PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از دوست داشتن...



مریم6868
28th August 2011, 04:53 PM
از دوست داشتن...


امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره مي بارد
در سكوت سپيد كاغذ ها
پنجه هايم جرقه مي كارد
شعر ديوانه ي تب آلودم
شرمگين از شيار خواهش ها
پيكرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها
آري! آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
از سياهي چرا حذر كردن؟
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب به جاي ميماند
عطر سكرآور گل ياس است
آه بگذار گم شوم در تو
كس نيابد ز من نشانه ي من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه ي من
آه بگذار زين دريچه باز
خفته بر پرنيان روياها
با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها
داني از زندگي چه مي خواهم؟
من تو باشم، تو! پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو، باره ديگر تو...
آنچه در من نهفته دريايي است
كي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين طوفاني
كاش ياراي گفتنم باشد
بس كه لبريز از تو مي خواهم
بدوم در ميان صحراها
سر بكوبم به سنك كوهستان
تن بكوبم به موج درياها
بس كه لبريز از تو ميخواهم
چون غباري ز خود فروريزم
زير پاي تو سرنهم آرام
به سبك سايه تو آويزم
آري! آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست.....


فروغ

(Amir p)
28th August 2011, 06:02 PM
زیبا بود ممنون [tashvigh]

reza.nori87
29th August 2011, 06:58 AM
عالی بود ممنون.
ساقیا از می تو گشته دلم پست و خراب
من که بی می شده ام مست، چه حاجت به شراب؟

aramesh ghoroob
29th August 2011, 01:30 PM
شعری زیبا از دکتر علی شریعتی (http://neda1085.persianblog.ir/post/158/)

گناه دوست داشتن چیست؟





خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

می‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

زهرا قربانی
3rd September 2011, 01:26 PM
[tashvigh][golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد