توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر اشعار اسماعیل هاشمی
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
خیلی دور ...خیلی نزدیک
دورم از تو
بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا
احساس می شوی ...
چون سایه ی خمیده بر دیوار
می رقصی بر بی تابی من
و چه نزدیک است خاطراتت ،
چسپیده به ذهنم
نقش بی همتای رخسار تو ...
دلتنگی ام را می پوشانم
با بستری از کلمات
اما باز
کسی در دلم
تو را صدا می زند
ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
شبی تا بی نهایت
آرامش دهنده شب های بی قراری من ،
سایه رقص تو ، در سو سوی نور شمع های نیمه سوخته است
و کرشمه های عابد فریب تو ،
که بس زیبا و مُحرک است ، برای احساس خفته من
خنده های مکرر تو ،
دِرو می کند ، ایمانم را
اذان است ، همه در حال دعا و فقط من ،
منتظر غرق شدن در هیاهوی نفس های تو ....
تلالو سیم اندام لخت تو ، چشم را می نوازد
و دل را بشارت می دهد به تجربه ای از جنس رویا ...
هجوم نفس های تو ، بر باد می دهد تمام بود و نبود من را
و من را در آغوش تو به رقص در می آورد
ای آرامش دهنده شب های بی قراری ،
ما در آرامشیم و فقط نگاه
گوینده و شنونده بین من و توست
زمان فراموش می شود
شمع ها طاقت این همه گرما را ندارند ، ذوب می شوند
اتاق در تاریکی مطلق فرو می رود
و همچنان ما در آغوش همیم
این شب تا ابد می ماند
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
چرخش در خلاء
حلق آویز شده بر دار تنهایی
ذهنی سرشار از خاطرات رنگ پریده
گمشده در نفس های خون آلود
در چرخشی به دور محور خود
بر ویرانه ی آرزوهای از دست رفته اش ...
و سکوتی که تمام اتاق را پر کرده است
چشمان بی تابش ، در جستجوی چیزی
یا آمدن کسی ...
پشت آخرین پلک زدن ها به سیاهی می رود
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
شاید این عشق باشد ...شاید
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...
وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
در بی قراری من
از پشت پنجره ی بخار گرفته ،
رقص مستانه ی تو را دید می زنم
باران بازیچهء سر انگشتانت
می چرخد به اشاره تو ...
و مردمک چشمانم
خسته از این همه فاصله
در پس هر پلک ،
تو را در آغوش می کشد ...
لبات ، پذیرای بوسه های مکرر باران است
و چشمانت خیره به سمت بی قراری من
بی صدا ، بی صدای ات را هم آواز می شوم
از پشت پنجره ی بخار گرفته ،
به سمت چشمانت به پرواز در می آیم
شاید باران جایش را با من عوض کند
من برقصم ، تو برقصانی و باران فقط ببارد ...
بهـمن
11th August 2011, 11:05 PM
شمارش معکوس
پشتم لرزید ،
آن زمان که سرمای مرگ را احساس کردم
گریه کردم
که می دانم هیچ چشمی بر مرگ من نمی گرید
کسی برای قبر من
شیر سنگی نمی تراشد
پس وصیت می کنم ،
تمام نداشته هایم را
تمام تنهایی هایم را
تمام اشک هایم را
و تمام آرزو های که ، تا ابد آرزو می مانند
با یک سلام و یک خداحافظ ...
آغاز و پایانی بی نظیر را
در یک عمر انتظار مهر و موم می کنم
یک عمر آشفتگی و اشک
با گریه متولد شدم
و در گریه پایانم ...
آری ،
پایان باشکوه تنهایی من
در شمارشی معکوس برای آغازی نو
لبخند به لب چشمانم را می بندم ...
بهـمن
11th August 2011, 11:06 PM
آرزو های به گور برده ...
دوست داشتم تو را به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم ...
اما ،
چقدر فاصله دارم از تو
انقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ....
بهـمن
11th August 2011, 11:06 PM
پایان ما
روز تلخ آخرم را زیر باران گریه کن ...
مه گرفته ،
رقص تابوت در هوا را گریه کن ...
گریه کن ،
من را میان دست ها و اشک ها
اشک کن بدرقه راهم ، به یاد یاد ها
روز خوب دل سپاری ، روز تلخ رفتنم ...
خاک بسپار خاطراتِ از رنگ و رو افتاده ام ...
گریه کن ...
من را ، دلم را ... خط به خط فریاد ها...
سر به دار و چشم بر در ، در دلم آشوب ها
گریه کن ،
و بغض بشکن ... در هجوم خاطرات
دفترم را پاره کن ...دیگر این پایان ماست
بهـمن
11th August 2011, 11:06 PM
نا تمام من
سر گذشت ...
منی که دلخوشی رفیق نیم راهم بود
و تنهایی تکرار تکرار تکرار تکرارم ....
تکرار در بی کرانه صحرای وجودم
روزها ، ساله ها ، هفته ها ، ثانیه ها
همه تکرار را تکرار می کردند
خنده معجزه بود در عمق پریشانی ام
و گریه ، نیاز بود برای طی کردنم
دل خوشی من سلام بود
و مرگ من خدا حافظ ....
لبریزم از
سلام ها و خداحافظ های
که هر کدام یک تار موی سرم را سپید کرد
دلم می جُست ،
دخترک چشم سبز رویاهایم را
در کوچه پس کوچه های انتظار
انتظاری که سال هاست
کابوس بیداری و آشفتگی خوابم شده
اه....
سر گذشت من ...
منی که شبم را با بی خوابی
و روزم را با گرسنگی طی کرده ام ...
تفریحم سیاه کردن کاغذ است
و سوزاندن شان ، تفریحی مهیج تر ...
ابرُی پیوندی و اخمی همیشه در هم
چشمانی قرمز از بی خوابی
و قامتی خمیده در آینه ی خاک گرفته
بهـمن
11th August 2011, 11:06 PM
طناب دار من سلام می کند !
طی کردن کوچه های بی قید و قافیه
همراه با سمفونی بی نظیز کلاغان
و قار قار دست فروشان دوره گرد...
کوچه ی تنگ و خاکستری ...
و بوسه های در انتهایی آن
عرق می چکد از پیشانیم
و تنم می لرزد از سوز پاییزی ...
کسی من را در آغوش می کشد
و می بوسد .....!!!!
از آشنایی تا آغوش او
چند دقیقه طی نشد !!!
زمزمه ;
یاد تو
صدای پای تو ...
رقص من ،
به دور آتش نگاه تو ...
عقل خود
به دست باد می دهم
تمامه نا تمام خود
دختری ،
به من نگاه می کند ...
طناب دار من
سلام می کند ...
کوچه ،
تنگ می شود
از عطر تند او ...
عشق تو فرار می کند
کلاغ نگاه می کند...
سکوت ما ...
کلاغ را کلافه می کند ...
می پرد ،
نگاه آشنایی دخترک
مرا عذاب می دهد ...
می چکد عرق
و خیس می شود غرور من
دست او ،
پاک می کند تمام یاد تو ،
و باز ...
غرور من به باد می رود ...
بهـمن
11th August 2011, 11:06 PM
روز عروسی تو ...
محکوم به اعدامی می مانم
با دست و پای خفت شده
مانده در سکوتی مطلق
منتظر صدای شلیک ...
نفس نای بالا آمدن ندارد
ثانیه ها هر کدام جور هزار سال را می کشد
میدانم ،
دیگری در کار نیست !
من به انتها رسیده ام
و برای تو شروع شد
حکم اعدام من را
لبخند به لب صادر کردی
تمام ثانیه های بودن تو
عبور می کنند و من مرور می کنم
چشمانم خسته است
به یاد می آورم
خند های تو را
زیر گریه آسمان
حال آسمان هم به یاد آن روز ها
گریه می کند به حال من
دلم برای مامور اعدام می سوزد
که در این سرما و نمناکی
گرفتار خلاص کردن من شده !
بوسه ی آتش باران گرفت ...
بر اندام نحیف من ،
ویران شدم و آویز
به تیر عمود اعدام
نفسم بند آمد
خون باران شد
زیر پای من
سرخی زمین را گرفت
نبضم هنوز می تپد -
انتظار می کشم
گرمی تیر خلاص را ،
ناگهان برق و بوی باروت
و متلاشی شدن مغزم...
تمام شد !
من خلاص شدم
و تو تازه عروس !
....
خدا من را بیامرزد !
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.