توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی جستارهای فلسفی
ارغنون
28th August 2011, 03:07 PM
بحث در مورد همه ی جستارها آزاد است.
منبع (www.rahpoo.com)
-----------------------------------------------------------------------
تجربههای رمزی و واقعی نقاش
اریک نیوتن
هر نقاش، خواه رمزی بهوجود آرود یا نمایی از عالم هستی را بر ما عیان سازد، از منبع تجربههای دیدنی خود مایه میگیرد. وی پیش از آنکه بخواهد تصویر مرد یا کوهی را نقاشی کند، خواه از روی واقعگرایی باشد یا به اشارت رمزی، باید مرد یا کوه را دیده و تجربه کرده باشد. هر تماشاگری نیز پیش از آنکه بخواهد دربارهی آن نقاشی داوری کند، باید چنان تجربهای را حاصل کرده باشد، و باید رابطهای میان آن اثر هنری با تجربهی خود برقرار سازد تا به خاصیت همان رابطه، از آن درک لذت کند. لیکن ازطرفی هم این رابطه برحسب آنکه تماشاگر به بازنمایی واقعیتی بنگرد یا به رمزی، در نظرش تغییر مییابد. زیرا یک بازنمایی هر چقدر به صورت آرمان یا اندیشهای کلی درآمده باشد، باز همواره رجوع به موردی خاص میکند؛ و برعکس، یک اثر رمزی، هرچقدر اختصاص و معین باشد، همیشه اندیشهای کلی را بر ذهن القا میکند؛ یعنی ماهیت انگوری را به وسیلهی یک خوشهی انگور، وماهیت زنی را در پس چهرهی یک زن مینمایاند.
برگرفته از كتاب:
نيوتن، اريك؛ معني زيبايي؛ برگردان پرويز مرزبان؛ چاپ ششم؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي 1386.
ارغنون
28th August 2011, 03:08 PM
فراغت
آرتور شوپنهاور
سخنی از این جستار: «فراغت هرکس ارزشی برابر با خود او دارد.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
کس که غنای درونی داشته باشد، از جهان بیرون به چیزی نیاز ندارد، جز هدیهای سلبی، یعنی فراغت، تا تواناییهای ذهنی خود را بسازد و تکامل بخشد و از غنای درونی خود بهرهمند شود، یعنی فقط به این امکان نیاز دارد که در طول زندگی، هر روز و هر ساعت آنگونه باشد که هست. اگر تعیّن کسی این باشد که بر همه نوع بشر تأثیر بگذارد، معیاری برای خوشبختی یا بدبختی او جز این وجود ندارد که بتواند در راه پرورش استعدادها و کامل کردن آ ثارش موفق شود یا شکست بخورد. هرچیز جز این برایش بیاهمیت است. ازاینرو میبینیم که بزرگان همهی دورانها برای فراغت، بیش از هر چیز دیگر ارزش قائلاند، زیرا فراغت هرکس ارزشی برابر با خود او دارد. ارسطو میگوید: «به نظر میرسد که سعادت در فراغت است.» (اخلاق نیکوماخوس) و دیوگِنِس لائرتی نقل میکند که: «سقراط از فراغت بهمثابه زیباترین موهبت تجلیل میکرد.» ارسطو در اخلاق نیکوماخوس نتیجه میگیرد که زندگی فلسفی، سعادتمندترین نوع زندگی است.چنانکه در کتاب سیاست میگوید: «کارکردن بدون مانع بر نیروهای ذهنی، از هر نوع که باشد، به معنای سعادت واقعی است.»
برگرفته از كتاب:
شوپنهاور، آرتور؛ در باب حكمت زندگي؛ برگردان محمد مبشّري؛ چاپ نخست؛ تهران: انتشارات نيلوفر 1388.
ارغنون
28th August 2011, 03:11 PM
سؤالی نیست؟
ریچارد تمپلر
سخنی از این جستار: «پرسیدن، ما را از چنگ توسل به این فرض که میدانیم بهترین چیز برای ما چیست نجات میدهد.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پرسیدن به شما نوعی فضای تنفس و وقتِ فکرکردن میدهد. به جای از کوره در رفتن، بهایندلیل که فکر میکنید موقعیت را میشناسید، بهتر است چند سؤال بپرسید و حقیقت را دریابید. دراینصورت برای دادن پاسخ منطقی و آرام و درست، مجهزتر خواهید بود. وقتی دیگران واکنش نشان میدهند، هراسان میشوند، بد تعبیر میکنند، به فرضیات توسل میجویند، کنترل خود را از دست میدهند و بهطور کلی بد رفتار میکنند، بازیگران واقعی قواعد سؤال میکنند.
مدام از خود سؤال کنید. بپرسید که چرا فکر میکنید بر حقاید یا اشتباه میکنید. از خود بپرسید چرا کارهای معینی را انجام میدهید، چیزهای دیگری را میخواهید و مسیر عملی مشخصی را دنبال میکنید. از خود با قاطعیت و بهطور جدی بپرسید، چون شاید کس دیگری این کار را نکند. همهی ما به این کار نیاز داریم. پرسیدن، ما را از چنگ توسل به این فرض که میدانیم بهترین چیز برای ما چیست نجات میدهد.
البته زمانی فرا میرسد که باید پرسیدن را متوقف کرد؛ از دیگران و خودمان. شما باید بدانید چه هنگام توقف کنید. یاد گرفتن همهی اینها زمان میبرد و همهی ما در طی مسیر دچار اشتباه میشویم. سؤالی نیست؟
برگرفته از كتاب:
تمپلر، ريچارد؛ راه و رسم زندگي بهتر؛ برگردان عباس مخبر؛ چاپ دوم؛ تهران: انتشارات آهنگ ديگر 1387.
ارغنون
28th August 2011, 03:14 PM
لحظات واماندگی
کریستین بوبن
سخنی از این جستار: «اگر انسانها میدانستند که به عالم دیگر راه میسپرند، برای صرف غذا ما را به خانههایشان دعوت میکردند.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آنچه که از زندگان، پس از مرگ باقی میماند، قلب است؛ همان چیزی که مرگ، موفق به از بین بردنش نمیشود. چیزی که در مقابل تباهی مقاومت میکند. سرچشمه و ریشهی هستی است و همگان از این مطلع هستند. وقیحترین فردی هم که در این جامعه جا خوش کرده است، این موضوع را می داند. حتا میلیاردر احمق و نادانی که میتواند همه چیز برای خود خریداری کند، میداند مواردی وجود دارد که او در مقابلشان احساس فقر میکند. او در لحظات واماندگی برای ناچیزترینها کمک میطلبد. آنچه دگرگونی میآفریند، کمک طلبیدن کودک از خرس پشمالوی بازیچهی اوست. همانگونه که یک میلیاردر مایل است شیء بیمقداری را که از عزیزی دریافت نموده، در بیمارستان و هنگام مرگ، همراه خود داشته باشد تا از آن نیرو بگیرد. در لحظات بحرانی، ارزشها واژگونه میگردند و حقیقت، در پرتو بدبختی آشکار میشود. در اصل، عناصر اندکی از واقعیت در اختیار داریم که میتوانند مایهی آرامش ما باشند. یقین دارم، اگر انسانها میدانستند که به عالم دیگر راه میسپرند، برای صرف غذا ما را به خانههایشان دعوت میکردند. با غریبهها صحبت میکردند. در منزل را به روی بیگانگان میگشودند و غذا و گفتگوهایشان را با آنها تقسیم میکردند: در روحِ کسی که تازه پذیرای خبر مرگ قریبالوقوع خویش شده است، (مرگی که همیشه قریبالوقوع است)، اعتبار و نفوذ جامعه در نظرش رو به ضعف مینهد و بینشی حقیقی رشد مییابد.
برگرفته از كتاب:
بوبن، كريستين؛ فروغ هستي؛ برگردان ساسان تبسمي؛ چاپ نخست؛ تهران: نشر باغ نو 1382.
ارغنون
28th August 2011, 03:17 PM
دربارهی عشق و زیبایی
کریشنا مورتی
سخنی از این جستار: «وقتی مرکز و محیط دایرهای وجود نداشته باشد، عشق وجود دارد و هنگامی که عاشق هستید، زیبا هستید.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شما دربارهی زیبایی یا عشق صحبت میکنید و دربارهی آنها بسیار مینویسید، اما هرگز عشق و زیبایی را نشناختهاید، بهجز در لحظات نادری از وانهادن خود. تا زمانی که مرکزی وجود دارد که در اطراف خود، فاصلههایی را میآفریند، نه عشق وجود خواهد داشت و نه زیبایی. وقتی مرکز و محیط دایرهای وجود نداشته باشد، عشق وجود دارد و هنگامی که عاشق هستید، زیبا هستید. وقتی شما به چهرهی شخص مقابلتان نگاه میکنید، از درون یک مرکز یعنی «من» به آن مینگرید. آن مرکز موهوم، مرکز آفرینندهی فضایی بین شما و شخص مقابل است. به همین علت نیز زندگیهایتان اینچنین تهی یا متحجر و عاری از حس و عاطفه است. شما قادر نیستید عشق و زیبایی را پرورش دهید؛ همانگونه که نمیتوانید حقیقت را از خود اختراع کنید. اما اگر در تمام مدت نسبت به آنچه که انجام میدهید، هشیار باشید، میتوانید هشیاری را پرورش دهید و درنتیجهی آن هشیاری، شما شروع به دیدن ماهیت لذت، آرزو، اندوه، تنهایی و بیحوصلگی انسان میکنید و بر آنچه که آن را «فاصله» مینامید، فائق خواهید شد.
برگرفته از كتاب:
مورتي، كريشنا؛ رهايي از دانستگي؛ برگردان مرسده لساني؛ چاپ دوم(جيبي)؛ تهران: انتشارات بهنام 1384.
ارغنون
28th August 2011, 03:21 PM
توان انتقاد
فریدریش نیچه
امروزه همه میدانند که تحمل انتقاد، نشانهی بارز فرهنگ است. حتی بعضیها میدانند که مردان برجسته خواهان و تحریککنندهی این انتقاد هستند، زیرا این انتقاد به آنها نشان میدهد که بیعدالتی آنها در کجاست و اگر این نشانه وجود نداشته باشد، آنها از بیعدالتی خود مطلع نمیشوند. اما توان انتقاد کردن و حفظ وجدان صادق در مخالفت با آنچه که همیشگی، سنتی و مقدس است، هنری والاتر از تحمل و تحریک انتقاد است و این هنر در فرهنگ ما حقیقتاً بزرگ، نو و شگفتآور است. این هنر گامی نهایی در آزاداندیشی است، اما این موضوع را چه کسی میداند؟
برگرفته از کتاب:
نیچه، فریدریش؛ حکمت شادان؛ برگردان جمال آل احمد، سعيد كامران و حامد فولادوند؛ چاپ چهارم؛ تهران: جامي،1385.
ارغنون
28th August 2011, 03:32 PM
هشدار برای شکست
جیم رآن
سخنی از این جستار: «متاسفانه، شکست هیچگاه فریاد نمیکشد.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خطرناکترین چیز در مورد شکست، ظرافت آن است. در کوتاهمدت، اشتباهات کوچک، به نظر نمیآیند و هیچ اختلافی را ایجاد نمیکنند. اصلاً معلوم نمیشود که ما داریم شکست میخوریم. درواقع، بعضی وقتها این اشتباهات تَلاَنبار شده در زمان کامیابی، در زندهگی ما اتفاق میافتند. از آنجا که هیچ مشکلی برای ما پیش نمیآید و از آنجا که هیچ پیآمدِ آنی توجه ما را به خودش معطوف نمیکند؛ ما به راحتی یک روزمان را سپری میکنیم و به روز بعد میرویم، خطاهایمان را تکرار میکنیم، افکار پلید را از سر بیرون نمیکنیم، به آواهای نادرست گوش میدهیم و بد انتخاب میکنیم و با خود میگوییم: چون دیروز آسمان آفتابی نبود، پس کارهای نادرست دیروز، احتمالاً اشکالی ندارد...
اما باید سواد ما بیش از این باشد! اگر در پایان آن روزی که نخستین اشتباه خود را مرتکب میشویم، «آسمان بر زمین میآمد»، دیگر هیچگاه آن اشتباه را تکرار نمیکردیم. درست مثل بچهای که علیرغم هشدارهای والدیناش دست خود را داخل یک اجاق داغ فرو میکند، ما همه دارای تجربه یا تجربههای آنی بودهایم که همراه با قضاوتهای اشتباهمان بوده است.
متاسفانه، شکست هیچگاه فریاد نمیکشد و هشدارهایش را همانند والدین داد نمیزند.
برگرفته از كتاب:
رآن، جيم؛ پنج قطعه اصلي از پازل زندگي؛ برگردان توحيد فريدوني و رامين درگاهي؛ چاپ دوم؛ تهران: نشر ذهنآويز 1388.
ارغنون
28th August 2011, 03:34 PM
تو به زندگیات معنا میدهی
راندا برن
سخنی از این جستار: «تو هستی که با نوع احساس خودت به هر چیزی معنا میدهی.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تو به هر چیزی در زندگی معنا میدهی. هیچ وضعیتی با برچسب خوب یا بد نمیآید. همه چیزخنثی است. رنگینکمان یا رعد و برق نه خوب است و نه بد. آنها صرفاً رنگینکمان و رعد و برق هستند. تو هستی که با چگونگی حال و هوای خودت در مورد رنگینکمان به آن مفهوم میدهی. تو هستی که با نوع احساس خودت به هر چیزی معنا میدهی. هر شغلی نه خوب است و نه بد. صرفاً شغل است. اما چگونگی احساس تو در مورد شغل، مشخص میکند که این شغل برای تو خوب است یا نه.
هر رابطهای نه خوب است و نه بد. صرفاً یک رابطه است. اما چگونگی احساس تو در مورد ارتباط است که ثابت میکند آیا این ارتباط برای تو خوب است یا بد.
برگرفته از كتاب:
برن، راندا؛ قدرت؛ برگردان نفيسه معتكف؛ چاپ دوم؛ تهران: ليوسا 1389.
XXehsanXX
28th August 2011, 03:43 PM
تو به زندگیات معنا میدهی
راندا برن
سخنی از این جستار: «تو هستی که با نوع احساس خودت به هر چیزی معنا میدهی.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تو به هر چیزی در زندگی معنا میدهی. هیچ وضعیتی با برچسب خوب یا بد نمیآید. همه چیزخنثی است. رنگینکمان یا رعد و برق نه خوب است و نه بد. آنها صرفاً رنگینکمان و رعد و برق هستند. تو هستی که با چگونگی حال و هوای خودت در مورد رنگینکمان به آن مفهوم میدهی. تو هستی که با نوع احساس خودت به هر چیزی معنا میدهی. هر شغلی نه خوب است و نه بد. صرفاً شغل است. اما چگونگی احساس تو در مورد شغل، مشخص میکند که این شغل برای تو خوب است یا نه.
هر رابطهای نه خوب است و نه بد. صرفاً یک رابطه است. اما چگونگی احساس تو در مورد ارتباط است که ثابت میکند آیا این ارتباط برای تو خوب است یا بد.
برگرفته از كتاب:
برن، راندا؛ قدرت؛ برگردان نفيسه معتكف؛ چاپ دوم؛ تهران: ليوسا 1389.
من کاملا به این جمله اعتقاد دارم[esteghbal]
XXehsanXX
28th August 2011, 03:46 PM
هشدار برای شکست
جیم رآن
سخنی از این جستار: «متاسفانه، شکست هیچگاه فریاد نمیکشد.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خطرناکترین چیز در مورد شکست، ظرافت آن است. در کوتاهمدت، اشتباهات کوچک، به نظر نمیآیند و هیچ اختلافی را ایجاد نمیکنند. اصلاً معلوم نمیشود که ما داریم شکست میخوریم. درواقع، بعضی وقتها این اشتباهات تَلاَنبار شده در زمان کامیابی، در زندهگی ما اتفاق میافتند. از آنجا که هیچ مشکلی برای ما پیش نمیآید و از آنجا که هیچ پیآمدِ آنی توجه ما را به خودش معطوف نمیکند؛ ما به راحتی یک روزمان را سپری میکنیم و به روز بعد میرویم، خطاهایمان را تکرار میکنیم، افکار پلید را از سر بیرون نمیکنیم، به آواهای نادرست گوش میدهیم و بد انتخاب میکنیم و با خود میگوییم: چون دیروز آسمان آفتابی نبود، پس کارهای نادرست دیروز، احتمالاً اشکالی ندارد...
اما باید سواد ما بیش از این باشد! اگر در پایان آن روزی که نخستین اشتباه خود را مرتکب میشویم، «آسمان بر زمین میآمد»، دیگر هیچگاه آن اشتباه را تکرار نمیکردیم. درست مثل بچهای که علیرغم هشدارهای والدیناش دست خود را داخل یک اجاق داغ فرو میکند، ما همه دارای تجربه یا تجربههای آنی بودهایم که همراه با قضاوتهای اشتباهمان بوده است.
متاسفانه، شکست هیچگاه فریاد نمیکشد و هشدارهایش را همانند والدین داد نمیزند.
برگرفته از كتاب:
رآن، جيم؛ پنج قطعه اصلي از پازل زندگي؛ برگردان توحيد فريدوني و رامين درگاهي؛ چاپ دوم؛ تهران: نشر ذهنآويز 1388.
خیلی جالب بود[tashvigh]
ارغنون
28th August 2011, 03:53 PM
اندیشه
بودا
چون تیرانداز که تیر خویش راست اندازد، خردمند نیز اندیشهی لرزان و نابرجای را، که حفظ و بازداشتناش دشوار است، راست کند.
چون ماهی که از آب گرفته شود و بر خشکی افکنده گردد، اندیشهمان نیز بر خود لرزد تا از چیرگی مارهی وسوسهگر برهد.
رام کردن اندیشه، که گریزپا است و گرفتنش دشوار است و هرجا خواهد شتابان رود، نیک بُوَد، که اندیشهی رام شادمانی آورد.
بگذار خردمند اندیشهی خویش را حفظ کند، چه دریافتناش دشوار و بس زیرکانه است و هرجا خواهد شتابان رود، که اندیشهای که نیک حفظ شده باشد، شادمانی آورد.
آنکس که بر اندیشه، که بس دور و تنها گردد و تن ندارد و در سراچهی دل نهان شود، مهار زند، از بند مارهی وسوسهگر رهایی یابد.
گر کسی را ایمان پابرجای نباشد و داد راستین نداند و خاطرش آشفته باشد، هرگز دانش وی کمال نپذیرد.
اگر خاطر کس پراکنده و سرگشته نگردد و از اندیشیدن به نیک و بد بازایستاده باشد، چون هشیار باشد، هراسش نیست.
با دانستن اینکه این تن چون کوزه شکستنی است و با استوار گردانیدن اندیشه چون دژ، و با جنگافزار دانش باید بر مارهی وسوسهگر تاخت و چون بر او چیره شد همواره او را نِگرد و هرگز نیاساید.
دریغا که دیری نپاید که این تن، خوار، بیدریافت و چون تکهچوبی بیسود، بر زمین افتد.
کینهور به کینهور و دشمن به دشمن آن بد نتواند کرد که اندیشهی گمراه به کس کند.
مادر و پدر خویش آن نیکی نتوانند کرد که اندیشهی نیک راهنمون شده به کس کند.
برگرفته از كتاب:
تري ويوتراپيتاكا؛[ويرايش فريدريش ماكس مولر]؛ خرد بودا؛ برگردان مهدي باقي – شيرين مختاريان؛ آبادان: پُرسش، 1386.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
28th August 2011, 03:55 PM
کتابهای ممنوعه
نیچه
هرگز آنچه را همهچیزْدانانِ مغرور و آشفتهسران مینویسند، نخوانید! همان کثافات پلشتی که تناقض منطقی دارند: آنها اشکال منطقی را درست در همانجایی به کار میبندند که همه چیز از اساس به طرزی وقیحانه بدیههپردازی و پادر هواست. آنان میگویند «البته!»،«البته که این مطالب برای تو نیست، ای خوانندهی خر! - اما برای من چرا!» - که پاسخ چنین کسانی این است: «پس برای چه مینویسی، تو ای نویسندهی خر!»
برگرفته از كتاب:
نيچه، فريدريش؛ آواره و سايهاش؛ برگردان علي عبداللهي؛ چاپ دوم؛ تهران: نشر مركز1384.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
5th September 2011, 02:51 PM
گونهای آرامش و تأمل
فریدریش نیچه
بر حذر باش که آرامش و تأملات به آرامش و تأمل سگی در مقابل دکانِ قصابی همانند نباشد، که از ترس یارا نمیکند پیش رود و حرص و آز پای پس رفتناش را نیز بسته است: سگی که چشمهای سخت از حدقه بیرون زده و گشادهاش گویی دو دهاناند.
برگرفته از كتاب:
نيچه، فريدريش؛ آواره و سايهاش؛ برگردان علي عبداللهي؛ چاپ دوم؛ تهران: نشر مركز1384.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
5th September 2011, 02:52 PM
مشاور مالیات
والتر بنیامین
بدون تردید، ارتباطی نهانی بین مقیاس کالاها و مقیاس زندگی وجود دارد: بهعبارت دیگر بین پول و زمان. هرچه عمر با چیزهای بیهودهتری انباشته شده باشد، لحظههایش تکّه تکّهتر، چندگانهتر و پراکندهترند. از سوی دیگر، دورهیی طولانی شاخص یک زندگی موفق است. لیشتنبرگ بهدرستی پیشنهاد میکند که باید در کوچک بودنِ زمانِ سپری شده سعی کرد، و نه کوتاه بودنِ آن. او همچنین بر این باور است که:«یک عمر چهل و پنج ساله یا بیشتر، از چند دوجین میلیون دقیقه تشکیل میشود.» وقتی یک واحد پولی در جریان است، چند میلیون واحد چیزی بیاهمیت جلوه میکند. اگر بناست سرجمعِ زندگی مبلغ قابل توجهی به نظر آید، باید آن را با ثانیهها شمرد، و نه سالها. اما سرانجام زندگی مانند یک دسته اسکناس به باد داده خواهد شد.
برگرفته از كتاب:
بنيامين، والتر؛ خيابان يك طرفه؛ برگردان حميد فرازنده؛ چاپ سوم؛ تهران: نشر مركز 1387.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
5th September 2011, 02:53 PM
اهداف شخصی
مهاتما گاندی
حتی در گوش قویترین آمیان نیز همواره صدایی، ناچیزیشان را در مقابل مرگ، بیماری، پیری، حوادث و... زمزمه میکند. ما در میانهی مرگ زندگی میکنیم. تلاش برای رسیدن به اهداف شخصی چه ارزشی دارد، آنگاه که میدانیم دستاوردهایمان در چشم بر هم زدنی ممکن است محو و نابود شوند یا ناغافل و ناگهان از دستمان به درآیند و از آنها محروم شویم؟ ولی اگر میتوانستیم صادقانه با خود بگوییم: «من برای خدا و اهداف او کار میکنم»، آنگاه خود را به صلابت و استحکام کوهها حس میکردیم. آنگاه همهچیز به روشنی آفتاب بود و هیچچیز محو و نابود نمیشد. آنچه محو و نابود میشود، جز وهم و سراب نیست و تنها در این صورت است که دست مرگ و تباهی از اهداف ما کوتاه خواهد بود، چرا که دیگر این دو، چیزی جز نوعی تغییر نیستند. مثل یک نقاش که نقاشیاش را از بوم میزداید تا نقشی بهتر بیافریند یا ساعتسازی که فنر خراب و فرسودهی ساعت را به دور میاندازد تا فنری سالم به جای آن بگذارد.
برگرفته از كتاب:
گاندي، مهاتما؛ چرا ترس از مرگ و مويه بر آن؟؛ برگردان شهرام نقش تبريزي؛ چاپ نخست؛ تهران: انتشارات ققنوس 1386.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
5th September 2011, 02:54 PM
بینام و نشان
اشو
از همان کودکی به ما میآموزند که در دنیا برای خود، اسم و رسمی به هم بزنیم. معروف و مشهور شویم، به موفقیت دست یابیم. وزیر یا نخستوزیر شویم. برندهی جایزهی نوبل و شخصی استثنایی شویم. خلاصه اینکه برای خود کسی شویم. همهی کودکان با پندار کسی بودن، مسموم میشوند. درحالیکه در واقعیت، ما هیچکس هستیم و این واقعیت، بینهایت زیباست! یک هیچکس بودن، چنان نشاط آور و چنان سرمستکننده است که نمیتوانی حتی تصورش را بکنی!
شهرت، هیچچیز بهبار نمیآورد. بازیچهای احمقانه، کودکانه و خام است. تعریف من از موفقیت، چیزی است که حتی مرگ نیز نتواند آن را زایل کند. هر چیزی که مرگ بتواند آن را از تو بگیرد، نه موفقیت واقعی، بلکه یک بازیچه است.
از این لحظه، یک هیچکس شو و از هیچکس بودن و احساس رهاییای که به بار میآورد، لذت ببر. بینام و نشان شو تا نشاط را ببینی! هیچ نگرانی و دلواپسی وجود ندارد، چون هیچ «خودی» وجود ندارد.
برگرفته از کتاب:
اشو؛ پرواز در تنهایی؛ برگردان مجید پزشکی؛ چاپ دوم؛ اصفهان: انتشارات هودین 1385.
منبع (www.rahpoo.com)
ارغنون
18th September 2011, 04:16 PM
خندیدن در تنهایی
آرتور شوپنهاور
تعجب نمیکنم از اینکه میبینم برخی مردم وقتی خود را تنها مییابند، ملول و کسل میشوند؛ زیرا وقتی با خود تنها هستند، نمیتوانند بخندند. پس آیا باید خندیدن را علامتی برای دیگران بدانیم - یک نشان محض، همچون یک کلمه؟ چیزی که باعث میشود مردم خندیدن در تنهایی را زادهی خیال، و آنطور که در تئوفراستوس آمده، عمدتاً حمل بر کودنی کنند.[1] حیوانات فروتر هرگز نمیخندند، چه به تنهایی و چه در میان گله. روزی مایسونِ مردم گریز با خود میخندید، یکی از این مردم او را دید و متعجب شد. پرسید، برای چه میخندی؟ کسی که نزد تو نیست؟ مایسون گفت، دقیقاً به همین دلیل است که میخندم.[2]
------------------------------------------------
1. anaisthaesia kai bradutaes psuchaes
2. لابرویر، اشخاص، بخش 27.
برگرفته از كتاب:
شوپنهاور، آرتور؛ جهان و تأملات فيلسوف؛ برگردان رضا ولي ياري؛ چاپ نخست؛ تهران: نشر مركز 1386.
ارغنون
18th September 2011, 04:18 PM
وقتی تو عاشق زندگی باشی
راندا برن
وقتی تو عاشق زندگی باشی، هر نوع محدودیتی ناپدید میشود. تو حد و مرز پول، سلامتی و شادی را از بین میبری، همچنین محدودیت لذت موجود در ارتباطاتت را. وقتی تو عاشق زندگی باشی، هیچ مقاومتی نداری و هرآنچه عاشقش هستی، تقریباً فوری در زندگیات پدیدار میشود؛ وقتی پا به اتاقی بگذاری، حضورت در اتاق احساس میشود. فرصتها به زندگیات سرازیر میشود و با کمترین لمس و احساسی، هر نوع منفیگرایی متلاشی میشود. بیش از حد تصورت، حال و هوایی بهتر خواهی داشت. تو سرشار از انرژی نامحدود، ذوق و شوق، و اشتیاقی پایانناپذیر برای زندگی میشوی. تو احساس سبکبالی میکنی، گویی که در هوا شناور هستی. و چنین به نظر میرسد که هر آنچه دوست داری، جلوی پایت میافتد. عاشق زندگی میشوی، قدرت درون خودت را رها میکنی، و بیکران و استوار میشوی.
برگرفته از كتاب:
برن، راندا؛ قدرت؛ برگردان نفيسه معتكف؛ چاپ دوم؛ تهران: ليوسا 1389.
رده بندي: پارهاي از يك كتاب يا مقاله
Rahpoo.com
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.