PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی خدا در فلسفه ارسطو



ارغنون
5th September 2011, 11:36 AM
خدا يا تئوس در زبان يوناني هرگز به معنايي نيست كه ما امروزه در اديان ابراهيمي از خدا مي فهميم .[1] دو فرق عمده خداي ارسطويي با خداي ابراهيمي در 1- در فلسفه ارسطو خدا صانع يا سازنده است نه آفريننده .يعني خدا خلق از عدم نمي كند ، بر خلاف خداي اديان.عالم از ازل موجود بوده ، خدا عالم را صورت مي بخشد اما آن را خلق نكرده است. 2- خداي ارسطو واضع قانون و يا تشريع نيست فقط محرك اول است . لذا انسان نه موظف است كه خدا را پرستش كند و نه هيچ تعهد و مسئوليتي بر عهده دارد . نه اطاعتي در كار است و نه عصياني ، نه ثوابي در كار است و نه عقابي.ارسطو دئيست است و امروزه معمولا " الاهيات طبيعي "مي گويند.

اما ارسطو چه نيازي به خدادر فلسفه خود دارد . براي اثبات وجود يك شيء ،يا بايد آن شيء محسوس باشد و يا لازمه يك امر محسوس، خدا در فلسفه ارسطو لازمه امر محسوس است . وآن امر محسوس در نزدارسطو "حركت" است .چگونه مي توان مجوعه ي ركت را در جهان تبيين كرد حركت كمي ، كيفي و مكاني .در تبيين سلسله ي حركت يك جايي بايد متوقف بمانيم . " از آنجا كه جوهرها سه گانه بودند ، دو طبيعي ، و يكي نا متحرك ؛ در باره ي اين يكي بايد بگوييم كه وجود يك جوهر جاويدان نا متحرك واجب است ."[2] مبدائي كه جوهرش فعليت است .از نظر افلاطون محرك نفس است .نفس در نظر او حركتي است كه محرك خود است از نظر او اين نيروي جنبش خود به خود يعني نفس نه تنها در حيوان بلكه در سراسر جهان وجود دارد ارسطو اين نظر را قبول نداشت." چگونه چيزي مي توانست به حركت آيد، اگر يك علت بالفعل وجود نمي داشت؟"[3] افلاطون مي گويد كه حركت هميشه هست اما نمي گويد به چه علت هست و چيست؟ ارسطو بين حركت قسري و حركت طبيعي فرق قائل بود حركت چه دوري باشد و چه غير دوري احتياج به محرك بالفعل دارد ، محرك اول . البته اول به معناي زماني نيست بلكه به معناي اعلي است . و آن محرك ديگر خود نمي تواند متحرك باشد." محرك فلك هميشه بالفعل است ، و موجودي كه در فعليت تامه باشد و هيچ نشاني از قوه و قابليت و امكان و ماده و فقدان در آن نتوان يافت جز فكر نمي تواند بود . پس خدا فكر محض يا عقل محض است."[4] اما اين محرك غير متحرك به هيچ عنوان نمي تواند همان خداي ابراهيمي باشد. در اينجا يكي از مهمترين سوالات در فلسفه مطرح مي شود اين است كه چگونه خداي نا متحرك حركت ايجاد مي كند . ارسطو مي گويد اين عشق است كه حركت ايجاد مي كند يعني فلك اطلس به خاطر اينكه عاشق خداست به حركت در مي آيد .و براي اينكه حركت هميشه به يك صورت باشد نياز به عنصر جديدي به نام اثير است كه استحاله نمي پذيرد و فقط قابليت حركت مستدير دارد. همه جوهر ها غير از خدا مركب از ماده و صورت هستند يعني به تنهائي صورت را نمي توان جوهر دانست اما خدا فعل محض است .

اوصاف خدا از ديدگاه ارسطو

1- خدا ثابت و بدون تغيير است .

2-هر جوهري غير از خدا مركب از قوه و فعل است اما خدا فعليت محض است ارسطو خدا را جوهر مي داند.

3- خدا چون غير مادي است مكان ندارد.

4 - خدا هميشه معشوق است حتي وقتي كه هيچ چيزي غير از خدا وجود نداشته باشد باز خدا عاشق خودش است .

5 – خدا عمرش را در تفكر در باره خود مي گذراند .[5] خدا در يك فعل سرمدي شهود يا خودآگاهي خود را مي شناسد خدا فكر فكر است .انديشيدن او انديشيدن به انديشيدن است چون اگر به غير التفات كند نياز به غير خواهد داشت و همچنين چون غير خدا متحرك است اگر خدا به غير التفات كند لازم مي آيد كه التفات خدا معروض حركت واقع شود." زنديگي نيز از آن اوست . زيرا فعليت عقل زندگي است . و او فعليت است . اما فعليت بالذات او زندگي بهترين و جاويدان است . از اينجا كه ما مي گوييم خدا زنده ، جاويدان و بهترين است ، چنانكه زندگي جاودانه ( سرمدي ) و هستي پيوسته و جاودانه از آن خداست .زيرا خدا اين است ."[6]




[1] - در كون و فساد ، ارسطو ، اسماعيل سعادت ، مقدمه ، ص 9

[2] - متافيزيك b1071

[3] - متافيزيك b1071

[4] - تاريخ فلسفه ، بريه 284

[5] تاريخ فلسفه غرب ، مصطفي ملكيان ، 9- 355

[6] - متافيزيك b1072

باشگاه اندیشه

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد