدانيم كه هر تصوير ساخته يك صنعت ذهني است اما هر چه عناصر اين صنعت ذهنيتر و وابستهتر به قوانين و قواعد شاعرانه و به تعبير من كوششي باشد. شعر مصنوعيتر از كار در ميآيد. به عكس هر چه جوششيتر باشد يعني بازيافت آن مستقيما از خارج ذهن و در طبيعت گرفته شده باشد . شعر طبيعيتر مينمايد و شعر سپهري چنين است. اگر بخواهيم مقايسهاي كرده باشيم. نادرپور هم يك شاعر تصويرگر است و حتي در اين زمينه قويتر از سپهري است اما صنعت و كوشش در نادرپور غلبه دارد و در واقع به تعبيري ديگر تخيل نادرپور بستهتر ولي تخيل سپهري آزادتر و گستردهتر است در او جوشش غلبه دارد.
وي در پايان آورده است: «ويژگي ديگر شعر سپهري شخصيت بخشيدن به پديدهها و اشيا است همه چيز در شعر سپهري زنده است احساس دارد عاطفه دارد ميبالد و نفس ميكشد در واقع چنانچه خودش ميگويد او همان شاعري است كه به هنگام خطاب به گل سوسن مي گفت: شما»
شاعر، نقاش
تولد ۱۵ مهر ۱۳۰۷، کاشان.
درگذشت ۳ ارديبهشت ۱۳۵۹، تهران.
اهل کاشانم.
روزگارم بد نيست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
سهراب سپهری پس از طی تحصيلات شش ساله ابتدايی در دبستان خيام کاشان ( ۱۳۱۹ ) و متوسطه در دبيرستان پهلوی کاشان ( خرداد ۱۳۲۲ ) و به پايان رساندن دوره ی دو ساله ی دانشسرای مقدماتی پسران ( خرداد ۱۳۲۴ )، در آذز ۱۳۲۵ به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان در آمد. در شهريور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و ديپلم دوره ی دبيرستان خود را دريافت نمود. سپس به تهران آمد و در دانشکده ی هنرهای زيبای دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران در آمد که پس از هشت ماه کار استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستين مجموعه ی شعر نيمايی خود را به نام « مرگ رنگ » انتشار داد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زيبا فارغ التحصيل شد و به دريافت نشان درجه ی اول علمی نيز نايل آمد. در همين سال در چند نمايشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نيز دومين مجموعه ی اشعار خود را با عنوان « زندگی خواب ها » منتشر کرد. آنگاه به تاسيس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره ی کل هنرهای زيبا ( فرهنگ و هنر ) در قسمت موزه ها شروع به کار کرد و در ضمن در هنرستان های هنرهای زيبا نيز به تدريس می پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمه ی اشعار ژاپنی از وی در مجله ی « سخن » به چاپ رسيد. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمينی به کشورهای اروپايی سفر کرد و به پاريس و لندن رفت. ضمنا در مدرسه ی هنرهای زيبای پاريس در رشته ی ليتوگرافی نام نويسی نمود. وی همچنين کارهای هنری خود را در نمايشگاه ها به معرض نمايش گذاشت. حضور در نمايشگاه های نقاشی همچنان تا پايان عمر وی ادامه داشت. وی سفرهای ديگری به کشورهای جهان نمود. از آن جمله است:
- سفر به ايتاليا ( وی از پاريس به ايتاليا می رود )؛
- سفر به ژاپن ( توکيو در مرداد ۱۳۳۹ ) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازديد از شهرها و مراکز هنری ژاپن نيز می شود؛
- سفر به هندوستان ( ۱۳۴۰ )؛
- سفر مجدد به هندوستان ( ۱۳۴۲، بازديد از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمير )؛
- سفر به پاکستان ( ۱۳۴۲، تماشای لاهور و پيشاور )؛
- سفر به افغانستان ( ۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛
- سفر به اروپا ( ۱۳۴۴، مونيخ و لندن )؛
- سفر به اروپا ( ۱۳۴۵، فرانسه، اسپانيا، هلند، ايتاليا، اتريش )؛
- سفر به امريکا و اقامت در لانگ آيلند ( ۱۳۴۹ و شرکت در يک نمايشگاه گروهی و سپس سفر به نيويورک )؛
- سفر به پاريس و اقامت در « کوی بين المللی هنرها » ( ۱۳۵۲ )؛
- سفر به يونان و مصر ( ۱۳۵۳ ).
سهراب سپری مدتی در اداره ی کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۷۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نيز شروع به تدرسی هنرکده ی هنرهای تزئينی تهران نمود. در اسفند همين سال بود که از کليه ی مشاغل دولتی به کلی کناره گيری کرد.
از جمله نمايشگاه های نقاشی که يا سهراب سپهری در آن ها حضور داشت، يا نمايشگاه انفرادی وی بودند، می توان به موارد زير اشاره کرد:
- اولين دوسالانه ی تهران ( فروردين ۱۳۳۷ )؛
- دوسالانه ی ونيز ( خرداد ۱۳۳۷ )؛
- دو سالانه ی دوم تهران ( فروردين ۱۳۳۹، برنده ی جايزه ی اول هنرهای زيبا )؛
- نمايشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران ( ارديبهشت ۱۳۴۰ )؛
- نمايشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران ( خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری گيل گمش ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه انفرادی در استوديو فيلم گلستان ( تهران، تير ۱۳۴۲ )؛
- دوسالانه ی سان پاولو ( برزيل، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی هنرهای معاصر ايران ( موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری نيالا ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری صبا ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری بورگز ( تهران، ۱۳۴۴ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری بورگز ( تهران، ۱۳۴۴ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون ( تهران، بهمن ۱۳۴۶ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری مس تهران (۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه جشنواره ی روايان ( فرانسه، ۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه هنر معاصر ايران در باغ موسسه گوته ( تهران، خرداد ۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه دانشگاه شيراز ( شهريور ۱۳۴۷ )؛
- جشنواره ی بين المللی نقاشی در فرانسه ( اخذ امتياز مخصوص، ۱۳۴۸ )؛
- نمايشگاه گروهی در بريج همپتن امريکا ( ۱۳۴۹ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری بنسن نيويورک ( ۱۳۵۰ )؛
- نمايشگاهانفرادی در گالری ليتو ( تهران، ۱۳۵۰ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيروس ( پاريس، ۱۳۵۱ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۱ )؛
- اولين نمايشگاه هنری بين المللی تهران ( دی ۱۳۵۳ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۴ )؛
- نمايشگاه هنر معاصر ايران در « بازار هنر » ( بال، سوييس، خرداد ۱۳۵۵ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۷ ).
سهراب در آغاز کار شاعری تحت تاثير شعرهای نيما بود و اين تاثير در « مرگ رنگ » به خوبی مشهود است و در آثار بعدی او کم کم کارش شکل می گيرد و شعرش با ديگر شاعران هم دوره ی خويش متمايز می گردد. از جمله مجموعه شعرهای ديگر سهراب سپهری می توان به اين عنوان ها اشاره نمود:
- آوار آفتاب ( ۱۳۴۰ )؛
- شرق اندوه ( ۱۳۴۰ )؛
- حجم سبز ( ۱۳۴۶ )؛
- هشت کتاب ( ۱۳۵۶ ).
برخی از اشعار وی در سال های ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در فصلنامه ی « آرش » به چاپ رسيد.
سهراب سپهری در ارديبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در بيمارستان پارس تهران به علت مبتلا بودن به بيماری سرطان درگذشت. طبق وصيت خودش، پيکر وی در صحن شرقی امامزاده عليمحمد باقر (ع) در قريه ی مشهد اردهال در کاشان ( اين صحن معروف به صحن سردار است. ) به خاک سپرده شد.
منابع:
- سخنوران نامی معاصر ايران، جلد سوم / سيد محمد باقر برقعی، ص. ۱۸۲۷ - ۱۸۲۶.
- فرهنگ شاعران زبان پارسی از آغاز تا امروز / عبد الرفيع حقيقت ( رفيع )، ص. ۲۶۸.
- يادمان سهراب سپهری / زير نظر محمد رضا لاهوتی و به کوشش ناصر بزرگمهر و ياری محمد وجدانی، چاپ اول.
- چشمه ی روشن، ديداری با شاعران / دکتر غلامحسين يوسفی، چاپ سوم، ص. ۵۵۸ - ۵۶۷.
- خلوت انس / مشفق کاشانی (عباس کی منش) ، چاپ اول، ص. ۲۰۵ - ۲۱۳.
- سهراب سپهری، رضا مافی / گردآوری و تنظيم: مرکز هنرهای تجسمی.
- آثار آل قلم، منتخب يازده قرن نظم و نثر فارسی / حميد گروگان، چاپ اول، ص. ۳۱۶.
- مولفين کتب چاپی فارسی و عربی / خانبابا مشار، جلد سوم، ص. ۳۷۱ - ۳۷۲.
- سهراب سپهری و نمايشگاه آثار او / اکبر تجويدی، سخن، دوره ی ۱۳، ش. ۲ (خرداد ۱۳۴۱) ، ص. ۲۴۳ - ۲۵۰.
- شعر معاصر ايران از بهار تا شهريار، جلد دوم / حسنعلی محمدی، ص. ۵۹۹ - ۶۰۵.
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا ترک بر دارد
چینی نازک تنهائی من
سهراب سپهری در تاريخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و ديگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبيعت، شکار و نواختن موسيقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثير اين دوران و تاثير طبيعت و گياهان را می بينيم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قريه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زيبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.
آن طور که پريدخت سپهری در کتاب خود تحت عنوانسهراب، مرغ مهاجر می گويد برادرش تا چهارده سالگی در باغی زندگی می کرد که شمارش درخت هايش به سادگی امکان نداشت اما يک سال بعد را در خانه ای گذراند که در آن اثری از درخت و سبزه نبود. طبق نوشته خانم سپهری، سهراب در اين دوران به مطالعه نويسندگان و شعرايی چون لامارتين، گوته، اميل زولا، شاتوبريان و هوگو پرداخت.
سهراب يک سال بعد يعنی پس از پايان تحصيلات سيکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسرای مقدماتی نام نويسی کرد. پس از پايان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشی تابلو مشغول شد. اما بعد دوباره به تهران رفت و برای تحصيل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زيبا ثبت نام کرد. شعر و نقاشی سهراب همچون ديگر همعصران وی تحت تاثير امواج نو قرار گرفت و او نيز وارد حيطه شعر نو و نقاشی مدرن شد.
سهراب اولين کتاب خود به نام مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگی خواب ها، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهری است. اين هنرمند پرآوازه ايران در ارديبهشت ماه 1359 در اثر بيماری سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.
صدای پای آب یکی از سرودهای اوست. انگیزه سرودن شعر, مرگ پدر و تسلای مادر است. اواین سروده را به مادرش تقدیم داشته است. زبان روان, توصیف صادقانه دنیای عاطفی شاعر تصویرهای بدیع و تازه, غافلگیریهای شاعرانه(آشنایی زدایی), ترکیب و موسیقی شعر و حتی بهره گیری از لغات عامیانه برشکوه تاثیر این شعر افزوده است.
این سروده بلند را به دو قسمت می توان تقسیم کرد: در قسمت نخستین, شعر آمیخته ای از حس و عاطفه و آرمان شاعر است. آب در این شعر رمز خود شاعر است که آرام و تازه از هر گوشه و کناری عبوری مکند و کاشان او در آغاز همان کاشان زادگاه اوست اما در قسمت دوم, دستگاه فکری شعر و فلسفی او چهره می نماید و کاشان او به اندازه جهان وسعت می یابد و جهان در نامد کاشان تفسیر می شود: (اهل کاشانم , اما/ شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است./ من با تاب, من با تب/ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام) شعر صدای پای آب با اشاراتی به اساطیر و بهره گیری از عناصر هندی و بودایی, آگاهی و شناخت عمیق سهراب سپهری را از عرفان غیر اسلامی و غیر ایرانی و تلفیق این دو عرفان, نشان می دهد. جز این پایان شعر دعوتی است به درک درست عرفان و بهره گیری از آن در عصر معراج پولاد و اصطکاک فلزات سهراب در ازدحام صداهای گوناگون عصر ماشین باورمند گوش دادن به آواز حقیقت است و نگران گم شدن انسان در سطح سیمانی قرن.
صدای پای آب شاید از هر سروده دیگر آینه اندیشه و احساس سپهری می باشد. در این جا قسمتی از شعر بلند صدای پای آب را می خوانیم:
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی.
مادری دارم, بهتر از برگ درخت,
دوستانی بهتر از آب روان,
خدایی که در این نزدیکی است.
لای این شب بوها, پای آن کاخ بلند........
شعر نو صوفیانهی سهراب سپهری
جلال آلاحمد، نویسنده نامدار ایران، در سال 1962 كتابی منتشر ساخت كه بیدرنگ به صورت یكی از كلاسیكهای ایران درآمد. برای عنوان كتاب، نویسنده كلمهی «غربزدگی» را از خود ساخت؛ كه اكنون جزیی از زبان فارسی شده است. این كلمه را میتوان به طور خفیف به «غربی شدن» ترجمه كرد، كه به زعم آلاحمد نوعی بیماری است شایع در شرق، از جمله در ایران. عوارض این بیماری را بیگانهگرایی افراطی، شیفتگی بیتمیز نسبت به هر چیز غربی و شتابی سراسیمه به سوی ماشینی شدن تشكیل میدهد. نویسنده این سوال را مطرح میكند كه «پس از غربزدگی چه؟» و خواننده را به مسایل گوناگون غرب بیش از حد ماشینیشده، به ویژه آمریكا، حوالت میدهد.
با توسع نظریهی آلاحمد، میتوان پیرامون غربزدگی ایران نو سخن گفت. البته این فراگرد از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. از آن هنگام، آشنایی با فرهنگ و ادب اروپایی، به طور مستقیم یا از طریق ترجمه، نقش نوعی واسطه را داشت و زمینه را برای پیدایش نویسندگان و شاعران برجستهی امروزی آماده ساخت. با این همه، در پایان دهه 1960، غربزدگی در ادبیات، به ویژه در شعر، بیش از اندازه رسوخ كرده بود و نه تنها دیگر سودمند نبود بلكه به صورت چیزی درآمده بود باب روز و زیانبخش. اغلب كتابهای شعری سالهای اخیر حاوی چیزی نیست مگر بازنویسی شبهاستادانهی نظریههای ادیبان انگلیسی- آمریكایی یا فرانسوی و ترجمههای رنگین از اشعار سمبولیستها، ایماژیستها، سوررئالیستها و غیره. الگوها و معیارهای تعالی این چنین تحكیم شده بود و شاعر نوپرداز دستاندركار، از سر وسوسه یا اجبار، مطابق با آنها شعر میسرود.
یكی از شاعران، سهراب سپهری (متولد به سال 1928)، ترجیح داد به سفر شاعرانه- فكورانه خویش ادامه دهد. به عقیده من، او چندان هم از نظریههای غربی در مورد شعر– فیالمثل مكتب رولان بارت– بیاطلاع نبود؛ اما به طور ساده این نظریهها و گرایشها را با حساسیت شاعرانه و حال و هوای عاطفی خویش موافق نیافت و بر آن شد تا مطابق با سلیقه و احساس خود شعر بسراید. حاصل كار آنكه او در اشعار مجموعههای «آوار آفتاب»، «صدای پای آب» و «حجم سبز» برخی از بهترین نمونههای شعر معاصر فارسی را عرضه داشت و موقعیت خویش را در مقام شاعری شرقی و اصیل استوار ساخت.
باید به این نكته اشاره رود كه شعر تعدادی از شاعران نوی ایرانی، به ویژه هنگامی كه سادگی بیان شاعرانه مطرح باشد، حاكی از شباهت بسیار به كار سپهری است. با اینهمه، تفاوتی دقیق و پراهمیت در میان هست كه فیالمثل با نظری اجمالی به بیان شاعرانهی معاصری جوانتر، یعنی احمدرضا احمدی، معلوم میگردد.
یكی از اشعار احمدی، كه درعینحال بیانیهای كوتاه و غیرمستقیم هم هست، با این مصراع آغاز میشود: «من همیشه با سه واژه زندگی كردهام» و این سه واژه عبارتند از: «درخت، پرنده، آسمان». شاعر از مادرش میخواهد كه از بازار، واژههای دیگری برای او بخرد و این پاسخ را میشنود: «با همین سه واژه زندگی كن/ با هم صحبت كنید/ با هم فال بگیرید/ كم داشتن واژه فقر نیست.» و در آخرین مصراع شعر میخوانیم: «درد شما را واژه دوا نمیكند.»(1)
محدودیت آشكار واژگان، درعینحال كه اشعار غنایی با سادگی اعجابآور را باعث میشود (در اشعاری چون «گلدان»)، سیاست سوقالجیشی ماهرانهای علیه «استبداد زبان» مشهور است و سبب میشود كه شعر احمدی، بیشتر از آنكه ما را به یاد هر شاعر یا متفكر شرقی بیندازد، یادآور هایدگر، سوررئالیستهای فرانسوی و شاعران مكتب معروف به «مكتب نیویورك» باشد. حاصل برخورد سادگی زبان احمدی با طمطراق سنتی مضامینی چون عشق، زندگی و مرگ اغلب طنزی ظریف و خفیف است، چنانكه در شعری به نام «راههای عاشقانه»(2):
راههای عاشقانه
با پاییزصبحهای عمر
- مهآلود و پیر-
بازمیگشتند
و معصومیت كودكی ما
بر جامههاشان
گلدوزی شده بود.
چنین نشانههایی از هوشنمایی و طنز را نمیتوان در شعر سپهری یافت. نشانههای شعر او، از آغاز تا انجام، از سطح تا به ژرفترین لایهها، سادگی محض اندیشه و بیان است. در واقع، اشعار او را چنان غنا و جذبهی جسورانهای است و ستایشی كه از طبیعت، نور، حقیقت و عشق میكند چنان مستقیم است كه نخستین قرینهی ادبی كه به فكر انسان میرسد غزلهای معروف شاعر عرفانی، مولوی، است. آنچه در زیر میآید قطعهای از شعر بلند «صدای پای آب» سپهری است:
اهل كاشانم...
من مسلمانم
قبلهام یك گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجادهی من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی میخوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدستهی سرو
من نمازم را، پی تكبیرةالاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
كعبهام بر لب آب
كعبهام زیر اقاقیهاست
كعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است.(3)
چنانكه شاید انتظار برود– و همانطور كه صوفیان همواره توسط ترقیخواهان داخلی و خارجی در مظان اتهام قرار گرفتهاند– به شعر سپهری به سبب فقدان «وجدان اجتماعی» اعتراض میشود. اگر غرض از وجدان اجتماعی درگیری سیاسی باشد، این اعتراض بجاست. باید خاطرنشان ساخت كه در ایران امروز درگیری سیاسی به صورت گرایش نویسندگان به افسانه و تمثیل و فرهنگ توده شكل میگیرد. سپهری– كه مخصوصاً در اشعار اخیر خود، شاعری با بینش و حساسیتی مستقیم است– حتی از كنار این شیوههای بیانی در دسترس هم میگذرد. او را بدینها نیازی نیست. مصراعهایی كه ظاهراً افشاگر وجدانی اجتماعی است چنان طبیعی در كنار دیگر دلنگرانیها و ملاحظات شاعر مینشینند كه گویی از آنها جدانشدنیاند: درست است كه او مثلاً از «عصر معراج پولاد»(4) و «رویش هندسی سیمان»(5) در تعب است یا میگوید: «من قطاری دیدم كه سیاست میبرد (و چه خالی میرفت)»(6) اما، با همان لحن غمگنانه، میپرسد كه چرا «هیچكس زاغچهای را سر یك مزرعه جدی نگرفت»؟(7)
چرا مردم نمیدانند
كه لادن اتفاقی نیست
نمیدانند كه در چشمان دمجنبانك امروز برق آبهای شط دیروز است.(8)
این تصور زندگی از طریق مرگ در شاعران عرفانی همهی زمانها مشترك بوده است، از مولوی گرفته («پس چه ترسم كی ز مردن كم شدم») تا ویتمن («كوچكترین جوانه از آن حكایت میكند كه در حقیقت مرگی نیست.../ همه چیز پیش میرود و فراتر میرود، هیچ چیز فرو نمیریزد/ و مردن از هر چه كه هر كه اندیشیده متفاوت است و فرخندهتر») تا خود سپهری:
گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است
نهراسیم از مرگ
«مرگ پایان كبوتر نیست...»(9)
بخش اعظمی از مضامین شاعر و آنچه تحسین میكند، چیزی جز واقعیات ساده زندگی نیست. علاوه بر این، سپهری، برخلاف برخی از سرایندگان كه خود كودكی خویش را به شعر وارد میكنند، ظاهراً نیازی به هرگونه تعذیر یا توجیه برای لحظات شادی و رضایت كودكانهی خود ندارد. مثلاً در شعری به نام «روشنی، من، گل، آب»(10) او را در حیاط خانه مییابیم، روز تازه آغاز شده و «مادرم ریحان میچیند»– «نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اطلسیهایی تر/ رستگاری نزدیك...»
مجاز داشتن تابوهای ادبی چون «نصیحتگویی» و «موعظه»– معلوم است كه نمیتوانم الفاظی با مفاهیمی سخیفتر بیابم– گواه این مدعی است كه سپهری، به زعم آشنایی با ادبیات جدید جهانی، خویش را تسلیم ضرورتهای نقد ادبی غربی نكرده است. مضامین اخلاقی و معنوی در غرب، به ویژه در ادبیات انگلیسی- آمریكایی، ظاهراً از بدایت صورتگرایی در سالهای دهه 1920، از شاعران گرفته شده و به سیاستمداران و مبلغان اجتماعی تفویض گردیده است. در بخشهایی از شرق چنین فراگردی هنوز حساسیت ادبی خوانندگان را تغییر نداده است. سپهری قادر است اشعار شدیداً موثری چون «آب را گل نكنیم»(11) بسراید كه، به دلایل آشكار، ترجمهی آن به زبان انگلیسی امروزی ناممكن مینماید.
خصیصه متمایزكنندهی شعر سپهری، كه درعینحال مقایسه با تصوف ایرانی را پیش میآورد، این اشارهی همیشگی است كه واقعیت را میتوان شناخت، عشق و محبت را میتوان به دست آورد؛ و این كار نه از طریق علم حصولی بلكه از طریق منفی، یعنی از راه صفادادن آیینه دل و جان از غبار و زنگار، میسر است. این كیفیت پاكی و صفاست كه به شعر سپهری چاشنی صوفیانه میزند و نه كاربرد اصطلاحات یا نمودكارهای عرفان سنتی:
كار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در «افسون» گل سرخ شناور باشیم...
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر...(12)
سپهری در مقام شعری نوصوفی خود هیچ مشرب خاص مذهبی، عرفانی یا اخلاقی ندارد. او بیش از هر چیز شاعر است و در شاعری پابرجاست. گاه به مصراعهایی از شعر او هیچچیز نمیتوان نسبت داد جز بیان احساس محض: «من در این تاریكی/ فكر یك برهی روشن هستم/ كه بیاید علف خستگیام را بچرد.»(13) احساس انزوا، كه مضمونی تكرارشونده در شعر سپهری است، همیشه با تنهایی مساوی نیست. هنگامیكه، فیالمثل، طرح شبی تابستانی و آرام را بر پشت بام خانهای متروك و دهاتی با تصویر ماه آویخته بر تنهایی به پایان میبرد یا هنگامیكه انزوای اطراف كاشان را («در گلستانه») تصویر میكند، یادآور چیزی است كه ژاپنیها به آن سابی میگویند– كه همانا كیفیت تمایزدهندهی منظرهسازیهای ملهم از فلسفه «ذن» باشد.
این را هم باید افزود كه سپهری نقاش مدرن متشخصی هم هست و چند نمایشگاه از آثار خود در اروپا و آسیا برپاكرده است. در واقع، یكی از راههای مشاهدهی اینكه چگونه قطعات گوناگون احساس و اندیشه در تمامیت یك قطعه شعر تحقق مییابند نگاه كردن به یكی از نقاشیهای اوست. فیالمثل، كل گلهای مورد علاقهی او معمولاً به رنگهای روشن، چنان چارهناپذیر با منظره و ساده، كه زمینهی آن را معمولاً با رنگهای خاكستری یا سفید چرك تشكیل میدهد، پیوند میخورد كه گفتن اینكه آیا– یا احساسی كه برمیانگیزد– تأثیر بقیه منظره را بیشتر میكند یا بالعكس، ناممكن است. همچنین باید اشاره كرد كه سپهری مدت زمانی را در شرقدور به دریافت روح فلسفه بودایی و دائویی، به ویژه آنچنانكه در هنر چینی و ژاپنی مشهود است، گذرانده است. هیچكس نمیتواند منكر تأثیر این دو فلسفه بر شعر و نقاشی او شود.
بنابراین، كیفیت و محتوای شعر سپهری میتواند هم برای آن دسته از شاعران بومی كه هنوز عشق سوزان پروانه به شمع را میسرایند مفید و جالب باشد و هم برای دانشجوی تصوف ایرانی. سپهری، به جای توجه مستمر به باختر، در آبهای خاوردور غوطه خورده است. این كار، تا آنجا كه من میتوانم قضاوت كنم، روحیهی صوفیانه را در شاعر جوان به طور كافی و وافی تغذیه كرده است. به آن دسته از پژوهندگان كه با شور و شوق میهنپرستانه اصرار میورزند كه آیینهای دائویی و بودایی هیچ كمكی به پرورش تصوف نكردهاند، باید گفت كه این دو دستِ كم در كار سپهری موثر بودهاند.
یادداشتها:
1- «من همیشه»، وقت خوب مصائب، ص52 تا 55
2- وقت خوب مصائب، ص69
3- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، صص 140 و 141
4- «به باغ همسفران»، حجم سبز، ص73
5 و 6- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص 140
7- «ندای آغاز»، حجم سبز، ص70
8- «آفتابی»، حجم سبز، ص70
9- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص 150
10- حجم سبز، ص10
11- آرش، 13-1، ص139
12- «صدای پای آب»، آرش، 13-1، ص151
13- «سبز به سبز»، حجم سبز، ص66- 67
(از كتاب «معرفی و شناخت سهراب سپهری»، شهناز مرادی كوچی، تهران: قطره،
- ترجمهی احمد میرعلایی، از مجلهی Books Abroad، پاییز 1973
نگاهي به اشعار سهراب سپهري در گفتوگو با عمران صلاحي، حافظ موسوي، عليرضا قزوه
امروز هفتاد و هفتمين سالروز تولد سهراب سپهري است، شاعري كه به گفتهاش شعر گفتن را از مشفق كاشاني آموخت و بر آن اصرار ورزيد. در اين گزارش نظرات شاعران را درباه شعر سهراب ميخوانيد...
عمران صلاحي در گفتوگو با خبرگزاري فارس، سادگي، طنز و خيال را از عناصر اصلي شعر سهراب سپهري عنوان كرده و ميگويد: اين عناصر باعث شده است كه اشعار سهراب به ذهنها رفته و در دلها نفوذ كند.
صلاحي ميافزيد: نحوه بيان و نگاه سهراب سپهري به انسان و طبيعت در اشعارش به دليل آميخته شدنش با طنز، شيوهاي بديع است و اين روش در اشعار ديگر شاعران وجود ندارد.
وي زبان ساده سپهري در اشعارش را از ديگر ويژگيهاي وي برشمرد. صلاحي با اشاره به اينكه تصويرسازي و نوآوري از ديگر اركان شعر سپهري است كه وي را در كنار نيما يوشيج زبانزد عام و خاص كرده است، ميگويد: سپهري امروز به دنيا معرفي شده است و نيازي به معرفي وي نيست. اما اين انتقاد وجود دارد كه چرا ما در بين شاعران معاصر به يك فرد آن قدر ميپردازيم كه و آن را نخنما ميكنيم، قضيهاي كه در رابطه با جلال آل احمد و سهراب سپهري مصداق زيادي دارد، اما درباره باقي ادبا و اهل قلم اين رفتار را نداريم.
صلاحي ميافزايد: ما شاعران معاصر خوبي داريم كه از پرداختن به آنان پرهيز ميكنيم. بهتر است خط كشيها را كنار گذاشته و از مفاخر ادبي و هنري كه كمتر به آنان پرداخته ميشود، سخن بگوئيم.
عليرضا قزوه هم معتقد است: سهراب سپهري، يكي از موفقترين شاعران در صد سال اخير است. وي براي اين سخن خود دليل آورده و ميگويد: اگرچه در كنار سهراب سپهري شخصيتهايي چون شهريار، تأثير زيادي در افكار عمومي و مردم داشتهاند؛ اما سپهري شخصيتي بزرگ و جهاني است كه خلاقيتها و تأثيرپذيري وي بيش از شاعران ديگر بوده است.
سراينده مجموعه شعر «قطار انديمشك» با بيان اين مطلب كه سلوك فردي سپهري از شاخصهاي او به شمار ميرود، ميافزايد: سپهري در اشعارش به آنچه كه باور داشت و در زندگي، خود به آن پايبند بود، ميپرداخت. شعر او آينه رفتار و زندگي خودش است.
اين شاعر معاصر كشور همچنين ميگويد: مردم خيلي راحت با اشعار سپهري ارتباط برقرار ميكنند و بر خلاف شعرهايي كه در سالهاي اخير ارائه شده، جوانان از اشعار سهراب استقبال زيادي كردهاند. اشعار سپهري تأثير زيادي در افكار عمومي داشته، تا آنجا كه هيچ شاعري تاكنون نتوانسته است پا جاي پاي او بگذارد.
حافظ موسوي ديگر شاعري است كه درباره سهراب با او به گفتوگو نشستيم، وي تخيل سهراب را از حاصل معصوميت او دانسته و ميگويد: خيالانگيزي شعر سهراب از ويژگيهاي بارز اوست كه از نوعي معصوميت سرچشمه ميگيرد.
وي ميافزايد: سهراب از شاعران بزرگ معاصر است و بعد از نيمايوشيج يكي از چند شاعر بزرگي كه ميتوان از آنها نام برد، سهراب سپهري است. سهراب بر عكس شاعران ديگر كه به سوي شعر سياسي و اجتماعي ميرفتند، در درون انسانها و روحيات فردي سير ميكرد. در آن دوران حوادث گذرا جاي خود را به مسائل ديگر داد و شعر سپهري ظرفيت خود را براي ارتباط با مخاطبان آينده نشان داد.
وي ادامه ميدهد: شعر سهراب را ميتوان به سه دوره تقسيم كرد، دوره اول كه تحت تاثير نيما قرار گرفت اما نتوانست شهرت خاصي به دست آورد. دوره دوم اشعار سپهري با شعر «حجم سبز» و «مسافر» شروع شد كه از استقبال خوبي برخوردار بود و مخاطبان خود را پيدا كرد و دوره سوم، تجربههايي بود كه وي سپري كرد. آنچه از آثار سهراب مورد قبول عموم مردم قرار گرفت، كارهاي مياني وي بوده است.
موسوي معتقد است: يكي از ويژگي سهراب، روحيه آرام او است كه تحت تاثير تفكر خاور دور قرار گرفته است. سهراب از جنگهاي فردي و قومي به دور بوده و روحيه او براي انسان امروز دلپذير است. البته برخي از ايدههاي سانتيمانتال هم در شعرهاي وي ديده ميشود. علت اين كه شعر سهراب در ميان نسل جوان پر مخاطب است، سهل و ممتنع بودن آثار اوست. شعرهاي سهراب از وزنهاي ضربي برخوردار است و به نوعي داراي زباني نرم و مخملي است كه اين سبك مورد توجه شاعران ديگر قرار گرفته، سپهري از لايههاي سطحي برداشت راضي كنندهاي دارد و خيالانگيز بودن شعرهايش مخاطبان را جذب ميكند، عنصر تخيل سهراب از نوعي معصوميت سرچشمه ميگيرد و مخاطب با خواندن شعرهاي او به آرامش ميرسد.
به سراغ رسول يونان شاعري از نسل جديد ميرويم، وي ميگويد: شعر سهراب، شعر طبيعت و خداست و سهراب توانسته است بر ذهن و احساسات مردم رخنه كرده و در يادها بماند.
وي ادامه ميدهد: شعر سهراب در عين حال كه به مسائل سياسي و اجتماعي نظر دارد، شعر طبيعت و خداست. سهراب جز معدود شاعراني است كه در قالب نيمايي به سبك و سياق خاص دست يافته و يكي از شاعران ابدي به شمار ميآيد، شعرهاي سهراب هيچگاه از اذهان پاك نخواهد شد، چرا كه شعر او شعري از جنس زمان خود بوده و قدرت شعري او به حدي است كه شاعران نميتوانند از سهراب تقليد كنند.
وي معتقد است: مقلدان سهراب در زير سايه او قرار ميگيرند و زبان سهراب به گونهاي است كه اگر كسي از آن زبان استفاده كند، تنها به يك مشت شعار و احساسات توخالي برميخورد. زبان سهراب مختص خود اوست و در اين عرصه تنها سهراب قادر به تركتازي است، اي كاش ميتوانستيم به پاس اين همه زيبايي به او مدال دهيم.
يونان ادامه ميدهد: اشعار سهراب تاثيرگذار است، اما كسي كه از او تاثير بگيرد، دچار مشكل خواهد شد. چون آنچه را كه ميسرايند، سهراب پيش از اين گفته است. پيروي و تقليد كردن از شعر شاعراني چون، سهراب سپهري، فروغ فرخزاد، احمدرضا احمدي و احمد شاملو سخت است.
علي موسوي گرمارودي هم در مقالهاي كه بر شعر سهراب نوشته، آورده است: «سپهري از كساني است كه راه نيما را شناخته بود اما اين را با خود با شخصيت يگانه خويش پيمود او خود را با رنگ و كلمه بيان ميكرد مصالح خلاقيت او هم رنگ بود و هم كلمه و او با اين هر دو نقاشي ميكرد. يا با اين هر دو ماموريت ادبي خود را انجام ميداد»
در ادامه اين مقاله تاكيد شده است: «و اما شعر سپهري، شعر او در نخستين برخورد داراي چند ويژگي است يكي اينكه سپهري نخستين كسي يا دست كم مهمترين شاعري است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره پيوند زد. توضيح آنكه در شعر نو شاعران در همانحال برخي داراي زبان خاص خويشند در يك چيز اشتراك دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره. در واقع ميتوان گفت كه زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وي جنس و فصل شعر او را تشكيل ميدهند.
گرمارودي ادامه مي دهد: «ميدانيم كه هر تصوير ساخته يك صنعت ذهني است اما هر چه عناصر اين صنعت ذهنيتر و وابستهتر به قوانين و قواعد شاعرانه و به تعبير من كوششي باشد. شعر مصنوعيتر از كار در ميآيد. به عكس هر چه جوششيتر باشد يعني بازيافت آن مستقيما از خارج ذهن و در طبيعت گرفته شده باشد . شعر طبيعيتر مينمايد و شعر سپهري چنين است. اگر بخواهيم مقايسهاي كرده باشيم. نادرپور هم يك شاعر تصويرگر است و حتي در اين زمينه قويتر از سپهري است اما صنعت و كوشش در نادرپور غلبه دارد و در واقع به تعبيري ديگر تخيل نادرپور بستهتر ولي تخيل سپهري آزادتر و گستردهتر است در او جوشش غلبه دارد.
وي در پايان آورده است: «ويژگي ديگر شعر سپهري شخصيت بخشيدن به پديدهها و اشيا است همه چيز در شعر سپهري زنده است احساس دارد عاطفه دارد ميبالد و نفس ميكشد در واقع چنانچه خودش ميگويد او همان شاعري است كه به هنگام خطاب به گل سوسن مي گفت: شما»
شاعر، نقاش
تولد ۱۵ مهر ۱۳۰۷، کاشان.
درگذشت ۳ ارديبهشت ۱۳۵۹، تهران.
اهل کاشانم.
روزگارم بد نيست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
سهراب سپهری پس از طی تحصيلات شش ساله ابتدايی در دبستان خيام کاشان ( ۱۳۱۹ ) و متوسطه در دبيرستان پهلوی کاشان ( خرداد ۱۳۲۲ ) و به پايان رساندن دوره ی دو ساله ی دانشسرای مقدماتی پسران ( خرداد ۱۳۲۴ )، در آذز ۱۳۲۵ به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان در آمد. در شهريور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و ديپلم دوره ی دبيرستان خود را دريافت نمود. سپس به تهران آمد و در دانشکده ی هنرهای زيبای دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران در آمد که پس از هشت ماه کار استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستين مجموعه ی شعر نيمايی خود را به نام « مرگ رنگ » انتشار داد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زيبا فارغ التحصيل شد و به دريافت نشان درجه ی اول علمی نيز نايل آمد. در همين سال در چند نمايشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نيز دومين مجموعه ی اشعار خود را با عنوان « زندگی خواب ها » منتشر کرد. آنگاه به تاسيس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره ی کل هنرهای زيبا ( فرهنگ و هنر ) در قسمت موزه ها شروع به کار کرد و در ضمن در هنرستان های هنرهای زيبا نيز به تدريس می پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمه ی اشعار ژاپنی از وی در مجله ی « سخن » به چاپ رسيد. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمينی به کشورهای اروپايی سفر کرد و به پاريس و لندن رفت. ضمنا در مدرسه ی هنرهای زيبای پاريس در رشته ی ليتوگرافی نام نويسی نمود. وی همچنين کارهای هنری خود را در نمايشگاه ها به معرض نمايش گذاشت. حضور در نمايشگاه های نقاشی همچنان تا پايان عمر وی ادامه داشت. وی سفرهای ديگری به کشورهای جهان نمود. از آن جمله است:
- سفر به ايتاليا ( وی از پاريس به ايتاليا می رود )؛
- سفر به ژاپن ( توکيو در مرداد ۱۳۳۹ ) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازديد از شهرها و مراکز هنری ژاپن نيز می شود؛
- سفر به هندوستان ( ۱۳۴۰ )؛
- سفر مجدد به هندوستان ( ۱۳۴۲، بازديد از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمير )؛
- سفر به پاکستان ( ۱۳۴۲، تماشای لاهور و پيشاور )؛
- سفر به افغانستان ( ۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛
- سفر به اروپا ( ۱۳۴۴، مونيخ و لندن )؛
- سفر به اروپا ( ۱۳۴۵، فرانسه، اسپانيا، هلند، ايتاليا، اتريش )؛
- سفر به امريکا و اقامت در لانگ آيلند ( ۱۳۴۹ و شرکت در يک نمايشگاه گروهی و سپس سفر به نيويورک )؛
- سفر به پاريس و اقامت در « کوی بين المللی هنرها » ( ۱۳۵۲ )؛
- سفر به يونان و مصر ( ۱۳۵۳ ).
سهراب سپری مدتی در اداره ی کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۷۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نيز شروع به تدرسی هنرکده ی هنرهای تزئينی تهران نمود. در اسفند همين سال بود که از کليه ی مشاغل دولتی به کلی کناره گيری کرد.
از جمله نمايشگاه های نقاشی که يا سهراب سپهری در آن ها حضور داشت، يا نمايشگاه انفرادی وی بودند، می توان به موارد زير اشاره کرد:
- اولين دوسالانه ی تهران ( فروردين ۱۳۳۷ )؛
- دوسالانه ی ونيز ( خرداد ۱۳۳۷ )؛
- دو سالانه ی دوم تهران ( فروردين ۱۳۳۹، برنده ی جايزه ی اول هنرهای زيبا )؛
- نمايشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران ( ارديبهشت ۱۳۴۰ )؛
- نمايشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران ( خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری گيل گمش ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه انفرادی در استوديو فيلم گلستان ( تهران، تير ۱۳۴۲ )؛
- دوسالانه ی سان پاولو ( برزيل، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی هنرهای معاصر ايران ( موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری نيالا ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری صبا ( تهران، ۱۳۴۲ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری بورگز ( تهران، ۱۳۴۴ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری بورگز ( تهران، ۱۳۴۴ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون ( تهران، بهمن ۱۳۴۶ )؛
- نمايشگاه گروهی در گالری مس تهران (۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه جشنواره ی روايان ( فرانسه، ۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه هنر معاصر ايران در باغ موسسه گوته ( تهران، خرداد ۱۳۴۷ )؛
- نمايشگاه دانشگاه شيراز ( شهريور ۱۳۴۷ )؛
- جشنواره ی بين المللی نقاشی در فرانسه ( اخذ امتياز مخصوص، ۱۳۴۸ )؛
- نمايشگاه گروهی در بريج همپتن امريکا ( ۱۳۴۹ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری بنسن نيويورک ( ۱۳۵۰ )؛
- نمايشگاهانفرادی در گالری ليتو ( تهران، ۱۳۵۰ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيروس ( پاريس، ۱۳۵۱ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۱ )؛
- اولين نمايشگاه هنری بين المللی تهران ( دی ۱۳۵۳ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۴ )؛
- نمايشگاه هنر معاصر ايران در « بازار هنر » ( بال، سوييس، خرداد ۱۳۵۵ )؛
- نمايشگاه انفرادی در گالری سيحون تهران ( ۱۳۵۷ ).
سهراب در آغاز کار شاعری تحت تاثير شعرهای نيما بود و اين تاثير در « مرگ رنگ » به خوبی مشهود است و در آثار بعدی او کم کم کارش شکل می گيرد و شعرش با ديگر شاعران هم دوره ی خويش متمايز می گردد. از جمله مجموعه شعرهای ديگر سهراب سپهری می توان به اين عنوان ها اشاره نمود:
- آوار آفتاب ( ۱۳۴۰ )؛
- شرق اندوه ( ۱۳۴۰ )؛
- حجم سبز ( ۱۳۴۶ )؛
- هشت کتاب ( ۱۳۵۶ ).
برخی از اشعار وی در سال های ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در فصلنامه ی « آرش » به چاپ رسيد.
سهراب سپهری در ارديبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در بيمارستان پارس تهران به علت مبتلا بودن به بيماری سرطان درگذشت. طبق وصيت خودش، پيکر وی در صحن شرقی امامزاده عليمحمد باقر (ع) در قريه ی مشهد اردهال در کاشان ( اين صحن معروف به صحن سردار است. ) به خاک سپرده شد.
منابع:
- سخنوران نامی معاصر ايران، جلد سوم / سيد محمد باقر برقعی، ص. ۱۸۲۷ - ۱۸۲۶.
- فرهنگ شاعران زبان پارسی از آغاز تا امروز / عبد الرفيع حقيقت ( رفيع )، ص. ۲۶۸.
- يادمان سهراب سپهری / زير نظر محمد رضا لاهوتی و به کوشش ناصر بزرگمهر و ياری محمد وجدانی، چاپ اول.
- چشمه ی روشن، ديداری با شاعران / دکتر غلامحسين يوسفی، چاپ سوم، ص. ۵۵۸ - ۵۶۷.
- خلوت انس / مشفق کاشانی (عباس کی منش) ، چاپ اول، ص. ۲۰۵ - ۲۱۳.
- سهراب سپهری، رضا مافی / گردآوری و تنظيم: مرکز هنرهای تجسمی.
- آثار آل قلم، منتخب يازده قرن نظم و نثر فارسی / حميد گروگان، چاپ اول، ص. ۳۱۶.
- مولفين کتب چاپی فارسی و عربی / خانبابا مشار، جلد سوم، ص. ۳۷۱ - ۳۷۲.
- سهراب سپهری و نمايشگاه آثار او / اکبر تجويدی، سخن، دوره ی ۱۳، ش. ۲ (خرداد ۱۳۴۱) ، ص. ۲۴۳ - ۲۵۰.
- شعر معاصر ايران از بهار تا شهريار، جلد دوم / حسنعلی محمدی، ص. ۵۹۹ - ۶۰۵.
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا ترک بر دارد
چینی نازک تنهائی من