ارغنون
28th August 2011, 11:36 AM
خردگرایی
خردگرایی ( Rationalism ) در فلسفه، نظریه ای است که خرد و منطق را پایه علم می داند. این نظریه، در مقابل دیدگاه ”آروین گرایی“ (Empiricism) است که مطابق آن، علم حاصل تجربه های قابل لمس است و چیزی که با تجربه های ملموس قابل اثبات نباشد پذیرفتنی نیست.
رنه دکارت ، دانشمند فرانسوی را الهام بخش خردگرایی می دانند. او معتقد بود که ”هندسه“ تجلی بخش آرمان های علم و فلسفه است. دکارت بر این باور بود که تنها با استفاده از عقل (دلیل) می توان حقیقت های بدیهی را کشف کرد و با استفاده از این حقیقت های بدیهی، بصورت استدلالی و قیاسی می توان به سایر پدیده های علمی و فلسفی دست یافت. خردگراییِ دکارت بوسیله دانشمندان آلمانی چون ”باروک اسپینوزا“ «فلسفه دان) و ”گوتفرید ویلهلم لایبنیتز“ (فلسفه دان و ریاضی دان) تکامل یافت. هر چند فلسفه دانان آروینگرای انگلستان، نظیر جان لاک، مخالف این دیدگاه بودند.
خردگرایان بر این باورند که اصول و بنیادهای دینی، اموری درونی (فطری) و بدیهی هستند و کشف و شهود در دین الزامی نیست. با این وجود تا اوایل قرن نوزدهم، خردگرایی نقش ضددین را در الهیات ایفا می کرد!!
برای درک بهتر خردگرایی، نمونه ای را مطرح می کنم:
فرضیه: اگر جان اف کندی کمی دیگر زنده می ماند، به جنگ ویتنام پایان می داد؛ برای همین هم او را کشتند. بعلاوه، مرگ وی بشدت بر طبیعت دولت و زندگی در ایالات متحده تاثیر گذاشت.
توضیح: این فرضیه قابل لمس نیست. یعنی کسی فرض بالا را با استفاده از حواس پنجگانه خود نمی تواند اثبات کند. سند قابل لمسی نیز از این ادعا برجای نیست؛ پس از دیدگاه آروین گرایی، فرضیه ی یاد شده، نادرست و مردود است. برخی نیز ممکن است زیر تاثیر فرضیه هایی که معمولا از رادیو و تلوزیون در زمینه ترور کندی شنیده اند، فرضیه تازه را دیدگاهی خیالی دانسته و سریعا رد کنند. برخی هم که شاید سرشان برای ماجراجویی می خوارد، بی دلیل، این فرضیه را بپذیرند.
اما خردگرایان در این زمینه به ”برداشتِ منطقی از حقیقت های شناخته شده یا احتمالی“ می پردازند و این اصولا روش کار خردگرایان در همه زمینه ها است. ”نوآم چامسکی“، زبان شناس معروف، استاد دانشگاه، شهروند ایالات متحده، و منتقد سرسخت دولت آمریکا فرضیه یادشده را اینگونه بررسی می کند:
”سیاست بنیادی درباره شبه جزیره هند و چین ، در چهارچوب روابط شمال/جنوب و روابط شرق/غرب پی ریزی شده که کندی با آن مخالفتی نداشت. می ماند وفاداری به ارزش ها:
حل و فصل جنگی نامحبوب و پرهزینه در اسرع وقت، اما پس از پیروزی، امری بدیهی بود. روش های دست یابی (تاکتیک ها)، با تغییر شرایط و برداشت ها، تغییر می کرد. تغییر دولت و کشته شدن کندی، تاثیر عمده ای بر سیاست نمی گذاشت. با این کار حتی، با توجه به شرایط عینی و درک موجود از آن شرایط، تاکتیک ها هم تغییر شایانی نمی کردند.“
در اینجا اشاره به چند نکته ضروری است:
1)خردگرا بودن به معنی بی اشتباه بودن نیست. شاید فردی خردگرا باشد و اشتباه کند. شاید دو فرد که هر دو خردگرا هستند، با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند.
2)خردگرا بودن، فراتر از منطقی بودن است. بسیاری افراد منطقی هستند، اما خردگرا نیستند. چنانکه میان پیروان مکتب های مخالف خردگرایی نیز افراد منطقی بسیاری را می توان برشمرد.
ویکی پدیا
دانشنامه رشد
خردگرایی ( Rationalism ) در فلسفه، نظریه ای است که خرد و منطق را پایه علم می داند. این نظریه، در مقابل دیدگاه ”آروین گرایی“ (Empiricism) است که مطابق آن، علم حاصل تجربه های قابل لمس است و چیزی که با تجربه های ملموس قابل اثبات نباشد پذیرفتنی نیست.
رنه دکارت ، دانشمند فرانسوی را الهام بخش خردگرایی می دانند. او معتقد بود که ”هندسه“ تجلی بخش آرمان های علم و فلسفه است. دکارت بر این باور بود که تنها با استفاده از عقل (دلیل) می توان حقیقت های بدیهی را کشف کرد و با استفاده از این حقیقت های بدیهی، بصورت استدلالی و قیاسی می توان به سایر پدیده های علمی و فلسفی دست یافت. خردگراییِ دکارت بوسیله دانشمندان آلمانی چون ”باروک اسپینوزا“ «فلسفه دان) و ”گوتفرید ویلهلم لایبنیتز“ (فلسفه دان و ریاضی دان) تکامل یافت. هر چند فلسفه دانان آروینگرای انگلستان، نظیر جان لاک، مخالف این دیدگاه بودند.
خردگرایان بر این باورند که اصول و بنیادهای دینی، اموری درونی (فطری) و بدیهی هستند و کشف و شهود در دین الزامی نیست. با این وجود تا اوایل قرن نوزدهم، خردگرایی نقش ضددین را در الهیات ایفا می کرد!!
برای درک بهتر خردگرایی، نمونه ای را مطرح می کنم:
فرضیه: اگر جان اف کندی کمی دیگر زنده می ماند، به جنگ ویتنام پایان می داد؛ برای همین هم او را کشتند. بعلاوه، مرگ وی بشدت بر طبیعت دولت و زندگی در ایالات متحده تاثیر گذاشت.
توضیح: این فرضیه قابل لمس نیست. یعنی کسی فرض بالا را با استفاده از حواس پنجگانه خود نمی تواند اثبات کند. سند قابل لمسی نیز از این ادعا برجای نیست؛ پس از دیدگاه آروین گرایی، فرضیه ی یاد شده، نادرست و مردود است. برخی نیز ممکن است زیر تاثیر فرضیه هایی که معمولا از رادیو و تلوزیون در زمینه ترور کندی شنیده اند، فرضیه تازه را دیدگاهی خیالی دانسته و سریعا رد کنند. برخی هم که شاید سرشان برای ماجراجویی می خوارد، بی دلیل، این فرضیه را بپذیرند.
اما خردگرایان در این زمینه به ”برداشتِ منطقی از حقیقت های شناخته شده یا احتمالی“ می پردازند و این اصولا روش کار خردگرایان در همه زمینه ها است. ”نوآم چامسکی“، زبان شناس معروف، استاد دانشگاه، شهروند ایالات متحده، و منتقد سرسخت دولت آمریکا فرضیه یادشده را اینگونه بررسی می کند:
”سیاست بنیادی درباره شبه جزیره هند و چین ، در چهارچوب روابط شمال/جنوب و روابط شرق/غرب پی ریزی شده که کندی با آن مخالفتی نداشت. می ماند وفاداری به ارزش ها:
حل و فصل جنگی نامحبوب و پرهزینه در اسرع وقت، اما پس از پیروزی، امری بدیهی بود. روش های دست یابی (تاکتیک ها)، با تغییر شرایط و برداشت ها، تغییر می کرد. تغییر دولت و کشته شدن کندی، تاثیر عمده ای بر سیاست نمی گذاشت. با این کار حتی، با توجه به شرایط عینی و درک موجود از آن شرایط، تاکتیک ها هم تغییر شایانی نمی کردند.“
در اینجا اشاره به چند نکته ضروری است:
1)خردگرا بودن به معنی بی اشتباه بودن نیست. شاید فردی خردگرا باشد و اشتباه کند. شاید دو فرد که هر دو خردگرا هستند، با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند.
2)خردگرا بودن، فراتر از منطقی بودن است. بسیاری افراد منطقی هستند، اما خردگرا نیستند. چنانکه میان پیروان مکتب های مخالف خردگرایی نیز افراد منطقی بسیاری را می توان برشمرد.
ویکی پدیا
دانشنامه رشد