شاهزاده کوچولو
21st August 2011, 10:42 AM
ابوالحسن امیر خسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی زبان هندوستان در سال ۶۳۲ - ۶۵۱ هجری - در دهلی ولادت یافت. پدرش امیر سیف الدین محمود هنگام حمله مغولان به هندوستان فرار کرد. در آنجا ازدواج کرد و به دربار شمس الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/7/76/Nezamaldin_complex_11-2010_%2816%29.JPG/250px-Nezamaldin_complex_11-2010_%2816%29.JPG (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2588%25D9%2586%2 5D8%25AF%25D9%2587%3ANezamaldin_complex_11-2010_%252816%2529.JPG) http://bits.wikimedia.org/skins-1.17/common/images/magnify-clip.png (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2588%25D9%2586%2 5D8%25AF%25D9%2587%3ANezamaldin_complex_11-2010_%252816%2529.JPG)
مقبره امیر خسرو دهلوی در مجموعه درگاه نظامالدین اولیاء (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%2586%25D8%25B8%25D8%25A7%25D9%2585%2 5E2%2580%258C%25D8%25A7%25D9%2584%25D8%25AF%25DB%2 58C%25D9%2586_%25D8%25A7%25D9%2588%25D9%2584%25DB% 258C%25D8%25A7%25D8%25A1)، دهلی (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AF%25D9%2587%25D9%2584%25DB%258C) هندوستان (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%2587%25D9%2586%25D8%25AF%25D9%2588%2 5D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586)
امیر خسرو مانند پدر که سمت امیر الامرایی داشت در دربار قرب و عزت یافته بود و مدتی در درگاه جلال الدین فیروز شاه اقامت داشت و لقب امیری گرفت
در محضر یکی از بزرگترین و مشهور ترین مشایخ و عارفان یعنی شیخ نظام الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیاء شاگردی کرد. امیر خسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت سلاطین و امرا بود هیچ گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسله عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی میداشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد
مدت کوتاهی پس از وفا نظام الدین اولیائ امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ - ۷۲۵ هجری - در گذش و نزدیک شیخ به خاک سپرده شد.
خسرو به سبب آشنایی با زبانهای فارسی، ترکی ف عربی و هندی اطلاعات نسبتا خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینههای مختلف سرودهاست. موسیقی هندی و ایرانی را به خوبی میشناخت. در غزل سرایی پیرو سعدی بود و با توجه به بعضی از غزلهای حافظ، مشخص میشود که وی با اشعار و غزلیات خسرو اشنایی داشته و تا حدب تحت تاثیر او بودهاست.
شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به خصوص ابداعات و نوآوریهای امیر خسرو پیروی کردهاند.
یان ریپکا درباره خمسه امیر خسرو معتقد است: اهمیت آثار امیر خسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشم گیر است که در خمسه او داستانهای رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده میشود که موضوعهای آنها را از نظامی اقتباس کردهاست. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکلهای گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوعها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشتهاست ; اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نسیت که این تنزل سطح با سلیقه مردم زمان خسرو هم اهنگ بودهاست
پدر امیرخسرو، امیر سیفالدین محمود دهلوی از مردم کش (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DA%25A9%25D8%25B4%26ac tion%3Dedit%26redlink%3D1%26preload%3D%25D8%25A7%2 5D9%2584%25DA%25AF%25D9%2588%3A%25D8%25A7%25DB%258 C%25D8%25AC%25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25D9%2585%25D9% 2582%25D8%25A7%25D9%2584%25D9%2587%2F%25D8%25A7%25 D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25AE%25D9%2588%25D8%25A7%25 D9%2586%25E2%2580%258C%25D8%25A8%25D9%2586%25D8%25 AF%25DB%258C%26editintro%3D%25D8%25A7%25D9%2584%25 DA%25AF%25D9%2588%3A%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25AC %25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%2 5A7%25D9%2584%25D9%2587%2F%25D8%25A7%25D8%25AF%25D B%258C%25D8%25AA%25E2%2580%258C%25D9%2586%25D9%258 8%25D8%25AA%25DB%258C%25D8%25B3%26summary%3D%25D8% 25A7%25DB%258C%25D8%25AC%25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25 DB%258C%25DA%25A9%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7 %25D9%2584%25D9%2587%2B%25D9%2586%25D9%2588%2B%25D 8%25A7%25D8%25B2%2B%25D8%25B7%25D8%25B1%25DB%258C% 25D9%2582%2B%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25AC%25D8%25 A7%25D8%25AF%25DA%25AF%25D8%25B1%26nosummary%3D%26 prefix%3D%26minor%3D%26create%3D%25D8%25AF%25D8%25 B1%25D8%25B3%25D8%25AA%2B%25DA%25A9%25D8%25B1%25D8 %25AF%25D9%2586%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7%2 5D9%2584%25D9%2587%2B%25D8%25AC%25D8%25AF%25DB%258 C%25D8%25AF) ترکستان (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AA%25D8%25B1%25DA%25A9%25D8%25B3%2 5D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586) بود. وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AF%25D9%2587%25D9%2584%25DB%258C) گذراند و پس از چندی در حلقه ارادت شیخ نظامالدین اولیا (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25B4%25DB%258C%25D8%25AE_%25D9%2586% 25D8%25B8%25D8%25A7%25D9%2585%25E2%2580%258C%25D8% 25A7%25D9%2584%25D8%25AF%25DB%258C%25D9%2586_%25D8 %25A7%25D9%2588%25D9%2584%25DB%258C%25D8%25A7) درآمد، او در غزل از سعدی پیروی نموده و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود میجست.
نکاتی جالب از زندگی امیر خسرو
و نیز آوردهاند که نورالدین عبدالرحمان جامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C) (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و در کار و حال هر دو مشابهتها و همانندیهای قابل ملاحظهاست که عبارتند از: ۱) هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشتهاند. ۲) هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کردهاند. ۳) امیرخسرو در منظومه قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیدهای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کردهاست. ۴) هر دو اثر منثور پدید آوردهاند. ۵) هر دو با تصوّف رابطه دارند.
امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C) میکند؛ هر چند به قصیده او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزلهای او به واسطه معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمی یابند، مقبول همه کس افتادهاست. خمسه نظامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C) را کسی به از وی جواب نداده است؛ و ورای آن مثنویهای دیگر دارد. بهارستان جامی، ص ۱۰۶
این سخن جامع و بالنسبه دقیق، داوری یکی از بزرگترین صاحب نظران قرن نهم، در ادب و عرفان و شعر فارسی است، جامی، نورالدین عبدالرحمان (م: ۸۹۸ هـ. ق)، از مؤلفان و گویندگانی که بیش از دیگر شاعران ایرانی با امیرخسرو دهلوی وآثار او الفت داشته و عمری را، در اندیشیدن به پنج گنج نظامی و پیروی از او گذرانیدهاست. از جانب دیگر، این داوری در روضه هفتم بهارستان، از مؤلّفات سالهای کمال و بلوغ ادبی جامی است (سال ۸۹۲ هـ. ق)، و به تمامی نتیجه تأمّلات و مطالعات مستمر او در شعر امیرخسرو دهلوی؛ و بنابراین جای آن دارد که ملاحظات انتقادی آن روز وی، پیش درآمد مناسبی باشد برای آرای بسیاری از محققان معاصر که در باب شعر امیرخسرو اظهارنظر کرده اند؛ هرچند ممکن است سخن او با توجه به بعضی از معیارهای امروزینه نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن به خصوص آن چه درباره غزل امیرخسرو و خاقانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C) است، قابل تأمّل باشد.
داوری جامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C) درباره شعر امیرخسرو را در مقدمهای که بر تحفه الاحرار خود نوشتهاست و هم در چند جا از منظومههای او میبینیم [هفت اورنگ، صص ۳۶۶، ۷۵۹، ۹۰۹ و۹۲۷]، اما توجه خاص او تنها به شخصیت شاعری امیرخسرو محدود نیست؛ چرا که امیرخسرو، به سبب رابطه اش با تصوف و نسبتش به یکی از نمایندگان معروف آن در شبه قاره آن روز، یعنی نظام الدین اولیا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9 %84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D8% A7&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) (محمدبن احمد، م: ۷۲۵ هـ. ق)، شیخ مشهور چشتیه، قابلیت آن را یافتهاست که در حلقه مشایخ صوفیه درآید وکسی را که در تصوف اسلامی، تذکره جامعی را تألیف میکند، به معرفی و ذکر احوال خود الزام دارد. البته آن چه در نفحات الانس [صص ۶۰۷-۶۰۸] درباره وی میخوانیم، گزارش مجملی است از سوانح زندگی امیرخسرو با اتّکا به منابعی که جامی در اختیار داشتهاست، چون تاریخ هند(= تاریخ فیروزشاهی، تألیف ضیاءالدین برنی) و بعضی از روایاتی که از زبان مریدان و هواداران گفته میشدهاست و چه بسا در بعضی از آن مطالب جای سخن و تردید نیز هست، جز این عبارت که معرّف مقام روحانی شاعر صوفی، و رای و نظر شخصی جامی است: وی را از مشرب عشق و محبت، چاشنی تمام بودهاست، چنان چه [به جای چنان که] در سخنان وی ظاهر است، و صاحب سماع و وجد و حال بودهاست. نفحات الانس، ص ۶۰۸ این سخن، یعنی برخورداری امیرخسرو از عشق و تصوف، در حقیقت، فلسفه حضور او در جمع صوفیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%D8%A7%D9%86) است، درعین این که به رابطه شعر (مخصوصاً غزل) او با عشق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B4%D9%82) و محبت بازمی گردد، همان «سوز و درد»ی که در این بیت به آن اشاره شدهاست:
جامی از خسرو همی گیرد طریق سوز و درد طور او نبود خیالات محال انگیختن
دیوان جامی، ص۶۱۴ اما، در واقع، اشاره ضمنی بیت، بیش از آنکه «طور» و طرز شعر جامی را معرفی کند، درباره نوع غزل امیرخسرو صادق است، نوع غالب در غزلیات او؛ به خصوص که جامی با توجه کمتری نسبت به انگیختن خیال (و به گفته او: خیال محال)، انواع تصویرگریهای طرفهای که در شعر نظامی دیده میشود و در خیال بندیهای تازهای که بعضی از شاعران روزگار جامی و پس از آن، بدان دل بستهاند، بخش اعظم غزلیات خود را، با گرفتاری به دام بعضی تکلفها، از جوهر سوز و درد کم رنگ کردهاست. آنچه گفتیم، به تناسب مجال سخن، اشارهای به نوشتههای جامی درباره امیرخسرو و حضور او در مجموعه شاعران بهارستان و صوفیان نفحات الانس بود، امّا خوانندهای که در شعر و احوال این دو گوینده تأملی دارد و آثار آنها را با یکدیگر میسنجد، آشکارا سیر نوسانی شعر و ادب فارسی را در شبه قاره خواهد دید و تأثیر شاعر دهلوی (م:۷۲۵ هـ. ق) را در آثار نماینده اول حوزه فرهنگی و ادبی هرات قرن نهم درخواهد یافت، و نیز خواهد دید که در فضای ذهنی جامی که در ساحتی از اندیشه خود شیفته محیی الدین عربی اندلسی (م: ۶۳۸ هـ. ق) است، شرق و غرب به یکدیگر نزدیک شدهاست، اما وقتی دریابد که این نزدیکی و مقارنت در حال و هوای فرو بسته تقلید و آبشخور تنک مایه هنری نتواستهاست به پیوندی مولد بینجامد و ناسازی و ناهمسویی عقیم، تنها همانندیهایی صوری به بار آوردهاست، بی تردید دریغها و حسرتها خواهد خورد. به هر حال بد نیست که به بعضی از مشابهتهایی که در کار و حال جامی و امیرخسرو آشکار است و نتیجه آن تأثیرپذیری هاست، اشاره کنیم.
۱ـ امیرخسرو و جامی، هر دو، در حیات هنری خود، معطوف به گذشتهاند و در مجموعه آثارشان کمتر اثری میتوان یافت که اهتمام خاطر آنها را به آیندهای دور و به کشف چشم انداز تازهای در هنر و ادب نشان دهد. از این رو هر دو با اعتقاد به هنرمندیها و اقرار به استادی «داستان سرای گنجه» مثنویهایی ساختهاند، اما هیچ یک به ساختن نظیرههای پنجگانه بسنده نکردهاند. و ساختههای آنها را در برابر پنج گنج نظامی، ثمانیه خسرویه امیرخسرو دهلوی و هفت اورنگ جامی شدهاست. رابطه شعر امیرخسرو با سعدی مشهور است و بهارستان نیز توجّه جامی را به پدیدآورنده بزرگ گلستان به خوبی نشان میدهد، اما گذشته از این، هر دو شاعر «متفّنن» با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشتهاند. به عنوان نمونه هر دو به اقتفای «مرآه النّظر» خاقانی قصیدهای ساختهاند: «مرآه الصّفا» و «جلاء الرّوح». این قصاید از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافتهاست و بعضی از گویندگان دیگر هم از آنها پیروی کردهاند. قصیده خاقانی چنین آغاز میشود:
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش دم تسلیم سرعًشر و سر زانو دبستانش
دیوان خاقانی، ص۲۰۹ و مطلع«مرآه الصّفا»ی امیرخسرو:
دلم طفل است و پیر عشق استاد زبان دانش سواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش
وآغاز «جلاء الرّوح» جامی که یکی از بهترین قصاید اوست، چنین است:
معلم کیست عشق و کنج خاموشی دبستانش سَبق نادانی و دانا دلم طفل سبق خوانش
دیوان جامی، ص۴۹ ۲ـ امیرخسرو، در سالهایی از اواخر دوره شاعری ـ احتمالا ـ دیوان خود را در پنج دفتر مرتب کرد و آنها در تحفه الصّغر، وسط الحیات، غرّه الکمال، بقیّه نقیّه و نهایه الکمال نامید. جامی نیز، دیوان سه گانه خود را که برحسب حروف تهجّی تنظیم کرده بود، در سال هشتصد و نود و هفت، به توصیه امیرعلی شیرنوایی و با اقتدا به امیرخسرو [جامی، ص۲۱۰؛ خمسه المتحیرین، ص۵۳] فاتحه الشباب، واسطه العقد و خاتمه الحیات نامید.
۳ـ امیرخسرو، در منظومه قران السّعدین که در سی و شش سالگی ساخت، عنوانهای فصول و ابواب کتاب را چنان ترتیب داد که قصیدهای از متفرعات بحر رمل مثمّن از آن حاصل میشود [تاریخ ادبیات در ایران، ص۷۸۰]، و عجبا که جامی هم در کمال شاعری خود، بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کرد؛ کاری که در همان سالها، یا چند سالی پس از آن، مکتبی شیرازی در مثنوی لیلی و مجنون خود چنین کرد.
۴ـ با اینکه جمع آمدن کمال هنر در نظم و نثر، در یک شخص، دیریاب و به قول ادبای ما «متعذّر» است و دولت این هنر در تاریخ نثر و نظم فارسی، به راستی، به قلم شیرین شیخ شیراز اختصاص یافتهاست، این دو شاعر، امیرخسرو و جامی، علاوه بر آنکه در فراوانی آثار، همانندی تامی دارند و شعرشان در حد خود مشهور است، در نثر هم، هر یک مجموعهای پدید آوردهاند که در جای خود خواندنی است.
۵ـ مشابهت آشکار دیگری که به همانندی حوزه فرهنگی امیرخسرو و جامی مربوط است، و البته مانند فقرات پیشین چنان نیست که به اختیار انتخاب کرده باشند، رابطه آنان با تصوف است که برای هر دو از روزگار جوانی پدید آمده است؛ امیرخسرو از زمان بلوغ به نظام الدین اولیا نسبت و ارادت یافت و این پیوند کم و بیش تا پایان عمر ادامه داشت، و حتی چنان که گفتهاند در گذشت شاعر شش ماه پس از وفات شیخ و در سوگ فقدان مراد بود [سیرالاولیاء، ص۳۰۵] و جامی هم به گفته خود او [نفحات الانس، ص۳۹۸] کودکی پنج ساله بود که به دیدار خواجه محمد پارسا (م: ۸۳۲ هـ. ق) رسید و به برکت نظر او نهال علاقه به تصوف و ارادت به خواجگان نقشبندیه در نهاد او جوانه زد و تا پایان عمر او را در سایه خود نشاند. امّا این مشابهت در ارتباط با تصوف و مشایخ صوفیه، با کیفیت عمل آنها تفاوتهایی یافت: امیرخسرو بیشتر کار و زندگی خود را در خدمت پادشاهان و امیران گذراند و آنها را به شیوههای مختلف ستود؛ و این کار، چنان که میدانیم، با احوال صوفیان، در بنیاد خود، ناسازگاری دارد؛ گیرم که شاعر گه گاه و بارها با مرشد خود تجدید بیعت کند و بر سر ستایش او بازگردد؛ در حالی که خاطر جامی پیوسته با محیی الدین عربی بود و اندیشههای او را میکاوید و در سلوک هم به طریق نقشبندیان میرفت و به عبیدالله احرار ارادت میورزید و سخنش در باب امیرعلی شیرنوایی و سلطان حسین بایقرا کمتر رنگ و بوی ستایشگران را داشت. هنوز درباره امیرخسرو، خسرو زبان فارسی در هند، بعضی از احوال خاص او و رابطه جامی با شعر امیرخسرو، سخنان گفتنی فراوان هست که ذکر آنها از حوصله این مجال کوتاه بیرون است. این سخن تنها قطرهای ازآن دریاست.
گزیدهای از اشعار امیر خسرو دهلوی
ای زلف چلیپای تو غارتگر دینها وی کرده گمانِ دهنت رفع یقینها
زینسان که بکشتی به شکر خنده جها نیخواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها
گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کن هر جا که چکد آب دو چشمم به زمینها
دشوار رود مهر تو از سینهٔ خسرو ماندهاست چو نقشی که بماند به نگینها
*************
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
من میزده دوشم شاید که خیال تو امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
*************
جراحت جگر خستگان چه میپرسی؟ ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟
*************
رفتند رفیقان دل صد پاره ببردند کردند رها دامن صد پاره ما را
*************آوردهام شفیع دل زار خویش را پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
ایدوستی که هست خراش دلم از تو مرهم نمیدهی دل افکار خویش را
آزاد بندهای که به پایت فتاد و مرد وآزاد کرد جان گرفتار خویش را
بنمای قد خویش که از بهردیدنت تربر کنیم بخت نگونساز خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل از سر رواج ده روش کار خویش را
دشنام از زبان توام میکند هوس تعظیم کن به این قدری یار خویش را
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/7/76/Nezamaldin_complex_11-2010_%2816%29.JPG/250px-Nezamaldin_complex_11-2010_%2816%29.JPG (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2588%25D9%2586%2 5D8%25AF%25D9%2587%3ANezamaldin_complex_11-2010_%252816%2529.JPG) http://bits.wikimedia.org/skins-1.17/common/images/magnify-clip.png (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%25BE%25D8%25B1%25D9%2588%25D9%2586%2 5D8%25AF%25D9%2587%3ANezamaldin_complex_11-2010_%252816%2529.JPG)
مقبره امیر خسرو دهلوی در مجموعه درگاه نظامالدین اولیاء (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%2586%25D8%25B8%25D8%25A7%25D9%2585%2 5E2%2580%258C%25D8%25A7%25D9%2584%25D8%25AF%25DB%2 58C%25D9%2586_%25D8%25A7%25D9%2588%25D9%2584%25DB% 258C%25D8%25A7%25D8%25A1)، دهلی (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AF%25D9%2587%25D9%2584%25DB%258C) هندوستان (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D9%2587%25D9%2586%25D8%25AF%25D9%2588%2 5D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586)
امیر خسرو مانند پدر که سمت امیر الامرایی داشت در دربار قرب و عزت یافته بود و مدتی در درگاه جلال الدین فیروز شاه اقامت داشت و لقب امیری گرفت
در محضر یکی از بزرگترین و مشهور ترین مشایخ و عارفان یعنی شیخ نظام الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیاء شاگردی کرد. امیر خسرو برای پیر و مراد خود احترم فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت سلاطین و امرا بود هیچ گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسله عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی میداشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد
مدت کوتاهی پس از وفا نظام الدین اولیائ امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ - ۷۲۵ هجری - در گذش و نزدیک شیخ به خاک سپرده شد.
خسرو به سبب آشنایی با زبانهای فارسی، ترکی ف عربی و هندی اطلاعات نسبتا خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینههای مختلف سرودهاست. موسیقی هندی و ایرانی را به خوبی میشناخت. در غزل سرایی پیرو سعدی بود و با توجه به بعضی از غزلهای حافظ، مشخص میشود که وی با اشعار و غزلیات خسرو اشنایی داشته و تا حدب تحت تاثیر او بودهاست.
شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به خصوص ابداعات و نوآوریهای امیر خسرو پیروی کردهاند.
یان ریپکا درباره خمسه امیر خسرو معتقد است: اهمیت آثار امیر خسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشم گیر است که در خمسه او داستانهای رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده میشود که موضوعهای آنها را از نظامی اقتباس کردهاست. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکلهای گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوعها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشتهاست ; اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نسیت که این تنزل سطح با سلیقه مردم زمان خسرو هم اهنگ بودهاست
پدر امیرخسرو، امیر سیفالدین محمود دهلوی از مردم کش (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fw%2Findex.php%3Ftitle%3D%25DA%25A9%25D8%25B4%26ac tion%3Dedit%26redlink%3D1%26preload%3D%25D8%25A7%2 5D9%2584%25DA%25AF%25D9%2588%3A%25D8%25A7%25DB%258 C%25D8%25AC%25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25D9%2585%25D9% 2582%25D8%25A7%25D9%2584%25D9%2587%2F%25D8%25A7%25 D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25AE%25D9%2588%25D8%25A7%25 D9%2586%25E2%2580%258C%25D8%25A8%25D9%2586%25D8%25 AF%25DB%258C%26editintro%3D%25D8%25A7%25D9%2584%25 DA%25AF%25D9%2588%3A%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25AC %25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%2 5A7%25D9%2584%25D9%2587%2F%25D8%25A7%25D8%25AF%25D B%258C%25D8%25AA%25E2%2580%258C%25D9%2586%25D9%258 8%25D8%25AA%25DB%258C%25D8%25B3%26summary%3D%25D8% 25A7%25DB%258C%25D8%25AC%25D8%25A7%25D8%25AF%2B%25 DB%258C%25DA%25A9%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7 %25D9%2584%25D9%2587%2B%25D9%2586%25D9%2588%2B%25D 8%25A7%25D8%25B2%2B%25D8%25B7%25D8%25B1%25DB%258C% 25D9%2582%2B%25D8%25A7%25DB%258C%25D8%25AC%25D8%25 A7%25D8%25AF%25DA%25AF%25D8%25B1%26nosummary%3D%26 prefix%3D%26minor%3D%26create%3D%25D8%25AF%25D8%25 B1%25D8%25B3%25D8%25AA%2B%25DA%25A9%25D8%25B1%25D8 %25AF%25D9%2586%2B%25D9%2585%25D9%2582%25D8%25A7%2 5D9%2584%25D9%2587%2B%25D8%25AC%25D8%25AF%25DB%258 C%25D8%25AF) ترکستان (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AA%25D8%25B1%25DA%25A9%25D8%25B3%2 5D8%25AA%25D8%25A7%25D9%2586) بود. وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25AF%25D9%2587%25D9%2584%25DB%258C) گذراند و پس از چندی در حلقه ارادت شیخ نظامالدین اولیا (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Ffa.wikipedia.org%2 Fwiki%2F%25D8%25B4%25DB%258C%25D8%25AE_%25D9%2586% 25D8%25B8%25D8%25A7%25D9%2585%25E2%2580%258C%25D8% 25A7%25D9%2584%25D8%25AF%25DB%258C%25D9%2586_%25D8 %25A7%25D9%2588%25D9%2584%25DB%258C%25D8%25A7) درآمد، او در غزل از سعدی پیروی نموده و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود میجست.
نکاتی جالب از زندگی امیر خسرو
و نیز آوردهاند که نورالدین عبدالرحمان جامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C) (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و در کار و حال هر دو مشابهتها و همانندیهای قابل ملاحظهاست که عبارتند از: ۱) هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشتهاند. ۲) هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کردهاند. ۳) امیرخسرو در منظومه قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیدهای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کردهاست. ۴) هر دو اثر منثور پدید آوردهاند. ۵) هر دو با تصوّف رابطه دارند.
امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C) میکند؛ هر چند به قصیده او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزلهای او به واسطه معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمی یابند، مقبول همه کس افتادهاست. خمسه نظامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C) را کسی به از وی جواب نداده است؛ و ورای آن مثنویهای دیگر دارد. بهارستان جامی، ص ۱۰۶
این سخن جامع و بالنسبه دقیق، داوری یکی از بزرگترین صاحب نظران قرن نهم، در ادب و عرفان و شعر فارسی است، جامی، نورالدین عبدالرحمان (م: ۸۹۸ هـ. ق)، از مؤلفان و گویندگانی که بیش از دیگر شاعران ایرانی با امیرخسرو دهلوی وآثار او الفت داشته و عمری را، در اندیشیدن به پنج گنج نظامی و پیروی از او گذرانیدهاست. از جانب دیگر، این داوری در روضه هفتم بهارستان، از مؤلّفات سالهای کمال و بلوغ ادبی جامی است (سال ۸۹۲ هـ. ق)، و به تمامی نتیجه تأمّلات و مطالعات مستمر او در شعر امیرخسرو دهلوی؛ و بنابراین جای آن دارد که ملاحظات انتقادی آن روز وی، پیش درآمد مناسبی باشد برای آرای بسیاری از محققان معاصر که در باب شعر امیرخسرو اظهارنظر کرده اند؛ هرچند ممکن است سخن او با توجه به بعضی از معیارهای امروزینه نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن به خصوص آن چه درباره غزل امیرخسرو و خاقانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C) است، قابل تأمّل باشد.
داوری جامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C) درباره شعر امیرخسرو را در مقدمهای که بر تحفه الاحرار خود نوشتهاست و هم در چند جا از منظومههای او میبینیم [هفت اورنگ، صص ۳۶۶، ۷۵۹، ۹۰۹ و۹۲۷]، اما توجه خاص او تنها به شخصیت شاعری امیرخسرو محدود نیست؛ چرا که امیرخسرو، به سبب رابطه اش با تصوف و نسبتش به یکی از نمایندگان معروف آن در شبه قاره آن روز، یعنی نظام الدین اولیا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9 %84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D8% A7&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) (محمدبن احمد، م: ۷۲۵ هـ. ق)، شیخ مشهور چشتیه، قابلیت آن را یافتهاست که در حلقه مشایخ صوفیه درآید وکسی را که در تصوف اسلامی، تذکره جامعی را تألیف میکند، به معرفی و ذکر احوال خود الزام دارد. البته آن چه در نفحات الانس [صص ۶۰۷-۶۰۸] درباره وی میخوانیم، گزارش مجملی است از سوانح زندگی امیرخسرو با اتّکا به منابعی که جامی در اختیار داشتهاست، چون تاریخ هند(= تاریخ فیروزشاهی، تألیف ضیاءالدین برنی) و بعضی از روایاتی که از زبان مریدان و هواداران گفته میشدهاست و چه بسا در بعضی از آن مطالب جای سخن و تردید نیز هست، جز این عبارت که معرّف مقام روحانی شاعر صوفی، و رای و نظر شخصی جامی است: وی را از مشرب عشق و محبت، چاشنی تمام بودهاست، چنان چه [به جای چنان که] در سخنان وی ظاهر است، و صاحب سماع و وجد و حال بودهاست. نفحات الانس، ص ۶۰۸ این سخن، یعنی برخورداری امیرخسرو از عشق و تصوف، در حقیقت، فلسفه حضور او در جمع صوفیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%D8%A7%D9%86) است، درعین این که به رابطه شعر (مخصوصاً غزل) او با عشق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B4%D9%82) و محبت بازمی گردد، همان «سوز و درد»ی که در این بیت به آن اشاره شدهاست:
جامی از خسرو همی گیرد طریق سوز و درد طور او نبود خیالات محال انگیختن
دیوان جامی، ص۶۱۴ اما، در واقع، اشاره ضمنی بیت، بیش از آنکه «طور» و طرز شعر جامی را معرفی کند، درباره نوع غزل امیرخسرو صادق است، نوع غالب در غزلیات او؛ به خصوص که جامی با توجه کمتری نسبت به انگیختن خیال (و به گفته او: خیال محال)، انواع تصویرگریهای طرفهای که در شعر نظامی دیده میشود و در خیال بندیهای تازهای که بعضی از شاعران روزگار جامی و پس از آن، بدان دل بستهاند، بخش اعظم غزلیات خود را، با گرفتاری به دام بعضی تکلفها، از جوهر سوز و درد کم رنگ کردهاست. آنچه گفتیم، به تناسب مجال سخن، اشارهای به نوشتههای جامی درباره امیرخسرو و حضور او در مجموعه شاعران بهارستان و صوفیان نفحات الانس بود، امّا خوانندهای که در شعر و احوال این دو گوینده تأملی دارد و آثار آنها را با یکدیگر میسنجد، آشکارا سیر نوسانی شعر و ادب فارسی را در شبه قاره خواهد دید و تأثیر شاعر دهلوی (م:۷۲۵ هـ. ق) را در آثار نماینده اول حوزه فرهنگی و ادبی هرات قرن نهم درخواهد یافت، و نیز خواهد دید که در فضای ذهنی جامی که در ساحتی از اندیشه خود شیفته محیی الدین عربی اندلسی (م: ۶۳۸ هـ. ق) است، شرق و غرب به یکدیگر نزدیک شدهاست، اما وقتی دریابد که این نزدیکی و مقارنت در حال و هوای فرو بسته تقلید و آبشخور تنک مایه هنری نتواستهاست به پیوندی مولد بینجامد و ناسازی و ناهمسویی عقیم، تنها همانندیهایی صوری به بار آوردهاست، بی تردید دریغها و حسرتها خواهد خورد. به هر حال بد نیست که به بعضی از مشابهتهایی که در کار و حال جامی و امیرخسرو آشکار است و نتیجه آن تأثیرپذیری هاست، اشاره کنیم.
۱ـ امیرخسرو و جامی، هر دو، در حیات هنری خود، معطوف به گذشتهاند و در مجموعه آثارشان کمتر اثری میتوان یافت که اهتمام خاطر آنها را به آیندهای دور و به کشف چشم انداز تازهای در هنر و ادب نشان دهد. از این رو هر دو با اعتقاد به هنرمندیها و اقرار به استادی «داستان سرای گنجه» مثنویهایی ساختهاند، اما هیچ یک به ساختن نظیرههای پنجگانه بسنده نکردهاند. و ساختههای آنها را در برابر پنج گنج نظامی، ثمانیه خسرویه امیرخسرو دهلوی و هفت اورنگ جامی شدهاست. رابطه شعر امیرخسرو با سعدی مشهور است و بهارستان نیز توجّه جامی را به پدیدآورنده بزرگ گلستان به خوبی نشان میدهد، اما گذشته از این، هر دو شاعر «متفّنن» با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشتهاند. به عنوان نمونه هر دو به اقتفای «مرآه النّظر» خاقانی قصیدهای ساختهاند: «مرآه الصّفا» و «جلاء الرّوح». این قصاید از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافتهاست و بعضی از گویندگان دیگر هم از آنها پیروی کردهاند. قصیده خاقانی چنین آغاز میشود:
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش دم تسلیم سرعًشر و سر زانو دبستانش
دیوان خاقانی، ص۲۰۹ و مطلع«مرآه الصّفا»ی امیرخسرو:
دلم طفل است و پیر عشق استاد زبان دانش سواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش
وآغاز «جلاء الرّوح» جامی که یکی از بهترین قصاید اوست، چنین است:
معلم کیست عشق و کنج خاموشی دبستانش سَبق نادانی و دانا دلم طفل سبق خوانش
دیوان جامی، ص۴۹ ۲ـ امیرخسرو، در سالهایی از اواخر دوره شاعری ـ احتمالا ـ دیوان خود را در پنج دفتر مرتب کرد و آنها در تحفه الصّغر، وسط الحیات، غرّه الکمال، بقیّه نقیّه و نهایه الکمال نامید. جامی نیز، دیوان سه گانه خود را که برحسب حروف تهجّی تنظیم کرده بود، در سال هشتصد و نود و هفت، به توصیه امیرعلی شیرنوایی و با اقتدا به امیرخسرو [جامی، ص۲۱۰؛ خمسه المتحیرین، ص۵۳] فاتحه الشباب، واسطه العقد و خاتمه الحیات نامید.
۳ـ امیرخسرو، در منظومه قران السّعدین که در سی و شش سالگی ساخت، عنوانهای فصول و ابواب کتاب را چنان ترتیب داد که قصیدهای از متفرعات بحر رمل مثمّن از آن حاصل میشود [تاریخ ادبیات در ایران، ص۷۸۰]، و عجبا که جامی هم در کمال شاعری خود، بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کرد؛ کاری که در همان سالها، یا چند سالی پس از آن، مکتبی شیرازی در مثنوی لیلی و مجنون خود چنین کرد.
۴ـ با اینکه جمع آمدن کمال هنر در نظم و نثر، در یک شخص، دیریاب و به قول ادبای ما «متعذّر» است و دولت این هنر در تاریخ نثر و نظم فارسی، به راستی، به قلم شیرین شیخ شیراز اختصاص یافتهاست، این دو شاعر، امیرخسرو و جامی، علاوه بر آنکه در فراوانی آثار، همانندی تامی دارند و شعرشان در حد خود مشهور است، در نثر هم، هر یک مجموعهای پدید آوردهاند که در جای خود خواندنی است.
۵ـ مشابهت آشکار دیگری که به همانندی حوزه فرهنگی امیرخسرو و جامی مربوط است، و البته مانند فقرات پیشین چنان نیست که به اختیار انتخاب کرده باشند، رابطه آنان با تصوف است که برای هر دو از روزگار جوانی پدید آمده است؛ امیرخسرو از زمان بلوغ به نظام الدین اولیا نسبت و ارادت یافت و این پیوند کم و بیش تا پایان عمر ادامه داشت، و حتی چنان که گفتهاند در گذشت شاعر شش ماه پس از وفات شیخ و در سوگ فقدان مراد بود [سیرالاولیاء، ص۳۰۵] و جامی هم به گفته خود او [نفحات الانس، ص۳۹۸] کودکی پنج ساله بود که به دیدار خواجه محمد پارسا (م: ۸۳۲ هـ. ق) رسید و به برکت نظر او نهال علاقه به تصوف و ارادت به خواجگان نقشبندیه در نهاد او جوانه زد و تا پایان عمر او را در سایه خود نشاند. امّا این مشابهت در ارتباط با تصوف و مشایخ صوفیه، با کیفیت عمل آنها تفاوتهایی یافت: امیرخسرو بیشتر کار و زندگی خود را در خدمت پادشاهان و امیران گذراند و آنها را به شیوههای مختلف ستود؛ و این کار، چنان که میدانیم، با احوال صوفیان، در بنیاد خود، ناسازگاری دارد؛ گیرم که شاعر گه گاه و بارها با مرشد خود تجدید بیعت کند و بر سر ستایش او بازگردد؛ در حالی که خاطر جامی پیوسته با محیی الدین عربی بود و اندیشههای او را میکاوید و در سلوک هم به طریق نقشبندیان میرفت و به عبیدالله احرار ارادت میورزید و سخنش در باب امیرعلی شیرنوایی و سلطان حسین بایقرا کمتر رنگ و بوی ستایشگران را داشت. هنوز درباره امیرخسرو، خسرو زبان فارسی در هند، بعضی از احوال خاص او و رابطه جامی با شعر امیرخسرو، سخنان گفتنی فراوان هست که ذکر آنها از حوصله این مجال کوتاه بیرون است. این سخن تنها قطرهای ازآن دریاست.
گزیدهای از اشعار امیر خسرو دهلوی
ای زلف چلیپای تو غارتگر دینها وی کرده گمانِ دهنت رفع یقینها
زینسان که بکشتی به شکر خنده جها نیخواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها
گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کن هر جا که چکد آب دو چشمم به زمینها
دشوار رود مهر تو از سینهٔ خسرو ماندهاست چو نقشی که بماند به نگینها
*************
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
من میزده دوشم شاید که خیال تو امروز به یک ساغر مستانه کند ما را
*************
جراحت جگر خستگان چه میپرسی؟ ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟
*************
رفتند رفیقان دل صد پاره ببردند کردند رها دامن صد پاره ما را
*************آوردهام شفیع دل زار خویش را پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
ایدوستی که هست خراش دلم از تو مرهم نمیدهی دل افکار خویش را
آزاد بندهای که به پایت فتاد و مرد وآزاد کرد جان گرفتار خویش را
بنمای قد خویش که از بهردیدنت تربر کنیم بخت نگونساز خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل از سر رواج ده روش کار خویش را
دشنام از زبان توام میکند هوس تعظیم کن به این قدری یار خویش را