PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر اشعار منصور اوجی



بهـمن
11th August 2011, 11:16 PM
http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/820617/world/009750.jpg


عطری ست در هوا


در این غروب اسفند
عطری ست در هوا
عطری که باز می بردم تا گذشته ها
تا رفته های دور
تا کوچه های شیراز
تا آن سرای کودکی ام ، عطر و عصر ها
و آن درخت ها ...
عطر بهار نارنج
عطری ست در هوا

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
باغ شب



هر باغ پرشکوفه و هر شب پر از چراغ
هر چشم پر ترانه و هر قلب پر سرور
در من هوای وصل تو پر شور چون شراب
بر من نسیم عشق تو جاری چو شط نور
- ای پر شکوفه ی باغ
افسانه های لیلی و مجنون به روزگار
افسانه ای ز قصه ی پر ساز و سوز ماست
ای پرستاره ی شب
اینک بیا که نوبت ما هست و روز ماست

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
پاییز



باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
باغ و باد و پچ پچ برگ چنار از دور
پنجه های التماس هر درخت خشک
آسمان و چشمه های فواره هایش کور
عصر و از آهنگ غم سرشار
باد و قیچی های ناپیدای او در کار
هر فرو افتادن برگی پیام مرگ
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
یک روز غروب
و تو یک روز غروب
بی صدا خواهی مرد
دیده ات چشمه شدن خواهد
موی چون دود تو ابریشم
گونه ات لاله ی عباسی
و تو یک روز غروب
بی صدا خواهی مرد
و به مرز شب و روز :
چشمه می روید ، چون غم به کویر
و به شب ابریشم
و به تک مانده ترین باغ جهان :
لاله عباسی .

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
حیاط در باران



نارنج با جلا
با برگ ، زرد
سبز و چمن نشسته هم آغوش
نارنج با طلا
باران دوباره می بارد
بر سنگ فرش
چه خاموش

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
چشم تو



تا در خزان ِ روز
دستم باهار باشد
تصویری از روبه روی تو می واهم
با سبز سبز سبز
تنها دو برگ سبز

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
دعوت



خاموش و تلخ و تاریک
شب های خالی من
آب از ستاره خورده ست
چشمان کوچک تو

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
مرغی که از گلوی تو



سرخ و
کبود و
زرد :
- برگش
میان باد
مرغی که از گلوی تو ....
- باغی ست سوخته
مرغی که از گلوی تو
در " مویه "
خواند و خواند
برگ از سرای درد ؟
درد از گلوی باد
گذر کرد ؟
باد از درون برگ ؟
مرغی که از گلوی تو ...
- باغی ست سوخته
زرد و
کبود و
سرخ :
- برگش
میان باد
برگ از سرای درد !
درد از گلوی باد !
مرغی که از گلوی تو ...
- باغی ست سوخته
مرغی که از گلوی تو
بر شاخه ی غروب ...

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
گل را شراب برد



خطی بلند را
طی کرد صبر من
طی کرده بود -
از پله ها که فرود آمدیم .
و پلک های من
سُکر سکوت می خواست
و پلک های من ...
در انفجار خورشید
گیسوی باد ، نه در چنگ ماست
تا پله
پله
فرود آییم -
تا تکیه گاه خواب
یاد آور پسین زمستان
سردابه در تصاحب رخوت بود
از پله ها که فرود آمدیم
پلکم به هم نشست
بردگان باد را
دیدم درخت ریخت
هنگام میوه بود
که برگشتم از درخت
طومار راه را
از شام تا نشابور
انگور می گذشت
انگور سرخ شیراز
بر پلک و دست من
ناگاه گل شکفت
چرخشت از سرود زنی پر شد
در لحظه های خوب پریشان شدیم
گل را شراب
برد ...
در غرفه های چرخشت
گل را شراب خواب ...

بهـمن
11th August 2011, 11:17 PM
بر شال برف



بر شال برف
افتاده بود
فواره های خونش
گل های سرخ می ساخت
در زیر نور خورشید
گل های سرخ می ساخت
بر شال برف
و تار و پود یالش
از رشته های ابریشم بود
بر شال برف
بر شال برف
گل های سرخ می ساخت
در برج ظهر
در برج ظهر
بر شال برف : -
در زیر چشم دال
اسبی که جاودانه شبق گونه بود
افتاده بود
در باغ سرخ گل
بر شال برف ...

بهـمن
11th August 2011, 11:18 PM
اینکه بر شاخه نشسته ست


اینکه بر شاخه نشسته ست ، نمی دانم چیست ؟
نقطه ی آخر پاییز است ؟
یا نخستین ورق از دفتر ایام بهار ؟
برف می بارد و بر شاخه فقط یک برگ!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد