توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر اشعار یغما گلرویی
بهـمن
18th August 2011, 07:32 PM
همیشگی
یه پیر زن چادرسیاه‚ تموم هفته ‚ غروبا
تو ایستگاه راه آهنه
هر دفه که سوت قطار ‚ روی سکوت خط می کشه
چشمای اون برق می زنه
منتظر یه یاور که از تو قصه ها بیاد
اونور ترمز قطار با پوتینای پر غبار
رو چشم اون پا میذاره
مسافر همیشگی ش با این قطارمنمیاد
مادربزرگ نمی دونه
می خواد تا آخرین نفس کنار ریلای قطار
منتظر اون بمونه
مادربزرگ ! مادربزرگ ! این همه منتظر نباش
چنساله جنگ تموم شده
تقویما رو نگا بکن ! فصل سیاه موشک
بمب و تفنگ تموم شده
مسافر غریب تو با هیچ قطاری نمیاد
اون دیگه برگشتنی نیست
ببین کهرو سینه ی اون مدالی جز جراحت
ترکشای آهنی نیست
او دیگه خوابه زیر خاک قصه چه بد تموم می شه
چه تلخه آخر کتاب
مادربزرگ ! گذیه نکن ! مسافر عزیزت رو
می بینی اما توی خواب
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
حنجره پر خنجره
با توام ! ای !با تو ام ! تویی که بال شاپرک
هیمه ی شعله ی تاریک شقاوت توئه
با تو ام ! ای با تو ام ! تویی که تو فصل تگرگ
کندن برگای باغ اینه عادت توئه
حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند
میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند
با توام ! ای ! با تو ام! داس زبون نفهم ند
تا کجای باغچه می خوای گل رو قصابی کنی ؟
چلوار سیاه ت رو نکش رو آسمون ما
چرا می خوای سیاه و جانشین آبی کنی؟
حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند
میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند
با تو ام ! ای !با تو ام ! تویی که از صدای من
دل سنگی ت توی گور سینه تندتر می زنه
خط قرمز رو نکش رو تن گریه های من
شیشه ی عمر تو رو همین ترانه می شکنه
حنجره پر خنجره اما هنوز ‚ میشه از نامردمی های تو خوند
میشه این جغد سیاه وحشی رو از سر دیوار اینخونه پروند
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
چای تلخ
من و تو دنیا رو آفتابی می خواستیم عسلک
پیرهنای مشکی رو آبی می خواستیم عسلک
من و تو ماهی نبودیم مثه اون قصه ی ناب
تنها این شبا رو مهتابی می خواستیم عسلک
همه ی سهم ما از دنیا همین بود عسلک
سایه ی ستاره هم ستاره چینبود عسلک
اما بین چشمای مرده و مات آدما
برق چشمای ما آفتابی ترین بود عسلک
سهم من از چش تو چن تا زل بود؟ عسلک
آخر چن تا غزل اسم عسل بود ؟ عسلک
حال جرم ما چیه ؟ بگو به من بگو به من
بگو همبند غزلساز همیشه خوبه من
بگو پروانه ی ما صید کدوم ثانیه شد ؟
بگو کی سر می زنه خورشیدت از غروبه من ؟
عسلک ! گاهی خیالت من رو غمگین می کنه
اسب بالدار ترانه رو برام زین می کنه
اسم تو یه طعمی داره مثه شیرینی عشق
چای تلخ لحظه م رو اسم توشیرین می کنه
سهم من از چش تو چن تا زل بود؟ عسلک
آخر چن تا غزل اسم عسل بود ؟ عسلک
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
خبر
توی شهر بی ستاره ‚ رادیو حرفی نداره
کوچه هاش توی زمستون یه آدم برفی نداره
توی شهر بی ستاره ‚ آخر شاهنامه خوش نیست
دروغاش لحظه به لحظه س ثانیه ش دقیقه کش نیست
زمین دیگه جا نداره خبر چه زود کهنه می شه
شاملو دیگه پا نداره خبر چه زود کهنه می شه
خفاش شب رو دار زدن خبر چه زود کهنه می شه
زمزمه رو هوار زدن خبر چه زود کهنه می شه
یه مرد خسته بچه ش رو فروخته به هزار تومن
چه زود فرامووش می کنیم این خبرا رو تو و من
مدتیه قاصدکا جا می مونن پشت شیشه
تو قارقار چهل کلاغ خبر چه زود کهنه میشه
تو این شبای شیشه ای قحطی تیرکمون شده
جعبه ی جادو واسه مون تنها خبر رسون شده
ای شنوندگان کر ! گوش بکنین به این خر
خوب می دونیم هیچ خبری به گوشتون نکرد اثر
ستاد جمع آوری گدا تو رادیو می گه
که بعد از این تو کوچه ها گدا نمی بینین دیگه
گدا ها رو جمع می کنن مثل زباله از گذر
گدایی پیدا نمیشه تو شهر آدمای کر
گدایی پیدانمی شه خبر چه زود کهنه می شه
چتر اوزون وا نمیشه خبر چه زود کهنه می شه
خودکشی یه پیر مرد خبر چه زود کهنه می شه
خزون گرم ‚ بهار سرد خبر چه زود کهنه می شه
تو شهر تنها سجلد نشون آدمیته
هر کی شناسنامه نداشت اسباب درد و زحمته
گدا ها اسمی ندارن ‚ کنار گودن همیشه
فرهاد یه عمر ساکته خبر چه زود کهنه می شه
تو این شبای شیشه ای قحطی تیرکمون شده
جعبه ی جادو واسه مون تنها خبر رسون شده
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
یه روز میاد که روز بیاد
چه خالیه چه خایله حفره ی این حنجره ها
چه تخته کوب پلکای بسته ی این پنجره ها
چه بی صدا ‚ چه بی صدا می گذرن این ثانیه ها
دخترک شکن شکن ! سراغ بغض ما با
یواش یواش داریم به این سیاهی عادت می کنیم
تو سفره های خالی مون قاشق رو قسمت می کنیم
نه سکوت علامت رضایته
نه شکایت از سیاهی راحته
هنوز یه دیوارامونه تفنگای پدر بزرگ
اما کسی دل نداره بره پی شکار گرگ
یه روز میاد که روز بیاد دنیا رو هاشور بزنه
این روزای دروغی رو با یه شاره بشکنه
یه روز میاد که کوچه مون پر بشه از عبور نور
فواره ها قد بکشن از وسط حوض بلور
نه سکوت علمت رضایته
نه شکایت از سیاهی راحته
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
سکه ی شب
ونور سکه ی شب سیاهتر از اینورشیه
میرسم آخر خط اما بازم اولشه
شیر یا خط فایده نداره ‚ نقش بازنده منم
باید این سکه ی رو سیاه رو بشکنم
بیا تا بیفتن از سکه شبای رو سیاه
بیا تا آشتی کنن پلنگا به هلال ماه
چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی ‚ نازنین
قد کشیدن من رو تو سایه ی تبر ببین
باید از عطر ترانه پرو بشه شهر سرود
نازنین ! حس ترانه سازم از عطر تو بود
تو باید باشی تا من پل بزنم به کهکشون
تو باید باشی تا ساکت نشه این ترانه خون
نگو دیره ‚ خوب من ! فاصله مون یه دل دله
با یه گوشه چشم تو طلسم دیوا باطله
چه ترانه خوش صداس وقتی تو هستی نازنین
قد کشیدن من رو تو سایه تبر ببین
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
همزاد
از تو خوندن واسه من تسکین
تو یه همنفسی توی این تنهایی
وقتی نیستی دل من غمگین
منیه رودخونه ام تو مثه دریایی
بی تو بازم از تو خوندم از تو همیشه
تو صدای من رو توی شب شنیدی
گفتم : توی دنیا هیشکی مثل تو نمیشه
تو به حرفای من دوباره خندیدی
تنها ! تنها ! بی تو تنها موندم
بیا تا دوباره من و تو ما باشیم
بی تو ! بی تو ! پر پروازم نیست
من و تو مثه دو کبوتریم چرا تنها باشیم ؟
همزاد قصه های من ! با تو صد تا ترانه ام
بی خورشید نگاه تو دل می میره
برگرد از عمق فاصله ‚ پا روی جاده ها بذار
سرمای دستم رو بگیر فردا دیره
بهـمن
18th August 2011, 07:33 PM
خسته
خسته ام از این من بی حنجره
خسته ام از پلک منگ پنجره
خسته ام از ظلمت این سایه سار
خسته ام از این همه چشم انتظار
ای طلوع ناب هر ویرانکده
ای کلید قفل کور میکده
خسته ام از این تبار شب زده
خسته ام از مستی بی عربده
با تو از تو قصه گفتم نازنین
در شب قصه نخفتم نازنین
با تو باید بگذرم از این سکوت
من تو را از تو شنفتم نازنین
ای طلوع ناب هر ویرانکده
ای کلید قفل کور میکده
خسته ام از این تبار شب زده
خسته ام از مستی بی عربده
باید از این اینه جاری شوم
من نباید در تو تکراری شوم
من به نه ! گفتن گذشتم از حصار
آه ! اگر دربند این آری! شوم
ای طلوع ناب هر ویرانکده
ای کلید قفل کور میکده
خسته ام از این تبار شب زده
خسته ام از مستی بی عربده
بهـمن
18th August 2011, 07:34 PM
چشمک
چشمک چراغ قرمز میگه شب هنوز بیداره
خیلی مونده تا خرسوخون ‚ سرت رو بدزد ستاره
چشمک چراغ قرمز میگه شب ترانه سوزه
هنوزم با نخو سوزن لبای عشق رو میدوزه
چشمک چراغ قرمز میگه از حادثه رد شو
توی این بازی وحشت چش گذاشتن بلند شو
غول این چراغ قرمز با چشای باز می خوابه
اسمش نیاز ترانه ! آخه اون پشت نقابه
آهای نقاب خط خطی ! بالای برج شب نشین
سردار سر شکسته رو تو اینه ی صدام ببین
تا کی می خوای قایم بشی پشت تبسم نقاب ؟
صورتت رونشون بده ! قرمز برگای کتاب
نسل بی حافظه ی من ! نسل تن داده به تکرار
تو شب سیاه قصه عینک دودیت رو بردار
نگو فردا رو باید ساخت بیا امروز رو بنا کن
مشتای پشت نقاب رو پیش چشم دنیا وا کن
خط سبز این حقیقت واسه اون خط و نشونه
توی دستای ترانه یه دونه تیر و کمونه
چراغ قرمز کوچه می شکنه با سنگ فریاد
صدای داد ستاره می پیچه تو شب بیداد
آهای نقاب خط خطی ! بالای برج شب نشین
سردار سر شکسته رو تو اینه ی صدام ببین
تا کی می خوای قایم بشی پشت تبسم نقاب ؟
صورتت رونشون بده ! قرمز برگای کتاب
بهـمن
18th August 2011, 07:34 PM
مشت تو یعنی ترانه
دختر یاغی قصه ! مشت تو یعنی ترانه
داره از نی نی چشمات ‚ شعله می كشه زبانه
عكس تو ‚ تو قاب فریاد ‚ این ترانه رو به من داد
دیگه با تو ام از اینجا تا فرود تازیانه
با تو ام تا خود باور ‚ تا ستیغ آخر
تا تلالو ستاره ‚ تا نبرد نابرابر
تا شنیدن یه آواز‚ تا سكوت یه غزلساز
تا سقوط از لب پرواز ‚ پشت سایه های بی سر
دخترك ! تو این سكوت بی حصار ‚ به ترانه های من عادت كن
وقتی قسمت نمیشن علاقه ها ‚ تو نگاهت رو با من قسمت كن
دختر یاغی قصه ! مشت تو یعنی فریاد
قد كشیدن یه سروی زیر چكمه های شن باد
من خراب یه نگاهم ‚ یه شب بدون ماهم
تو بیا كه با حضورت ‚ هر خرابی میشه آباد
بسه پشت پرده بودن ‚ بشكن این شیشه ی سرد رو
پر كن از عطر شكوفه تن این باغچه ی زرد رو
ای صدای سبز بیدار ! من رو به حادثه نسپار
ببین از روزن دیوار ‚ این شهاب شب نورد رو
دخترك ! تو این سكوت بی حصار ‚ به ترانه های من عادت كن
وقتی قسمت نمیشن علاقه ها ‚ تو نگاهت رو با من قسمت كن
بهـمن
18th August 2011, 07:34 PM
زیر خط نقطه چین
لحظه های با تو بودن ‚ یادمه صحنه به صحنه
رختی از ترانه دارم ‚ واسه این بغض برهنه
فاصله چن تا قدم بود ‚ نه هزار سال نوری
تو نخواستی که بمونی ‚ حالا نزدیکی و دوری
دوری اما پش رومی ‚ ای دلیل خوب تکرار
تویی عکس برگ آخر ‚ رو تن کبود دیوار
ای نفس ساز همیشه
با تو بی قفس ترینم
بی تو حبسی سکوتم
زیر خط نقطه چینم
عطش ناب یه شعری ‚ تو تن حریض دفتر
غزل زخمی حافظ ‚ سط سرخ حرف آخر
یه طنین ناتمومی ‚ یه حضور ناسروده
منم آوازه ی طعم ‚ بوسه های ناربوده
چه پر آوازه سکوتت ‚ بعد ازاین همه ترانه
خط سیر یه حریقی ‚ از جرقه تا زبانه
ای نفس ساز همیشه
با تو بی قفس ترینم
بی تو حبسی سکوتم
زیر خط نقطه چینم
بهـمن
18th August 2011, 07:34 PM
آخرین آواز قو
قصه تمومه عشق من! فاصله رو صدا بزن
اینجوری خیلی بهتره ‚ هم واسه تو هم واسه من
قصه تمومه ‚ عشق من ! باید من رو جا بذاری
باید صدام رو تو شب ترانه تنها بذاری
بدون تو سایه ی من تنها نشونی منه
بغض ترانه ساز من کنار تو نمی شکنه
دل سپردن رمز قفل این حصار تو به تو نیست
با تو بودن بهترینه ! اما ختم جستجو نیست
اونور دیوار شب باش ! تا من از تو ما بسازم
انعکاس این ترانه ‚ آخرین آواز قو نیست
باید بری تا بتونم این شب رو نقاشی کنم
طعم گس نیشای این عقرب رو نقاشی کنم
باید بری !دوس ندارم شب به تو چپ نگاه کنه
دوس ندارم دستای شب ‚ صورتت رو سیاه کنه
نه من من ‚ نه من تو ‚ تو این شبا ما نمیشه
عشق عظیم ما دوتا ‚ زیر یه سقف جا نمیشه
دل سپردن رمز قفل این حصار تو به تو نیست
با تو بودن بهترینه ! اما ختم جستجو نیست
اونور دیوار شب باش ! تا من از تو ما بسازم
انعکاس این ترانه ‚ آخرین آواز قو نیست
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
قصه ی عشق شب و روز
ننه خورشید یه پسر داشت ‚ ککلش رنگ طلا بود
چشماش از پولک آبی ‚ حنجره ش پر از صدا بود
ننه شب یه دخترک داشت پوستش از حریر مهتاب
تو چشاش صد تا ستاره گیسش از ابریشم ناب
دنبال دختر شب بود ‚ پسر عاشق خورشید
اما تو گردش تقویم ‚ اون رو یک لحظه نمی دید
گاهی می زد زیر آواز وقتی تنها می موندش
رو به تاریکی جاده با چشای باز می خوندش
هر جای قصه که باشی ‚ دلم از تو دور نمیشه
تنها جای امن دیدار وعده گاه گرگ و میشه
دختر شب قصه هاش رو تو دل خودش می خونه
تا سپیده گوش بهزنگ صدای پس می مونه
ننه شب می گه صدای دخترش یه جرم زشته
همیشه قصه ی نور رو دستای سایه نوشته
اما عمر قفل و زنجیر ‚ از قدیما بی دوومه
وقتی دخترک بخونه ‚ کار تاریکی تمومه
صداش رو به گوش خورشید می رسونه ! می روسنه
می خونه : مرد طلایی ! دلم از تو دور نمیشه
همه ی عمر من و تو بعد از این تو گرگ و میشه
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
دیکته ی من
بیا همنفس برقصیم زیر چتر نور مهتاب
نگو دیره نازنینم ! ما باید بپریم از خواب
چه غزل بار سکوتت ‚ پری قشنگ آواز
من رو راه بده به چشمات ‚ بذار از تو پر بشم باز
تا رسیدن به غرورت ‚ چن تا قله مونده ؟ دختر
داغ تو چن تا صدا رو مث من سوزونده ؟ دختر
دوباره نقطه سر سطر
دیکته ی من عطر توئه
نقطه ی آخر نفس
تازه سر سطر توئه
نازنین ! ببین سکوتت ختم گفتگوی ما نیست
چشمای تو قصه میگه که شب ما بی صدا نیست
ببین از بغض شکسته آستین ترانه خیسه
یه نفر پرنده رو با رنگ قرمز می نویسه
بیا همنفس برقصیم تا شب از نفس بیفته
بیا تا وابشه پلک چشمای زیبای خفته
دوباره نقطه سر سطر
دیکته ی من عطر توئه
نقطه ی آخر نفس
تازه سر سطر توئه
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
حنجره ها رو خبر کن
ای غزل دخت ترانه
گیس طلا ! پنجه ی آفتاب
من شب آبوده ترینم
تن تاریکم رو دریاب
من رو آشتی بده با نور
توی این حادثه بازار
پیرهن دریا تنم کن
سربزن از سر دیوار
سر خوش از عطر عبورت
داغ داغم از حضورت
بی بی هزار ستاره
من رو پیدا کن تو نورت
فصل گل دادن مهتاب
رو تن برکه ی پیره
پیش برق اون نگاهت
حتی خورشیدم حقیره
من رو گم نکن تو ظلمت
سایه ها رو شعله ور کن
واسه همخونی آواز
حنجره ها رو خبر کن
سر خوش از عطر عبورت
داغ داغم از حضورت
بی بی هزار ستاره
من رو پیدا کن تو نورت
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
برام بخون
آوازه خون ! برام بخون ! غم تو صدات زندونیه
بخون که پشت واژه هات یه هق هق پنهونیه
این شب کهنه همگذشت قصیه ی فردا رو بخون
حرفای قیمتی بزن !شعر دل ما رو بخون
بخون از این قناریا که طعمه ی قناره ان
تاریخ تکراری بخون ! جمجمه ها مناره ان
ترانه هات چه زخمیه
آوازه خون ! آوازه خون
حنجره ت رو جلا بده
اینه باش ! برام بخون
بخئت از این اینه ها که انعکاس سایه ان
بخون از این حنجره ها که نق نق گلایه ان
بخون تا ساز بی صدا صاحب یک صدا بشه
بخون تا دروازه ی عشق ‚ رو به ترانه وا بشه
بخون تا من سفر کنم به غربت صدای تو
بخون تا خورشید خانوم رو قاب بگیرم برای تو
ترانه هات چه زخمیه
آوازه خون ! آوازه خون
حنجره ت رو جلا بده
اینه باش ! برام بخون
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
زیر سبیل میر غضب
بعد از این ٭این اولین ترانه برای تو بود! آخرین ترانه هم هست!
بعد از این فقط خود ِ تو! بعد این من دیگه بی من!
از آتیش بازی ِ چشمات، چشم ِ این شب زده روشن!
بعد از این نه من، نه هق هق! بعد از این عاشق ِ عاشق!
ای ترانه های خاموش! وعده ی ما سَر ِ خرمن!
بعد از این نه من، نه تکرار! بعد از این همیشه دیدار!
تو مث ِ لهجه ی عشقی، واسه خوشْ حنجره بودن!
منم این شکسته گیتار! حرمت ِ عشق ُ نگه دار!
که گـُلای ِ سرخ ِ جادو، روی پیرهنم شکفتن!
وقتی اومدی سراغم، دل به این حادثه دادم!
کهنه شد شعرای تازه م! کهنه شد گریه شمردن!
نگو : وقفه ی غزل کو؟ تو کتاب ِ این غزلْ گو!
پیش ِ قهوه زارِ چشمات، ناخودآگاه ِ سرودن!
تک چراغ ِ شب ِ من باش! معنی ِ عاشق شدن باش!
غم نخور که این جماعت، ما رُ از حافظه بردن!
نه دروغی، نه حقیقت! نه همیشه، نه به ندرت!
پیرهن ِ تازه ی شعری، واسه این دریده پیرهن!
ختم ِقصه ناتمومه، بی تو زندگی حرومه!
با طلسم ِ یه اشاره، قُرُق ِ قلبم ُ بشکن!
من ُ با اسب ِ طلایی، برسون تا به رهایی!
با تو شیرین ِ شکستن! با تو سهل ِ جون سپردن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
می شناسمت! ٭نازت همیشه خریدار دارد!
یه نفر هست که تو دستاش گـُل ِ نیلوفرِ بوداس!
یه نفر هست که سکوتش واسه من مثل ِ معماس!
اونکه پاهاش رو زمینه، روی شونه ش دو تا باله!
اون فرشته ای که عشقش، مثل ِ رؤیای محاله!
یه نفر که خیلی خوبه، پیش ِ اینه روسفیده!
هیچکسی اونُ تا امروز، حتا توی خواب ندیده!
خوب ِ خوب میشناسمش!
از گـُـل ِ یاس ِ تنش!
سازا مهمونی دارن،
پُشت ِ چین ِ پیرهنش!
یه نفر هست! یه نفر هست که شبیه من ُ ما نیست!
اونی که حتا نظیرش، تو تمام ِ قصه ها نیست!
یه نفر که سبزه سبزه! یه نفر که نابه نابه!
تو دلش کوره ی خورشید، تو چشاش سیل ِ مذابه!
یه پریزاد ِ زلاله که فقط من اون ُ دیدم!
اون تویی که من یه عمره، نازت ُ به جون خریدم!
خوب ِ خوب میشناسمت!
از گـُـلِ یاس ِ تنت!
سازا مهمونی دارن،
پُشت ِ چین ِ پیرهنت!●
بهـمن
18th August 2011, 07:35 PM
]شهر ِ من! ٭ترانه یی برای فیلم نامه ی «زنجیری»!
از سرِ میدون ِ ونک، تا انتهای پامنار،
از آخر نیاوران، تا پای ریلای قطار،
شهر ِ پریشون ِ منه، که داره فریاد می زنه،
توی نگاه ِ خسته ی، این آدمای بی شمار!
این آدما که لِه شدن، زیر فشار ِ زنده گی!
حتّا تو قرن ِ بیست ُ یک، این وَرا رسم ِ برده گی!
ای تو که هِی بد میاری! بگو تو چنته ت چی داری؟
بگو به جُز من غمت ُ میخوای تو شهر به کی بگی؟
فوّاره تو پارک ِ شهر، هنوز زمین گیر نشده!
نیزه زن ِ میدون ِ حُر، بعدِ یه عمر پیر نشده!
حراجی ِ کبوتر ِ ، میدون ِ مولوی هنوز!
پهلوون ِ معرکه گیر، حریف ِ زنجیر نشده!
حریص ِ عطر ِ مادرم! حریص ِ خواب ِ پشه بند!
حریص ِ عریونی ِ ماه، رو پُشت ِ بومای بُلند!
حریص ِ داد ِ پنبه زن، تو کوچه های کاگِلی!
حریص ِ قصه های دور: شاپری ِ گیسو کمند!
کوچه ی ملّی هنوزم، صدای پامُ کم داره!
آب انبار ِ بدون ِ آب، چشمات ُ یادم میاره!
من اومدم تو این هوا، نفس ر ُ تجربه کنم!
با من بیا تا ته ِ خط! بگو: آره! بگو: آره!
فوّاره تو پارک ِ شهر، هنوز زمین گیر نشده!
نیزه زن ِ میدون ِ حُر، بعد ِ یه عمر پیر نشده!
حراجی ِ کبوتر، میدون ِ مولوی هنوز!
پهلوون ِ معرکه گیر، حریف ِ زنجیر نشده!●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
شب ِ خیس ٭... و تو ماندنی نبودی!
با نوازش ِ نگاهت شب ُ از یاد می برم!
با تو از هجوم ِ این حادثه ها بی خبرم!
با تو سبزم مثه باغچه، با تو مجنون مثه بید!
با تو شاعر مثه نیما، پُر ِ شعرای سپید!
با تو داغم مثه خورشید، با تو جاری مثه رود!
مثل ِ یه نقش ِ مقدس روی دار ِ تارُ پود!
وقتی هستی، همه نیستن، شاپری! بی بی ِ بارون!
بگو موندنی ترینی! من ُ از سفر نترسون!
توی چشمای تو می شه طعم ِ بودن رُ چشید!
میشه روی گریه ها خط ِ فراموشی کشید!
مثل ِ زیبایی ِ برکه، وقتِ شستشوی ماه!
مثل ِِ انعکاس ِ فانوس توی اینه ی زلال!
اولین سطر ِ ترانه، کشف ِ یه شعر ِ محال!
وقتی هستی، همه نیستن، شاپری! بی بی ِ بارون!
بگو موندنی ترینی! من ُ از سفر نترسون!●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
بپّا خوابت نبره! ٭ما باید به داد ِ هم رسیدن ُ بلد بشیم!
رمز ِ بردن همینه! یادت نره! یادت نره...
روزای هفته مثِ تیغه ی هف تا خنجره!
کی می تونه که از این خنجرا جون درببره؟
ماهی ِ سیاهی که قصّه ی دریا رًُ می گفت،
خیلی وقته که رو آب ِ حوضمون شناوره!
توی شبای شهرمون عابری سوت نمی زنه!
کسی بیدار نمی مونه پُشت ِ قاب ِ پنجره!
دل ِ صاف ُ ساده این روزا خریدار نداره!
هر کی نارو بزنه، یه عاشق قلندره!
این جا حرف ِ آخر ُ همیشه چاقو می زنه!
ناز ِ چشم ِ آهو ر ُ این جا کسی نمی خره!
این جا صحرازاده ها قیم جنگلا شدن!
روی دوش ِ گزمه ها جای مُسلسل تبره!
سایه ی سیاه ِ داس اُفتاده روی سر ِ یاس،
همه ی مزرعه زیر ِ چکمه ی دِروگره!
ما همه به همصدایی با بهار متّهمیم!
یکی جرمش زیاده، اون یکی جرمش کمتره!
کج کلاه به همه چیزِ دنیا مشکوکه! می گه!
نقشه ی یه توطئه س رو نقش ِ بال ِ شبپره!
لیلی از ترس ِ فلک رخت ِ سیاه تن می کنه،
مجنون از ترس ِ آژان تو کوچه ها در به دره!
روی هر ترانه یی که تن به تاریکی نده،
دو تا خط ِ بی حیا و ُ قرمزِ یه ضبدره!
توی این زمونه باد برای پرچم می وَزه!
هر جای نقشه که باشی برده گی مقدّره!
می دونم خسته شدی! اما بذار بازم بگم!
غصه ی ما قصه نیس! ای! بپا خوابت نبره!
داد نزن که دلشکاری از سکوت ِ آسمون!
گلوت ُ پاره نکن! اوسّای ما گوشاش کـَرِ!●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
مُدل ٭باز هم برای تو و دنیای قشنگ ِ نقاشی هایت!
رنگای اصلی، قلمو، تو و ُ سه پایه و ُ یه بوم!
من بهترین مُدل می شم، وقتی تو باشی رو به روم!
موقعِ نقــّـاشی بگو هیچ کسی این جا نباشه!
چی می کشه اون مدلی، که عاشق ِ یه نقاشه؟
وقتی از اون ور ِ بوم چشمات ُ می دوزی به من!
تازه می فهمم که چه حس ِ خوبیه عاشق شدن!
این دل ِ عاشقم بیار تو نقاشیت، نقاش خانوم!
من ُ دوباره زنده کن رو صفحه ی سفید ِ بوم!
تو دنیای نقــّـاشیات، شبم یه روز ِ روشنه!
رنگین کمون ِ کهنه ر ُ دستای تو رنگ می زنه!
یه جنگلُ نقاشی کن، تا تو درختا گـُم بشیم!
بیا با هم سفر کنیم، جدا از این مردم بشیم!
از مردمی که دنیاشون، دنیای خاکستریه!
آرزوهاشون کوچیکه، رؤیاهاشون سرسریه!
برام یه آسمون بکش، تا بادبادک هوا کنیم!
دنیا ر ُ رنگ به رنگ بکش، خسته ام از رنگ ِ سیاه!
من ُ تا نقاشیت ببر، من ُ بدزد با یه نگاه!
تو دنیای نقاشیات، شبم یه روز ِ روشنه!
رنگین کمون ِ کهنه ر ُ دستای تو رنگ می زنه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
زیر ِ سبیل ِ میرغضب ٭حرف های کوچک زیر سبیلی رَد شدند!
زیر ِ سبیل ِ میرغضب خواب می بینم که هستم!
خواب می بینم با قلم ُ گریه جناق شکستم!
زیر ِ سبیل ِ میرغضب خواب ِ قشنگ می بینم!
خال ِ پر ِ شاپرک ُ پوست ِ پلنگ می بینم!
بیا با هم خواب ببینیم که شب همیشگی نیست!
آفتِ جنگل کش ِ ما آفتِ ریشه گی نیست!
بیا با هم خواب ببینیم، که میر غضب تو خوابه!
یه عالمه هفته ی خوب، اونور ِ این عذابه!
زیر ِ سبیل ِ میرغضب باید ترانه سر داد!
باید به سیمرغ ِغزل دوباره بال ُ پر داد!
زیر ِ سبیل ِ میرغضب باید سکوتُ پس زد!
باید تو این هوای بد، بازم نفس نفس زد!
بیا با هم خواب ببینیم که شب همیشگی نیست!
آفت ِ جنگل کش ِ ما آفت ِ ریشه گی نیست!
بیا با هم خواب ببینیم، که میرغضب تو خوابه!
یه عالمه هفته ی خوب، اونور ِ این عذابه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
اتوبوس ٭این ترانه خنده دار نیست! گریه کن!
نمی خوام بُر بخورم تو آدمایی که صُبا،
خودشون ُ می رسونن به صف ِ دور ُ دراز!
خسته و رؤیا ندیده، گیج ُ منگ ُ نیمه خواب،
دگمه هاشون نیمه بسته، پلک ِ چشما نیمه باز!
واسه اونا زنگ ِ ساعت یه عذاب ِ ممتد ِ،
بدترین لحظه براشون لحظه ی بیداریه!
روزاشون مثل ِ همه، هفته هاشون شبیه هم،
هم سلام، هم خداحافظ، واسه شون تکراریه!
اتوبوس سر می رسه، خالی ُ بی مسافر،
می گذره از دم ِ ایستگاه، بی نگاه ُ پُر شتاب!
آدما با چشمای مات اون ُ تعقیب می کنن،
دیگه نه فرصت ِ پرسش ِ ، نه مهلت ِ جواب!
اتوبوس خالی ِ خالی، میگذره با بی خیالی!
ای مسافر! ای مسافر! داد بزن! مگه تو لالی؟
من نمی خوام بُر بخورم تو آدمای بی نفس!
من نمی خوام جون بکنم، اینور ِ میله ی قفس!
من نمی خوام مُهره باشم، تو شهر ِ شطرنجی ِ بد!
من نمی خوام راهی بشم، پی ِ چپون ِ نابلد!
اتوبوس خالی ِ خالی، میگذره با بی خیالی!
ای مسافر! ای مسافر! داد بزن! مگه تو لالی؟●
بهـمن
18th August 2011, 07:36 PM
سَرسَرای چشم ِ تو! ٭تو این جایی؟ در خانه ی ما؟ باور نمی کنم!
باورم نیست، این تویی که پا میذاری توی خونه م!
یه کبوتر ِ سفیدی، که می شینی روی شونه م!
چار قد ِ شیشه ای سر کن! یه نوازنده خبرکن!
همه گوش به زنگن اما، من برای تو می خونم!
این نگاه ُ ، این صدا ر ُ، این نفس ر ُ از تو دارم!
شب به شب، شعر ُ ترانه واسه تو هدیه میارم!
با طنین ِ هر ترانه، میشکنم فاصله ها رُ!
دستای ِ سردم ُ دریاب! طاقت ِ دوری ندارم!
دیوارا اینه کاریه، تو سرسرای چشم ِتو!
جونم ُ پیشکش می کنم، تنها برای چشم ِ تو!
یه نفس بخون! عزیزم! تا ترانه خوش صداشه!
مشت ِ بسته ی سکوتم، با اشاره ی تو واشه!
در ُ رو دنیا می بندیم! به شب ِ قصه می خندیم!
نمی ذاریم دل ِ هیچکس، محرم ِ خلوت ِ ماشه!
زیر ِ سقفِ پاک دستات، میشه زندگی رُ فهمید!
میشه برق ِ زندگی ر ُ توی چشم عاشقت دید!
میشه زیر ِ سایه ی تو، قد کشید خوش نفس شد!
میشه زخم ِ روزگار ُ به نوازش ِ تو بخشید!
دیوارا اینه کاریه، تو سرسرای چشم ِ تو!
جونم ُ پیشکش می کنم، تنها برای چشم تو!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
شب ِ بارونی ِ تهرون ٭هشت ِ مرداد ِ هشتادُ یک باران بارید...
شب ِ بارونی ِ تهرون، شب نمناک ِ ترانه س!
شب ِ رگبار ِ عزیز ِ خاطرات ِ عاشقانه س!
پرسه ی من ُ تو با هم، تو محله های شمرون!
نقره ریز ِ خنده ی تو، زیر ِ قطره های بارون!
کوچه های تنگ ِ تجریش، پرسه های خیس ِ دربند!
رو لب ِ تو زنده می شد، خط ِ جاویی ِ لبخند!
می دویدیم زیر ِ بارون، زنده گی تو مُشتِ ما بود!
هر نگاه ِ تو شروع ِ یکی از ترانه ها بود!
چتر ِ من، روسری ِ تو! چتر ِ تو، بارونی ِ من!
پرسه هامون دیدنی بود، ای همیشه گی ترین زن!
بی تو کوچه های تهرون، لایق ِ پرسه زدن نیست!
غیر از این سایه ی خسته، کسی همپرسه ی من نیست!
دوتایی دم می گرفتیم، شعر ِ آهنگای دورُ
صدای ما تازه می کرد، کوچه های سوتُ کورُ
وقتی دلگیری ُ تنها... بوی موهات زیر ِ بارون...
ای سوار ِ اسب ِ ابلق... یه شب ِ مهتاب ِ فرهاد...
واسه تو قد ِ یه برگم... یا فروغی، شعر ِ شیاد...
حالا اون محله ها ر ُ پرسه می زنم دوباره!
بی تو تهروون چه غریبه س، تو دلم بارون می باره!
چتر ِ من، روسری ِ تو! چتر ِ تو، بارونی ِ من!
پرسه هامون دیدنی بود، ای همیشه گی ترین زن!
بی تو کوچه های تهروون، لایق ِ پرسه زدن نیست!
غیر از این سایه ی خسته م، کسی همپرسه ی من نیست!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
زنده گی ٭سیاهْ نویسی را دوست نمی دارم اما ترانه باید اینه باشد!
نه سلام ُ نه علیک، زنده گی فقط خداحافظی بود!
خداحافظی با رؤیا، با دل ُ با این دقایق حسود!
خداحافظی با خواهش، با امید ُ آرزو و ُ خاطره!
خداحافظی با تو! زلال ِ چشم تیله یی! ناز ِ بکره!
مهلتی نبود واسه شمردن ِ برگ ِ درختای زمین!
من فقط پاییز ُ دیدم، با زوال ِ زشت ِ گل ها ر ُ! همین!
فرصتی نبود واسه، ثبت ِ بی هراس ِ روزای قشنگ!
بی خیال قدم زدم، اما تا زانو تو پوکه ی فشنگ!
زنده گی چیز ِ بدی نیست اما من بد بودم!
توی امتحان ِ بودن، همیشه رد بودم!
نه سلام ُ نه علیک، زنده گی فقط خداحافظی بود!
خداحافظی با بوسه، تن دادن به سایه های تن کبود!
من نفهمیدم چه تیزه، پنجه ی دستای گربه ی ملوس!
سر نمی زنه سپیده، با صدای جیغ هر جوجه خروس!
فکرِ اون گربه بودم، که همه بچه هاش ُ می بلعید!
اون که لبخند ِ منُ ، از توی عکسای کهنه م دزدید!
رو یه تخت ِ پُر میخ، هی از این پهلو به اون پهلو شدم!
زنده گی فقط همین بود، سوختن ُ رنج ُ عذابِ دم به دم!
زنده گی چیز ِ بدی نیست اما من بد بودم!
توی امتحان ِ بودن، همیشه رد بودم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
طرح... ٭دیدن ِ راز ِ بقا هم می تواند شروع ِ ترانه باشد!
نیم دقیقه مونده به گلوله بود، که یه آهو لبِ رودخونه رسید!
سر بلند کرد ُ واسه یه ثانیه، پیرهن ِ نرم نسیم ُ بو کشید!
از تو بیشه ی کنار ِ رودخونه، صدای خشک ِ گــَلـَدن گــَدَن شنید!
خواس فرار کنه که یکهو، بی هوا، خودشُ تو اینه ی رودخونه دید!
نیم دقیقه مونده به گلوله بود، اما اون عاشق ِ عکسش شده بود!
مثِ یه مجسمه وایستاده بود، بی هراس ُ بی خیال کنارِ رود!
می دونس که زاغش ُ چوب می زنه، دو تا چشم ِ بَددِل زشت ِ حسود!
صدای تفنگ بُلن شدُ نشست، رو تن ِ آهو یه زنبق ِ کبود!
نیم دقیقه مونده به گلوله بود، مهلتِ مرور ِ چشماش توی آب!
هیچ زمانی خودش ُ ندیده بود، نه تو بیداری ُ نه حتا تو خواب!
باید این فرصت ُ از دست نمی داد، همیشه دویده بود پی ِ سراب!
دنبال ِ خودش می گشت تموم ِ عمر، حالا اون رسیده بودش به جواب!
نیم دقیقه فرصتش گذشته بود، آهو مرده بود کنار رودخونه!
آب ِ رودخونه به قرمزی می زد، آخرِ قصه رُ کی نمی دونه؟
آخرش به آرزوش رسید ُ رفت، آهوی عاشق ِ ناز ِ دیوونه!
حالا من دنبال ِ من می گردمُ کسی که قصه ی من رُ بخونه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
تکسی ٭مسافرکش، مسافرکـُش، راننده ها فقط در کلام رُستمند!
من شوفر تکسی ام! ای مسافر ِ در بستی!
بگو تا آخرِ این ترانه با من هستی!
اگه باشی من تو ر ُ هر جا دلت خواس می برم!
آخه من از همه راننده ها دیوونه ترم!
خسته ام از این همه علامت ُ خط ُ نشون!
از جریمه و ُ صدای زشت ِ سوت ِ پاسبون!
جوونیم پُشتِ چراغ قرمزا گم شد یه روزی!
تو جوونی نباید پشتِ چراغا بسوزی!
ای! راننده! بیا و ُ فکری به حال ِ من کن!
اگه زحمتت نمی شه ضبطت ُ روشن کن!
می دونم خسته شدی از این همه حرف ُ حدیث؛ (2)
آخه هیشکی گوش به زنگِ حرفِ راننده ها نیس!
می دونم حرفای من حوصله ت ُ سر برده!
می گی تا فرا کی زنده مونده و ُ کی مرده!
اگه راننده بودی حرفام ُخوب می فهمیدی!
توی اینه جای من عکس ِ خودت ر ُ می دیدی!
دنبال ِ چاره می گشتی واسه این همه چراغ!
که جوونیت ُ فروختن توی این حراج ِ داغ!
ای! راننده! بیا و ُ فکری به حال ِ من کن!
اگه زحمتت نمی شه ضبطت ُ روشن کن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
پیانو ٭اگه دلم از طلا بود، آبش می کردمُ... «لنگستون هیوز»
اگه یه پیانو داشتم،
یه ترانه برای دلِ خودم می ساختم!
دوباره مثلِ قدیما،
غیبت ِ تو ر ُ به یاد ِ حنجره می نداختم!
آخ! اگه پیانو داشتم،
تو خودم گــُم می شدم مثل ِ زمونای قدیم!
مث ِ اون شبا که باهم،
دوتایی تو کوچه های بی چراغ قدم زدیم!
اگه قلبم از طلا بود، اونُ آب می کردمُ
با پولش واسه خودم یه پیانو می خریدم!
اما قلبم پیش ِ من نیس، تو اون ُ دزدیدی!
من ِ ساده ی پیاده این ُ زود نفهمیدم!
اگه یه پیانو داشتم،
از شبای تلخ ِ دلتنگ برات می گفتم!
تا بدونی که هنوزم،
وقتِ خوندن ِ ترانه یاد ِ تو می اُفتم!
آخ! اگه پیانو داشتم،
به تو می گفتم که دلواپس ِ حال ِ خودمم!
هنوزم مثل ِ گذشته،
شب ُ روز تو فکر ِ آرزوهای محال ِ خودمم!
اگه قلبم از طلا بود، اونُ آب می کردمُ
با پولش واسه خودم یه پیانو می خریدم!
اما قلبم پیش ِ من نیس، تو اون ُ دزدیدی!
من ِ ساده ی پیاده این ُ زود نفهمیدم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
تطهیر ٭سکوت تنها جواب ِ دیرسال ِ ترانه است!
بانو!
از این شب ِ بَر بَر مرا ببر!
از وعده گاه ِ سینه و ُخنجر مرا ببر!
یک کاسه از صداقت بغضت به من بده!
از این سکوت ِ زهر ِ مکرر مرا ببر!
وقتی وقوع ِ حادثه اخطار شد به من،
از باغ ِ بوسه ات به کویرم پُلی بزن!
فانوسی از سپیده بیار ُ به من ببخش!
ای ترجمان ِ خاطره و ُ خانه و ُ وطن!
این جا حراج ِ دم به دم دل بریدن است!
تنها پناه ِ غربت ِ ما خواب دیدن است!
تقدیر ِ عشق های پریشان ِ بی مدار،
در اولین سلام، به پایان رسیدن است!
بانو! مرا ببر به شکوه ِ نگاه خود!
من را بخوان به زمزمه ی گاه گاه ِ خود!
من حبسی ِ کدام طلسم ِ شکنجه ام؟
این گونه چون پلنگ، گرفتار ِ ماه ِ خود!
در گیج گاه ِ کدام ستاره گـُـلی نشست؟
پلک ِ کدام پنجره را دست ِ کینه بست؟
من با کدام معجره تطهیر می شوم؟
از سایه ی سترون ِ اهریمن ِ شکست؟
این جا حراج ِ دم به دم دل بریدن است!
تنها پناه ِ غربت ِ ما خواب دیدن است!
تقدیر عشق های پریشان ِ بی مدار،
در اولین سلام، به پایان رسیدن است!●
بهـمن
18th August 2011, 07:37 PM
لُس آنجلس ٭موطن ِ آدمی را بر هیچ نقشه یی نشانی نیست «مارگوت بیکل»
حبّه ی قند! تُنگ ِ بلور! ای تو که اینا اسمته!
بدون که قلبم هنوزم طلسمیه طلسمته!
غربت دیگه یه خاطره س، چون با تو همْ سفره شدم!
وقتی که تو کنارمی، خنده زیاده، گریه کم!
به عطر ِ پیرهنت قسم، که از تو دل نمی کنم!
آوازه خون ِ عاشق ِ شهرِ ترانه هات منم!
لُس آنجلس جهنمه وقتی تو نیسی پیش من!
لس آنجلس می شه بهشت، تو لحظه های ما شدن!
وطن عزیز ِ چون تو هَم، شبیه ِ حس ِ وطنی!
دار ُ ندارمی! عزیز! مرهم ِ دردای منی!
با تو می شه تموم ِ شب، خاطره گفت ُ تازه شد!
می شه با اعجاز ِ چشات، یه اسم ِ پرآوازه شد!
به رنگ ِ گونه هات قسم، که از تو دل نمی کنم!
آوازه خون ِعاشق ِ شهر ِ ترانه هات منم!
لس آنجلس جهنمه وقتی تو نیستی پیش ِ من!
لس آنجلس می شه بهشت، تو لحظه های ما شدن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:38 PM
مثل ِ فانوس توی آفتاب ٭بَر ویرانه های این شب ِ یلدا بتاب!
از کدوم روز، از کدوم شب، از کدوم قلـّه رسیدی؟
که با اعجاز ِ حضورت، من ُ از نو آفریدی!
بی تو روشن بودم اما، مثل ِ فانوس توی آفتاب!
سست ُ خالی مثل ِ نقش ِ سایه یی افتاده بر آب!
تو شروعی تازه بودی، روزنی رو به ترانه!
فصل ِ آغاز ِ ظهور ِ واژه های عاشقانه!
من زمین خورده ام! ای عشق! وقتِ جنگ ِ تن به تن نیست!
این شکست ُ می پذیرم، من ِ من شبیه ِ من نیست!
فصل ِ معراج ِ شکوفه! فصل ِ رستاخیز ِ جنگل!
من ُ از خزون رها کن! من ُ تازه کن از اوّل!
از کدوم باغ، از کدوم شهر، از کدوم جاده رسیدی؟
که با گوشه ی نگاهت، من ُ از نو آفریدی!
برای کشف ِ سکوتت، تا کجا باید سفر کرد؟
واسه خوندن از تو باید، چن تا حنجره خبر کرد؟
باید از کدوم پرستو، راه ِ چشم ِ تو ر ُ پرسید؟
با کدوم معجزه می شه تو رُ از خود ِ تو دزدید؟
من زمینْ خورده ام! ای عشق! وقتِ جنگ تن به تن نیست!
این شکست ُ می پذیرم، من ِ من شبیه ِ من نیست!
فصل ِ معراج ِ شکوفه! فصل ِ رستاخیر ِ جنگل!
منُ از خزون رها کن! منُ تازه کن از اول!●
بهـمن
18th August 2011, 07:38 PM
مسافر کوچولو ٭تکزوپِری با صمد برادر است!
ساکن ِ یه ستاره ام، مثل ِ مسافرکوچولو!
خراب ِ عطرِ گـُـل ِ سرخ، منتظر ِ یه گفت ُ گو!
هی از تو چاه آب می کشم، تا گل ِ سرخ تشنه نشه!
اون می دونه که دل ِ من، یه عمره کشته مرده شه!
همش باهاش حرف می زنم، اما جوابم نمی ده!
هیشکی نمی دونه که اون چه جوری این جا رسیده!
برای بردن ِ دلم، یه روز در اومد از تو خاک!
قشنگ ُ ناز ُ خواستنی، معصوم ُ بی گناه ُ پاک!
ای! گل ِ سرخ! ای! گل ِ سرخ! دخترک غنچه نشین!
چشمات ُ که وا می کنی، این من ِعاشق ُ ببین!
من مثِ تو یه عمره که، ساکن ِ این ستاره ام!
اسیر ِ تنهایی شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!
سکوت ِ سرد ِ گل ِ سرخ، با گریه هام نمی شکنه!
چشماش ُ بسته! می دونم، اونم درست مثل ِ منه!
با ناز ُ عشوه ش دلم ُ تا اوج ِ ابرا می بره!
اونم یه عمر ِ مث ِ من تو آسمون در به دره!
خوب می دونم یه روز میاد، که اون چشاش ُ وا کنه!
با دو چشم ِ خواستنیش، تو چشم ِ من نگا کنه!
با این خیال ِ قیمتی، زنده گیم ُ می گذرونم!
اون من ُ باور می کنه! خوب می دونم! خوب می دونم!
ای! گل ِ سرخ! ای! گل ِ سرخ! دخترک ِ غنچه نشین!
چشمات ُ که وا می کنی، این من ِ عاشق ُ ببین!
من مث ِ تو یه عمره که، ساکن ِ این ستاره ام!
اسیر ِ تنهایی شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!●
بهـمن
18th August 2011, 07:38 PM
یه کم آزادی ٭بدون ِ شرح!!!
شعرای پاستوریزه و ُ ترانه های بد صدا!
تنها همین از من ِ من، برای من مونده به جا!
شب این جوری دوسم داره: گلو بریده، بی نفس!
می گه قناری خوش صداتر می خونه توی قفس!
اما از این به بعد دیگه، من یه کم آزادی می خوام!
یه قطره از دریایی که، تو قولش ُ دادی می خوام!
گلـّه ر ُ می بری کجا؟ آهای چوپون! آهای چوپون!
بسّه دیگه جماعت ُ پی ِ دروغات نکشون!
دروغای مصلحتیت، ما ر ُ به هیچ جا نرسوند!
پای ترانه مثل ِ خر، تو گِل ِ بی صدایی موند!
ترانه های الکــَن ُ صداهای صدتا یه غاز!
هر کی دلش می خواد بیاد، راه باز ِ و ُ جاده دراز!
هر کی میخواد بیاد تا باز رو رؤیاهاش خط بکشن!
هر کی میخواد بیاد تا باز براش بدوزن یه کفن!
حیف ِ همین دقیقه ها، که بی ترانه می گذرن!
یکی باید کاری کنه، برای تو، برای من!
گله ر ُ می بری کجا؟ آهای چوپون! آهای چوپون!
بسه دیگه جماعت ُ پی ِ دروغات نکشون!
دروغای مصلحتیت ما ر ُ به هیچ جا نرسوند!
پای ترانه مثل ِ خر، تو گِل ِ بی صدایی موند!●
بهـمن
18th August 2011, 07:40 PM
مانکن ٭تا به حال در نگاه ِ مانکن های پلاستیکی دقیق شده یید؟
توی ویترین ِ یه بوتیک، مانکن پلاستیکی،
نگاشُ به عابرا دوخته و ُ پلک نمی زنه!
چشماش ُ نقاشی کردن روی صورتش، ولی،
انگاری تو اون چشا صد تا ستاره روشنه!
خسته س از تکون نخوردن! خسته س از خسته شدن!
ویترین شیشه براش مثل ِ یه جور قفس شده!
بین ِ این مغازه های سوت ُ کور ِ لعنتی،
مث ِ یه برده ی پیر، عمریه دس به دس شده!
هر دقیقه یه لباسی به تنش می کننُ
خود ِ اون خیلی از این لباسا ر ُ دوس نداره!
مانکن از نگاه ِ این عابرا ذلـّه س ولی حیف،
نمی تونه پاش ُ از شیشه ها بیرون بذاره!
من یه مانکن! تو یه مانکن! دنیا ویترین ِ تماشاس!
همه محکوم ِ سکوتیم! آخر ِ قصه همین جاس!
مانکن چشماش ُ دوخته به خیابون، آخه اون،
عاشق مانکن ِ تو ویترین ِ رو به روییه!
عابرا ر ُ نمی بینه! خیلی وقته که دلش،
بی قرار ِ دختر ِ غمگین ِ رو به روییه!
از بوتیک رو به رویی یه دونه مانکن ِ ناز،
چشمای آهوییشُ سپُرده به چشای اون!
با لبای بسته از اون ور شیشه ها می گه:
«ـ مرد ِ من! مانکن ِ عاشق! همیشه باهام بمون!»
هفته ها می گذرنُ اون دو تا مانکن هنوزم،
از نگاه کردن ِ هم یه لحظه غافل نمی شن!
دورَن از هم ولی بین دلاشون فاصله نیست،
شیشه ها حریف ِ عشق ِ این دو تا دل نمی شن!
من یه مانکن! تو یه مانکن! دنیا ویترین ِ تماشاس!
همه محکوم ِ سکوتیم! آخر ِ قصّه همین جاس!●
بهـمن
18th August 2011, 07:40 PM
مرگ ِ مادرزاد ٭خبر ِ روزنامه کوتاه بود: فرهاد مهراد درگـُذشت!
شب ِ پرواز ِ ناممکن! شب ِ در پیله جان دادن!
شب ِ در خود فرو مُردن! شب ِ از اوج افتادن!
من ُ تدفین ِ پی در پی، من ُ این مرگِ مادرزاد!
در این بُن بست ِ آدمْ کش، ترانه از نفس افتاد!
صدای ناب ِ ممنوعه! صدای شیر ِ در زنجیر!
تو و ُ این خواب ِ بی بختک، من ُ کابوس ِ دامن گیر!
تو از خورشید می خواندی، ولی شب در کمینت بود!
سکوت ِ پُر طنین ِ تو، غریو ِ آخرینت بود!
دریغا! سنگسارت را، سکوت ِ ما تماشا کرد!
فقط لب می گزیدیم ُ تو بودی ُ شب ِ ولْ گرد!
غرور ِ عشق ویران شد! شکوه ِ واژه ها پژمرد!
سکوت ِآخرین عاشق، مرا تا بی صدایی برد!
صدای ناب ِ ممنوعه! صدای شیر ِ در زنجیر!
تو و ُ این خواب ِ بی بختک، من ُ کابوس ِ دامن گیر!
تو از خورشید می خواندی، ولی شب در کمینت بود!
سکوتِ پر طنین ِتو، غریو ِ آخرینت بود!
دریغا! سنگسارت را، سکوت ِ ما تماشا کرد!
فقط لب می گزیدیم ُ تو بودی ُ شب ِ ولْ گرد!
غرور ِ عشق ویران شد، شکوه ِ واژه ها پژمرد!
سکوتِ آخرین عاشق، مرا تا بی صدایی برد!
صدای ناب ِ ممنوعه! صدای شیر ِ در زنجیر!
تو و ُ این خواب ِ بی بختک، من ُ کابوس ِ دامن گیر!
تو از خورشید می خواندی، ولی شب در کمینت بود!
سکوت ِ پر طنین ِ تو، غریو ِ آخرینت بود!●
بهـمن
18th August 2011, 07:40 PM
گزارش ٭چند ترانه مانده تا تابْ آوردن ِ هجرت ِ فرهاد؟
رو شناسنامه ی جنگل، مُهر ِ باطل ِ تگرگه!
این ترانه خوندنی نیست، این گزارش ِ یه مرگه!
اون صدای بی صدا رُ از ترانه ها گرفتن!
چشم ِ آدمای لال ِ کور ِ گوشْ بریده روشن!
گرمی ِ بازار ِ بشکن، اسمشُ از یادمون بُرد!
تیتر ِ روزنامه همین بود: آخرین آوازه خون مُرد!
دلش از تاریکی خسته، سقفس ابر ِ آسمون بود!
خیلیا می خوندن اما، تنها اون آوازه خون بود!
گنجشکک ِ اِشی مشی، رو بوم ِ شب نِشسته!
آوازه خون پنجره ی ترانه هاشُ بسته!
دوباره نوبت ِ ما شد، نوبت ِ مرثیه سازی!
فصل ِ پیرهنای مشکی، فرصت ِ روده درازی!
مرد ِ تنها رفته اما، می شه تا جمعه سفر کرد!
می شه با یه شب ِ مهتاب، سایه ها ر ُ در به در کرد!
می شه فریادش ُ فهمید، سر ِ پیچ ِ هر ترانه!
می شه تا همیشه دل داد، به صفای کودکانه!
هر ترانه ش یه فرار ِ از حصار ِ بسته ی دام!
آخرین پاک به سیگار، واسه محکوم ِ به اعدام!
گنجشکک ِ اِشی مشی، رو بوم ِ شب نِشسته!
آوازه خون پنجره ی ترانه هاشُ بسته!●
بهـمن
18th August 2011, 07:40 PM
کولی قزک ٭رقص ِ باران را برقص، حتّا اگر باران ِ اسیدی ببارد!
کولی قزک! بارون کنُ شب ُ از این کوچه بشور!
خونه مونُ بگیر از این گلـّه ی هار ِ موش ِ کور!
کولی قزک! بارون کن ُ باغ ُ دوباره زنده کن!
فکری واسه تبر زنِ کلـّه شق ِ یه دنده کن!
دیگه نه گل می شکفه و ُ نه نور سراغمون میاد!
بگو بازم بهار خانوم سراغ ِ باغمون میاد؟
کولی قزک! باهام برقص!
بذار بیفتم از نفس!
بخون که از صدای تو،
می شکنه بغض ِ این قفس!
کولی قزک! کلافه ام از این همه خط ُ نشون!
بیا عروسکا رُ باز سر ِ جاهاشون بنشون!
کولی قزک! تو که بیای، بارون ُ همرات میاری!
کاری به کار ِنق نق ِ این شب ِ وحشی نداری!
من ُ جدا می کنی از دغدغه های دم به دم!
می رقصیم ُ دس می زنیم، دوباره پا به پای هم!
کولی قزک! باهام برقص!
بذار بیفتم از نفس!
بخون که از صدای تو،
می شکنه بغض ِ این قفس!●
بهـمن
18th August 2011, 07:41 PM
اِسی تیغ زن ٭برای فیلم ِ «زندان ِ زنان» و پگاه آهنگرانی.
اسی تیغ زن تا حالا هیچکسُ با تیغ نزده!
کوچه های شهر ُ مثل ِ کف ِ دستش بلده!
اما سالی به دوازده ماه ُ تو زندونه،
چاره یی نداره! خُب! اون جا به دنیا اومده!
اسی تیغ زن همیشه دنبال ِ سایه ش دویده!
همیشه از این ور ِ میله ها دُنیا ر ُ دیده!
انگاری بخت ِ بدُ خالکوبی کردن رو تنش!
رفته بیرون، ولی باز کارش به زندون کشیده!
اسی تیغ زن همیشه می خنده اما خنده هاش،
فرقی با گریه نداره! بس که غمگینه نگاش!
همیشه صد تا کبوتر تو چشاش زندونی ان،
بغض ِ حرفای نگفته خونه کردن تو صداش!
اسی تیغ زن دختر ِ در به در ِ بند ِ غمه!
انفرادی رفتنش مثل ِ نفس دم به دمه!
اسی تن نمی ده به حصار ِ سرد ِ میله ها!
می دونه بیرون ِ زندون ام براش جهنمه!
اسی تیغ زن حرفاش ُ با لب ِ بسته می زنه!
اسی تیغ زن قرق ِ زندون ِ شهرُ می شکنه!
دختر ِ یاغی ِ قصه واسه من غریبه نیست!
اونم از دیوارا خسته س، اسی ام مثل ِ منه!
اسی تیغ زن همیشه می خنده اما خنده هاش،
فرقی با گریه نداره! بس که غمگینه نگاش!
همیشه صد تا کبوتر تو چشاش زندونی ان،
بغض ِ حرفای نگفته خونه کردن تو صداش!●
بهـمن
18th August 2011, 07:41 PM
مازوخیست ٭ گاهی خواستن نوعی خودآزاری ست!
تو که مسافری نگو، هیچ جایی مثل ِ خونه نیست!
اون وقت نمی گم عاشقی، بهت می گم یه مازوخیست!
وقتی که چاردیواری ِ خونه برات جهنمه،
وقتی صدات ُ می بُرن، راحت ُ بی مقدمه،
دیگه چرا می گی بازم حریص ِ بوی خونه یی؟
مخت تکون خورده! عزیز! دیوونه یی! دیوونه یی!
وقتی تو خونه یی عذاب یه چیز ِ تکراری می شه!
خواستن اون خونه، فقط یه جور خودآزاری می شه!
خونه همون جایی ِ که بشه توش عاشق شد ُ موند!
بشه بدون ِ ترس تو اون، شعرای عاشقونه خوند!
هرجا که زنده گی باشه، خونه م ُاون جا می سازم!
عمرم ُ به این حرفای صد تا یه غاز نمی بازم!
آدم یه بار می میره و ُ فقط یه بار دنیا میاد!
حیف ِ واسه یه مُشت ِ خاک، فرصتش ُ بده به باد!
وقتی تو خونه یی عذاب یه چیز ِ تکراری می شه!
خواستن اون خونه، فقط یه جور خودآزاری می شه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:41 PM
غزلگو ٭گفتند: ننویس ُ نخوان... ولی من می نوشتم ُ می خواندم!
تو یک نفس سکوت ُ من یک بغل هیاهو!
هم گریه ی قدیمی! شبتاب ِ شعر ِ من کو؟
از شب به شب رسیدن، پایان ِ هجرتم شد،
از شاهراه ِ تردید، راهی بزن به بی سو!
من را ببین شکسته، تنها و ُ دست بسته،
بی اشتیاق ُ خسته، در بندِ سحرُ جادو!
خورشید را ندیده، از ما و من بریده،
دیوانه مثل ِ طوفان، آشفته مثل ِ گیسو!
برف ِ سیاه ِ ظلمت، بر باغ ِ واژه بارید،
فصل ِ بهار یخ زد، در ضجه ی پرستو!
خط ِ بد ِ گلوله، اندوه را رقم زد،
از دامْ گاه ِ صیآد، تا گیج گاه ِ آهو!
پابسته ی سیاهی، در دام ِ نقطه چینم!
من بی تو می سکوتم، خاتون! ترانه بانو!
یک دم پناه ِ من باش، در این ترانه مرگی،
تا بی صدا نماند، لب های این غزلگو!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
پرونده سازی
ما همه مثل ِ برده ییم، حتا تو عصر ِ دیجیتال!
برده های همیشه رام، برده های همیشه لال!
فرشته ی چاقوکشی، با یه ترازوی خراب!
گناهامون ُ می کشه، دیمی ُ بی حساب کتاب!
زندگی مون تو دستِ این فرشته ی چاقوکشه!
هر کسی زانو نزنه، باید قرنطینه بشه!
گاهی تو زندون می ریم ُ گاهی ما ر ُ دار می زنه!
گاهی با شلاق زدنش، پوست از تن ِ ما می کنه!
آهای فرشته ی گچی، چاقوکشی بسه دیگه!
ببین که این برده داره حرفای تازه یی می گه!
من نمی خوام برده باشم، چاقوت ُ تیزکن دوباره!
زنده گی کردن تو قفس، برام قشنگی نداره!
ما همه مثل برده ییم، حتا تو عصر ِ کابل ِ نور!
برده های همیشه خواب، برده های همیشه کور!
هر جور بخوان با هستی ِ من ُ تو بازی می کنن!
حتا واسه سیب زمینی، پرونده سازی می کنن!
امان از اون روزی که تو تنت یه رگ پیدا بشه!
امان از اون روز که لبت به گفتن ِ «نه!» وا بشه!
جونت ُ می گیرن ازت، قد ِ یه چش به هم زدن!
همین لباس ِ برده گی رو تن ِ تو می شه کفن!
آهای فرشته ی گچی، چاقو کشی بسه دیگه!
ببین که این برده داره حرفای تازه یی می گه!
من نمی خوام برده باشم، چاقوت ُ تیز کن دوباره!
زنده گی کردن تو قفس، برام قشنگی نداره!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
پیشی ٭تقدیم به آقایان روکو و فابیو!
سهم ِ من از همه دنیا یه دونه پیشی ی ِ نازه!
یه پیشی که خیلی وقتِ با بدُ خوبم می سازه!
وقتی حوصله ندارم، اون آتیش نمی سوزوونه!
وقتِ تنهایی غصه همیشه پیشم می مونه!
حرفای من ُمی فهمه، بهتر از همه رفیقام!
دنبال ِ دمش می ذاره، وقتی می بینه که تنهام!
پیشی خیلی بازیگوشه، شیطونیش تموم نمی شه!
به کارای خنده دارش، سر ِ من گرمه همیشه!
پیشی جون! تو بهترین رفیق ِ دنیایی برام!
تو که باشی من از این آدما هیچّی نمی خوام!
خیره می مونه به چشمام، با دو تا چشم ِ قشنگش!
چشمای شبیه ِ تیله ش، چشمای زیتونی رنگش!
پیش ِ صندلیم می شینه، سرش ُ رو پام می ذاره!
انگاری می خواد بدونم که چه قدر هوام ُ داره!
دنبال ِ موش ِ خیالیش، توی کوچه مون می گرده!
گاهی چند روز می ره اما باز دوباره برمی گرده!
پیشی خیلی مهربونه، با سگا دعوا نداره!
مث ِ دوستام بی وفا نیست، من ُ تنها نمی ذاره!
پیشی جون! تو بهترین رفیق ِ دنیایی برام!
تو که باشی من از این آدما هیچّی نمی خوام!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
لهجه ی گیتار ٭خودت رُ باورکن!
من زبون ِ همه ی پرنده ها رُ بلدم!
وقتِ تنهایی با دیوارای خونه گپ زدم!
می دونم کدوم ترانه به دل ِ شب می شینه!
می دونم که ساعتم الان چه خوابی می بینه!
لهجه ی سیمای گیتار، واسه من غریبه نیست!
می تونم به این نسیم که می گذره بگم: «ـ بایست!»
صُبا که بیدار می شم، به اینه صُب به خیر می گم!
یکی مثل ِ خودتم، خیال نکن یه جور دیگه م!
من فقط یه آدمم، دُرُس مث ِخود ِشما!
نه اسیر ِ جادو جمبل، نه مرید ِ سای بابا!
می تونم چشمام ُهم بذارم ُسفر کنم!
می تونم صد روز ُ با یه تیکه رؤیا سر کنم!
می تونم بهت بگم توی دلت چی می گذره!
می تونم بگم چرا همیشه گونه هات تره!
فکر نکن تبّتی ام، یا سحر ُ جادو بلدم!
من یکی قید ِ تموم ِ این کلک ها ر ُ زدم!
تو باید خودت ر ُ باور کنی تا قد بکشی!
به خودت تکیه بده، تا خود ِ معجزه بشی!
من فقط یه آدمم، دُرُس مث ِخود ِشما!
نه اسیر ِ جادو جمبل، نه مرید ِ سای بابا!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
لاف ِ غزل ٭مثل ِ بسیاری دیگر، لاف زن ِحرفه یی نیستم!
نمی گم آسمون ُ برات میارم رو زمین،
نمی گم برای تو رد میشم از دیوار چین،
پیش ِ خورشید ِ چشات لاف ِ غزل نمی زنم،
آخه من عاشقتم! فقط همین! فقط همین!
هر چی دارم همینه: شب با همه ستاره هاش!
شالی از مخمل ِ تیره، با هزار و صد نگین!
پیش ِ تو پنجره ام، منظره ر ُ نگاه نکن!
دس بکش رو شیشه هام، این من ِشفافُ ببین!
کوچه مون دیدنی نیست، سایه ها همسایه مونن،
هر قدم به هر قدم دشنه نشسته به کمین!
دیوا نعره می زنن از پس ِ دیوار ِ بلند،
وقتشه فرار کنی با رخش ِ بی یراق ُ زین!
قصه جای خوش نداره، دیگه از اینجا برو!
ترک اسب ِ پهلوون ِمرده ی قصه بشین!
آخرش من می رسم تو آخرین برگ ِ کتاب!
دخترک! تو هم من ُبا دستات از شاخه بچین!
تو صف ِ ترانه سازای تو، من آخریم!
آخرم اما با تو، باز می رسم به اولین!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
آهو خانوم ٭تو هرگز سر نمی رسی! هرگز...
با شمام! آهو خانوم! چل گیس ِ روسری سیاه!
شمایی که واسه ما، خنده هاتون قیمتیه!
اون چشا ر ُ بندازین یه دم به این دل ِ خراب،
واسه این ترانه ساز، نگاهتون نعمتیه!
نمیشه نوشتتون، چون پیشه برق ِ چشمتون،
ده تا مثنوی سیاس، صد تا غزل خط خطیه!
شما دور ِ دور ِ دورین! فاصله یه عالمه س!
بین ِ دستای ما این دیوارای لعنتیه!
هی نپرسین که چرا دل ر ُ سپردم به شما!
ببینین! تو اینه ی اتاقتون، لُعبتیه!
ماه ِچاردهین شما! ابر ُ یه دم پس بزنین!
همینم واسه پلنگ ِ قلب ِ من فرصتیه!
گونه هام با سیلی سرخه، شما بی خبر باشین!
ندونین که سرخی ِ صورت ِ من زینتیه!
هیچکسی به جز شما درد ُ دوا نمی کنه!
کی میگه درمونِ عاشقی به این راحتیه،
روزُشب از این می ترسم که شما سر برسین،
ببینین عاشقتون، یا شاعر ِ پاپتیه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:42 PM
تلخ ٭نام تو شیرین است!
خیلی تلخه گریه کردن، پای فواره ی مرده!
دیدن ِشب پره ای که، دل به شعله ها سپرده!
خیلی تلخه قصه گفتن، واسه قوم ِ گوش بریده!
بین این عصا سفیدا، خوندن از رنگ ِ سپیده!
خیلی تلخه که بفهمی، پای رخش ِ قصه لنگه!
توی چنگ ِ شیشه و ُ سنگ، شیشه بازنده ی جنگه!
زیر ِ این گنبد ِ نامرد، زندگی ما ر ُ لگد کرد!
فصل ِ عاشقانه کم بود، توی تقویمای پُر درد!
تو بگو! تویی که چشمات، از ترانه بی نیازه!
کی به جر تو واسه باغچه، چتر آفتابی می سازه؟
کی به جز تو نبض ِ نور ُ ، جا می ذاره توی فانوس؟
این تویی که توی چشمات، نگاه ِ هزار تا آهوس!
اگه تو اینجا نباشی، تقویما کهنه می مونن!
همه ی ترانه خونا، تا ابد نوحه می خونن!
زیر ِ این گنبد ِ نامرد، زندگی ما ر ُ لگد کرد!
فصل ِ عاشقانه کم بود، توی تقویمای پُر درد!●
بهـمن
18th August 2011, 07:43 PM
دلشکار ٭در غیبت ِ تو این ترانه حاضر شد!
کجایی؟ بانوی صدا! عتیقه شد غروب ما!
بیا که بی طلوع ِتو، نفس بُرن ثانیه ها!
به حرف ِ اینه شک نکن! دریاها ر ُالک نکن!
بهانه ی سکوتتُ ، سقوط ِ قاصدک نکن!
بذار دوباره اسم ِ تو، طلسم ِ برف ُ آب کنه!
انگور ِ تابستونی رُ ، رو شاخه ها شراب کنه!
بانوی دلشکارِ من! حرفی بزن! حرفی بزن!
اینه ی ستاره باش، تو این شب ِ شکن شکن!
چه بی حجاب ِ خواب ِ تو! چه روشن ِشهاب ِ تو!
چشم ِ تو اینه ی شب ِ، شیشه ای ِ نقاب ِ تو!
نگو صداسوز ِ قفس! نگو نمونده همنفس!
قد ِ یه واژه قد بکش! یه دم بخون، همین ُ بس!
گریه نکن که گریه هات، روز ِ مبادای منه!
گُلاب ِ داغ ِ اشک تو، بغض ِ صدام ُ میشکنه!
دور ِ گلایه خط بکش! خاطره ها قیمتی ان!
تو شهر ِ بی غزل همین ترانه ها نعمتی ان!●
بهـمن
18th August 2011, 07:43 PM
فروشی ٭یکی ترانه ساز می شه، یکی می شه آدمْ فروش!؟
ای ترانه را برده از هوای این خانه!
ای طلوع ِ ناهنگام در غروبِ ویرانه!
روز ِ ما شدن با تو، روز ِ مردن من شد!
این حریق ِ دریاسوز، با دم تو روشن شد!
ای نفس کش! ای بی دل! نارفیق ِ ناهمرنگ!
دل به تو نمی بازم، ای همیشه پر نیرنگ!
تو را مرور می کنم، از تو عبور می کنم!
خاطره های دور را، زنده بگور می کنم!
دل اسیر ِ رؤیا و خواب اسیر ِ بختک بود!
عکس ِ تو در ایینه، عکس ِ یک مترسک بود!
نقش ِ ماه ِ کج تابت، نقش ِ نیش ِ کژدم بود!
سهم من از این کژدم نیشک ِ خموشی نیست!
این ترانه، این عاشق، این نفس فروشی نیست!
تو را مرور می کنم، از تو عبور می کنم!
خاطره های دور را، زنده بگور می کنم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:43 PM
گوشه نشین ٭همْ پیاله و ُ همْ گلایه بودیم! یادت هست؟
گیلاسا گوش به زنگن،
تو نیستی تا ببینی!
یه صندلی ِ خالی،
تو نیستی تا بشینی!
دوباره چش براهم، تشنه تر از همیشه!
این دل ِ مستِ زخمی،
از تو جدا نمیشه!
چشمام از نگاه ِنا محرم پُره! داره گیج می ره سرم! زمین سُره!
رسیدم آخرِ بُطری ُ هنوز، بی تو بودن خارج از تصوّره!
جرعه به جرعه بازم،
پُر می شم از خیالت!
بازم منُ قایم کن،
تو پیچ ِتاب ِ شال ت!
خلسه ی خاطراتت،
یه جای دنج ِ نابه!
تو پیشمی دوباره،
اما اینا یه خوابه!
چشمام از نگاه ِ نامحرم پُره! داره گیج می ره سرم! زمین سره!
رسیدم به آخر ِ بطری ُ هنوز، بی تو بودن خارج از تصوّره!●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
از برش می کنی یا نه؟ ٭بگو: نه!!!
جای شلاق ِ سیاهی، مونده رو گونه ی مهتاب!
خواب ِ خرگوشی حلاله، نباید بپریم از خواب!
آخر ِ افسانه اینجاس، شب ِ ما روز ِ مباداس،
زیر ِ پای اسب ِ جادو، له شدن کرمای شبتاب!
غسل ِ تعمید ِ مصیبت، توی دریاچه ی بنزین!
اسب ِفولادی ِ نفرت، بی یراق ُ زین ُ خورجین!
شیهه می کشه دوباره، از پس ِ تپه ی باروت!
مژده میده که : سحر شد، این شب ِ سیاه ِ سنگین!
قصه ی چاله و چاهه، قصه ی ظهور ِ شمشیر!
چه طلوع ِ زشتی سر زد، پُشت ِ این شب ِ نفس گیر!
می زنن گردن ِسرو ُ ، پیش ِ چشمای پرنده!
توی اون دنیا رهاییم، همه مون از قـُلُ زنجیز!
مرگِ ما یعنی رسیدن، به بهشت ِ سبز ِ موعود!
حوریا چشم انتظارن، پشتِ سد ِ شعله و دود!
دل نبدیم به تنفس، بگذریم از دل ِ رگبار!
سر بدیم به تیغ ِ لعنت، همه ی قصه همین بود!
زیر ِ پاهاش جوی خونه،
هنوزم داره می خونه:
قصه اینه! قصه اینه! باورش می کنی یا نه؟
نقش ِ این کتیبه اینه! از برش می کنی یا نه؟●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
تکسوار ٭ترانه یی براساسِ ملودی ِ دِسپرادو!
تو مثِ یه گل ِ سرخی، توی باغ ِ بی بهار
توی شهر ِ شبْ گرفته مثل ِ عطر ِ تک سوار
تو مث ِ یه شکلیدی، واسه قفل ِ این قفس
بگو با منی همیشه تا نیفتم از نفس
گیتار ِ من، آواز ِ تو!
حیرونم از چشمای ناز ِ تو!
واسه خوندن از تو باید، به کدوم نفس رسید؟
تو کدوم ترانه میشه عاشقی ر ُ داد کشید؟
وقتی هستی تن ِدیوار میشه پُر از پنجره!
مث ِ رقص ِ واژه هایی توی سکوتِ حنجره!
گیتار ِ من، آواز ِ تو!
حیرونم از چشمای ناز تو!
تو یه شعر ِ ناتمومی، که همیشه با منه!
گفتن از تو واسه من مث ِ نفس کشیدنه!
بگو با کدوم ستاره، شب ِ قصه میشکنه؟
بگو با کدوم دقیقه وقت ِ از تو گفتنه؟
گیتار ِ من، آواز ِ تو!
حیرونم از چشمای تاز ِ تو!●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
لی لی پوت ٭گالیور غول بود یا لی لی پوت ها کوچک بودند؟
تو کشور ِ کوتوله ها،
قد کشیدن یادت میره!
وقتی که شب بختکیه،
رؤیا دیدن یادت میره!
باید دوباره گـُم بشی،
تو هفته های بی هدف!
باید بازم خط بخوری،
تو تقویمای بی شرف!
تو کشور ِ کوتوله ها، غول شدن آسونه ولی،
تو این جدال ِ بی حریف، هر چی که باشی، اولی!
تو کشور ِ کوتوله ها!
قحطی ِ فانوس ُ گـُـله!
قلب ِ تموم ِ آدماش،
تو شیشه های الکـُـله!
تو دفترای رو سیاه،
جایی واسه ترانه نیست!
خاطره ها خط خطی اَن،
لحظه ها عاشقانه نیست!
تو کشور ِ کوتوله ها، غول شدن آسونه ولی،
تو این جدال ِ بی حریف، هر چی که باشی، اولی!●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
آخرین ترانه بانو ٭سکوت چیست به جز حرف های ناگفته؟ «فروغ»
ساکتم مثل ِ گلوله تو خشاب ِ یه مسلسل!
مثل ِ برج ِ موریانه، توی هرزه زار جنگل!
مثل ِ یه قطار ِ کهنه، مونده تو حسرت ِ یک سوت!
مثل ِ ته سیگار ِ روشن، بغل ِبشکه ی باروت!
ساکتم اما سکوتم عمر ِ طولانی نداره!
این صدای قلب ِ من نیست، دل دل ِ یه انفجاره!
ماشه ی فریاد ِ من باش! ضامن ِ تیغه ی چاقو!
تو سکوت ُ زیر ُ رو کن، آخرین ترانه بانو!
حرفای نگفتنی ر ُ یاد ِ این حنجره بنداز!
مشت ِ واژه ر ُ گره کن، توی کوچه های آواز!
دستای معجزه بسته س! من دچار ِ نقطه چینم!
فرصتی بده که عشق ُ تو نگاه ِ تو ببینم!
واسه بی پرده سرودن، یه اشاره ی تو بسه!
تو که باشی این قلندر، از خدا هم نمی ترسه!
پتک ِ واژه ها ر ُ بسپار، دستِ این صدای یاغی!
برق ِ چشمات یه دلیله، واسه ختم ِ بی چراغی!
ماشه ی فریاد ِ من باش! ضامن ِ تیغه ی چاقو!
تو سکوت ُ زیر ُ رو کن، آخرین ترانه بانو!
حرفای نگفتنی ر ُیاد ِ این حنجره بنداز!
مُشتِ واژه رُ گره کن، توی کوچه های آواز!●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
شبنم ِ بیداری ٭فقط یه واژه را خط زدید؟ آخیش!!!
تبسم نقش ِ نیرنگه! من از شب شکی ام، ای یار!
طلوعم ر ُ تماشا کن، منُ دست ِ غزل بسپار!
من ُ پاکیزه کن از خواب، از این لکنت، از این تکرار!
رها کن آرزوها رُ، از این زندان ِ بی دیوار!
چه ناباور، چه دردآور، سکوتم بی نهایت شد!
چه غمگینانه عشق ِ ما، دچار ِ رنگ ِ عادت شد!
امشب به تو رو کردم، این قبله نما مرده!
تو صبح ِ دل ْ آرایی، من شام ِ دلْ آزرده!
امشب به تو رو کردم، ای خاطره ی جاری!
تو هق هق ِ دریاوار، من شبنم ِ بیداری!
من از بند ِ نفس جستم، حسابم با خودم پاکه!
میون ِ گود ِ فریادم، سکوتم گـُرده بر خاکه!
یه زخم ِ تازه کم دارم، برای باور ِ پاییز!
خرابم کن که دلْ گیرم، از این آبادی ِ پرهیز!
من ُ تا گریه یاری کن! حریص ِ امن ِ آغوشم!
من ُ بشناس، که از یاد ِ همه دنیا فراموشم!
امشب به تو رو کردم، ای قبله نما مرده!
تو صبح ِ دلْ آرایی، من شام ِ دلْ آزرده!
امشب به تو رو کردم، ای خاطره ی جاری!
تو هق هق ِ دریاوار، من شبنم ِ بیداری! ●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
نت ِ آخر ٭تقدیم به حمیدرضا صدری و تنظیم های درخشانش!
از حرارت ِ نگاهت، گـُر گرفته تن ِ گیتار!
با سرانگشتای نازت، سیمای سازم ُ بشمار!
سیم ِ می، میلاد ِ واژه س، توی بطن ِ این ترانه!
ضربان ِ دل ِ عاشق، آخرین شعر ِ شبانه!
سیم ِ سی، سیم ِ نچیده س، میوه ی همیشه نایاب!
قسمت ِ چشمای حوّا، چهره ی ممنوع مهتاب!
سیم ِ سُل، سلطان قصه س، عاشق ِ دختر ِ یاغی!
غسل ِ جادویی ِ آواز، تو شبای بی چراغی!
من ُ این گیتار ِ عاصی، شیش تا سیم ُ یه سرانگشت!
تو بیا تا نت ِآخر، بیا تا گره ترین مشت!
از حرارت ِ نگاهت، گر گرفته تن ِ گیتار!
با سرانگشتای نازت، سیمای سازم ُ بشمار!
سیم ِ ر، رسیدنم بود، به درخشش ستاره!
باور ِ طلوع ِ خورشید، بعد از این شب ِدوباره!
سیم ِ لا، لالایی ِ ساز، پشت ِ پلکای یه خوابه!
خواب ِ تو یه جون پناهه، وقتی بیداری عذابه!
سیم ِ می، میعاد ِ چشمام، با گلُ نورُ سپیده س!
یه بغل هوای تازه، واسه این نفس بریده س!
منُ این گیتار ِ عاصی، شیش تا سیم ُ یه سرانگشت!
تو بیا تا نت ِآخر، بیا تا گره تین مشت!●
بهـمن
18th August 2011, 07:44 PM
پایان ِ من! ٭تو که باشی همیشه بهار است!
زنگ ِ تفریح نگاهت، اونور ِ کلاس ِ ترکه،
منُ تا طعم ِ ترانه، تا حریم ِ کودکی برد!
اما با غیبت ِ چشمات، دل ِ ناباور ِ خسته،
مثه واژه لابه لای برگای جریمه پژمرد!
حالا تو نیستی ُ هستم، یکه تاز ُ پُر ستاره،
خوش صداتر از همیشه، خوش نفس تر از گذشته!
اما تو جاده ی آواز، ردِ رفتن ِ تو مونده،
رد ِ اون مسافری که، رفته اما برنگشته!
حالا باید از تو دم زد، از تو که لمس ِ بهاری!
مثل ِ زیبایی ِ زخمی، رو درخت ِ یادگاری!
حالا باید از تو سر زد، مثل ِ ماه از دل ِ دریا!
فصل ِ تاروندن ِ خوابُ، گم شدن تو دل ِ رؤیا!
حالا باید از تو جوشید، مثل ِ چشمه از دل ِ سنگ!
هوس ِ رقص ِ دوباره، از شنیدن ِ یه آهنگ!
رفتن ِ تو ختم ِ آواز، وقتِ بی صدا شدن نیست!
خاطره قد ِ یه دنیاس، رفتنت پایان ِ من نیست!●
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
چشمک ِچاقو! ٭ستاره برق ِ خنجره... «عمران صلاحی»
آخرین آوازه خونم،
توی این قحطی ِ آواز!
بازم از حسرتِ زخمه،
داره می سوزه تن ِساز!
آخرین آوازه خونم،
آخرین صدای هشیار!
اَزبَرَم کن! همترانه!
من ُ تو سینه نگه دار!
با منی همیشه، بانو! با همون چشمای آهو!
چشمک ِ ستاره گــُم شد، تو شب ِ چشمک ِ چاقو!
زخمی ِ زخمی ِ زخمی،
آخرین کوچه نشینم!
پابه پای لحظه هام باش،
تا شب ُرنگی ببینم!
رو به خاموشی ِ کوچه،
می خونم از تو دوباره!
مشعل ِ ترانه ی من،
با تو خاموشی نداره!
با منی همیشه، بانو! با همون چشمای آهو!
چشمک ِ ستاره گـُم شد، تو شب ِ چشمک ِ چاقو
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
ناباور ٭خوشا رقص ِ آخر...
چه روشن، چه بی سایه دلباختیم! چه ساده، چه ساده غزل ساختیم!
چه ناباور از آخرین سطر ِ شب، طلوعی دوباره درانداختیم!
چه بی خاطره، بی نفس، بی نگاه، کبوتر پراندیم از عمق ِ چاه!
نه از نامه ای عطر ِ یاری رسید، نه چنگ ِ پلنگی خطی زد به ماه!
بکش نعره تا اوج ِ ناروزگار،
خوشا آخرین رقص ، بر بام ِدار!
در این یورش ِ تیشه دستان به باغ، بگیر از درختان ِ بی سر سراغ!
ستاره میاندار ِ میدان نشد، در این قحط سال ِ صدا و چراغ!
در این شب به شب هفته ی دلگداز، غزل را به نان ِ نفس بُر نباز!
در ایوان باران، نفس تازه کن، از این حنجره خنجره تازه ساز!
بکش نعره تا اوج ِ ناروزگار،
خوشا آخرین رقص، بر بام ِ دار!
به پیغام ِهر قاصد ِ بد خبر، نزن بوسه - ای گل! - به تیغ ِ تبر!
نزن زخمه بر ساز ِ نکوک ِ درد! صدا را به معراج ِ وحشت نبر!
نگو اسم ِ شب را به شب باوران، نسوز از تب ِ این همه ناگهان!
ببین آرشِ قصه بر قله نیست، پس از این تویی زه ِ این کمان!
بکش نعره تا اوج ِ ناروزگار،
خوشا آخرین رقص، بر بام ِ دار!●
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
عاشقانه که می خندی ٭خنده ات باران ِمروارید است!
واسه فهمیدن ِچشمات،
عمریه تو تب ُ تابم!
بستر ِ خاطره سرده،
شعله ور شو توی خوابم!
من ُ راه بده به چشمات!
بذار از دنیا رهاشم!
بذار از قعر ِ سیاهی،
با ستاره همصداشم!
عاشقانه که می خندی، غصه ها از اینجا می رن!
میدونم پیش ِ نگاهت، این ترانه ها حقیرن!
وقتی از هق هق ِ بارون،
نقطه چین ِتن ِ شیشه،
یاد ِ من باش که می خونم،
برای تو تا همیشه!
یاد ِ من باش! من که دستام،
زیر ِ ساطور ِ سکوته!
می دونم صدتا ترانه،
توی پیچ ُ تاب ِ موته!
عاشقانه که می خندی، غصه ها از اینجا می رن!
میدونم پیش ِ نگاهت، این ترانه ها حقیرن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
آغاز ِ سفر ٭اجرای این ترانه را بسیار دوست می دارم!
آخرین رهگذر ِ شهر ِ شبم!
یه نفس بُریده ی جون به لبم!
برای دیدن ِ فانوس ِ چشات،
خیلی وقته که توی تاب ُ تبم!
صد تا سایه پابه پامن،
نفسام مال ِ خودم نیست!
توی شهر ِ قصه هیچکس،
پی ِ ردّ قدمم نیست!
خسته نفس، بسته گلو، اینه ی شکسته ام!
ای روزگار! از تو و از لحظه شمردن خسته ام!
من ُ ببر به پُشت ِ سر! من ُ ببر! منًُ ببر!
تا یه هوای تازه تر، منُ ببر! منُ ببر!
تا فصل ِ آغاز ِ سفر، من ُ ببر! من ُ ببر!
تا خنده های بی خبر، من ُ ببر! من ُ ببر!
منُ ببر تا خود ِ من، تا آخر ِ تازه شدن!
به باغ ِ سبز ِ لحظه هام، رنگ ِ شکوفایی بزن!
خسته نفس، بسته گلو، اینه ی شکسته ام!
ای روزگار! از تو و از لحظه شمردن خسته ام!●
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
ترانه ی زارع ٭مزرعه ی بی بار! مزرعه ی بی بَر!
من ُ مزرعه یه عمره، چش براه ِ یه بهاریم!
زیر ِ شلاق ِ زمستون، ضربه ها ر ُ می شماریم!
توی این شب، غیر ِ گریه کار ِ دیگه ای نداریم!
هر کی خوابه، خوش به حالش! ما به بیداری دچاریم!
این زمستون، خیلی وقته فکر ِ سوزوندن ِ برگه!
خیلی وقته ساقه هامون، زیر ِ شلاق ِ تگرگه!
قد نمی کشه جوانه، زیر ِ سایه ی تبردار!
زندگی تو فصل ِ سرما، معنی ِ مطلق ِ مرگه!
نفس بکش! نفس بکش! اینجا نفس قنیمته!
توی سکوت ِ مزرعه، کشف ِ صدا یه نعمته!
تن ِ این مزرعه ی خسک، تشنه ی بذر ِ دوباره س!
شب پُر از حضور ِ تلخ ِ جای خالی ِ ستاره س!
تیغ ِ گاوآهنُ دریاب! باید این یخا ر ُ آب کرد!
اگه آب نشن ، شکستن دیگه تنها راه ِ چاره س!
طبق ِ ترانه اینجاس، پس کو اون صدای بی باک؟
تا بپاشه بذر ِ آواز روی بی باری ِ این خاک!
مزرعه دزدیدنی نیست، فردا میلاد ِ شکوفه س!
داره میره پی ِ کارش، شب ِ یخ بسته ی سفک!
نفس بکش! نفس بکش! اینجا نفس قنیمته!
توی سکوت ِ مزرعه، کشف ِ صدا یه نعمته!●
بهـمن
18th August 2011, 07:45 PM
خلع ِ یـَد ٭شهر ِ بی قصه به پلک بر هم زدنی می خوابد!
عزیز ِ همسقوط ِ من! افسانه رُ دوره نکن!
چلـّه ی بی چهچه ی ترانه ر ُ دوره نکن!
این شب ِ تبْ دار ِ سیاه، رنگ ِ خروسخون نشده!
تو قصه های بی کلک، آتیش، گلستون نشده!
صف شکنای قافله، غافلن ُ نابلدن!
قصه نویسا عمری، از قلما خلع ِ یدن!
بزن به سیم ِ شعله ها، تا خود ِ خودسوزی بیا!
چمبر ِ چنگیز ُ ببین، رو سر ِ قوم ِ آریا!
***که ی صدای من، بغض ِ توئه، حرفی بزن!
اینه همدست ِ شبه، تو چاره کن، شکن شکن!
سکوتِ کهنه سال ِ لب، حوصله م ُ سر می بره!
شنیدن ِ صدا از این حنجره ْ مُرده نوبره!
اینه های پر غبار، اینه ی دِقم شدن!
لحظه های حافظه کش، زجر ِ دقایقم شدن!
بزن به سیم ِ شعله ها، تا خود ِخودسوزی بیا!
چمبر ِ چنگیز ُ ببین، رو سر ِ قوم ِ آریا!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
تعبیر ٭ساعت ِ پارک ِ رفتگر در خواب ِ ناز بود!
من ُ این ساعت ِ مرده، برگ ِ کاهی، میز ِ تحریر!
زنگ ِ خوش صدای آواز، توی این غروب دلگیر!
قلمای تُک شکسته، دل ِ بی دل، پای خسته!
انگار از پُتک ِ ترانه، قفل ِ بی حرفی شکسته!
بازم از تو، بازم از تو تا طنین ِ گـُل رسیدم!
مث ِ خون ِ یه قناری، از نوک دشنه چکیدم!
باغ ِ بی بار ِ سکوتم، با تو گلخونه ی عشقه!
گریه طعم ِ شوکران نیست، شهد ِ پیمونه ی عشقه!
همه ی خون ِ تو رگ هام، نذر ِ ختم ِ این عذابه!
پرسش ِ همیشه ی من، بی جوابه! بی جوابه!
بگو تعبیر ِ کدوم خواب، رفتن ِ تو ر ُ رقم زد؟
که دوباره دیو ِ قصه، بازی ِ عشق ُ به هم زد!
بازم از تو، بازم از تو تا طنین ِ گـُل رسیدم!
مث ِ خون ِ یه قناری، از نوک ِ دشنه چکیدم!
باغ ِ بی بار ِ سکوتم، با تو گلخونه ی عشقه!
گریه طعم ِ شوکران نیست، شهد ِ پیمونه ی عشقه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
بنویسم! ٭بازنویسی ِ من آسان نیست، خط زدنم امّا چرا!
من ُ خط بزن! دوباره از سر ِ خط بنویسم!
بنویس که من برای قصه ی تازه حریصم!
بنویس با خط ِ الماس، رو تن ِ نازک ِ شیشه،
که بدون ِ نور ِ چشمات، شب ِ من سحر نمیشه!
رو تن ِ برفی ِ کاغذ، بنویس اسم ِ بهارُ!
دل بده به رنگ ِدریا، خط بزن دل دله ها ر ُ!
خنده با چشمای خیس سخته عزیزم! بنویس!
بنویس از دل ِ این بارون ِ نم نم، بنویس!
شونه تُ هدیه بده به گریه ها ی بی صدام،
از پریشونی ِ این سیل ِ دمادم بنویس!
بنویس از اولین دم! از دل ِ سلام ِ اول!
از همون جواب ِ ساده، اونور ِ کلام اول!
بنویس از لب ِ بسته، وقتی هر واژه نقابه!
از خداحافظ ِ عاشق، که یه عمره بی جوابه!
بنویس از پُل ِ پیوند که میون ِ ما شکسته!
بنویس تا واشه قفل ِ این در ِ همیشه بسته!
خنده با چشمای خیس سخته عزیزم! بنویس!
بنویس از دل ِ این بارون ِ نم نم، بنویس!
شونه تُ هدیه بده به گریه ها ی بی صدام،
از پریشونی ِ این سیل ِ دمادم بنویس!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
تیر ِ اخطار! ٭سربازی جوان را مرد نمی کند، پدران ِ دروغگو!
فراری ام! فراری ام! فراری از لباس ِ سبز!
فراری از چکمه سفید، فراری از حصار ُ مرز!
فراری ام! فراری ام! فراری از نفرت ُ جنگ!
فراری از قمقمه و ُ تیر ُ کلاهخود ُ تفنگ!
فراری از اسم ِ شبُ، ترس ِ نگهبان ُ فریب!
فراری از مارش ِ رِژه، شلوارایی با شیش تا جیب!
دوس ندارم پابکوبم مقابل ِ ستاره ها!
این پادگان جهنمه، خسته ام از دوباره ها!
سیم ِخاردار من ُ از فرار نمی ترسونه!
تیر ِ اخطار من ُ از فرار نمی ترسونه!
من نمی خوام رِژه برم با یه تفنگ، کوله به پُشت!
یا بدونم که دشمن ُ ، با چن تا گولّه میشه کشت!
امشب شب ِ فرارمه! تو که نگهبان ِ شبی،
نترسونم از غضب ِ یه مُش ستاره حلبی!
من ُ بزن! نشون بده یه سرباز ِ نمونه ای!
اسم ِشب ُ ازم نپرس! تو ناجی ِ شبونه ای!
من ُ بزن! منُ بزن که مرگ ِ من نجاتمه!
گاهی یه مرگِ باشکوه، به زندگی مقدمه!
سیم ِ خاردار من ُ از فرار نمی ترسونه!
تیر ِ اخطار من ُ از فرار نمی ترسونه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
کــَم رنگ ٭تو خوش رنگی خوش آهنگ!
نگاهم کن که کم رنگم!
نگاهت بهترین رنگه!
گره کن مشت ِ آوازُ،
صدای تو خوش آهنگه!
بخون با من که بیزارم،
از این اذکار ِ تکراری!
بیا بی قصه خوابم کن!
شکنجه گاه ِ بیداری!
غزل ْ خاتون ِ دریا دل! ببر من ر ُ تو از ساحل!
که این عاشق ترین قایق، نشسته تا گلو در گل!
بدُزد این رخت ِ پُر خارُ!
من ُ عریون کن از وحشت!
تو چتر ِ چل گیس ِ تُ وا کن!
زیر ِ رگبار این نفرت!
بتاب از روزن ِ فانوس!
شب ِ یلدا ر ُ رسوا کن!
رو این دیوار ِ دل مرده،
هزار تا پنجره وا کن!
غزل خاتون ِدریا دل! ببر من ر ُ تو از ساحل!
که این عاشق ترین قایق، نشسته تا گلو در گِل!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
زندگی ْ یعنی نمردن! ٭بِـِـرَم؟ یا که نـَرم!
رو آسمون نوشتن : «ای! پرنده! پر زدن بس!»
با کسی شوخی ندارن! اینجا حرف حرف ِ گلوله س!
پر بگیر از دل ِ این دام! زندگی یعنی نمردن!
بدتر از طعم ِ نفس نیست، طعم ِ این مرگ ِ مقدس!
آسمون قُرُق نمیشه، با رجزخونی ِ صیاد!
خوش صداتر از سکوته، انعکاس ِ سرخ ِ فریاد!
بگذر از مرز ِ گلوله! که ترانه رنگ ِ خونِ!
نگو مُردن ِ پرنده پُشتِ ابرا میره از یاد!
آخر ِ بازی ِ نفرت، تو بگو که کی برنده س،
وقتی تو قطره ی خونت، پر پر ِ صدتا پرنده س!
دلت ُ بزن به ابرا! خلوت ِ قفس رُ بشکن!
پشت ِ میله های حسرت، نبض ِ ثانیه گزنده س!
من واسه دردای تو قرص ِ مسکــّن ندارم!
اگه تو بخوای به هر سایه ای ایمون میارم!
بگو تا یادم بره همین زبون ِ مادری!
زندگی توی قفس بهتره یا در به دری!●
بهـمن
18th August 2011, 07:46 PM
زلزله ٭یکی بعد از شنیدن ِاین غزل ترانه گفت: خیل ِ خُب!!!
نگو: «- دوسم نداشته باش!» خواستن ِ تو کارِ دله!
حریف ِ این دل نمی شم! راضی نمی شه! مُشکله!
راهمُ سد می کنی با، اون دو تا چشم ِ کهربا،
گذشتن از چشمای تو، مثل ِ خیال ِ باطله!
با اون نگاه ِ دَدَری، ما ر ُ کجاها می بری؟
تو که می دونی عاشقت نداره تاب ِ فاصله!
ما ساکن ِ خیالتیم، عاشق ِ عطرِ شالتیم،
این دل ِ بی وطن هنوز، اهل ِ همین آب ُ گله!
از وقتی که یکی شدن، دستای تو با دست ِمن،
تو شهر ِ آروم ِ دلم، اومده صد تا زلزله!
تو مثل ِ قایق روی آب، می گذری مستُ بی شتاب،
انگار نمی دونی یکی منتظرت تو ساحله!
همیشه بی قرار ِ تو! همیشه انتظار ِ تو!
بیا که بی اومدنت، سر می ره صبر ُ حوصله!
وعده ی فردا نمی خوام، نگو : «- بمون! خودم میام!»
بذار بهاری شه هوام، بذار بخونه چلچله!
بذار که اون چشمای ناز، ما ر ُ هوایی کنه باز،
عشق ِ تو شیرین ِ اگه زمونه مون هلاهله!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
سُک سُک ٭چشم می گذارم: یک، دو، سه، چهار...
منُ تو از تب ِ تنهایی پُریم!
حسرت ِ گذشته ها ر ُ می خوریم!
ردّ پامون خود ِ شرمندگیه!
اسم ِ جون کندنمون زندگیه!
ما باید قایم موشک بازی کنیم،
وقتی شب جون میده واسه گـُم شدن!
پشت ِ پرده های گریه سر بدزد،
تا تو ر ُ پیدا کنن دستای من!
سُک سُک ای ستاره سُک سُک! از سر ُ دوباره سُک سُک!
با تو این بازی ِ دلچسب، انتها نداره سُک سُک!
سُک سُک ای ساز ِ شکسته! سُک سُک ای صدای خسته!
دفتر ِ شعرای شاعر، دوباره به گــُل نشسته!
کوچه آبستن ِ عشقه، پا به پا باش! نگو دیره!
بی تو این ماهی ِ عاشق، توی حوض ِ یخ اسیره!
آخر ِ قصه ی بارون، اول ِ رنگین کمونه!
بیا پیدا کن صدامُ ، تا بازم برات بخونه!
سُک سُک ای ستاره سُک سُک! از سر ُ دوباره سُک سُک!
با تو این بازی ِ دلچسب، انتها نداره سُک سُک!
سُک سُک ای ساز ِ شکسته! سُک سُک ای صدای خسته!
دفتر ِ شعرای شاعر، دوباره به گــُل نشسته
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
تجسّم ٭ساعت خورشیدی در شب خواب خورشید می بیند!
شب ُ این ساعتک ِ خورشیدی!
من ُ این حنجره ی تبعیدی!
ای همیشه همسکوت ُ همنگاه!
من ُ از کدوم غزل دزدیدی؟
گـُم شدم تو کوچه های مِه زده!
چه کسی نشون ِ من ر ُ بلده؟
اصلا ً انگار نفس ُ نور ُ چراغ،
به ترانه های ما نیومده!
وقتی هر خاطره خنجر می زنه،
وقتی ایینه به فکر ِ کشتنه،
دیدن ِ دوباره ی دستای تو،
لحظه ی ناب ِ تولد ِ منه!
با تو میشه عشق ُ تو ترانه دید!
میشه لاجرعه چشات ُ سرکشید!
واژه های دس نخورده ر ُ بیار!
تو برس به داد ِ این برگ ِ سفید!
جوشش ِ دوباره ی شعر منی!
مثل ِ قامت ِ ستاره روشنی!
ای تجسم ِ امید ُ عاطفه!
تو درست مثل ِ نفس کشیدنی!
وقتی هر خاطره خنجر می زنه،
وقتی ایینه به فکر ِ کشتنه،
دیدن ِ دوباره ی دستای تو،
لحظه ی ناب ِ تولدِ منه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
تحمـّـل ٭دیده دریا کنم ُ صبر به صحرا فکنم...
مثل ِ پت پت ِ یه فانوس که نفس بریده باشه!
مثل ِ اون پرنده یی که، جز قفس ندیده باشه!
دل به رنجیر ِ عذابم، بی سرانجاممُ خسته!
یه نفر حرمت ِ بال ِ شاپرک ها ر ُ شکسته!
این جا زندگی یتیمه، این جا ناتمومه آواز!
مجرمای بی گناهن، این فرشته ها سَر باز!
تو رهاتر از صدایی، من گرفتار ِ سکوتم!
بی تو از بام ِ ترانه می سقوطم! می سقوطم!
من ُ از این جا جدا کن! این جا دیگه جای من نیست!
سر سپردن به تحمل، معنی ِ عاشق شدن نیست!
این جا زندگی یتیمه، این جا ناتمومه آواز!
مجرمای بی گـُناهن، این فرشته ها سَر باز!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
نمی تونم ٭ترانه هم پیش ِ لطافت ِ تو زمخت است!
نمی تونم تو رُ با ترانه پرپر بکنم!
اما شاید بتونم چشمات ُ اَزبـَر بکنم!
چالای کنج ِ لبت، هلال ِ ماه ِ آذره!
عمریه که دل برای خنده هات دَر به دَره!
عطر ِ دستای تو عطر ِ گونه ی سیب گـُلاب!
انقراض ِ عطشی! درست مثِ جرعه ی آب!
وا کن این دریچه های پر غبار ِ بسته ر ُ،
مثل ِ مهتاب رو سر ِ شب های تنهایی بتاب!
اگه جای چشم ِ تو تو قصه مون خالی بشه،
توی باغچه ی دلم دوباره خشکسالی بشه،
زنبقا اهلی میشن، تو بند ِ گـُـلدون ِ سفال!
خاطره ها می میرن تو آرزوهای محال!
عطرِ دستای تو عطر ِ گونه ی سیب ِ گــُلاب!
انقراض ِ عطشی! درست مثِ جرعه ی آب!
وکن این دریچه های پُر غبار ِ بسته رُ،
مثل ِ مهتاب رو سر ِ شب های تنهایی بتاب!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
خط ُ نشون ٭با رؤیای خود حرف می زنم...
نفست ر ُ تازه کن، ترانه خون! شعر ُ با لهجه ی آزادی بخون!
ماهی ِ سیاه ِ این ترانه رُ، به شب ِ آبی دریا برسون!
من ُ با صدات ببر یه جای دور، خسته ام از این همه خط ُ نشون!
دیگه این قناری ِ قفس نشین، تن نمی سپُره به ننگ ِ آب ُ دون!
زیر ِ سر نیزه ی این ثانیه ها، منم ُ ترانه های نیمه جون!
دلم از غربت ِ این خونه گرفت، ای فلک! ماشه ی مرگ ُ بچکون!
من می خوام خونه م ُ دوشم بگیرم، مث ِ کولیا، مث ِ یک حلزون!
اما این خاطره های لعنتی می گن: این جهنم ُ خونه بدون!
ای نسیم ِ خوب ِ دریا! یه دفه ، من ُ دنبال ِ نگاهت نکشون!
قایقم منتظره اشاره تِ، بی قراره وُ کشیده بادبون!
موندنم مرگه، یه مرگه بی شکوه، رفتنم لعنت ِ و ُ زخم زبون!
تو بگو! تویی که تو خواب ُ خیال، خونه ساختی از گــُل ُ رنگین کمون،
بگو کی پهلوون ِ شهر ِ چراغ، پا میذاره توی گودِ خونمون؟
من ُ دلداری بده با یه دروغ! بگو : چش براه ِ پهلوون بمون!
وقتی تو کویره ترس ُ دلهره، بال ِ کرکسا میشه یه سایه بون،
ما ر ُ گول زدن دوباره، همنفس! نگا کن کرکسا ر ُ تو آسمون!
دَس رو دَس گذاشتن ِ من ُ تو هم، چاره نیس برای ختم ِ سَر بُرون!
واسه هر کسی که دس رو دس گذاشت، نامه نیس تو خورجین ِ نامه رسون!
حرف ِ آخر این که: دستم ر ُ بگیر! تا با هم بشیم هزار تا پهلوون!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
کهرُبا ٭باز هم برای تو نوشتم ُ این آخرین ترانه نیست!
بی تو اَم اما از تو سرشارم!
بی تو در خواب ُ با تو بیدارم!
رنگِ چشمانت، رنگِ دلتنگی!
خسته ای از این آدمک سنگی!
کهربایی تو، من پَری در باد!
تو همه شعری، من همه فریاد!
آخرین بانو! سایه را بشکن!
شوق ِ بودن را، زنده کن در من!
آخرین بانو! رنگ ِ رؤیا باش!
بهترین فصل ِ قصه ی ما باش!
از نگاه ِ من، بهترین نامی!
خسته از راه ِ بی سرانجامی!
آخرین عاشق، آخرین همراه!
از شب ِ یلدا، پُل بزن تا ماه!
حجم ِ آغوشت، وسعت ِ دریاست!
بی تو این عاشق، قایقی تنهاست!
آخرین بانو! سایه را بشکن!
شوق ِ بودن را، زنده کن در من!
آخرین بانو! رنگ ِ رؤیا باش!
بهترین فصل ِ قصه ی ما باش!●
بهـمن
18th August 2011, 07:47 PM
قصه ی دل! ٭نسل ِ بی حافظه بیژن مفید را نمی شناسد! حالیته؟
سام علیک! ابرو هلالی! سام علیک!
جای ما همیشه خالی! سام علیک!
نکنه یادت نیاد خاطر خواه ِ همیشه رُ !
نکنه کنده باشی از توی خاکت ریشه رُ !
من همونم که قدیم قدیما پاسوزت شدم!
شایدم یه خاطره برای امروزت شدم!
چش رو هم گذاشتنت درد ِ ما ر ُ دوا نکرد!
هیچ کلیدی قفل ِ بدمصّب ِ دل ر ُ وا نکرد!
یه نظر ما ر ُ نگکن که نگات غنیمته!
بسوزون دوباره ما ر ُ! سوختن این جا راحته!
خیلی وقتیه که توی قاب ِ عکسا جای خالیته!
تو ما ر ُ کشتی ُ هیچ غمی نداشتی... حالیته؟
بگو که یادت میاد نگاه ِ بی پرده ی من!
گـُـل ِ یاس ِ پرپر ُ تو کوچه وقت ِ رد شدن!
بگو که زنگ ِ صدام هنوز به یادته، بگو!
یا نه... من برات می گم قصه ی دل ر ُ مو به مو!
چش رو هم گذاشتنت درد ِ ما ر ُ دوا نکرد!
هیچ کلیدی قفل ِ بدمصّب ِ دل ر ُ وا نکرد!
حالا تو چشام نگا کن که نگات غنیمته!
بسوزون دوباره ما ر ُ! سوختن این جا راحته!●
بهـمن
18th August 2011, 07:48 PM
هم روزگار ٭حرکات ِ موزون!؟!؟
غم نخور! هم روزگارم! من هوای تو ر ُ دارم!
واسه چاردیوار ِ قلبت، صد تا پنجره میارم!
غم نخور! زیبای خفته! ناامیدی حرف ِ مفته!
رنگ عوض می کنه این شب، با غزل های نگفته!
نگو خیلی وقته این جا، کسی فردا رُ ندیده!
توی پولک ِ لباست، صد تا فانوس ِ امیده!
چرخ ِ تو، وقت می رقصی! میشکنه چرخ ِ فلک رُ!
تازه می کنه دوباره، خبرای قاصدک رُ!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ!
غم نخور! همیشه روشن! رخوت ُ بگیر از این تن!
خون ِ زندگی ر ُ بسپار، به رگِ ترانه ی من!
غم نخور! همدست ِ خسته! شب پره از پیله رسته!
مرغ ِ عشق ِ این ولایت، دوباره قفس شکسته!
شب از رقص ِ تو می ترسه! بترسون دیوِ جادو ر ُ!
پریشون کن با آوازت، سکوت ِ این غزلگو رُ!●
بهـمن
18th August 2011, 07:48 PM
برده گی ٭وطن یعنی: علامت ِ پرسش تا نهایت ِ دنیا...
به من بگو وطن چیه؟ من نمی فهمم وطنُ!
گردُ غبار رو چشام، تو تازه کن دید ِ منُ!
به من بگو وطن چیه؟ یه خط ِ فرضی روی خاک؟
یا شیر ِ دُم بریده یی، که تو قفس میشه هلاک؟
به من بگو وطن چیه؟ چشمای مادر یا پدر؟
پیله ی صد پاره شده، یا غربت ِ یه در به در؟
به من بگو وطن چیه؟ خونه یا قبرستون ِ ما؟
خنده های بدون ِ مرز، یا گریه ی پنهون ِ ما؟
برای حبس ِ من ُ ما، وطن فقط بهانه بود!
خاطره های برده گی، غزل نبود، ترانه بود!
وطن واسه یه عدّه یی، آواز ِ ای دل، ای دله!
ساختن یه بادبادکه،با کاغذای باطله!
وطن واسه یه عدّهیی، مزّه ی قرمه سبزیه!
برای غربت زده ها، اونور ِ خط ِ مرزیه!
وطن واسه یه عده یی، عکسای تخت ِ جمشیده!
ظرف ِ شُله زرد ِ که روش، خون جای دارچین پاشیده!
وطن همین جاس که شده، سقف ِ سیاه ِ تو و ُ من!
با من بخون اگه تو هم، شکاری از دست ِ وطن!
برای حبس ِ من ُ ما، وطن فقط بهانه بود!
خاطره های برده گی، غزل نبود، ترانه بود!●
بهـمن
18th August 2011, 07:49 PM
نگران! ٭دلواپسی ِ همیشه ی مادرم مَرا هم دلواپس می کند!
نگرانم! نگرانم! نگران ِ این منم!
از سر ِ دنیا زیادم، اما باز خیلی کمم!
نگران ِ خودمم!
بی تو عریونی ِ باغم! با تو داغ ِ داغ ِ داغم!
طپش ِ نبض ِ چراغم، با تو خیلی روشنم!
نگران ِ خودمم!
از یه بغض ِ تازه خیسم! واسه دیدنت حریصم!
خودم ُ نمی نویسم، خودم ُ خط می زنم!
نگران ِ خودمم!
از دل ِ باغ ِ گـُـل یاس، پشت ِ زنگِ خوب ِ گیلاس،
وقتی بغض ِ من یه دریاس، باز بیا به دیدنم!
نگران ِ خودمم!
این وَرا صدا صدا نیست! درای حنجره وا نیست!
کسی دلواپس ما نیست! هر دقیقه میشکنم!
نگران ِ خودمم!
تو مسیر جست ُ جوتم! مث ِاینه روبه روتم!
نگران ِ این سکوتم! شعله بنداز به تنم!
نگران ِ خودمم!
بی خیال ِ غم ِ من باش! عاشق ِ عاشق شدن باش!
مثل ِ معنای وطن باش! خسته از این وطنم!
نگران ِ خودمم!
خاطره ها ر ُ صدکن! من ُ از خودم رها کن!
چتر ِ آغوشت ُ وکن! پا بذار تو پیرهنم!
نگران ِ خودمم!
دِل دِل ِ این دلُ دریاب! قد بکش تا خود ِ آفتاب!
هم تو بیداری هم خواب، گرم ِاز تو گفتنم!
نگران ِ خودمم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:49 PM
بمون برای ما شدن! ٭گفتم: «- بمان!» امّا تو...
شب ِ خاکستریه ی خونه ی من، پلک ِ چشمای من ُ بسته می خواد!
جیرجیرک خونده وُ خوابیده ولی، چه کنم؟ من یکی خوابم نمیاد!
نور ِ فانوستُ بنداز تو شبم، این همه زخم ِ زبون نزن به من!
صدای من دیگه سوسو نداره! تو با لحن ِ کهکشون حرفی بزن!
فکر نکن اگه بری بدون تو، همه ی هستی ِ من میره به باد!
خیلی وقته که با هم غریبه ییم، رنگ ِ چشمای تو یادم نمیاد!
بغضم از رفتن ِ تو نمی شکنه، این ُ بدون!
اما با این همه باز بهت می گم: با من بگو!
رفتن ِ تو نه سقوطه، نه سکوته واسه من!
اما باز بهت می گم : بمون برای ما شدن!
اگه مهربون بشی برای تو، سقفی از بلور ُ رؤیا می سازم!
برای برق ِ نگاه ِ ناز ِ تو، جونم ُ با یه اشاره می بازم!
اگه باشی تو شب ِ ترانه هام، میشه آتیش بازی ُ نگا کنیم!
می تونیم پلکای خورشید خانوم ُ، رو به تاریکی ِ قصه وا کنیم!
اگه تو این جا نباشی، می دونم رودخونه زندونی میشه تو چشام!
اما من نمی ذارم که بشنوی، صدای گریه رُ تو زنگ ِ صدام!
بغضم از رفتن ِ تو نمی شکنه، این ُ بدون!
اما با این همه باز بهت می گم: با من بگو!
رفتن ِ تو نه سقوطه، نه سکوت ِ واسه من!
اما باز بهت می گم: بمون برای ما شدن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:49 PM
یادت نره! ٭مرا به یاد نگه دار!
یادت نره که یاد ِ تو همیشه همراه ِ منه!
یادت نره که خواستنت مثل ِ نفس کشیدنه!
یادت نره که اینه از طپش ِ تو روشنه!
یادت نره نبودنت جونم ُ آتیش می زنه!
بغض ِ تو یاس ِپرپره، شب تو چشات شناوره!
دل واسه تو در به دره! یادت نره! یادت نره!
عاشق ِ تو قلندره! از همه دیوونه تره!
ناز ِ تو ر ُ خوب می خره! یادت نره! یادت نره!
یادت نره که خسته ام از این فراموشی ِ بد!
یه حرف ِ تکراری شدم، مثل ِ مدار ِ جز ُ مد!
یادت نره ترانه هام دفتر ِ خاطراتمه!
یادت نره بدون ِ تو سقوط ِ من دم به دمه!
بغض ِ تو یاس ِ پرپره، شب تو چشات شناوره!
دل واسه تو در به دره! یادت نره! یادت نره!
عاشق ِ تو قلندره! از همه دیوونه تره!
ناز ِ تو ر ُ خوب می خره! یادت نره! یادت نره!●
بهـمن
18th August 2011, 07:49 PM
بخند ٭زندگی کاشکی به ما امون میداد! «محمدعلی بهمنی»
امون بده که عطر ِ تو برگ ِ امون ِ واژه هاس!
بذار بتابم از چشات، این اینه بی انتهاس!
امون بده! امون بده! که بی امون ِ روزگار!
دست ِ ترانه بافه من، بافته برام طناب ِ دار!
امون بده! امون بده! که عاشقانه تر بشم!
می خوام تو کوچه ی چشات، دوباره دربه در بشم!
منُ بگیر از روزگار، که خسته ام از این عذاب!
دوباره لالایی بخون! بذار بیدارشم توی خواب!
می خوام تو ر ُ خواب ببینم تا بشکنه شب ِ کبود!
ببین که بیداری ِ ما، آش ِ دهن سوزی نبود!
خواب ِ تو ناب ِ مث ِ شعر، رؤیا داره بغل بغل!
مشعل ِ آوازِ منی، تو این سیاهی ِ دغل!
می خوام تو خواب ببینمت! چشمای خیسم ر ُ ببند!
خسته ام از زنگ ِعزا، برام بخند! برام بخند!
منُ بگیر از روزگار، که خسته ام از این عذاب!
دوباره لالایی بخون! بذار بیدارشم توی خواب!●
بهـمن
18th August 2011, 07:49 PM
یکی در میون ٭با یاد ِ تو این فانوس تا همیشه می سوزد!
ای تو که حتا تو تله، راه فرار ُ بلدی!
تو این غروب ِ یخ زده، به قلب ِ من خوش اومدی!
گذشتن از تو ساده نیست، برگ ِ برنده ی منی!
مدتی به این دل ِ شکسته سر نمی زنی؟
مهمونی ِ دلم ر ُ با چشات چراغون می کنی!
با یه اشاره خونه ی این شب ُ داغون می کنی!
فانوسک ِ ترانه، به یادِ تو روشنه!
قلبم یکی در میون، برای تو می زنه!
حوالی ِ چشمای تو نمی شه آفتابی نشد!
نمی شه سرگردون ِ این شبای بی خوابی نشد!
نمی شده از برق ِ چشات، به صبح ِ فردا نرسید!
به تو نمی شه دل نبست! نمی شه از تو دل بُرید!
نمی شه پُشت ِ پا نزد، به روزگار ِ لعنتی!
نمی شه آواره نشد، تو اون نگاه ِ قیمتی!
فانوسک ِ ترانه، به یادِ تو روشنه!
قلبم یکی در میون، برای تو می زنه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
شب ِ یلدا ٭چرا باید دروغکی بخندیم؟
وقتی لال بازی تو دنیا یه زبون ِ مشترک شد،
وقتی تو گود ِ حماقت پهلوونمون فلک شد،
وقتی سنجاق ِ خیانت، سهم ِ بال ِ شاپرک شد،
وقتی گفتن سلام ُ به سلامت، متلک شد،
می رسی به حرف من!
وقتی تو سفره ی خالی، قاتقت خون ِ جگر شد،
وقتی جنگل از حضور ِ یه جرقه شعله ور شد،
وقتی گونه های جلاد از صدای گریه تر شد،
وقتی که کلاغ ِ قصه از دوباره در به در شد،
می رسی به حرف ِ من!
حرف ِ من، سوال ِ من، زمزمه ی زیر لبه،
که چرا تو این حوالی، شب ِ یلدا هر شبه؟
از نگاه ِ بعضیا حرفای من حرف ِ حسابه،
که دهن بند ِ طلایی واسه اون تنها جوابه!
از نگاه ِ بعضیا حرفای من حرف ِ اضافه س،
برای همین سیاهی از شنیدنش کلافه س!
حرف ِ من، سوال ِ من، زمزمه ی زیر لبه،
که چرا تو این حوالی، شب ِ یلدا هر شبه؟●
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
کوزه به سر ٭ما فریاد زدیم: «ای دزد!!!» و پاسبانی نبود!
تو به تقوای غزل مشکوکی، من به تردید ِ تو ایمان دارم!
بی تو در این شب ِ شاعر مرده، آخرین پنجره ی بیدارم!
کوچه آبستن ِآوازی نیست! کوچه از ضرب ِ قدم ها خالی ست!
من در این خانه ی خوابْ آلوده، خسته در تاب ُ تب ِ دیدارم!
تشنه ام! تشنه ترین گندم زار! بر تنِ بایر ِ خشکیده ببار!
تو بیا با کف ِ دستی دریا! من از این کوزه به سر بیزارم!
از شبستان ِ ستونْ پوسیده، یک نفر معجزه را دزدیده!
با تو بر خاک ِ سیاه ِ محراب، سروی از نور ُ صدا می کارم!
آخرین سنگ ِ صبور ِ جادو! پاسخ ِ پرسش ِ این عاشق کو؟
تو همه ترجمه ی تردیدی، من همه زمزمه ی انکارم!
منم ازنسل ِ نفس جامانده، که در این معرکه تنها مانده!
دور ِ آن خاطره ها می چرخم، بی تو همحوصله ی پرگارم!
تن ِ تو چله ی تابستان است، لمس ِ تو لمس ِ خدا - انسان است!
من به سحر ِ تو انالحق گفتم! من به عشق ِ تو چنین بردارم!
پیش ِ چشم ِ تو ترانه کم نیست! با تو این اینه نامحرم نیست!
تو که هستی که در این سرمستی، با تو تا اوج ِ غزل هشیارم؟
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
عمر ِ سکوت ٭براساس ِ آهنگی از فریدون فروغی که دِق کرد.
گفتی یک نفر میاد از تو غبار ِ جادّه ها،
گفتی رخش ِ زین طلا، سُم می کوبه تو شهر ِ ما،
عمر ِ ما به سر رسیدُ هیچ کسی سر نرسید!
کسی اون یکه سوار ُ توی کوچه ها ندید!
گفتی از صدای پاش می شکنه گُنبد ِ کبود،
دوباره ترانه جولون می ده تو شهر ِ سرود،
جون ِ ما به لب رسید ُ هیچ کسی سر نرسید!
کسی از تو کوچه ها صدای پایی نشنید!
بگو کی پهلوون از تو اینه ها سر می رسه؟
واسه چی پیاده از سواره زودتر می رسه؟
نکنه اومدنش حرف ِ چهل کلاغ باشه!
آخه کی عمر ِ سکوت ِ ما به آخر می رسه؟
عمر ِ ما به سر رسید ُ هیچ کسی سر نرسید!
کسی اون یکه سوار ُ توی کوچه ها ندید!
اگه باور بکنیم زنده گی مون تو دست ِ ماس،
اگه بارونی بشه ابری که توی این صداس،
روی گنبد ِ کبود، رنگین کمون پُل می زنه!
دیگه کوچه ها پُر از تولد ِ ترانه هاس!
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
اُفول ٭بی تو هیچ ترانه یی مرا راضی نمی کند!
مات ترین اینه ام، پلک بزن! شکن شکن!
ببخش با اشاره ات، جان ِ دوباره یی به من!
از این شب ِ شکنجه گر، مرا به روشنی ببر!
ببین که پر گشوده این کبوتر ِ بُریده سر!
بِکر ترین ترانه هم بی تو شنیدنی نبود!
مرگِ ستاره در شب ِ حادثه دیدنی نبود!
ببین که در اُفول ِ من ترانه سر نمی زند!
به ریشه ام جُز خود ِ من کسی تبر نمی زند!
ببین که پرت مانده ام از این دیار ِ خوش نشین!
درخت ِ افتاده منم! مرا ببین! مرا ببین!
بکر ترین ترانه هم بی تو شنیدنی نبود!
مرگِ ستاره در شب ِ حادثه دیدنی نبود!
کوچ کن از غروب ِ من، که شب گذشته از سرم!
نمان که با سقوط ِ خود، تورا به سایه می برم!
برای زنده ماندنم، ترانه هم بهانه نیست!
پلک ِ گشوده مانده یی در این خمارخانه نیست!
بکرترین ترانه هم بی تو شنیدنی نبود!
مرگِ ستاره در شب ِ حادثه دیدنی نبود!●
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
درخت ٭سلّاخ در لباس ِ پزشکان هم سلّاخ است!
می نویسم تو ر ُ از نو! که نوشتنی ترینی!
توی این باغ ِ شکسته، تک درخت ِ آخرینی!
من به چشمای تو بستم آخرین دخیل ُ! ای یار!
نگو پیچیده تو برگات، صدای پای تبردار!
می شکنه غرور ِ جنگل، وقت ِ افتادن ِ هر برگ!
دستتُ نمی دم از دست، تا نهایت، تا خود ِ مرگ!
می نویسم تو ر ُ با خون که به رنگ ِ روزگاره!
بی تو آسمون ِ این باغ، قرص ِ ماه ُ کم میاره!
من ُ بشناسُ بیاموز، تا بگیرم نبض ِ باغ ُ!
توی تاریکی ِ کهنه، نو کنم نور ِ چراغ ُ !
مثل ِ یه آتش فشون باش! پُر شو از گل ِ گدازه!
از زمستون مُصیبت، ببرم به فصل ِ تازه!
اون جا که قیم ِ جنگل تیغ ِ بی مغز تبر نیست!
کلاغ ِ شکسته منقار، توی قصه در به در نیست!
می نویسم تو ر ُ با خون که به رنگ ِ روزگاره!
بی تو آسمون ِ این باغ، قرص ِ ماه ُ کم میاره!●
بهـمن
18th August 2011, 07:50 PM
بهار ٭ماهی ِ عید روز ِ عید می میرد... «هوشنگ جهانشاهی»
حاجی فیروز نمی رقصه،
آخه دستاش، تو دس بندِ سیاه زندونیه!
حاجی فیروز نمی خنده،
تو دلش بغض ِ هزار تا گریه ی پنهونیه!
سبزه قد نمی کشه،
آخه بالای سرش همیشه تیغ ِ قیچیه!
برام از بهار نگو،
فصل ِ نو، بهار تازه چی چیه؟
یه نفر هف تا سین ُ از توی سفره برده!
ماهی ِ تنگ ِ بلور، ساعت ِ تحویل مرده!
صدای پای بهار،
هم صدای انفجار ِ توپ ِ مُرواری نبود!
اولین لحظه ی سال،
ختم ِ این روزای بی بخار ِ تکراری نبود!
بهار از این جا گذشت،
اما فرصت ندادن که ما تماشا بکنیم!
وقتشه با هم بریم،
تا دوباره اون بهار ِ سبز ُ پیدا بکنیم!
یه نفر هف تا سین ُ از توی سفره برده!
ماهی ِ تنگِ بلور، ساعت ِ تحویل مرده!●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
دریا شدن ٭عرفان ما را به سراب می رساند.
منُ این خاطره های مرده، من ُ این حنجره ی خط خورده،
تو بخون که با صدات زنده می شن، آرزوهایی که طوفان برده!
منُ این زمزمه های خطخطی، منُ این شب، شب ِ تار ِ لعنتی!
تو وُ الماس ِ صدای نشکنت، تو وُ اون حرفای ناب ِ قیمتی!
از ترانه خونه یی برام بساز، که من آواره ی قصه ها شدم!
دستم ُ بذار تو دستای سحر، که اسیر ِ شب ِ بد صدا شدم!
زیر ِ این سقف ِ سیاه ِ لا کتاب،
پرزدن معنی ِ پرپر زدنه!
کی میگه تو این کویر ِ بی بهار،
تشنه گی معنی ِ دریا شدنه؟
همه کم میارن اما راضی اَن، اما من یه عمره که زیادی ام!
مثل ِ یه شبپره ی پیله نشین، اسیر ِ پیله ی انفرادی ام!
پیله پاره کردنم مردنمه، اما موندنم تو پیله اشتباس!
بال ِ پروازم ُ وکن که میخوام، پر بگیرم از تو زندون، بی هراس!
اگه شب شعله به بالم بزنه، بهتر از اسیر ِ پیله بودنه!
آخرین لحظه ی برده بودنم، ابتدای گُر گرفتن ِ منه!
زیر ِ این سقف ِ سیاه ِ لکتاب،
پر زدن معنی ِ پر پر زدنه!
کی میگه تو این کویر ِ بی بهار،
تشنه گی معنی ِ دریا شدنه؟●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
والیوم 10 ٭داروخانه ها قرص ِ مسکن حراج می کنند!
ساعت یک ِ نصفه شبه، اما چشام هم نمیاد!
انگاری گیتارِ صدام، یه زخمه ی تازه می خواد!
تو روزگار ِ والیوم، چشم ِ نخفته نوبره!
خور ُ پُف ِ ثانیه ها، حوصله م ُ سر می بره!
گربه ها دعوا می کنن، بالای دیوار، دوباره!
هیچ کس دیگه حوصله ی شب زنده داری نداره!
ستاره ها کاغذی اَن! زنجره ساز نمی زنه!
وقتِ سکوتِ اینه نیست! موقعِ فریاد ِ منه!
والیوم ده پلک ِ کوچه رُ بسته! ای امان!
والیوم ده حرمت ِ خواب ُ شکسته! ای امان!
دیگه تو خواب ِ کسی، رؤیای محرمانه نیست!
شب پره از توی این پیله نجسته! ای امان!
همه تو خواب فکر می کنن، همه تو خواب حرف می زنن!
همه تو خواب طلسم ِ این شب ِ سیاه ُ می شکنن!
شب اما جولون می ده باز، اونور ِ قاب ِ پنجره!
با والیوم هیچ کسی از خواب ِ بلند نمی پره!
والیوم ِ ده پلک ِ کوچه ها ر ُ بسته! ای امان!
والیوم ِ ده حرمت ِ خواب ُ شکسته! ای امان!
دیگه تو خواب ِ کسی، رؤیای محرمانه نیست!
شب پره از توی این پیله نجسته! ای امان!●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
حافظ ٭مرگ ِ حافظ مرموز است، مثل ِ تمام تاریخ ِ ما!
من ُ تو اون جا نبودیم، هیچ کسی اون جا نبود!
وقتی حافظ تک ُ تنها تو خونه ش نشسته بود!
خسته از طعنه ی مردم، مست ِ مست ِ مستِ مست،
چش به راه ِ غزلای سبز ِ ناب ِ ناسرود!
درِ خونه یهو وا شد، چن تا سایه اومدن!
- سایه ها همیشه کشتن ِ چراغ ُ بلدن -
دهن ِ اون ُ گرفتن تا دیگه داد نزنه!
رشته ی طناب ُ دور ِ گردنش گره زدن!
آخه اون همیشه از شبای پر خطر می گفت،
همیشه از آشتی ِ خُفاشا با سحر می گفت،
همیشه با غزلاش آتیش می زد به جون شب،
از یه رند ِ عاشق ِ همیشه در به در می گفت!
عیب ِ رندان مکن ای زاهد ِ پاکیزه سرشت!
که گناه ِ دگران بر تو نخواهند نوشت!
من اگر نیکم، اگر بد، تو برو خود را باش،
هر کسی آن دِرُوَد عاقبت ِ کار، که کشت!
من ُ تو اون جا نبودیم، هیچ کسی اون جا نبود!
وقتی حافظ نفس ِ آخرش ُ کشیده بود!
سایه ها رفتن ُ موند تو بستر ِ بدون ِ عشق،
مونده بود رو گردنش خط ِ یه حلقه ی کبود!
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
فتح ِ گریه ٭من آخرین رهگذرم تو این خیابون ِ بُلند!
شب یه بن بست ِ بلنده، من یه عابر ِ همیشه!
پرسه های بی نشونی، ختم دلتنگی نمی شه!
من اسیر ِ دام ِ دیوار، خسته و ُ نفس بریده!
زندگی شکنجه گاهه، تو مث ِ حکم ِ سپیده!
تو ساعت ِ عذاب ِ من، ثانیه ها نمی گذرن!
سایه های مرده منُ ، به فتح ِ گریه می برن!
هق هقم ُ ورق بزن! برس به فصل رازقی!
بذار بازم گُر بگیرم، تو تب ُ تاب ِ عاشقی!
بذار که شولای غزل، رخت ِ طلوع ِ من بشه!
ننگه که کرباس ِ سکوت، رو تن ِ من کفن بشه!
پرده ی اشک ُ پس بزن! مرگم ُ بی پرده ببین!
چرا تکون نمی خوره، عقربه ی ماتم نشین؟
من ُ بدزد از این قفس، هلاک ِ پر پر زدنم!
تشنه ی کشف ِ واژه و ُ، به سیم ِ آخر زدنم!
من ُ ببر به وعده گاه، اونور ِ این شب ِ سیاه!
لحظه ی سرریزی ِ شعر، حس ِ بغل کردن ِ ماه!
تو ساعت ِ عذاب ِ من، ثانیه ها نمی گذرن!
سایه های مُرده من ُ ، به فتح ِ گریه می برن!
هق هقم ُ ورق بزن! برس به فصل ِ رازقی!
بذار بازم گُر بگیرم، تو تب ُ تاب ِعاشقی!●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
سرسنگین ٭اَخمت زلزله یی ست که شهر ِ آرزوهایم را ویران می کند!
توچشات مزرعه ی سنبله های گندمه!
این ترانه ساز میون ِ صف ِ عاشقات گـُمه!
من نگفتم که می خوام صاحب ِ خنده هات بشم،
تنها آرزوی من دیدن ِ یه تبسمه!
اخم ِ تو قصرای کاغذیم ُ ویرون می کنه،
چشمای ابریم ُهمسایه ی بارون می کنه!
اما خنده هات برام مثل ِ نزول معجزه س،
مثل ِ اون خنده یی که لیلی به مجنون می کنه!
وقتی چشمای تو سرسنگینن،
همه ی ترانه هام غمگینن!
وقت ِ خندیدن ِ تو گنجیشکا خوش صداترن!
خنده هات من ُ تا سرزمین ِ رؤیا می برن!
وقتی می خندی نمی شه روزگارُ خوش ندید!
کولیا برای خنده های تو در به درن!
اما اخم که می کنی، نمی شه خوش ترانه بود!
نمی شه بی تو ترانه های مخملی سرود!
بی تو این خسته به بن بست ِ سیاه ِ غم رسید!
بی تو به دامن ِ دریا نرسید دستای رود!
وقتی چشمای تو سرسنگینن،
همه ی ترانه هام غمگینن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
قـُرُق ٭همیشه دل بستن ساده است ُ ... دل بریدن دشوار!
شهر ِ جادویی ِ چشمات، قرُق ِ هزار تا غوله!
من پریدن ِ یه سازم، تو صدای یه گلوله!
من مث ِ نُتای رنگی، روی پنج تا خط ِ حامل،
تو علامت ِ سکوتی! ای خیال ِ پرت ِ باطل!
من مث ِ ساقه ی گندم، پُر ِ حس ِ قد کشیدن!
تو مث ِ داس ِ دروگر، اومدی برای چیدن!
تو همیشه پر ِ اخم ُ من همیشه پر ِ لبخند!
من یه مجرم ِ فراری، تو مث ِ سردی ِ دسبند!
من مث ِ یه بچه گربه، که میاد توی خیابون!
تو یه راننده ی کوری! من ُ له می کنی آسون!
من مث ِ شعله ی شمعم، تو مث ِ وقاحت ِ باد!
من یه ماهی توی برکه، تو مث ِ سایه ی صیاد!
من صدای یه قناری، با یه حنجره ترانه،
تو مثِ قفس می مونی! پُری از بغضُ بهانه!
تو همیشه پُر ِ اَخم ُ من همیشه پُر ِ لبخند!
من یه مُجرم ِ فراری، تو مث ِ سردی دسبند!●
بهـمن
18th August 2011, 07:51 PM
خطر کن! ٭با من ماندن، خطر کردن است! کار ِ تو دُرُست بود!
دخترک! از اونو رِ خط، تا غروب ِ من سفر کن!
با یه گوشه ی نگاهت، دلم ُ زیر ُ زبر کن!
تو که از دلای سنگ ِ آدما خیری ندیدی،
یه بارم قدم گذاشتن تو دل ِ ما ر ُ خطر کن!
تو همون ترانه یی که، خود به خود نوشته می شه!
نحثی ِ سکوت ُ این بار با رسیدنت به در کن!
این صداهای دروغی، لایق ِ اسم ِ تو نیستن،
برای خوندن ِ این شعر، نفس ِ تازه خبر کن!
منُ مهمون ِ دلت کن! مهمون ِ پولک ُ اینه،
بعد از اون با برق ِچشمات، لحظه هام ُ شعله ور کن!
نگو از حرف ُ حدیث ِ این ُ اون واهمه داری!
زیر ِ نیزه بار ِ طعنه، سینه ی من ر ُ سپر کن!
اگه می ترسی که شعرام، دلت ُ ازت بدزده،
گوشی رُ نذار! عزیزم! گوشای دلت ُ کر کن!
بذار این بغض ِ بزرگ ُ توی خلوتت ببارم!
از صدای گریه ی من، سر ِ شونه هات ُ تــَر کن!
وقتی من رفتم ُ هیچ کس، جای خالیم ُ ندزدید،
با همین ترانه های ناب ِ عاشقانه سر کن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:52 PM
گـُرگ ٭برای گـُرگ، سگ شدن ننگ است!
سر ِ کوه، بالای درّه، نک ِ یه صخره نشسته!
دیگه چشماش نمی بینه، گُرگِ پیر ِ دلْ شکسته!
یه روزی تموم درّه، زیر ِ یوغ ِ زوزه هاش بود!
صدتا آسمون قُرُمبه، توی قدرت ِ صداش بود!
اما دیگه زوزوهاشُ گله نادیده می گیره!
سگ ِ گله خوب می دونه، گرگ ِ پیر داره می میره!
روی شونه های چوپان، برق ِ لوله ی تفنگه!
صدای گرگُ شنیده، چش به راه ُ گوش به زنگه!
گرگ ِ پیر بالای صخره، منتظر نشسته تنها!
چش به راه ِ یه گلوله س، واسه تاروندن ِ غم ها!
چه حالی داره گُرگی که سگا براش پارس نکنن!
گُرگ اگه پیرم بشه باز، تن نمی ده به سگ شدن!
غصه ی گرگه از اینه، که سگه اون ُ بگیره!
نمی خواد با ضربه های، سنگ ُ چوبدستی بمیره!
می گه گُرگ اگه بترسه، از سگ ُ دام ُ گلوله،
که دیگه فرقی نداره با شغالای کوتوله!
اون نمی خواد مث ِ سگ ها، بشه برده ی خلایق!
دوس داره که با گلوله بمیره مثل ِ یه عاشق!
گُرگ ِ پیر درّه تنهاس، اما مغروره و ُ آزاد!
می رسه به گوش چوپان، زوزه هاش تو پنجه ی باد!
صدای گلنگدن ر ُ شنیدن گوشای گُرگه!
وقت ِ اون مرگ ِ عزیز ِ! وقت ِ اون مرگ ِ بزرگه!
چه حالی داره گُرگی که سگا براش پارس نکنن!
گُرگ اگه پیرم بشه باز، تن نمی ده به سگ شدن!●
بهـمن
18th August 2011, 07:52 PM
بابا تو دیگه کی هستی؟ ٭یادمه! خوب یادمه...
می گفتی همیشه هستی! به ما می زدی یه دستی!
چه عهدایی که نبستی! دل ما ر ُ شکستی!
بابا تو دیگه کی هستی؟
یه روزی مهربونی! یه روز دشمن ِ جونی!
خودتم نمی دونی! می مونی یا نمی مونی!
بابا تو دیگه کی هستی؟
هنوز برق ِ قشنگ ِ تو چشات یادمه!
هنوزم اون همه ناز ُ ادات یادمه!
هنوز گرمی ِ آخرین نگات یادمه؟
چه قصه ها که نخوندی! منُ دنبالت کشوندی!
روی قولات نموندی! دلم ُ خوب سوزوندی!
بابا تو دیگه کی هستی؟
یه روز عاشق ِ عاشق! یه روزی اینه ی دق!
یه روز پُر از دروغی، یه روز پُر از حقایق!
بابا تو دیگه کی هستی؟
هنوز دیوونه ی ناز ِ نگاه ِ توأم!
بری هر جای دنیا سر ِ راه ِ توأم!
هنوز خاطرخواه ِ صورت ِ ماه ِ توأم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:52 PM
قشنگ ٭در خواب هایم بیدار می شوم ُ در بیداری اَم می میرم!
شبا که با خیال ِ تو سر روی بالش می ذارم،
برای دیدنت همه ش، ستاره ها ر ُ می شمارم!
وقتی که خوابم می بره، چشمای تو سر می رسن!
دوباره رؤیایی می شه، حال ُ هوای خواب ِ من!
اما تو گاهی نمیای، ما ر ُ تو خواب جا می ذاری!
روی قرار ِ هر شبت با دل ِ ما، پا می ذاری!
قشنگ ِ روزگار ِ دل! همیشه تو خواب ِ منی!
من مث ِ ایستگاه قطار، تو سوت سَر رسیدنی!
بذار یه کم بنوشم از، چایی خوشرنگ ِ چشات،
من ُ از این شب ِ کبود، ببر به سمت ِ روشنی!
شبای تلخ ِدوریه، شبای بی خوابی ِ من!
پس چرا هیچّی نمی گی؟ خسته شدم! حرفی بزن!
برای یک بار که شده، موقع ِ بیداری بیا!
نگو نمی شه! عشق ِ من! اگه دوسم داری بیا!
تا کی به عشق دیدنت، تو شهر ِ خواب سفر کنم!
بگو تا کی به جای تو، با خوابای تو سر کنم؟
قشنگ ِ روزگار ِ دل! همیشه تو خواب ِ منی!
من مث ِ ایستگاه قطار، تو سوت سَر رسیدنی!
بذار یه کم بنوشم از، چایی خوشرنگ ِ چشات،
من ُ از این شب ِ کبود، ببر به سمت ِ روشنی!●
بهـمن
18th August 2011, 07:52 PM
تعطیلی ِ دل ٭قلبم پُر جمعیت ترین شهر ِ دنیاست. «پرویز شاپور»
جمعه روز ِ خوب ِ عشقه، روز ِ تعطیلی ِ دل نیست!
تا تو همْ خلوت ِ مایی، جمعه مون سرد ُ کسِل نیست!
می شه با عطر ِ تو پُر شد، از ترانه های تازه!
دست ِ تو حتا با خورشید، آدمک برفی می سازه!
چشم تو مثل ِ عقیقه، رو یه انگشتر ِ جادو!
من ُ با خودت یکی کن! وارث ِ چشمای آهو!
تو این زمونه ی کلک، چشمای تو حقیقته!
دل بزرگ ِ تو مث ِ یه شهر ِ پُر جمعیته!
وقتی با توأم نگاهم، یه نگاه ِ بی نقابه!
اما بی تو آرزوهام، همه شون نقش ِ بر آبه!
با تو هر جمعه یه شنبه س! با تو هر لحظه یه فصله!
من کنار ِ تو حقیرم، مث ِ زشتی ِ یه وصله!
تو مث ِ چراغ ِ بندر، واسه این قایق ِ پیری!
وقتِ افتادن ِ این مست، زیر ِ شونه ش ُ می گیری!
تو این زمونه ی کلک، چشمای تو حقیقته!
دل ِ بزرگ ِ تو مث ِ یه شهر ِ پُر جمعیته!●
بهـمن
18th August 2011, 07:52 PM
ما کجا و شما کجا! ٭گرسنگی عشق را نابود می کند!
ببخشین این جسارتُ که گفته بودیم عاشقیم!
گفته بودیم واسه شما، ما تنها فرد ِ لایقیم!
ببخشین این جسارت ُ! ماه ِ قشنگ ِ نازنین!
جای شما آسمونه، جای ما خاک ِ این زمین!
ببخشین این جسارت ُ که دل هنوز در به دره!
یه عمره که گلیممون، از پای ما کوتاه تره!
حتا یه بارم واسه ما زمونه پا نداده!
فکر ُ خیال ِ شما هم از سرما زیاده !
ما رُ ببخشین که رو باد، خونه می ساختیم بَراتون!
ما رُ ببخشین که هنوز یادمونه خنده هاتون !
ما رُ ببخشین! که هنوز خوابا رُ جدی می گیریم !
ما کجا و شُما کجا! شما زیادین واسه ما!
ما کم میاریم پیش اون، چشم عسل ریز شُما!
حتا یه بارم واسه ما زمونه پا نداده!
فکرُ خیال شُما هَم از سَرما زیاده !●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
حقیقت *نمان تا بمانی!
با من بمونی ، میشکنی! این یه حقیقته! عزیز!
تا فرصتی مونده بَرات، از این حقیقت بگُریز!
با من بمونی، میشکنی!زنده گی شوخی نداره !
توی مسیرش یه روزی ، عشقمونُ جا می ذاره!
قصه ی عشق منُ تو ، عشق آتیش به پنبه بود!
عشق ستاره بود به روز، عشق یه سَد بود به یه رود!
این جا نمون امّا بدون ، هر جا که باشی با منی !
خودت اینُ خوب می دونی : با من بمونی ، می شکنی !
با من نمون اما بدون ، که بی تو می گیره دِلمَ!
تو یه شناسنامه یی، من مثِ مُهر ِ باطلم!
قصه ی عشق ِ منُ تو، عشق ِ آتیش به پنبه بود!
عشق ِ ستاره بود به روز، عشق ِ یه سد بود به یه رود!●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
قرار ٭آوازه خوان های دوره گرد در کوچه ها غایبند!
مثل ِ یه آوازه خون ِ دوره گرد، توی کوچه های دودُ همهمه،
برای خودم ترانه می خونم! عطر ِ پیرهنت باهام همقدمه ،
توی زیرُ بَم ِغمناک صدام ، یه نفر داد می زنه «- تو رُ می خوام!»
آخ ! اگه بدونی چه علاقه یی ، پُشتِ انعکاس ِ این زیرُ بَمه !
تو چشات هزار تا سّکه ی طلا ، چشمات عاشق کش بی تابُ بَلا،
عاشق ِ عاشق ِ عاشقم ولی ، می دونم که عشق ِ من بَرات کمه!
کشته مُرده هات زیادن ، می دوم ! امّا بازم روی حرفم می مونم!
روزگار هَر جوری باشه با توام! آخه بازیچه شُدن عادتمه!
دل یه عمره عاشق ِ نگاهته، خیلی وقته که چشام به راهته،
بس که دوختم چشامُ به جادّه ها ، شُدم عینهو مثِ مجسّمه!
تو که بی خیال ِ مایی ! نازنین! یه نظر شکستِ این دلُ ببین!
من می خندم امّا روی گونه هام ، همیشه سه چهار تا قطره شبنمه!
تو که خوب می دونی پاسوز ِ توام !سایه ی دیروزُ امروز ِ توام !
این دِل ِ منگِ خرابِ دربه در ، حالا خیلی وقته خونه ی غمه!
من که بی خودی هلاکت نشُدم! بی خودی که سینه چکت نشُدم!
تقصیر ِ چشمای تابستونیته ،که آتیش گرفتنم دَم به دَمه!
بعد از این قرارمون شُد دِل ِ من، بعضی وقتا به ما یه سَری بزن،
بی خیال باش اگه دیدی کمَرَم، زیر ِ بار ِ غمُ غصّه ها خمه!
اگه خواستی که بیای سَر ِ قرار ، با خودت چترُ یه بارونی بیار،
تو دلم همیشه بارون می باره ، گاهی رگبار ِ وُ گاهی َنم َنمه !
برو ! امّا تن نَده به سرنوشت ، هَر جا باشی اون جا می شه یه بهشت،
دیگه غم نخور که بی بودن ِ تو ، حالُ روزگار ِ من جهنمه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
اطاعت٭... امّا بایس به یکی خدمت کنی ! « باب دیلن »
تو دبستان همیشه ُنمره های من کم بود !
دیکته ی شبم هزاردفه غلت کردم بود !
چَکای محکم ِ ناظم ، مزّه ی خوبی نداشت !
مُبسراَم همه ش یه ضبدر جلو اسم ِ من می ذاشت !
قبل از این که بدونیم آقای ریزعلی کیه ،
بله قربانُ به ما یاد دادنُ اطاعتُ!
اجازه هستُ کتک خوردن ِ بی شکایتُ!
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم؟
گریه ی اوّل ِ بچّه از روی غریزه نیس!
می دونه تموم ِ عمر باید اطاعت بکنه،
از پدر ، از هَر بزرگتر، از معلم، از پلیس !
مدرسه با همه بدبختی تموم شُد ولی باز،
روی هَر آرزویی نوشته بود : غیر مُجاز!
یا باید سر بازی می رفتیمُ آش خور می شُدیم،
یا باید خر خونی می کردیمُ دکتر می شُدیم ،
گاهی آش خور شُدیمُ تو پادگان پا کوبیدیم !
گاهی دکتر شُدیم تموم عُمر مریض دیدیم !
ولی هَر جایی که رفتیم بله قربان با ما بود !
بَرده گی تقدیر ِ بد مصّبِ ما آدما بود !
چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم ؟
گریه ی اوّل ِ بچّه از روی غریزه نیس !
می دونه تموم ِ عمر باید اطاعت بکنه ،
از یه مُرشد، از گروهبان، از معاون، از رییس!●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
گرگِ بارون دیده ٭ بر اساس ملودی ahmet kaya
زیر ِ پُل ِ تجریش یه پاپتی داره جون می ده !
بهش می گن : اصغر دُزده ! گُرگِ بارون دیده !
قالپاق ِ تموم ِ ماشینای شهرُ دُزدیده ،
کی می مودونه تو تموم ِ زنده گیش چی کشیده ؟
پدرُ مادر ِ خودشُ هیچ وقت ندیده !
تو بچّه گی از بقّالی لواشک دزدیده !
تو یتیم خونه هَم صداش می زَدَن : وَرپَریده !
کی می دونه تو تموم ِ زنده گیش چی کشیده ؟
اسم ِ تک تک رُفقاش داره یادش میاد !
یکی یکی مُردن همه شون توی این شهر ِ شاد !
شهری که این پاپتی رُ پاک بُرده از یاد !
نمی دونه توی این لحظه آخر چی می خواد؟
نفسای آخره ! دیگه داره از پا در میاد !
زیر ِ لب می گه : ای زنده گی ! عزّت زیاد!
صدای خسته ش گم می شه تو آواز ِ باد !
کی می دونه توی این لحظه آخر چی می خواد ؟
دوس داره وایسته رو نوک اون بُرج بُلنده !
به تموم آدمای کور ِ شهر ِ شب بخنده !
داد بزنه: ای !آدما! دُنیا چَرَنده !
سرنوشت ِ ما به یه تار ِ مویی بَنده !●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
ایجاز ٭نگاهت خُلاصه ی نگاه ِآهو بود! بانو!
از حادثه می ایی! لبخند ِ تو خوانا نیست!
پایان ِ سکوت ِ تو، آغاز ِ پریشانی ست!
شب را به غزل بسپار! همخاطره! همفریاد!
تا زنده شود نبض ِ این مرده ی مادرزاد!
ای چشم ِ تو ایجاز ِ چشم ِهمه آهوها!
من را ببر از ظلمت، تا اوج ِ پرستوها!
در غیبت ِ دست ِ تو، بی زخمه ترین سازم!
پر بسته ی تردیدم، در حسرت ِ پروازم!
از خواب ِ تو سرشارم! از لمس ِ تنت عاری!
روشن شو! هراسانم، از این شب ِ تکراری!
ناخوانده ترین شعری، ای بغض ِ گلوبسته!
دلداده ترین عاشق، از بند ِ عطش رسته!
ای چشم ِ تو ایجاز ِ چشم ِ همه آهوها!
من را ببر از ظلمت، تا اوج ِ پرستوها!
در غیبت ِ دست ِ تو، بی زخمه ترین سازم!
پر بسته ی تردیدم، در حسرت پروازم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:53 PM
جنگ نکن، دوست بدار! ٭make love, not war
وقتی که گلوله های مشتعل، شب ُ هاشور می زنن،
وقتی بمب افکنا فکر ِ کشتن ِ، بچه و ُ مرد ُ زنن،
وقتی لالایی خواب ِ بچه ها، صدای مسلسله،
وقتی انعکاس ِ ضربه ی تبر، توی گوش ِ جنگله،
نمی تونم از گل ُ آب ُ ستاره بخونم!
نمی تونم! نمی تونم دیگه ساکت بمونم!
یانکی در به در کوله به دوش!
اونیفورم ِ هیتلرُ برام نپوش!
گریه ی بچه ها نفرینه برات!
بارِ نفرین دیگه سنگینه برات!
حالا برگرد برو خونه!
آخه جنگ چیه؟ دیوونه!
مِیک لاو، نات وار!
جنگ نکن، دوست بدار!
وقتی که کبوتر ِ سنبل ِ صلح، شام ِ سربازا شده،
وقتی یه چنگیز ِ تازه اومده، مالک ِ دنیا شده،
وقتی که صدای خمپاره و بمب، شده راه ِ گفتُ گو،
وقتی که جواب ِفریادای ما، می شه خنجر گلو،
نمی تونم دیگه از بهار بخونم براتون!
از هوای خوب ِ روزگار بخونم براتون!
یانکی در به در کوله به دوش!
اونیفورم ِ هیتلرُ برام نپوش!
گریه ی بچه ها نفرینه برات!
بار ِ نفرین دیگه سنگینه برات!
حالا برگرد برو خونه!
آخه جنگ چیه؟ دیوونه!
مِیک لاو، نات وار!
جنگ نکن، دوست بدار!●
بهـمن
18th August 2011, 07:54 PM
نامه ٭ای نامه که می روی به سویش...
می نویسم حال ُ روزگارم ُ،
تو یه نامه برای تو، دخترک!
یکه موندم میون ِ گود ِ سکوت،
من دچارم به یه جنگ ِصد به تک!
اینجا جوشیدن ِ من بی ثمره،
مث ِ چشمه وسط ِ دشت ِ نمک!
با صدام دفتر ِ شب ورق نخورد!
کسی دل نداد به حرف ِ بی کلک!
آخه آدما دروغ ُ دوس دارن،
شب ُ روز رؤیا می ریزن تو الک!
همه فواره ها درو شدن،
همه ی خاطره ها زدن کپک،
هی ستاره کم میشه از آسمون،
کسی به دیوِ سیا نداره شک!
انگاری دوباره جادوگر ِ شب،
از پس ِ پنجره می کشه سرک!
باید این نامه تموم بشه، ببین!
خون ِ من زد روی کاغذش شَتک!
حرف ِ آخرم همینه، عشق ِمن!
دل برای دیدن ِ تو زده لک!
تو خودت آخر ِ نامه ر ُ بخون!
خون پاشیده رو پرای قاصدک!●
بهـمن
18th August 2011, 07:54 PM
من سکوتم ٭ترجیع بند ِ ترانه را در پونک نوشتم!
من سکوتم، تو ترانه! من یه فانوس، تو زبانه!
من نگاه ِ مات ُ گـُنگم، تو نگاهی عاشقانه!
من یه زخمم، تو یه مرهم، من به ندرت، تو دمادم!
من یه باغ ِ گـُر گرفته! تو مث ِ نزول ِ شبنم!
من ُ تو دو تا عروسک با چشای تیله ای!
من ُ تو زندونی ِ خاطره های پیله ای!
من یه عکس ِ پُر غبار از یه ترانه ساز ِ لال،
اما تو هنوز مث ِ باور ِ یک قبیله ای!
من پُر از شکست ُ تردید، تو شکوه ِ تخت ِ جمشید!
من شب ِ شب ْ پره مرده، تو مث ِ طلوع ِ خورشید!
من یه شهر ِ بی پرنده، تو بلیط ِ یه برنده!
بگو تو حراج ِ چشمات، قیمت ِ ستاره چنده؟
من ُ تو دو تا عروسک با چشای تیله ای!
من ُ تو زندونی ِ خاطره های پیله ای!
من یه عکس ِ پُر غبار از یه ترانه ساز ِ لال،
اما تو هنوز مث ِ باور ِ یک قبیله ای!●
بهـمن
18th August 2011, 07:54 PM
اعتراف ٭اینه سمج ترین طلبکار است!
اینه ی مایه ی شرم ِ، من دیگه رفیق ِ من نیست!
دیگه این اینه بازار، جای آفتابی شدن نیست!
من ُ کم کن از خود ِ من، تا ببینی اینه ها رُ!
تو شکنجه گاه ِ گریه، ببین اعتراف ِ ما رُ!
توی پیچ ُ تاب ِ گیست، پیدا کــُن ردّ نگامُ!
با تو اینه بهترین جا، برای دیدن ِ رؤیاس!
رخت ِ تردیدُ رها کن! وقتِ دل زدن به دریاس!
اینه ها چه مهربونن، وقتی دستای تو این جاس!
بهترین منظره یی تو! لحظه، لحظه ی تماشاس!
چتر ِ خنده هات ُ وکن، زیر ِ رگبار ِ نگاهم!
پا بذار تو قاب ِاینه، که یه عمره چش به راهم!
با تو اینه بهترین جا، برای دیدن ِ رؤیاس!
رختِ تردید ُ رها کن! وقتِ دل زدن به دریاس!●
بهـمن
18th August 2011, 07:54 PM
بی خیال! ٭تقدیم به مجید جان معظمی!
اگه هیشکی حرف ِ ما حالیش نمی شه، بی خیال!
اگه شب رَد نمی شه از پَس ِ شیشه، بی خیال!
کنج ِ چاردیواری ِ رؤیا همیشه مال ِ ماس،
این نفس حتا اگه که آخریشه، بی خیال!
بی خیالی حالی داره که فقط من می دونم!
واسه اینه که هنوز مثل ِ قدیما می خونم!
این صدا ارثیه ی پدربرزگ ِ واسه من،
حتا سِیلـَم که بیاد من یکی این جا می مونم!
اگه این جا چشم ما همیشه بسته س، بی خیال!
اگه تو سفره نمکدون ِ شکسته س، بی خیال!
بی خیال ِ این خیالا که پُر از دلهره اَن!
حتا شب اگه از این سیاهی خسته س، بی خیال!
بی خیالی حالی داره که فقط من می دونم!
واسه اینه که هنوز مثل ِ قدیما می خونم!
این صدا ارثیه ی پدربرزگ ِ واسه من،
حتا سِیلـَم که بیاد من یکی این جا می مونم!●
بهـمن
18th August 2011, 07:54 PM
صحنه ی سپیده
وقتی پروانه ی آواز، بی صدا حبس ِ یه پنجه س!
وقتی آغوش ِ رفیق اَم، تخته بند ِ یه شکنجه س!
وقتی هر معجزه، مَکره! وقتی هر حادثه شومه!
مَلمَل ِ فریاد ِ سُرخت، رو به رومه! رو به رومه!
مثل ِ پرده ی نمایش، بی بهانه می ره بالا!
صحنه، صحنه ی سپیده س! فصل ِ جون کندن ِ حالا!
مث ِ شلّیک گلوله تو شقیقه س هر دقیقه!
هر دقیقه مث ِ شلّیک گلوله س تو شقیقه!
می شه بی وقفه لگد ، لاله های سرنگونُ،
می شه از ترانه خط زد، بوی بی دریغ ِ خونُ،
اما شعله تا به امروز، زیر ِ خاکستر نمونده!
گاهی وقتا یه جرقه، صدتا جنگل ُ سوزونده!
بیا با نور ِ یه فانوس، خورشید ِ سرد ُ خبر کن!
بیا بارونی ِ شب ر ُ، با یه کبریت شعله ور کن!
مث ِ شلّیک گلوله تو شقیقه س هر دقیقه!
هر دقیقه مث ِ شلّیک گلوله س تو شقیقه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:55 PM
عاشقی یعنی همین! ٭تو هم عاشق شده یی؟ خودکار ِ قرمز!
اگه خاکستر نشینی، اگه اهل ِ آسمونی،
اگه جنس ِ خود ِ مایی، اگه از مابهترونی،
اگه شاعر، اگه سرباز، اگه قصاب، اگه سارق،
اگه ارباب، اگه زارع، اگه پاروزن ِ قایق،
اگه آهنگر ُ خرّات، اگه سرگرم ِ تجارت،
یا اگه حتا وزیری، پُشت ِ مسند ِ صدارت،
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!
عاشقی یعنی همین، یعنی گناه ِ بی گناه!
بعد از اون روز دیگه از خودت رهایی مث ِ من!
خوش ترانه، خوش طنین ُ خوش صدایی مث ِ من!
بعد از اون دیگه دلت میشه چراغ ِ راه ِ تو!
غیر از عشقت کسی ر ُ نمی بینه نگاه ِتو!
دنیا تو دست ِ توئه، با هیشکی کاری نداری!
همه ی زندگیت ُ به پای عشقت می ذاری!
عاشقی یعنی همین، یعنی گناه ِ بی گناه!
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!●
بهـمن
18th August 2011, 07:55 PM
آواز ِ آسمونی ٭قناری در قفس بهتر می خواند!
تو جاده ی خاطره ها، با قدمام همسفرم!
با من بیا! نگو که من حوصله تُ سر می برم
بذار تا رودخونه بشم! برکه شدن ننگه برام!
به جُز نگاه ِ تو از این زندگی چیزی نمی خوام!
بیا به احترام ِ عشق، اِسمامون ُ گـُم بکنیم!
خواستنمون ُ قصّه ی تموم ِ مردم بکنیم!
بگو می شه که کلاغ ِ قصه رُ خونه رسوند!
می شه حتّا تو قفس، آواز ِ آسمونی خوند!
برای فهمیدن ِ تو، می گذرم از مرز ِ صدا!
ببین زمین خوردنم ُ سراغ ِ هق هقم بیا!
بدون ِ تو ترانه هام، مرثیه ی ثانیه هاس!
دست ِ غرورم ُ بگیر! بگو شروع ِ من کجاس؟
بگو به من که با منی، تا فتح ِ آخرین نفس!
بخون که از صدای تو، وامی شه درهای قفس!
بگو می شه که کلاغ ِ قصّه رُ خونه رسوند!
می شه حتّا تو قفس، آواز ِ آسمونی خوند!●
بهـمن
18th August 2011, 07:55 PM
گـُذری ٭این ترانه را در راه ِ برگشتن از خانه ی شهرام بهمنی نوشتم.
سر ِ فردوسی، تو میدون، بغل ِ مجسمه،
اون جا که صدا گـُمه، تو ازدحام ِ همهمه،
یه شوفر گلو درونده، یه نفس داد می زنه :
«-یه نفر میدون ِ آزادی! آهای کی با منه؟»
من پیاده می گذرم از بغل ِ صدای اون،
تو اگه پیاده یی، با من همین شعر ُ بخون :
چراغای راهنمایی قاطی کردن دوباره!
یه روزی این ترافیک دخل ِ ماها رُ میاره!
خیابون ِ انقلاب خیلی بُلنده! مگه نه؟
مونده تا میدون ِ آزادی! آهای مسافرا!
شماهام پیاده شین! بگین: چرا؟ بگین: چرا؟
واسه چی میدون ِ انقلاب شلوغه همیشه؟
واسه چی چمبره ی این ترافیک وا نمی شه؟
اگه تقصیر ِ چراغاس چراغا ر ُ می شکنیم!
اگه تقصیر ِ شب ِ این شب ُ آتیش می زنیم!
آخه ما میدون ِآزادی ر ُ باید ببینیم!
نباید دس روی دستامون بذاریم بشینیم!
چراغای راهنمایی قاطی کردن دوباره!
یه روزی این ترافیک دخل ِ ماها ر ُ میاره!
خیابون ِ انقلاب خیلی بُلنده! مگه نه؟
چراغای قرمزش راه ُ می بنده! مگه نه؟
مونده تا میدون ِ آزادی! آهای مسافرا!
شماهام پیاده شین! بگین: چرا؟ بگین: چرا؟●
بهـمن
18th August 2011, 07:55 PM
فانوس ِ دریایی ٭ما به مقصد نمی رسیم! همسفر!
از سفرنامه نوشتن خسته ام! مقصد ِ کولی ِ بی وطن کجاست؟
تو بگو کدوم جزیره عاقبت، جای آرامش ِ بادبون ِ ماست؟
بگو رو خاک ِ کدوم ولایتی، می شه عاشق شدن ُ ترجمه کرد؟
تو کدوم نقطه ی اطلس ِ جهان؟ رو کدوم قسمت سیاره ی درد؟
همه جاده های تاریک ِ جهان، به سراب ِ بی نهایت می رسن!
چشمت ُ چراغ ِ راه ِ تازه کن، واسه سردرگُمی ِ نگاه ِ من!
شنیدن ِ صدای پات، مقصد ِ این مسافره!
نذار طنین ِ اسمت از یاد ِ ترانه هام بره!
وقتی طوفان من ُ پرپر می کنه، چشمک ِ فانوس ِ دریایی تویی!
وقتی بختک من ُ خنجر می زنه، بهترین لحظه ی رؤیایی تویی!
اگه نفرینی ِ همقبیله ام، اگه خسته ام از این لهجه ی غم،
می دونم دوباره از تو دم زدن، خون می ریزه تو رگای این قلم!
ردّپای من به جایی نرسید، اما تو سفر تو آفتابی شدی!
صاحب ِ همیشه ی ترانه ها! ناجی ِ شبای بی تابی شدی!
شنیدن ِ صدای پات، مقصدِ این مسافره!
نذار طنین ِ اسمت از یاد ِ ترانه هام بره!●
بهـمن
18th August 2011, 07:55 PM
علامت ِ سؤال ٭این علامت به چنگک ِ قصاب ها شبیه نیست؟
با توأم! تو که به عشقت می گی عشق ِ آسمونی،
بگو از زخمای پیر ِ این قبیله چی می دونی؟
تو که غیر از قـُـلُ زنجیر تا حالا هیچّی ندیدی،
تو که جز صدای گریه هیچ صدایی نشنیدی،
تو که چرخیدی یه عمر ِ تو همین مدار ِ تکرار،
همیشه زنده گی کردی، میون چهار تا دیوار،
چی می دونی از تبار ِ ساکت ِ نفس بریده؟
چی می دونی از ستاره؟ چی می دونی از سپیده؟
تو شبیخون ِ سکوت حنجره پاره پاره شد!
واسه ما حبس ِ ترانه تنها راه ِ چاره شد!
ما به قصاب باشی گفتیم که گناهمون چیه؟
هر علامت ِ سوال چنگک یه قناره شد!
حالا ما رُ خوب نگاه کن، که گرفتار ِ سوالیم!
اما از وحشت ِ ساطور، مث ِ نعش ِ مرده لالیم!
ما ر ُ قاب بگیر تو ذهنت، که فراموشی یه ننگه!
وقتی بیداری گناهه، زنگِ ساعتا قشنگه!
دل به پشت ابرا نسپار، وقتی پاهات رو زمینه!
مث ِ یه چشمه سفر کن، راه ِ آبادی همینه!
عاشقم باش تا بتونیم، شب ُ پُشت ِ سر بذاریم!
ما برای همصدایی، حرف ِ تازه کم نداریم!
تو شبیخون ِ سکوت حنجره پاره پاره شد!
واسه ما حبس ِ ترانه تنها راه ِ چاره شد!
ما به قصاب باشی گفتیم که گناهمون چیه؟
هر علامت ِ سوال چنگک یه قناره شد!●
بهـمن
18th August 2011, 08:04 PM
عرض حال
دَر ِ گوشی
می خوامت!
این خلاصه ی تموم ِ شعرای عاشقونه ی دنیاس!
تو این زمونه ی سِلف سرویس،
مجال ِ این نیس بِرَم تو عالم ِ هَپَروتُ
چشمات ُ به فانوسای یه بندرِ دورافتاده تشبیه کنم
که بی قرار ِ برگشتنِ ماهیگیراشه!
یا مثلاً بگم که دستات
مثِ کلبه ی امنی تو دل ِ یه جنگل ِ انبوه ِ،
واسه زندونی ِ فراری!
اگه تو این روزگارْ
فرصت ِ شنیدن ِ جواب سلامتُ داشته باشی
بایس کلات ُ بندازی هوا،
دیگه چه برسه به رد ًُ بدل کردن ِ دل قلوه
که این روزا کالای ممنوعن!
بذار در ِ گوشِت بگم:
میخوامت!
این خلاصه ی تموم ِ جُرمای عاشقونه ی دنیاس!●
بهـمن
18th August 2011, 08:04 PM
شیرْ گـُربه
می گن تو یه شیری،
یه شیر ِ گـُنده!
می گن از نعره ت گـُرگا پِی سولاخ موش می گردن!
می گن همه ی حیوونای جنگل زمین خورده تن!
می گن حتا پلنگِ هار ِ درّه هم،
به یه ضرب ِ پنجه ت بَندِ!
می گن آرش ِ مادرمرده جون به لب شد،
تا چَن وَجَب به یال ُ کوپالِت اضافه شه!
می گن تو یه شیری،
یه شیر ِ گنده!
اما من یکی خوب می دونم:
تو یه گربه ی دُم بریده بیشتر نیستی!
یه گربه ی خیس ِ تیپا خورده
که همیشه از زور ِ گشنگی،
بچّه های یه روزه ش ُ بلعیده!●
بهـمن
18th August 2011, 08:05 PM
خورشیدی
شبا که خسته و ُ کوفته میام کـَپه ی مرگم ُ بذارم،
واسه چَن دقیقه شبیه ِ خودم میشم!
حِس ِ رقیق ِ شاعرانه ام گـُل می کنه!
مث ِ زمون ِ بچه گی که تو رختخوابم خورشید می کشیدم!
سَرَمُ رو بالش می ذارم ًُ می دونم که واسه نرم بودنش،
دست ِ کم
سه تا مرغ ِ تک طلا نِفله شدن!
آدمیزاد،
همیشه واسه راحتی ِ خودش
زندگی رُ شهید کرده...
تو همین فکر ُ خیالااَم
که هفتمین پادشاه ِستمگر سر می رسه وُ
من ُ وسط ِ میدونِ خواب گردن می زنه!
صبح که بیدار می شم
به فرورفته گی ِ جای سرم رو بالش نگا می کنمُ
صدای جوونیای مادرم تو گوشم زنگ می زنه که:
بازم جاتُ خیس کردی؟ ●
بهـمن
18th August 2011, 08:05 PM
نشونی
می باس همین جاها باشی،
لا به لای همین روزنامه های زردنبو،
صوراسرافیل، قرن بیستم
یا شاید همین ایندگان ِ تاریخ گذشته ی پیشگو!
می باس همین جاها باشی،
تو یکی از غزلای حافظِ شاملو
که این روزا،
بُـلن بُـلن خوندن ِ بعضیاش
آدم ُ می بره اونجا که عرب نی انداخ!
می باس همین جاها باشی،
توی کمون ِ شکسته ی اون پیر مرد ِ پنبه زنی
که از زور ِ بی کاری
شیشه ی ماشینایی رُ پاک می کنه
که پُشت ِ چراغ قرمز ِ لعنتی ِ میدون ِ انقلاب
صف می کشن!
می باس همین جاها باشی،
تو چشای سرمه کشیده ی اون زن ِ خیابونی
که پنداری صدای بوق ِ ماشینای کرایه کشی رُ
که از کنارش می گذرن، نمی شنـُفه!
می باس همین جاها باشی،
ته ِ جیب ِ پسربچه ی آفتاب سوخته ی گود ِ عربا
که نگاش پی ِ مشتری دو دو می زنه!
می باس همین جا ها باشی،
لای کتاب هندسه ی دختر بچه ای
که علی کوچیکه ی فروغ ُ اَز برِ!
می باس همین جاها بشی،
تو لول ِ برنوهایی که زیر ِ خاک ِ باغچه ی حیاطِ مادربزرگ چالَن!
می باس همین جاها باشی،
تو حلقه حلقه های دودی
که از چُپُق ِ نقره کوب ِ پدر بزرگ بیرون می زنه!
می باس همین جاها باشی
تو لباس ِ لجنی ِ لجنی که به خیالش
ماست با حرف ِ هر اُزگـَلی سیا می شه!
می باس همین جاها باشی،
تو بخاری که از دهن ِ سگِ دَله دزدِ خیابون بیرون می زنه،
سگی که مأمور ِ سگْ کش ِ شهرداری در به در دنباشه!
می باس همین جاها باشی،
تو تنور ِ خالی ِ اون خونه ی کاگلی
که نون دیگه براش مثِ خاطره س!
می باس همین جاها باشی،
تو گیسای سفید ِ مادرم،
تو عینک ِ ته استکانی ِ بابام،
تو خنده های خواهرم،
اصلاً تو همین دفتر ِ سفیدی که دارم از پی ِ تو سیاش می کنم!
ای! عمو آزادی!
زبونم پینه بَس بَس که صدات کردم!
به آتیش ِاجاق ِ هر چی چوپون ِ عاشق ِ قسم،
خودت نشونی تُ بهم بده!●
بهـمن
18th August 2011, 08:05 PM
تلفن عمومی
اَلو!
سِلام!
چِطوری؟
ما رُ سِیلْ نمی کنی خوشی؟
شرمنده که نتونِستُم تماست بِگیرًُم!
سه روز داریم تا شهریورُ
بوام گوشی رُ قـُرُق کرده!
میگه : ئی دو تا امتحان ُ اگه بیفتی، دیگه خلاص!
نمی دونُم چرا اسم ِ جبرُ تاریخ که میاد،
جِگرَم آشوب می شه!
اصلاً دلُم با مکتب نیس!
دلُم با توئه، سبزه خاتون!
غروبی می برمت سینما!
تو که هلاک بازی ِ بهروزی!
پَس قرارمون شیش رُب کـَم،
دَم ِ سینما رِکس!
قربونت!
خداحافظ!●
بهـمن
18th August 2011, 08:05 PM
باید تو لونه ی این مورچه ها...!
یه مُش مُفنگی ِ بی بـُـتــّـه
که غُرغُر ِ زیر ِ لحافشون،
جنبه ی تاریخی داره!
روشن فکرای این زمونه رُ می گم!
تنها غمشون
شُل شدن ِ گره ِ کراواته وُ
گرون شدن ِ این تریک ِ لامصّب!
یکی یه خودْ نویس ِ طلا تو جیبشون دارن
که با اون از بدبختی ِ منُ تو می نویسن!
مضحکه؟ نه؟
روزگار ِ ما غیر ِ شاملو شاعری نداشت!
می خوام بِرَم یقه ی ا ون گـُنده گـُنده اشونُ بگیرم،
از تو کافه بکشمش بیرونُ بگم:
به همین سبیلای زردت قسم،
روزگار ِ کافه بازی ُ مُریدْ سازی سپری شده!
می خوام از اون شاعر ِ بوشهری بپرسم:
کارگاهِ آموزش ِ شعرت
هفته ای چن وجب شعر بیرون میده،
می خوام به باباچاهی بگم:
زیر شلواری ِ براهنی برات گـُندس!
می خوام دَس رو شونه های سید بذارم ُ
بهش بگم:
جون ِ ری را دو سالْ بی خیال ِ ری را شو!
می خوام به بهبهانی بگم:
شرمنده ام!
روزگار ِ ما غیر ِ شاملو شاعری نداشت!
اصلاً می خوام برَم امام زاده طاهر!
با نوک ِ انگشتام بزنم رو یه سنگ ِ سیاه ِ حککی شده و ُ بپرسم:
این نِق نِق ِ بیست ُ چند ساله،
به این هم کتاب ِ ننوشته می ارزید؟
می خوام یه گـُل ِ سرخ رو سنگِ خاکستری ِ تو بذارمُ بگم :
شعرای من حرف ِ دل ِ شماس، آهو خانوم!
بعد کنار ِ سنگِ سیاه ِ بامداد بشینم ُ
بغض ِ عتیقه ی این جماعت ِ ساده رُ گریه کنم!
روزگار ِ ما غیر ِ شاملو شاعری نداشت!
می دونم!
می دونم که این حرفا به مذاق ِ خیلیا خوش نمیاد!
می دونم که طعم ِ حقیقت ْ طعم ِ کون ِ خیارِ!
می دونم شیکم ِ شاعرای این زمونه اونقده گـُنده س
که حتا نمی تونن سَر رو زانوهاشون بذارنُ
به حال ُ روز ِ سگی ِ خودشون گریه کنن!
اما می باس یکی اینا رُ بگه یا نه؟
باید همه بدونن
که شاعر او آدم ِ توسَری خورِ بی آزاری نیس که سهراب سَنبُـلِش ِ!ِ
هیچ بعید نیس که فردا،
واسه همین حرفام
تو یکی از مجله های مزخرفشون سنگْ سارم کنن!
سنگِ اولَم لابًُد نادر ابراهیمی می زنه
که از همه بی گناه تَـَرِ!؟
خیالی نیس!
تو گورمَم که بذارن بازم می گم:
روزگار ِ ما غیر ِ شاملو شاعری نداشت
بهـمن
18th August 2011, 08:05 PM
خواب
اومد رو به روم وایساد!
اونقد نزدیک که فهمیدم
لااقل سه تا دندونِ گندیده تو دهنش داره!
بهم گفت:
شنیدم خوابات ُ بُـلـَن بُـلـَن واسه همسایه ها تعریف کردی!
من چشام ُ پَس ِ اون چِشْ بند ِ چرک ِ لعنتی بستم ُ
آرزو کردم همه ی اونا یه خواب باشه!
اما خواب نبود،
این ُ چک ِ اولش حالیم کرد!●
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
شیهه
تو ولایت ِ مختومقلی
وقتی می خوان اسبای وحشی رُ رام کنن
بعضی از اونا
خودشون ُ زمین می زننُ
نفسشون ُ تو سینه نگه می دارن
تا بمیرن!
می میرن اما،
اسیر ِ زین ُ یراق ِ آدما نمی شن!
اما خود ِ آدما،
هنوز رو خِشت نیفتاده
می رَن زیر ِ زین ُ یراق ِ پدرا و ُ پدرخونده ها!●
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
په ژاره 1
ککه گیان! ببووره!
سه عاتی ده ستی،
باتری،
رادیو ده ته وی؟
من له م شاره غه ریبم!
ده مه وی بچمه هه ورامان!
ده زگیران م که ژال
چاوروان ِ !
ککه گیان!
په ژاره م ده ته وی؟
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
مُرشد بازی
بشکنه دست ِ رُستم
که خنجر از پشت زدن ُ رسم ِ پهلوونی کرد!
بشمار!
بتّرکه اون چشمی که
بُردن ِ سهراب ُ ندید!
بشمار!
قلم بشه اون قلمی که واسه سکه
پهلوون ْ نامه نوشت!
بشمار!
آهای ! پهلوونا!
یه عمر تو زورخونه ها زور ِ بی خود زدین!
نامرد ِ اون کسی که از خجالت ِ این جماعت آب نشه!
بشمار!●
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
شروع ِ روز ِ یک دختر بچّه ی افغان :
بستگی داره خودت بُلن شی،
یا چُرت بزنی تا آقاجون
با اُردنگی بیدارت کنه!
اونوخ بایس بِری تو حیاط
با قند شکن ِ ننه جون یخ ِ حوض ُ بشکنی ُ
وضو بگیری!
یادت باشه
بعدش زود برگردی تو خونه
وگرنه باید واسه شکستن ِ یخای دست ُ صورت ِ خودتم
از قندْ شکن استفاده کنن!
بعد از اون جَلدی چادر نمازت ُ سر کن،
که مبادا آفتاب بزنه و ُ
نمازت قضا بشه!
می دونم هنوز نـُه سالِت نشده،
می دونم سرما و ُ بی خوابی اَذیتت می کنه،
اما خوشحال باش،
آدمای زجر کشیده به خدا نزدیک تَرَنْ!●
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
زمزمه
زانو نمی زنم،
حتا اگه سقفِ آسمون،
کوتاه تر از قد ِ من باشه!
زانو نمی زنم،
حتا اگه تموم ِ این ترانه ها،
مث ِ زوزه ی یه سگ
رو به باد ِ بی خبر باشن!
زانو نمی زنم،
حتا اگه تموم ِ مردم ِ دنیا
رو زانوهاشون راه برن!
منْ
زانو نمی زنم! ●
بهـمن
18th August 2011, 08:06 PM
بَر سَر ِ آنم که گـَر زِ دست بَر اید...
به چشمای نـَنـَم قسم،
سرم بوی قرمه سبزی نمی ده!
فقط کلافه ی این سوالم که:
نَکـُنه حافظْ که این همه دوسِش داریمَم
تموم ِ این سالا
ما رُ سر ِ کار گذاشته باشه؟●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
هیس!
بعید ترین رؤیاها هم حقیقت دارن!
حتا اگه تعریف کردن ِ بعضیاشون،
سرِ آدمُ به باد بده!
رؤیای بچه گی ِ پاسبون ِ سر ِ چهاراه
داشتن ِ یه سوت سوتک بوده،
ناظم ِ دبستان ِ ما
دلش می خواسته هیتلر بشه،
و اون زن ِ اون کاره ی خیابونْ
شبا خواب ِ سوفیالورنُ می دیده!
بعضی وقتا،
فکر کردن به آفتاب
آدم ُ بیشتر از خود ِ آفتاب گرم می کنه!●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
عرض ِ حال
اهل ِ سرزمین ِ گـُلُ بلبلم!
رؤیاهام ُ
آرزوهام ُ
خاطره هام ُ مصادره کردن!
دست ِ راستم توقیفه!
نوک مدادم شکسته!
یه خیاط باشی ِ ناشی
با نخ ُ سوزن لبام ُ دوخته!
اما هنوز زنده ام!
اگه نفس کشیدن،
تنها معنی ِ زنده بودن باشه!
اگه زندگی
همین جون دادن ِ دم به دم باشه،
هنوز زنده ام!●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
اعلام برنامه
مجری جعبه ی جادو
- که من ُ یاد ِ بُز بُزِ قندی ِ قصه ها میندازه ! -
ناشتایی یه عصای دُرُسته قورت داده وُ
حالا هم داره
فهرست ِ بالا بُلند ِ برنامه های مزخرف ُ دیکته می کنه!
کمی موسیقی ِ تهوعْ آور
با خواننده های کمرنگ ُ سازای نامریی!
کارتون ِ پلنگ صورتی که پنداری پیر نمی شه!
فیلم ِ سینمایی ِ پناهنده
که می خواد رکوردِ هفتْ سامورایی رُ بشکنه!
سخنرانی ِ یه کبریت ِ بی خطر:
دکتر الهی ِ قمشه ای
و مستند ِ حیوانات
که دیدنی ترین بخش ِ برنامه هاس!
به همین راحتی،
یک روز از زندگی ِ شما بینندگان ِ محترم را به لَجَن می کشیم!
شاد ُ پیروزُ سَربُلندْ باشید!●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
یادْ آوری
هر جا بودی،
پا رو هر فرشی گذاشتی،
یادت باشه که گـُلاش،
از خونِ نک ِ انگشتِ دختر بچه هایی رنگ شده
که تمومِ عمرِ کوتاهشون
تو یه زیر زمین ِ تنگ ُ تار جون کندن ُ
به جای هوا،
پُرزِ نخای پشمی ر ُ تو ریه هاشون بُردن ُ
آخرشم
پای همون دارای لعنتی
نََفََس بریدن!●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
این جا افغانستان است؟
یه تفنگ تو دستشه،
اما از عدالت ُ آزادی حرف می زنه!
هیشکی اَم اَزش نمی پرسه :
ما دُم ِ خروس ُ باور کنیم،
یا قسم خوردن ِ روباهُ ؟
یکس نیس بِهِش بگه :
آخه آدم ِ ناحسابی!
اگه یه قطره از خون ِ پینوکیو تو رَگای تو بود که تا حالا
دماغت پوز ِ دیوار ِ چینُ زده بود!
پس یه دَم اون دَهَن ِ گاله رُ ببند ُ به جاش
چشمای باباغوری ت ُ وکن تا ببینی،
اَبرای سیا
هنوزم خون گریه می کنن!●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
می دونم که می دونی!
اگه گفتی چرا
ما از خُل بازیای مُلّا عُمَرْ
ککمون نمی گـَزه؟
اگه گفتی چرا با دیدن ِ ریش ِ سه وَجَبی ،
قتل ِ عام ِ مجسمه ها وُ،
زَنای افغانی
- که مث ِ گونیای برنج اینوَرْ اونورْ می رن -
شاخ در نمی آریم؟
نمی خواد پی ِ این جواب ِ لکردار،
راه ِ دورُ درازی رُ بِری!
زیر ِ پات ُ نگا کن!
زَنا فقط تو تار ُ پودِ قالیا می رقصن!
دوزاریت افتاد؟●
بهـمن
18th August 2011, 08:07 PM
سرتُ بالابگیر!
سَرِتُ بالابگیر!
حتا اگه این همه سایه ی سر به زیر،
آرزوهات ُ سَرسَری بگیرن!
سرت ًُ بالا بگیر!
حتا اگه جوابش
یه سنگ باشه وُ
یه زخم ُ
چَن تا بخیه!
سرتُ بالا بگیر!
حتا اگه بدونی با این کار،
وَزنِش چَن برابر میشه وُ
کم کم رو شونه هات سنگینی می کنه!
سرت ُ بالا بگیر!
آدمای سر به زیر،
بین ِ دو تا پاشون پی ِ آزادی می گردن!
سرت ُ بالا بگیر!●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
گـَپْ
اولی
ساده ی ساده
سُفره ی دِلِشُ وکرده بودُ
دوّمی
چِشاشْ رَدّ برنج ِ زعفرونی
خورشت ِ فِسنجون می گشت!●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
راز
لباسام ُ اَزَم گرفتن،
موهام ُ
عینکمُ،
کیف ِ پولم ُ که کارتـُنک بسته بود،
ساعتُ خودنویسمُ،
حتا اون گردنْ بندی رُ که تو بِهِم داده بودی!
همه رُ ازم گرفتن ُ بعدش،
هُلم دادن تو یه دَخمه ی تنگ ُ تار!
اما این راز بین ِ خودمون بمونه:
رؤیاهام هنوز همراهمن!
مثل ِآواز،
تو حنجره ی گنجشک ِ اونور ِ دیوار!
مثل ِ ساسْ ،
تو این پتوی کهنه ی سربازی!●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
استوانه ی کوروش
به بدبختی ِ مردمان پایان بخشیدیم... 1
چه روده دراز ِ این کوروش ِ صغیر!
سه زرع سخنرانی کرده وُ توقع داره
همه ی اونا رُ روی این لوح ِ گِلی بنویسم،
اونم با خط ِ میخی!
دِ اَمون بده، سَردار!
اگه زِرتُ زِرت با اون شلاق بزنی رو گـُرده م،
این کتیبه تا صد سال دیگه هم حاضر نمی شه!
می دونم که اول ِ صُبی،
شاه ِ شاهان برای بازدیدِ این کتیبه میان!
دِلِت قرص باشه!
شب نشده کارم تموم میشه!
اما یه سوال دارم:
شما غیر از این برده ی بدبخت،
کسی رُ پیدا نکردین
که بیانیه ی آزادی ِ آدمیزاد ُ بَراتون کنده کاری کنه؟●
1- جمله یی از کتیبه ی معروف ِ کوروش ِ نه چندان کبیر!
به اعتقادِ عده یی اولین بیانیه ی آزادی حقوق ِ بَشَرْ در جهانْ!؟
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
سیرک
از بین ِ این همه تماشاچی ِ بی کلّه ی سیرک
که تـُن تـُن دَس می زننُ ریسه می رَن،
کی می دونه ببرِ بیچاره ای
که به ضرب ِ شلاق ِ رامْ کـُننده بابکـَرَم می رقصه،
شبا خواب ِ کدوم جنگل ِ سرسبزُ می بینه؟●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
بَلانسبت
شب ِ،
خیلی شب ِ!
بازم این پنجره ی ِ وامونده وامونده و ُ من
از صدای قیل ُ قال ِ گربه ها
خوابم نمی بره!
شبْ روز ِ گربه هاس!
اونا تو شب پِی ِ جُفت می گردن،
واسه همْ دیگه شاخ ُ شونه می کشن،
بدون ِ ترس از وسطِ خیابون رَد می شن،
با پنجولاشون کیسه های آشغال ُ پاره می کننُ سورْ رامی ندازن!
روز ْ شب ِ گربه هاس!
اونا توی روز کنج ِ پارکینگا،
بالای دیوارا،
گوشه ی خرابه ها کز می کننًُ
منتظر ِ رسیدن ِ تاریکی می شن!
حالا - بلانسبت حضرت ِ آدم! - احوال ِ ما آدما رُ باش ،
که روز ُ شبمون شب ِ !
خیلی شب ِ!●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
نمره ی تاریخ : صفر
تا اونجا که یادم میاد
آخر ِ تمومِ قصه های مادربزرگ،
دیوِ تنوره می کشیدُ
پهلوون ِ با دختر ِ شاپریون می رَف دَدَر!
اما تو کتاب ِ تاریخ ِ دبستان ِ ما،
حتا یه پهلوون نبود که به دیو ِ بگه:
خـَرِت به چند؟
تن ِ پاره پاره ی این وطن ِ ننه مُرده
همه جور تیغی رُ به خودش دید!
از ساطور ِ اسکندر گرفته تا قداره ی چنگیز،
از نیزه ی تیمور چُلاق گرفته تا هلالِ شمشیر ِ بیابون ْ گـَرد!
تاریخی که جهان گـُشاش
یه دیوونه ی نادرْ نام باشه و ُ
سَردارش یه آقا محمدخان،
یه کفر ِ ابلیسم نمی اَرزه!
اما فکرشُ بکن :
اگه مادربزرگْ کتاب ِ تاریخ ُ نوشته بود
حالا رو فرش ِ طلاْ کوبِ بهارستان نشسته بودیم ُ
با چه کیفی اون ُ می خوندیم!
فکرش ُ بکن!●
بهـمن
18th August 2011, 08:08 PM
بی مزه!
اگه گوشِت با منه،
یه سری به این خاطر خوا بزن
که بدجوری کلافته!
نمی دونم شِنـُـفتی یا نه:
می گن عمو حافظ
تو پیاله عکس ِ طرف ُ می دیده!
منم پی ِ همین آدرس اومدم که حالا
قدمام مال ِ خودم نیس!
دِ نخند! با وفا!
ما خیلی وقته تلو تلو خورده تیم!
باهام حرف بزن!
بگو اگه حافظ خالی بسّه باشه،
اگه اونور ِ این استکانم سراغم نیای،
اونوخ کجای این زمونه ی زهرماری پیدات کنم؟
اما تو با معرفت تر از این خیالای خامی،
حتم دارم یه تک ِ پام که شده
این ورا پیدات می شه!
پس بی حرف ِ پیش،
وعده مون ته ِ همین بطری!●
بهـمن
18th August 2011, 08:09 PM
یه همچین چیزی...
مثِ هزاری ِ مُچاله،
تَه ِ جیب ِ یه شوفر تکسی!
مثِ قطره ی مُف،
نوک ِ دماغ ِ یه عَمَلی!
مثِ عطر ِ دَسمال ِ ابریشم،
تو آستین ِ پیرهن ِ یه خانوم خانوما!
مث ِ مقدس شدن ِ یه شمع،
وقتی که برق می ره!
مث ِ رنگ ِ کبود ِ خون ِ انار،
دورِ لبای یه پسرْ بچه!
مث ِ قشنگی ِ پشه ْ بند،
رو پُشت ِ بوم ِ مهتاب ْ زده!
مثِ طعم ِ قرص ِ مسکن،
رو زبون ِ یه مریض ِ سرطانی!
مثِ دایره های آب ِ حوض،
دورِ یه برگ ِ تازه مًُرده!
مثِ ملّق زدن ِ کبوتر ِ جَلد،
وقتی رو بوم صاحبش فرود میاد!
بهـمن
18th August 2011, 08:09 PM
نفرین
حرف ِ من اینه:
عشقی که با چاقو زدن به درخت ش سَرِ گُذر شروع بشه،
خونه ی آخرش بدبختی ِ!
عاشق اَم عاشقای قدیم
که اسم طرف ُ رو تنشون خالْ کوبی می کردن،
نه این که ناخونْ گیر وَردارنُ
تن ِ درختای بی زبونًُ
به هوای یادگاری پاره پاره کنن!
از همین ِ که عاشقای این زمونه،
همْ سن ُ سال ِ حُبابای آبَن!
نفرین ِ درختا ر ُ دست ِ کـَم نگیر!●
بهـمن
18th August 2011, 08:09 PM
آتش!
تنها درخواستش به نَخ سیگار بود!
یه سیگارْ
به اندازه ی آرزوهای تموم ِ آدما!
یه سیگارْ
که سهم ِ اون از تموم ِ زندگی باشه!
سرجوخه ی چاق ُ چلـّه ی جوخه
با دستای پشمالوش
یه سیگار از جیبِ لباس ِ ارتشیش درآورد
گوشه ی لبای اون گذاشت ُ آتیش زد!
کی می دونه سیگار کشیدن با دسّای بَسّه چه حالی داره؟
چِش تو چِشِ اون دوازده نفری که رو به روش وایساده بودن،
چَن تا پاک عمیق به سیگار زَدُ
انداختش رو زمین!
بعد همون طور که دود از دهنش در می اومد گفت :
من حاضرم!
لوله ی تـُفنگا که غرین،
اون سیگار ِ ناتموم ِ روی زمین
هنوز روشن بود...●
بهـمن
18th August 2011, 08:09 PM
غـَزَلک!
تموم ِ گـُلای دنیا رُ
به تو پیشکش می کنم،
بی این که بچینمشون!●
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
پارک
بعد ِرفتن ِ خورشید سرًُ کلـّه ش پیدا می شد،
اما همیشه
تو جیباش پُر ِ تخمه ی آفتاب ْ گردون بود!
با اون سگ ِ حنایی که دور ِ پاهاش می چرخید ُ
دُمشُ تکون می داد!
کتار ِ بید ِ مجنونْ،
رو نیمکت ِ سنگی ِ پارک می شِستُ
سازْ دهنی ش ُ از جیبش در می آورد!
وقتی می زد
سگ ِ هم پا به پای صدای ساز زوزه می کشید ُ معرکه را می نداخ!
جماعتِ توی پارک دور ِ اون دو تا جم می شدن به تماشا!
اگه یه نفر اون ُ نمی شناختُ سکـّه ای پیش ِ پاش می نداخ،
دیگه ساز نمی زد،
بُلن ْ می شد ُ بی اعتنا به تموم ِ آدمای دور ُ برش
از پارک می رَف بیرون،
سگ ِ هم پُشت ِ سرش!
این کار ُ واسه پول نمی کرن،
نه خودش،
نه سگش!
اما یه شبْ وسط ِ نمایش مأمورای شهرداری سر رسیدن،
سگ ِ رُ انداختن پُشت ِ ماشینشون،
اون می خواس نذاره اما با چوب افتادن به جونش!
وقتی ماشیناشون از اونجا دور می شد،
رو زمین یه مُش تخمه ی آفتابْ گردون مونده بودُ
چَن قطره خون ُ
یه ساز دهنی که زیر ِ پای اون لعنتیا له شده بود!
از اون شب به بعد،
دیگه هیچکس اون ُ سگشُ
توی پارک ندید!●
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
تو خطّی؟
از اینجا که نیگا می کـُنم پنداری یه نفر،
از وسط ِ میدون ِ انقلاب داره برام دَس تکون می ده!
تو همهمه های این خیابون می شه خیلی چیزا پیدا کرد!
از کتابای ممنوع ِ هدایت گرفته تا بسته های پنج گرمی ِ گـَردْ!
اما من همین خیابون ِ لامَصَبُ دوس دارم!
احساس می کنم اینجا به آدمای دیگه نزدیک ترم!
آدمایی که بی نگاه از کنارم می گذرنُ
تـُن تـُن بهـِم تَنه می زننُ
نمی دونن که چقدر دلواپس ِ سادگی شونم !
چقدر دلم می خواد دیوارا ر ُ از میونشون بردارم!
دیوارا وُ مرزای نامریی
که اونا ر ُ از همدیگه جدا می کنه!
مرز ِ نژاد ُ عقیده ،
مرز ِ جناح ُ نگاه،
مرز ِ نونُ نیاز،
مرزِ مسلک ُ مزخرفات ِ رنگ به رنگ ِ دیگه!
اگه این دیوارا،
اگه این دیوارای لعنتی نباشن،
همه تو خیابون به هم لبخند می زنن،
آسمون دوباره یاد ِ بادبادکاش می اُفته وُ
کوچه ها پُر از جفتای عاشقی می شه
که بلد نیستن از همدیگه خداحافظی کنن!
با همین شهر،
با همین شهر ِ قشنگی که تو سرَمه
از عرض ِ خیابون ِ انقلاب می گذرم،
رو زمین ِ زیر ِ پام،
کنار ِ یه خط ِ زرد رنگ ِ دراز نوشتن :
از خط ِ زرد به آن طرف نمازْ باطل است.●
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
دَرَکه
بِهِم نخند
اما تو دَرَکه،
هر دفه که اون الاغ چی ِ احمق
با چوب به گُرده ی الاغا می زد،
درد ِ عجیبی تو تن ِ من می پیچید!
حالا تو اسم ِ این احساسُ چی می ذاری؟
یا من الاغم،
یا آدما آدم نیستن!
هر چی هست،
از چشای دُرُشت ِ اون الاغی که می لنگید،
می شد فهمید که چقدر دلش می خواد
با یه جفتک اون الاغ ْ چی رُ بفرسته ته ِ درّه های درکه،
تا به درک واصل بشه!
اینُ می شد،
از چشای خیس ِ دُرُشتش فهمید!●
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
پنجشنبه ششم اردی بهشت هشتاد
آخ که چه حالی داره!
چش به راهت باشم،
بارون بیاد،
تو نیای و من
خیس ِ خیس
تموم اون خیابون ِ طول ُ درازُ بی مغازه رُ
پیاده گز کنم،
خودمُ به خونه برسونم ُ
از گِلُ شِلِ روی کفشام
بفهمم که چقدر دوسِت دارم!
آخ که چه حالی داره!
چِش به راهت باشم،
بارون بیاد،
تو هم بیای و من
دست تو دست ِ تو
تموم ِ اون خیابون ِ طولُ دراز ِ بی مغازه رُ
پیاده گز کنم،
بعد خودمون ُ به نیمکت ِ پارک ِ پرت ِ برِ اتوبانْ برسونیمُ
تو از برق ِ توی چشامْ
بفهمی که چقدر دوسِت دارم!
آخ که چه حالی داره!
همین خیالا،
همین آرزوها،
همین خوشْ باوریا،
همین اومدْ نیومد کردنا...
زندگی دل دل ِ همین همین هاس
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
خدابیامرز
خودت گفتی!
نگو یادم نیس!
گفتی همچی که اون پرنده آخری ِ بخونه،
هیچ دیواری باقی نمی مونه و ُ
تموم ِ این پنجره های تنگ ِ زنگ زده
از قداست می افتن!
حالا بهم بگو!
حالا که اون پرنده ی تک شیکسّه زیر ِ گوشت خونده و ُ
دیوارای دورُ ورِت رُمبیدن،
بگو آزادی چه طعمی داره؟●
بهـمن
18th August 2011, 08:10 PM
قبل از فـَلَک
آقا! اجازه!
یه سوال داشتیم:
ما کلاس اوّلیا
که هر روز تو مراسم صُب گاه
دَه تا زنده بادُ مرده باد می گیم،
وقتی بزرگ شدیم
می تونیم آدمای دیگه رُ دوس داشته باشیم؟●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
کـَفَن پیچْ
وقتی گورکن
آخرین بیلِ خاک ُ رو سَرَمْ خالی کنه،
زیر ِ اون کرباس ِ سفیدْ
یه نَفَس ِ راحت می کشمُ
به کرمای گـُشنه بفرما می زنمُ
واسه یه خوابِ بی دغدغه
آماده می شم!●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
شاید همین ترانه!
بازم بخون!
ترانه خون!
باغ ِ حنجره ات آباد!
تو یکی از همین ترانه ها،
دستِ حسنْ کچل به دومَن ِ چلْ گیس می رسه!
تو یکی از همین ترانه ها،
دیوِ جادو دوباره برمی گیرده تو بطری،
اسیرِ یه چوبْ پنبه می شه!
تو یکی از همین ترانه ها،
شعله ها به لباس ِ بلند ِ شب می گیرن ُ
سیاهی رُ خاکستر می کنن!
تو یکی از همین ترانه ها،
دریا از قـُرُق در میادُ
پُـلُم ترین حنجره ها همصدایی رُ جشن می گیرن!
تو یکی از همین ترانه ها! آره!
تو یکی از همین ترانه ها...●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
پَن زاری
دیوارای قلعه رُ که بَرداشتن
صد هزار تا مثِ من آواره ی این شهر ِ مهمونْ کـُش شدن!
نه سرپناهی
نه کـَسُ کاری،
نه رختُ لباسی،
نه تختی...
چشما موند به ترمزِ ماشینای مُدلْ بالا و ُ
هِزاریای مُچاله یی که خیس ِ عَرَقْ
کنجِ دستامون جا می گرفت!
تواَم اگه این کاره نیستی،
یه هزاری ِ سبز خرجم کـُن تا بازم حرف بزنم!
می تونَم تا سَرِ صُب برات بگم از نکبَتْ
از گـُشنگی،
از کتک خوردن،
از لگدمال شدن،
از سُرنگ، از سفلیس، از کثافت...
دیوارای قلعه رُ که برداشتن
یه دیوار ِ نامریی
دور تا دور ِ این شهر ِ بی شرف قَد کشید!●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
بِبُرُ بِبَر!
شیرِ مرغ نه،
اما جونو ِ آدمیزادُ
می شه تو حراجای صَد تا یه تومن ِ میدون ِ گـُمرُک پیدا کرد!
پسر بچه های یه روزِ،
یه ماهه،
یه ساله!
دختر بچّه های هَف ساله،
دَه ساله،
سیزده ساله!
کلیه های ک ک
تُخم ِ چِشایی که به لُطفِ گریه های همیشه گی ،
بَرّاق ِ بَرّاقَن!
جون ِ آدمیزاد نه،
امّا خون ِ آدمیزادُ
می شه تو حراجای صَد تا یه تومن ِ میدون ِ گـُمرک پیدا کرد!●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
آخرِ قصه
لیلی مجنون به هم رسیدن!
نه تو برگای اون کتاب ِ کـَت ُ کـُلـُفت،
نه رو شِنای اون بیابونی که مجنون دوره ش کرد،
نه تو کجاوه یی که خیس ِ گریه های لیلی بود...
لیلی ُ مجنون به هم رسیدن،
رو یه تخت ِ فـَنـَری
که صدای فـَنـَراش
گوش ِ الهه ی عشق ُ کـَر می کرد!●
بهـمن
18th August 2011, 08:11 PM
مِیمونا!
تقلید کار میمونه!
اینُ همه شِنُفتن!
تک تک میمونایی که اطرافِت زندگی می کنن!
شِنُفتنُ نفهمیدن...
واسه چی این جوری نیگام می کنی؟
میدونم اینجا آفریقا نیس!
اینجا ایران ِ!
ایران ِخودمون!●
بهـمن
18th August 2011, 08:12 PM
تلگرافی
بلاتکلیفم!
مثِ کتاب ِ فراموش شده یی
رو نیمکت ِ یه پارک ِ سوت ُ کور
که باد ِ دیوونه
نخونده وَرَقِش می زنه!●
بهـمن
18th August 2011, 08:12 PM
گورستان ِ شهرداری
آخرای بهشتْ زهرا
چَن هکتار زمینِ بی صاحب هَس
با چَن هزار تا سنگ ِ گور ِ لب به لب
که هیچ اسمی روشون کنده نشده!
هر ده سال یه بار
اون زمینُ با لُدر شُخم می زننُ
مُرده های تازه می کارن!
هیشکی اَم نمی دونه
که این مرده ی بی شناسنامه
نِفله ی کدوم تیرِ غیبی اَن●
بهـمن
18th August 2011, 08:12 PM
جنگْ
لعنتْ به جنگْ!
اینُ یه پسرْ بچّه ی افغانْ می گـُفْ
که گیوه هاشُ
با جُف پاهاشْ
تو میدون ِ مینْ جا گذاشته بودْ!●
بهـمن
18th August 2011, 08:12 PM
نمکی ی ی ی ی ِ
هلاکتم!
بی سرُ پاتر از تموم خاطرخواهای دروُ ورِت!
یه غربتی ِ آسمونْ جُل
که غروب ِ هر پنجشنبه زنگِ درِخونه تونُ می زنه وُ
نونْ خُشکای کـَپک زده تونُ
با بلورای قشنگ ِ نمک عوض می کنه!
خونه ی شما بالای کاشانک ُ
خونه ی ما پایین ِ قرچک!
اِسما نزدیک ُ رسما دور!
این دل ِ وامونده هم
به همون یه نگاه ِ حلالِ هر هفته خوش ِ وُ
به قصه های با حال ِ ننه جون
که آخرشون هفت شبانه روز عروسی بود!
عروسی ِ پسر ِ گدا
با دخترِ شاپریون!●
بهـمن
18th August 2011, 08:12 PM
ناکوک
تا هزارتا آدم ِ فَلَک زده خاکستر نشین نَشَن،
یه دونه از این بُرجای بی پدر قد نمی کشن!
این جمله رُ خیلی یا گفتن!
خیلی یا می گـَن!
خیلی یا که خونه شون
طبقه ی آخرِ همین برجای دِیلاق ِ!
تازه فهمیدم که آوازه خون نه آواز
بدترین فیلم ِ تاریخ ِ سینماس!
یادت باشه بعد از این
قبل ِ گوش دادن به هر حرفی
ببینی این کیه که داره حرف می زنه!
کفـّه های ترازوی پیزوری ِ این روزگار،
ناکوک تر از ترازوی بقــّال ِ محلـّه ی ماس!
جون ِ تو!●
بهـمن
18th August 2011, 08:13 PM
سفسطه
صَد دَفه هـَم که لای انگشت ِ شَست ُ اِشاره م ُ گاز بگیرم
بازم این سوال ِ سِمِج میاد سُراغم که:
وقتی می شه وجود ِ هوا رُ
با فُرمولای فیزیک ُ شیمی ثابت کرد،
چرا یه فرمول ِ بی کـَلَک
واسه اثبات ِ خیلی چیزای دیگه نیست؟
مریم6868
19th August 2011, 02:57 AM
كودكي ها
به خانه مي رفت
با كيف
و با كلاهي كه در هوا بود
چيزي دزديدي؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد
به دنبال آن چيز كه در دل پنهان كرده بود
تنها مادر بزرگش ديد
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش
و خنديده بود...
حسين پناهي
M@HSA_kntu
30th August 2015, 05:17 PM
توصیفِ تو"
رود گنگ با آفتاب منعکسش
از موهایت می گذرد!
رودی که از آن می نوشم
در آن غسل می کنم،
می میرم.
دو بلدرچین در چشمانت داری
که دستان سرد مرا پناه می دهند
در عبور از زمستان های زندگی
،
صدای تو شالی ست
که دور شانه های من می پیچد!
و لب هایت
مسیر کافه های پاریس را
نشان می دهند.
اما تمام این ها
توصیف کامل تو نیست!
تو چیزی فراتری
از آن چشم ها،
موها،
لب ها.
تو تپانچه ای هستی
در دست من
که با آن
مرگ را از پا در می آورم!
یغما گلرویی
M@HSA_kntu
30th August 2015, 05:30 PM
"ترکش"
هنوز در قلبم مانده است
ترکش بمبی
که چهار همکلاسی مرا
در کلاس سوم دبستان
برای همیشه غایب کرد.
یغما گلرویی
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.