PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان تعبیر رای خدا



GUNNER_2020
25th August 2011, 12:31 PM
دو نفر با هم رفيق بودند. روزي جمعه كه تعطيل اين‌ها بود، اين دو نفر يكي به او يكي گفت: «ما امروز تعطيلي‌مونه، كجا بريم، چكار كنيم؟» او يكي رفيقه گفت: «بيا بريم حمام، از حمام بريم مسجد نماز، اون‌وقت ديگه شبه، مي‌ريم منزل» اون يكي رفيقه گفت: «نه، بيا يه بطر عرق بگيريم، بريم يه جا خانم‌بازي» اين گفت: «نه، من نميام.»

اين رفت حمام و از حمام رفت مسجد، از مسجد كه در آمد بيرون يه آجري سر در مسجد افتاد، خورد تو سرش، شكست. اون يكي رفت يه بطري عرق گرفت و رفت خانم‌بازي، وقتي كه از اونجا آمد بيرون يه اسكناس صدتومني پيدا كرد. صد تومن پول پيدا كرد!

وقتي كه اين‌ها غروب به‌هم رسيدند، گفت: «برادر چرا سرتو بستي؟» گفت: «از مسجد كه آمدن بيرون، يه آجر افتاد سرم شكست.» گفت: «خوب، اگه با من بودي راي [راه] خدا نرفته بودي، سرت نمي‌شكست، من رفتم از اون طرف، صد تومن پيدا كردم.» گفت: «پس از امام بپرسيم هر كه راي خدا بره، اين مزدشه؟»

رفتند خدمت امام. وقتي كه اين عرضو به امام كردند، امام در جواب فرمود كه اين آدم امروز مقدرش بود كه زير هوار بره، بميره. چون رو به خدا رفت، خداوند عالم رحم كرد، فقط اين آجر رو سرش افتاد و تو آدم امروز هزارتومن مقدرت بود پيدا كني، چون راه شيطوني رفتي، نهصد تومنش افتاد مصالح به اين صد تومن شد.

صاصائیل
28th August 2011, 08:32 AM
با خوندن این مطالب آدم تو فکر میره که چیزهای خوبیکه نصیبش میشه بابت چکارایی بوده!و همچنین چیزای بد.
خیلی ممنون[tashvigh]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد