PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر اشعار رسول نجفیان



بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
اشعار رسول نجفیان




رسم زمونه (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269112&postcount=2)
مثل یک لبخند (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=3)
بی بی جان (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=4)
شب های گلوبندک (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=5)
آهوی زخمی (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=6)
تسلیت (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=7)
مرگ (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=8)
یاسهای سپید (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=9)
تنهایی (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=10)
ماریا (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=11)
زمستان (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=12)
سوخته بال (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=13)
بارون دل (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=14)
توتو خانم (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=15)
کودکی (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=16)
لالایی (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=17)
دختران قالی باف (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=18)
دوبیتی (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=19)
به همان سادگی صحنه حوض (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=20)
سبکبال (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=21)
آشفته باغ (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=22)
بی تو ‚ زمستان (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=23)
قاصدک ها (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=24)
باز هم (http://www.njavan.com/forum/showpost.php?p=269113&postcount=25)



منبع اشعار :بر گرفته ازآوای آزاد (http://www.njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.avayeazad.com% 2F)

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
رسم زمونه

عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میرن آدما‚ از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
کجاست اون کوچه ‚ چی شد اون خونه
آدماش کجان خدا می دونه
بوته ی یاس باباجون هنوز
گوشه ی باغچه توی گلدون
عطرش پیچیده تا هفت تا خونه
خودش کجاهاست خدا می دونه
میرن آدما ‚ از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
تسبیح و مهر بی بی جون هنوز
گوشه ی طاقچه توی ایوونه
خودش کجاهاست خدا می دونه
خودش کجاهاست خدا می دونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعد ها چه یادگاری
می خواد بمونه خدا می دونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
مثل یک لبخند


ندونستم موقدرش در کنارم
ولی حالا که رفته بی قرارم
نخندیدم دمی بر روی ماهش
چه سود کنون به خاکش اشکبارم
ندید از من خوشی من هم پس از او
ندیدم روی خوش از روزگارم
شدم تنها به غربت ها فراموش
خدا رحمی بکن بر حال زارم
پشیمونم ولی هیهات دیر است
حلالم کن که ما هم رهسپارم

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
بی بی جان


چایی رو زود دم کن بی بی جان
قلیونو علم کن بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
بی بی جان جانم بی بی جان
تنها کس بی کسه شی بی بی جان
عزیز و هم نفسه شی بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
بی بی جان جانم بی بی جان
دستا چروکیده ولی مهربون
چشما خسته اما چه قدر هم زبون
مونده پای اون درگاهی بی بی جان
بازم اون دو جفت دمپایی بی بی جان
سید بابا از راه می رسه چه خسته
دلش از نامردمی ها شکسته
بی بی جان جانم بی بی جان

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
شبهای گلوبندک


شبهای گلوبندک چه ناتمومه
همه کنار هم تو قهوه خونه
یه استکان چایی از دست صادق
خستگی کارو از تن می رونه
گپ زدنای تلخ با کل محمد
از بی وفایی دوره زمونه
آه غم مشتی تو دود سیگار
از اون ته های دل به آسمونه
شهرا می شه آباد با دستای ما
چه جاده ها می سازیم چه قدرا خونه
نصیب مون اما از این همه هیچ
نه خونه ای داریم و نه آشیونه
غریب و تو غربت دور از ولایت
شعریه که صادق همش می خونه
واسه زن و فرزند دلا شده تنگ
از دوری شون پنهون اشکها روونه
به زیر لب پرسید یکی با حسرت
از ماها چی بعدها می خواد بمونه
جواب دادش یاور کی گفته دنیا
به کام ما این جور تلخ باید بمونه
این شبای سرد چله بزرگه
با همه یلداییش باز بی دوومه
شبهای گلوبندک چه ناتمومه
همه کنار هم تو قهوه خونه
یه استکان چایی از دست صادق
خستگی کار رو از تن می رونه

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
آهوی زخمی


آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
آهوان رفتند در خون به خدنگ رها
دشت بی یاران وایم چو دوزخ بودا
آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
تیر زهر آگین بر پا شده است و رها
از دلش اما بنگر چه خون می چکدا
تیغ دشمن نوش بگذار هزاران شودا
وای از آن خاری کز یار بر دل خلدا
آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
پای رفتن نیست دیگر به کجا رودا
کو سرای دوست که او سر نهدا
عشق و هجرانی وایش چه ها می کشدا
بر لبش لبخند در دل چه خون می خوردا
آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا
چشمه بی آهو زین پس چه تشنه بودا
دشت بی آهو وایم چه طوفان شودا
آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها تنها ز پا می فتدا

بهـمن
20th August 2011, 04:15 PM
تسلیت


دیگر کدام نسیم نوازشگر
به لاله های داغدار
تسلیت خواهد گفت ؟
ایا کسی چراغ خواهد آورد ؟
تا آنان خویشتن خویش را در اینه ها بنگرند
و یادشان بیاید
یادشان
که شب در آستین خویش
چیزی جز مسخ نداشت

بهـمن
20th August 2011, 04:16 PM
مرگ


مرگ مرگ
ای رهاننده
دلم برای همه تنگ خواهدشد
دلم برای انگشتانم
که یک اندیشه بی حوصله را در چنگهایشان می فشارند
تنگ خواهد شد
همیشه باید رفت
همیشه باید رفت
و سرانجام یک چیز را باید
برای آخرین بار دید
دلم برای مادرم تنگ خواهد شد
دلم برای مش اسمال تنگ خواهد شد
زمان ایستاده است
زمان آن جا در انتهای سرسرای شب ایستاده است
و این منم که می گذرم
می روم در سیمای یک جسم
و شاید روزی باد
غبارم را
همراه خود
به سوی کوچه هایت بازگرداند
باید همه چیز را باور کرد
عزیزانم را در خاک پنهان می کنم
تا بوی تعفنشان آزارم ندهد
این چشمان نگران مادرم نیز
روزی در خاک خواهد گندید
باید همه چیز را باورکرد
عطر گل ها
چه یم تواند باشد
چرا توجیه بوی تعفن خاک ؟
من دیگر همه کرم ها را در ژرفنای خخاک می بینم
که از گوشت های گندیده بدنم
چگونهکنسرو می سازند
و ریشه گل ها را
از لاشه فاسدم
خود را معطر می کنند

بهـمن
20th August 2011, 04:16 PM
یاس های سپید


هر بامدادگاه
با یاد روی تو
گلهای یاس را
پرواز می دهم
به شهر فرشتگان
تو یک فرشته ای
که تنها میان جمع
افتاده ای به بند
تنهایی ترا
دیشب کبوتری
از پشت شیشه های اتاق محقرم
فریاد کرد و رفت
ای دستهای تو سرشار از خدا
ای چشمهای تو لبریز رنجها
برخیز و بال خویش
بگشای سوی عشق
که در آن دیار پاک
یک خسته دگر در انتظار توست

بهـمن
20th August 2011, 04:16 PM
تنهایی


دوستانم رفتند
تک و تنها ماندم
من با مردم شهر
من با مشد اسمال
قهوه چی گذر مدرسه مان
درد خود را زین پس
با چه کس گویم باز ؟
نان و انگورم را
با که تقسیم کنم ؟
دور از شانه دوست
در کجا افشانم
اشک چشمان پر آوزم را ؟
ای ... ای مرد تک کوچه ی من
ای ... ای آنکه ز شب باخبری
ز چه این گونه تب آلوده و فرد
خسته از کاوش راهی به سحر
در گریبانت سر
می روی و می گریی؟
صبح را می باید
با همین مردم وشبخت نمودن آغاز
با همین مشد اسمال
قهوه چی گذر مدرسه مان
با علی میکانیک
با حسن گلگیر ساز
با کارگرهای زبده آرداش خان
یا همین کل ممد
که همه باغش را
در چند جعبه تو در تو
راهی میدان کرد ست
به کجا سرگردان
سوی من پر بگشا
من خوب آگاهم
که سرانجام محبت مرگ است
مرگ در تنهایی
مرگ در آغوش
لاله های گلگون
مرگ بر روی صلیب
یک صلیب بی دست
سوی من پر بگشا
درد این تنهایی کشت مرا
سوی من پر بگشا

بهـمن
20th August 2011, 04:16 PM
ماریا

ماریا
بنواز آهنگهای خفته را
بنواز
آنان چگونه فرشتگان زمینی را
انکار می کنند
ماریا
آنگاه که تو
با پنجه های نوازشگرت
آهنگهای خفته را
به پرواز می خوانی
و
مرا به بهشتی برتر از بهشت او
ماریا
تو در جنین پنجه هایت
کدامین مسیح را خواهی پرورد ؟
تا با آوایی خوش
خلق را به نهایت مهربانی فراخواند
ماریا
ای هزاران سرشت همنامت
خفته در تو
بنواز
بنواز آهنگهای خفته را
تولدی دیگر
آنگاه که پنجه هایت
سر می دهند
آواهای آسمانی را
یاسها همسرایی می کنند
و با ضرباهنگ نسیم تو
بشارت می دهند
ور جاودانگی عشق را
بنواز
ماریا
بنواز آهنگهای خفته را بنواز

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
زمستان


برف می بارد وشهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
جسدش در کفن یاس سپید
به امید باران
همچنان پابرجسات
از میان قفس سینه او
یک قناری غمین
گشت رها
لاله ها را برچید
و به دامان سپید کفن سرو سپرد
برف می بارد و شهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
برف ها خسته و سرد
نقش ها ی داغ را می گیرند
و در آن می میرند
سرو من تنها بود
سرو من تنها رفت

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
سوخته بال


چه پروازی بود
آمدنم به سویت
ای یار
که پرچین صداقت
عرق شرم نشست
و مفهوم عشق
سر به زیر افکند
چه پروازی بود
افسوس
آن پروانه
که پروازش را
بر فراز گلهای نیلوفر می افروخت
چه حقیرانه سوخت
از کوچه فریاد می آمد
ای ... کجایی ؟
از کوچه بیداد می آمد
ای ... کجایی ؟
و من در هفت برج عشق
خود رابه تو بخشیده بودم
چه پروازی بود
آمدنم به سویت
ای یار

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
بارون دل


وقتی که بارون می گیره
چشات می افته یادم
غروبای اون دریا رو
چه جوری از دست دادم
بهار عمر گذشت و رفت
لب بومه آفتابم
ولی هنوزم یاد تو
کگه می ره از یادم ؟
به جز تو و خاطر تو
چی میکنه دلشادم ؟
خاطره ها ... خاطره ها
مگه می ره از یادم ؟
وقتی که نیستی تو دیگه
چه فایده که آزادم
مث برگای پاییزی
اسیر دست بادم
با تو پرید و پر کشید
آرزوی پروازم
بی تو شکسته بال و زار
تو دست های صیادم
عمریه که غریب و تک
تو این خراب آبادم
به هیچ جا و هیچ کسی ام
نمی رسه فریادم

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
توتو خانم


توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
چرا یه گوشه نشستی ؟
خود تو به لونه بستی ؟
آقا خروسه حیوونی
واسه تو شد قربونی
این آدمای بی خبر
با چاقو بریدنش سر
از لونه می جست رو دیوار
از دیوار روبید مجنون
از این سو می رفت به آن سو
بانگ می زد می کرد هیاهو
قوقو قوقولی قو
قوقو قوقولی قو
یعنی بلند شین از خواب
آفتاب افتاده رو سرداب
بسه تنبلا چقدر خواب
بسه تنبلا چقدر خواب
اومد تو کوچه آفتاب
بیکاره ها مست خواب
خوابای رنگ و وارنگ
از سوغاتای فرنگ
از روباهای زرنگ
از میمونای قشنگ
داشتیم می شدیم آواره
باید دید راهی نداره
بایستی می شد قربونی
آقا خروسه بیچاره
میرزآقا و مش حسن
خرو سو به چاقو بستن
مستاجرا رو هشتی
به ماتمش نشستن
میرزا رو تو دلاشون
به توپ و گلوله بستن
عروسکای بی سر
خروسا تو باغچه پرپر
اتاقا مثل زندون
ترکای سقف و بارون
پنجره های بسته
خاک پشتشون نشسته
مدرسه ها دور دور
اشکای چشم شور شور
کفشای درب و داغون
تو سرمای زمستون
آقا خروسو تو دوری
تیکه تیکه اش کردن فوری
یه رونش تو دست نعمت
یه رونش تو دست بهجت
ماهیچه های سفیدش
لای دندونای رحمت
سر جناغش شرط بستن
دو تا دست اونو شکستن
گربه ای که پیش از این ها
مث سگ ازش می ترسید
کله شو گرفت به دندون
از اتاق پرید به ایوون
پایی که می جست رو دیوار
افتاد جلو سگ هار
همیشه دور و برت بود
هر چی باشه شوهرت بود
این ادمای بی خبر
با چاقو بریدنش سر
توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
گریه نکن زار زار
رو کن به ایوان لاله زار
شوهر بی باک تو
اگر چه جون سپرده
ولی نسیم سحر
رو شونه هاش بی خبر
صدای اونو برده
دست زمون سپرده
چرا یه گوشه نشستی ؟
خودتو به لونه بستی ؟
چشماتو باز باز کن
گردنتو دراز کن
تا بشنوی صداشو
قوقولی قوقو ها شو
تو گوش جوجه هامون
تو پیچ کوچه هامون
تو کله سحرها
جاروی رفتگرها
هر جا که دیده می شه
بانگش شنیده می شه
تو گیس بید مجنون
تو سرسرا و دالون
تو قطره های بارون
تو شرشرای ناودون
تو غل غلای چشمه
خاکای خشک و تشنه
تو خط نور آفتاب
تو سایه های مهتاب
هر جا که دیده می شه
بانگش شنیده می شه
گردونه شد زیر و رو
خورشید خانم اومد تو
قوقو قوقولی قو
قوقو قوقولی قو
خروسا همش بیدارن
از خواب خوش بیزارن
واسه همینم همیشه
جونشو پاش می ذارن
میرز آقا اومد اوناهاش
مواظب جوجه هات باش
توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
چرا یه گوشه نشستی ؟
خودتو به لونه بستی ؟
آقا خروسه حیوونی
واسه تو شد قربونی

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
کودکی


به هر طرف دویدنا
دویدنا ... دویدنا
سر هر کوهی رسیدنا
ولی کسی ندیدنا
شب های دم کرده و داغ
رو پشت بوم خوابیدنا
دستا به سوی آسمون
ستاره ها رو چیدنا
با قصه های ننه جون
تو کهکشون دویدنا
زندگیای مردمو
از اون بالاها دیدنا
پریدنا ... پریدنا
به آسمون رسیدنا
پریدنا ... پریدنا
به کهکشون رسیدنا
لا به لای ستاره ها
فرشته ها رو دیدنا
بالهای نورانی شونو
گرفتن و بوسیدنا
نشونی های خدا رو
از یکی شون شنیدنا
پریدنا ... پریدنا
پیش خدا رسیدنا
با دل پرشکوه ازش
خیلی چیزا پرسیدنا
با های و هوی خروسا
از خواب خوش پریدنا
عصرای کوچه های تنگ
دنبال هم دویدنا
با هفتیرای چوبی مون
از الکی جنگیدنا
نونای خشکیده رو از
دستای هم قاپیدنا
قصه های حسن کچل
بازیای اتل متل
از دهنای گرم و پیر
شاهنامه و رستم یل
زمستونای درد و تب
رسیدنای جون به لب
جریمه های مشق شب
خوردن شلاق سر صف
رو سرو سبز مدرسه
برفا هوار وجب وجب
با آفتابه از توی حوض
کوچه رو آب پاشیدنا
دنبال ماهیای سرخ
توی لجن گردیدنا
دردای پنهون دلو
یواشکی کشیدنا
پیش بابا و ننه جون
از الکی خندیدنا
وقتی تنهایی یواش
به گوشه ای خزیدنا
اشکای چشم از گونه ها
آروم اروم غلتیدنا

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
لالایی


لالا ... لای لای ... گل پونه
بابات رفته نگیر بونه
ستاره های می گن فردا
با یه خورشید می آد خونه
از تاریکی نمی ترسید
تو شب رفته پی خورشید
برامون داره می آره
یه کوله بار نور امید
ببین از تیرگی شب
چه خورشیدی زده جوونه
زیر خاکسترای سرد
چه آتیش ها که پنهونه
او مرغ حق رو شاخه ها
داره واسه تو می خونه
از اون روزن نظر بنداز
توی باغچه پر از خونه
ببین این لاله های ما
چه داغی تو دلاشونه
ولی با این همه روشون
چه خندون و چه گلگونه

بهـمن
20th August 2011, 04:17 PM
دختران قالی باف


از آهوان قالی باف ‚ آهنگ
به گوشم می رسه با ناله چنگ
خداوندا دلم تنگه دلم تنگ
ببافم قالی با نخ های بیرنگ
ز چشم و گونه و مژگان و گیسو
زنم نقش های قالی رنگ و وارنگ
به جز لبخند تلخی روی لب ها
به رخسارم نمونده دیگه هیچ رنگ
خدایا موسم کوچ بهاره
چمن سرسبز و صحرا لاله زاره
خدا کاری بکن فرشی ببافم
بی بی بدحاله و طاقت نداره
ببافم فرشی از نقش های زیبا
به بازارش برم بفروشم آنجا
به بازارش برم بستونم اسبی
که با بیبی بکوچیم تا به صحرا
ببافم من گلی بر روی قالی
کنار چشمه ای در سبزه زاری
ببافم نقشی از آهوی صحرا
نشونم در برش اسب سیاهی
خداوندا دلم تنگه دلم تنگ
نشسته روی قلبم کوهی از سنگ
زسمتون رفت و حالا وقت کوچه
شده صحرا پر از گل های خوشرنگ
السون و والسون
خدا اسبی برای ما برسون
برسون اسبی و بیبی سوارش
بریم با هم بهدشت وسبزه زاران
آهای اسب سفیدم
رحمت به پات کشیدم
اما چه داغت دیدم
آهای چشم امیدم
چشمه دیگه نجوشید
به صحرا سبزه خشکید
آهای دار و ندارم
بی تو زرد و نزارم

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
دو بیتی


از آهوان نمی بینم نشونی
نه تو کوهو نه تو دشت ودمونی
به جا مونده فقط رو نقش قالی
از اونا قصه های جادودنی

خداوندا برس یک دم به دادم
چه شد که یار خود از دست دادم
رسیده آفتابم بر لب بوم
ولی یادش مگر میره ز یادم ؟


شبه و آسمون از غم سیاهه
دل پر درد من اشکه و آهه
دو چشمون ترم مانند بارون
از این ابر سیاه اشکش به راهه



کسی در فکر این بیچاره گون نیست
همه همدردشون جام شرابه
مو ب حال دل بشکسته گریم
تو اشکت آسمون ‚ از چه به راهه ؟

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
به همان سادگی صحنه حوض


ما
در کودکی از تشنگی دیدن وی
دزد دزدانه
ز هفتاد و دو بام
می گذشتیم به ترس
تا لب بام حیاط داماد
او که افسرده ترین مردم را می خنداند
تا کجا رفت کجا ؟
او که غدارترین شاهان را
همه تخت نشینان و ستمکاران را
پیش پای مردم
سکه پولی می کرد
تا کجا رفت کجا ؟
او که در هر نقشی خنده زنان
گریه رنج و غم مردم بود
به خصوص
پاوهای بازار
او که دلپاکی و یکرنگی مردم را داشت
و مانند کلم
گنگ و پیچیده نبود
به همان سادگی صحنه حوض
آن گل خندان لب
لاله سرخ و سیاه
آن که می آوردم
عطر تلخی از دور
عطر شادی و سرور
و چراغان های
لاله زار تهران
و چه فصلی رویید
فصل نادانی و مسخ و خفقان
سالهای قربان
یوسف مصری ‚ مهدی سیاه
حکم شهر چراغان ها بود
مرغ خوش الحان صحنه حوض
خسته و پر بسته
با دلی بشکسته
سرد و خاموش
کناری تنها
و فقط خاطره ها ‚ خاطره ها
او که افسرده ترین مردم را می خنداند
آن سیاه تنها
تا کجا رفت کجا ؟

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
سبک بال


می روی
خرامان
سبکبال
به نجابت آهوان خوش خرام دشت ها
می روی
آرام
با دردی هزار ساله
بر دل
و صلیبی از رنج ها
بر دوش
می روی
نگران
صبورانه نگرانمان
این گونه افتان و خیزان
و تو ای سر به زیر
گاه گاه سر به آسمان
طلب آمرزش داری
بر ایمان
و ما بی خبران
هلهله زنان
شادی کنان
می شتابیم
به تماشای مراسم اعدام
ای آهوی خوش خرام

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
آشفته باغ


چه بیهوده می گردی
در این آشفته باغ
چه بیهوده می جویی
عطر گل های لاله را
آنگاه که کودکانمان
مسخ شدند
و تو هم خود را باور کردی
که جغد ها را بلبل بنامی
و این آشفته باغ را
بهاری حقیر ببینی
و هرگز نپرسی
چرا باغبان بوی خاک نمی دهد ؟
و دستانش به خون گیاهان هرز آلوده نیست ؟

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
بی تو ‚ زمستان


شیشه ها چه سردشان بود
پشت قاب پنجره های برف
و دلتنگ برای تو
برای ‌آه گرم تو
و آن سرپنجه
تا بر تن غبار گرفته شان
یادگار بنویسی
و زود پاک کنی
افسوس
پشت پنجره ها
جای چشمانت
چه خالی است

بهـمن
20th August 2011, 04:18 PM
قاصدک ها


دوباره قاصدک ها پر گشودند
سیاهی زین شب تیره زدودند
نسیم عشق بازآوردشان باز
به سوی شهر آنان را به پرواز
سخن از عشق بودی در دم آغاز
پسین دم هم به نام عشق شد باز
کنار پنجره از پشت شیشه
لبان بسته ام مانده به کوچه
ز چشمم می کنم این مویه آوا
دوباره قاصدک ها قاصدک ها

بهـمن
20th August 2011, 04:19 PM
باز هم


باز هم ذوالجناح می اید
تک و تنها ز سوی دشت نبرد
بر تنش تیرها نشسته فزون
بی خبر از خود و زخود دلخون
می کشد شیهه از گلو بیرون
اسب مردان همیشه در آخر
بی سوار از نبرد می اید


منبع اشعار : بر گرفته از آ و ا ی آ ز ا د (http://www.avayeazad.com/)

مریم6868
20th August 2011, 05:11 PM
آقاي نجفيان يه سبك سنتي داره كه بجاي خود زيبا و قابل تحسينه، ولي من در برخورد با افرادي كه به هرحال بيشتر با مقوله شعر و ادبيات برخورد دارن اينو فهميدم كه يا اصلا اشعار ايشون رو مطالعه نمي كنن يا واسشون قابل پسند نبوده. افراد كمي مي تونن با اين شاعر ارتباط برقرار كنن.
ولي به هرحال مرسي كه اين مطالب رو گذاشتيد[tashvigh]

مریم6868
20th August 2011, 05:16 PM
دلم يك ورق پاره ي نازك است
دلم را مچاله نكن
نگو اين كه يك كاغذ باطله است
به سطل زباله حواله نكن!
دلم دفتري كاهي است
ورق هاي آن را نكن زود زود
بيا بعضي از صفحه ها را بخوان
از اول ببين! حرف حرف تو بود
اگر باز از دست من دلخوري
بيا اين ((ببخشيد)) هم مال تو
نرو! صبر كن، يك كمي صبر كن
بيا اصلا اين دل
دلم مال تو...


عرفان نظرآهاري

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد