GUNNER_2020
10th August 2011, 04:12 PM
یه روزی یه سری قورباغه راهی سفر میشن که تو راه یه چاه جلوشون سبز میشه و 2 تا از قورباغه ها پرت میشن تو چاه و دیواره وسطی چاه رو میگیرن و تلاش میکنن خودشون رو بالا بکشن ! قورباغه های دیگه بالای چاه جمع میشن و تلاش این 2 تا قورباغه رو نگاه میکنن و کم کم شروع میکنن به گفتن جمله های مثل ارتفاع خیلی زیاده و نمیتونید موفق بشید و چاره ای ندارید و غیر ممکنه بتونید بیایید بیرون و ... تا اینکه یکی از قورباغه ها بالاخره ناامید میشه و دست از تلاش میکشه و به قهر چاه سقوط میکنه . اما قورباغه دیگه انقدر تلاش میکنه تا بالاخره از چاره بیرون میاد ! قورباغه های دیگه دورش جمع میشن و ازش میپرسن چطور تونستی از چاه بیایی بیرون ؟ قورباغه جوابی نمیده و قورباغه های دیگه باز سوالشون رو تکرار میکنن اما بازم قورباغه جوابی نمیده تا اینکه یه روز مشخص میشه قورباغه کر و لال بوده و تمام این مدت فکر میکرده قورباغه های دیگه دارن تشویقش میکنن ...
پیام داستانی این حکایت این بود که اجازه ندید دیگران به سادگی شما رو ناامید کنن چون هیچ کس مثل خودتون به خودتون آگاهی نداره و ممکنه بتونید کارهایی رو بکنید که خیلی ها رو متعجب کنه ...
پیام داستانی این حکایت این بود که اجازه ندید دیگران به سادگی شما رو ناامید کنن چون هیچ کس مثل خودتون به خودتون آگاهی نداره و ممکنه بتونید کارهایی رو بکنید که خیلی ها رو متعجب کنه ...