Rez@ee
2nd August 2011, 12:41 PM
(http://firespirit.parsiblog.com/Posts/42/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87+%d9%85%d8%b1% d8%aa%d8%a7%d8%b6+%d9%87%d8%a7/)
سید حسام الدین حسینی (http://firespirit.parsiblog.com/Author/%d8%b3%d9%8a%d8%af+%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d9%85+%d8%a7 %d9%84%d8%af%d9%8a%d9%86+%d8%ad%d8%b3%d9%8a%d9%86% d9%8a/)
بدون تردید، افعال خارقالعادهاى وجود دارد که یا ما آن را خود دیدهایم، یا به حد زیادى براى ما نقل شده که به آن یقین پیدا کردهایم. برخى از اینها مستند، به اسباب عادى است که از چشم حسّى ما خارج است؛ مانند کسى که دارویى به بدن خود مالیده، داخل آتش مىشود و نمىسوزد. اما بعضى از آنها مستند به هیچ سببى از اسباب طبیعى و عادى نیست؛ مانند خبر دادن از غیب، ایجاد محبت و یا دشمنى، بیمار کردن، شفا بخشیدن و برخى کارهایى که مرتاضها نیز انجام مىدهند.
اما این گونه کارها - با اختلافى که در نوع آنها هست - مستند به قوّت اراده و شدت ایمان به تأثیر «اراده» است؛ چرا که اراده، تابع علم و ایمان قلبى است و توجه ایمان آدمى به تأثیر اراده هر چه بیشتر باشد، اراده هم مؤثرتر مىشود. شدت قوت اراده هم متوقف بر انجام دادن اعمالى است که هر دین و مذهبى، بر اساس نگرش خویش به پیروان خود دستور مىدهد.
گفتنى است انجام دادن یک سلسله اعمال خاص توسط مرتاض، نَفْس را از علل و اسباب خارجى، مأیوس ساخته به طورى که مستقل و بدون استمداد از اسباب طبیعى، مىتواند کارى انجام دهد.
به هر روى، اثر ریاضت این است که براى نفس، حالتى حاصل مىشود که مىفهمد، مىتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى، هنگامى که ریاضت به طور کامل انجام گرفت، نفس طورى مىشود که اگر مطلوب را اراده کند، حاصل مىشود. مثل اینکه روح را براى کودکى در آینه احضار نماید، یا مدت زمان مدیدى، گرسنه باشد، یا روى آب راه رود و ... ولی باید توجه داشته باشید که آنچه در کلیپ ها مشاهده می شود، قابل اعتماد نیست و بیشتر ساختگی است.}در این باب: المیزان، ج1، صص 365 - 363 و ج6، صص 272 - 275..
راه رسیدن به عرفان حقیقی منحصر به انس با خداوند و به رنگ خدا در آمدن است، چون خداوند است که منبع تمام قدرت ها و توانایی ها است. در مقابل خدا هیچ کسی و چیزی از خود قدرتی ندارد تا به کسی بدهد. بنابراین تنها راه رسیدن به عرفان حقیقی ارتباط با خداوند و کسب قدرت از او است.
خیلی ها اشکال می کنند و می گویند پس این قدرتی که مرتاض ها دارند از کجا است آنها که خداپرست و اهل انس با خدا نیستند و فقط با ریاضت به این قدرت می رسند؟
این اشکال خوبی است و خیلی ها هم خواستند به آن جواب بدهند ولی گاهی جواب ها قانع کننده نیست. در پاسخ به آن می توان گفت: عرفان دو بخش دارد. یک بخش آن کندن از دنیا و ترک عادت ها و ریاضت کشیدن و تحمل گرسنگی و ترک لذت های مادی و گذشتن از خواسته ها است. به این بخش رفع موانع سلوک و عرفان گفته می شود و یک بخش هم عبادت خداوند و انس با پروردگار هستی است.
بخش اول یعنی ریاضت چون باعث سبکی روح و تجرد نفس می شود، خودش زمینه ساز رسیدن انسان به قدرت تاثیر گذاری در اشیا و نوعی تصرف تکوینی است، ولی گفتنی است که منظور نظر عرفان اسلامی و ناب تنها رسیدن به این نوع اقتدار نیست.
منظور عرفان رسیدن به نوع قدرتی است که علاوه بر ریاضت از طریق انس با خداوند بدست می آید. عارف حقیقی در اثر انس با خداوند و عبادت به رنگ خدا می شود و می تواند خلیفه خدا در زمین باشد و خلق خدا را به سوی خداوند رهبری کند و صفات و کمالات الهی را در خویش ظاهر سازد و در بندگان خدا و جامعه تاثیر مثبت و خداگونه بگذارد.
این نوع کمال و تاثیر گذاری خاص عارف حقیقی و کسی است که با خداوند انس داشته باشد و هرگز از کسانی که تنها به ریاضت های بشری و غیر دینی می پردازند ساخته نیست. آنها تنها ممکن است به این قدرت برسند که مثلا با یک بادام در روز زنده بمانند و یا با یک نگاه قطاری را از حرکت بیاندازند و یا روی یک طناب بخوابند و روی میخ بنشینند و روی دیوار راه بروند و مانند آن.
این کارها ممکن است، ولی هدف انبیا و اولیای خداوند این نبوده که از این نوع کارها انجام بدهند. البته گاهی هم قدرت از خودشان نیست و مثلا از طریق ارتباط با اجنه و استفاده و تسخیر آنها به نوعی قدرت رسیده اند که باز این کار علامت کمال در انسان نیست.
نمونه یک انسان واقعی و عارف واصل و صاحب اقتدار ولایی امام خمینی رض است که توانست چنین انقلاب بزرگی را در تاریخ بشریت ایجاد کند و در دل و جان انسان ها چنین اثر بگذارد و مسیر تاریخ و فرهنگ انسان ها را به سوی خداوند عوض نماید که تازه دارد اثر آن در جوامع گوناگون ظاهر می شود و تمام صاحبان قدرت های مادی از رواج اسلام و قدرت اسلام به هراس افتاده اند.
انسان داراى روحى است که اگر تقویت شود، قدرت تصرف در امور و اشیاى دیگر را به دست مىآورد. البته این تصرف بر اساس نظام على و معلولى است. مرتاضان و کسانى که کارهاى خارق العاده انجام مىدهند، تا حدودى داراى کارهایى هستند که نوعى کرامت شمرده مىشود و از این جهت با عرفا و صاحبان ولایت تکوینى تشابه دارند. دلیل آن را نیز باید در این نکته جست و جو کرد که نظام جهان بر اساس علت و معلول است و هر پدیدهاى بر اساس علتى موجود مىشود. علت برخى امور روشن و واضح است. چنان که علت عادى توقف قطار ترمز لکوموتیوران است؛ اما علت برخى از کارها خلاف عادت است. مثل این که کسى با قدرت روحى خود قطار را متوقف مىکند.
روح انسان فرمانده بدن است و کلیه کارهاى بدن سالم تحت فرمان او انجام مىشود. برخى از نفوس به دلیل تمرینها و ریاضتهاى خاص چنان قوى مىشوند که مىتوانند افزون بر بدن خود، در انسانها و اشیاى دیگر نیز حالت تدبیر داشته باشند. انسانى که اراده خود را قوى کرد، امکان مىیابد بر امور و پدیدهها تأثیر بگذارد. این جزئى از نظام علت و معلول جهان مادى(1) و نشانه قدرت نفس انسان است؛ زیرا نفس انسان مظهر خداوند است و در صورتى که تقویت شود، توان تصرف و انجام کارهاى خلاف عادت را به دست مىآورد.
تقویت نفس با تمرینهایى که اصطلاحاً ریاضت خوانده مىشود، حاصل مىگردد. ریاضت دو گونه است: ریاضت شرعى که مطابق با شرع و با راهنمایى معنوى ولى الله الاعظم - سلام الله علیه - انجام مىشود؛ و ریاضتهاى غیر شرعى. پویندگان راه شریعت به مدارج قرب الاهى و ولایت تکوینى نائل مىآیند؛ اما آنان که از روشهاى غیر شرعى بهره مىبرند، تنها توان تصرف در برخى امور را به دست مىآورند.
عرفا و مرتاضان از جهت بروز کرامت با هم تشابه دارند و هر دو کارهاى خارق العاده انجام مىدهند. البته آن که به مقام قرب وارد شد و از خود فانى گردید، در صدد بروز کرامت و کارهاى خارق العاده نیست، و آنچه از وى عیان مىشود، امورى است که از وسعت وجودىاش ریزش مىکند.(2)
آرى، برخى انسانها به واسطه قدرت روحى خود مىتوانند کارهاى خارق العاده انجام دهند؛ زیرا نظام عالم براساس علت و معلول است، برخى از علتها براى ما روشن است و آنها را علتهاى عادى مىخوانیم و برخى براى ما آشکار نیست و آنها را خلاف عادت مىپنداریم. کارهاى خلاف عادت این افراد به نفس انسانى ریاضت کشیده منتسب است. بین این انسانها و عارفان تفاوتهاى زیر قابل توجه مىنماید:
1. عارف به مقام قرب بار یافته، براساس دستورهاى شرعى به مقامى رسیده است که مىتواند کارهاى خدایى انجام دهد. امام صادق - سلام الله علیه - مىفرماید: «العبودیة جوهرة کنهُها الربوبیة، فما فُقد فى العبودیة وُد فى الربوبیّة و ما خفى عن الربوبیّة أُصیب فى العبودیة؛ بندگى گوهرى است که حقیقت آن مقام ربوبیت است. پس آنچه در بندگى پنهان است، در مقام ربوبیت یافت مىشود و هر آنچه در مقام ربوبیت پنهان باشد، با بندگى حاصل مىشود.(3) «رب» به معناى مالک و صاحب است که در آنچه تحت تصرفش است، قدرت تصرف دارد. بدین اعتبار یکى از اسماى حسناى حضرت حق «رب» (صاحب اختیار تمام موجودات) است. «مقام ربوبیت» یعنى مقام تصرف در امور و اشیا. روایت شریف مىگوید: آن که به مقام بندگى راه یافت ،داراى گوهرى مىشود که مىتواند در امور و اشیا تصرف داشته باشد؛ به عبارت دیگر، حقیقت و کنه بندگى مقام ربوبیت است و آن که بنده شد، آقاى جهان و مظهرى از اسم «رب» خداى جهانیان مىگردد. ظاهر بندگى در دنیا اظهار و ابراز ذلت و عجز است و باطن آن آقایى. بنابراین، آن که به مقام قرب الاهى راه یافت، توان تصرف در امور و اشیاى بیرون از خود را به دست مىآورد. عرفا براساس همین مقام کارهاى خارق العاده انجام مىدهند؛ اما مرتاضان باتمرینهاى خلاف شرع نفس خود را تقویت مىکنند.
2. هدف عرفا بروز کرامت نیست. هدف آنها بندگى خدا و دعوت مردم به توحید و بندگى خداوند متعال است و کراماتشان در جهت دعوت مردم به ماوراى طبیعت و حقایق معنوى یا کمک به رفع مشکلات مردم تحقق مىیابد. در حقیقت مَثَل آنها مَثَل ظرف لبریز از آب است که گاه آب از آن سرازیر مىشود؛ اما هدف مرتاضان رسیدن به شهرت یا تقویت نفس است.
3. عرفا بسته به درجه قربشان داراى قدرت تصرف و کارهاى خارقالعاده متنوع و گستردهاند؛ زیرا آنها خدایى شدهاند وخداى عالم نامحدود است. پس هر چه بهره آنها از فیض الهی بیشتر باشد، قدرت بیشترى دارند. در حالى که مرتاضان از قدرت محدود و کارهایى با تنوع اندک بهره مىبرند؛ مثلاً آنها نمىتوانند مرده زنده کنند، ولى عارف بالله با اجازه الاهى مرده زنده مىکند.
4. تمام کارهاى عارفان با توجه به اجازه و رضایت الاهى براساس شرع و فضائل اخلاقى است؛ بدون اجازه الاهى به هیچ کارى دست نمىیازند و در همه حال بنده اویند. مقام آنها مقام فناى فى الله و بقاى بالله است؛ برخلاف مرتاضان که براساس خواهش نفس کار مىکنند و چه بسا کارهاى خلاف اخلاق نیز انجام مىدهند.
5. کارهاى مرتاضان بر آموزش وتمرین استوار است و انجام هر کارى با آموزش و تمرین و پشتکار فرد میسر مىشود؛ اما عارف بر اساس بندگى و مقام قرب داراى قدرت تصرف مىشود و در این جهت از کسى آموزش خاصى نمىبیند.
یکى از علماى قم که کتابى هم به نام هند و پاک (مخفف هندوستان و پاکستان)، نوشته سفرى کرده به هندوستان و پاکستان و خاطراتى هم دارد . کتاب زیبایى است اگر پیدا کردید مطالعه بکنید . ایشان خاطرات جالبى از هندوستان و مرتاضهاى هندى دارد، دیدارهایى هم با مرتاضها داشته است . مىدانید مرتاضها اکثرشان شیعه نیستند; اما خوب بعضى از آنها هم ممکن ستشیعه باشند . این مرتاضها در اثر تقویت نفس، سعى مىکنند یک تصرفاتى در جهان ظاهر انجام دهند، اما تصرفاتشان در همین اندازه است; در امور معنوى نمىتوانند، چون خودشان کافر هستند . در اثر ریاضتى که مىکشند، نفسشان قوى مىشود و یک کارهاى ظاهرى مىتوانند انجام دهند . ایشان رفته بودند در همان قسمتى که مرتاضها هستند، چیزهایى دیده بودند و با رئیس مرتاضها هم دیدار کرده بودند . شاگردانى تحت نظر آن رئیس، کار مىکردند; شاگردها هم به انواع مشقتها، مشغول بودند . کارهاى شاقى را به آنها دستور داده بود که انجام بدهند . مثلا در دستیکى از شاگردانش خاک ریخته بود و دانهاى هم در آن گذاشته بود و به او گفته بود باید شش ماه دستت را صاف نگهدارى تا دانهاى که در آن استسبز شود و بیاید بالا، و فقط شبانه روز چهار ساعتیک نفر مىآید دستش را مىگیرد، که بخوابد، بعد از چهار ساعت صدایش مىزند و مىرود، بیستساعت دیگر را همینطور دستش را باید نگهدارد تا شش ماه . کارهاى عجیب دیگرى هم هست که بعضى از آنها هم کثافتکارى است . خوب دیگر معلوم است، یک چنین انسانهایى نه بندگى خدا مىکنند نه عبادت . حالا نمىخواهم وارد آن قضایا بشوم، منظورم این است که آنجا ایشان ایستاده بودند، یک نفر مىآید که مغازهاش را دزد زده بوده، اصرار مىکند به همین رئیس مرتاضها که دزد را به من معرفى بکنید، او هم اول اعتنا نمىکند; اما بعد حواله مىدهد سر یکى از شاگردهایش، مىگوید برو از او بگیر . مالباخته به شاگرد مراجعه مىکند او هم توسط جنى که تسخیر کرده بود خبر داد که دزد الان دارد سوار ماشین مىشود، جن دست در جیب دزد کرد کلیدى را بیرون آورد به آن مرد داد و گفت: برو فلان جا این کلید فلان مغازه است، درش را باز کن و تمام اثاثیه تو در این مغازه است، اثاثت را بردار . این ماجرایى است که نویسنده کتاب مىگوید جلوى خود من اتفاق افتاد . بعد ادامه مىدهد نشستم با رئیس مرتاضها یک مقدار صحبت کردم، از جمله از او پرسیدم: من کى وارد هندوستان شدم؟ دیدم درست گفت . از او پرسیدم: کى از هندوستان مىروم؟ گفت: روز پنجشنبه فلان ساعت . دقیقا گفت . اما من دیدم که بلیط قطار روز چهارشنبه دارم، به روى خودم نیاوردم این را، گفتم خوب حالا شاید اشتباه کرده است . اما روز چهارشنبه وقتى رفتیم در ایستگاه قطار، گفتند قطار نقص فنى دارد و حرکت نمىکند . اما روز پنجشنبهاى که او گفت در همان ساعت دقیقا حرکت کرد . از جمله از او در مورد شاه ایران پرسیدم، هنوز قبل از پیروزى انقلاب بود، وقتى پرسیدم، گفت اسم خودش، اسم پدرش را بگو . گفتم: محمدرضا، اسم پدرش هم رضا است . تا گفتم یک مقدار تامل کرد، مثل اینکه به خودش فشار مىآورد و خودش را مسلط مىکرد به شخص، با قدرت عجیبى که داشت، شروع کرد وگفت الآن شاه کجا است و دارد چه مىکند . آن موقع گفته بود شاه فرار مىکند از ایران، یعنى از آیندهاش خبر داده بود و خبر از پیروزى انقلاب داده بود، از حضرت امام از او پرسیده بود جواب داده بود . آن موقع این اخبار خیلى مهم بود . نویسنده کتاب مىگوید: دیدم درباره هر چه از او سؤال مىکنم، جواب مىدهد . درباره هر کسى سؤال مىکردم اسم خودش و پدرش را مىگفتم، یک تاملى مىکرد و سعى مىکرد خودش را از نظر روحى مسلط بر آن شخص بکند، بعد خبر مىداد، مىگفت الآن دارد چه مىکند؟ فردا چه مىکند؟ آینده چه مىشود، همهاش را مىگفت . گفتم بگذار راجع به امام زمان از او بپرسم، ببینم بلد است جواب بدهد؟ وقتى گفتم، گفت: اسمش را بگو، اسم پدرش را، من هم سریع اسمها را گفتم، گفتم مهدى پسر امام حسن، پسر على، پسر محمد، ... همینطور تا به امام حسین، به امام حسین که رسید گفت، شناختم، امام حسین را مىشناسم، هر سال یک عزادارى هم براى آن حضرت برپا مىکنیم، با اینکه اعتقاد به هیچ چیز نداشتند اما، راجع به امام حسین یک ارادتى داشتند . گفتم خوب حالا بگو، این امام زمان (ع) فرزند نهمى امام حسین است . کجاست و چه مىکند؟ یک مقدار فکر کرد، آمد خودش را مسلط کند روى حضرت دید نمىتواند . ناراحتشد، چون تا به حال در جواب گیر نیفتاده بود، یک قلم و کاغذ درآورد، یک سرى رمزهایى نوشت و سعى کرد باز خودش را تقویتبکند، خوب فشار آورد به خودش، آمد مسلط بشود، دید نمىتواند، آخر یک جملهاى گفتبه این مضمون، گفت این آقایى که مىگویى شخصى است روى این کره زمین که هر چه مىخواهم رویش مسلط بشوم، او روى من مسلط است و این آقا یک قدرتى دارد، من قدرتش را حس مىکنم، احساس مىکنم تمام جهان در اختیار اوست . اگر بخواهد اراده بکند، جهان را از حرکتباز مىدارد . این شخص یک چنین قدرتى دارد . او نتوانسته بود بر آقا مسلط بشود; اما فهمیده بود که این شخص قدرت عجیبى دارد . گفته بود این آقا قدرتى دارد که اگر بخواهد جهان را از حرکتباز بدارد مىتواند . جهان مسخر او است . خوب این همان چیزى است که ما در روایتمان هم داریم . همینکه عرض کردم: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» این حدیث را سنىها هم نقل کردهاند .
یک نمونه از کارهای انسانهای خدایی
ملکه سبا با عدهای از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و شخصا این مساله مهم را بررسی کنند تا معلوم شود سلیمان چه آئینی دارد؟ این خبر از هر طریقی که بود به سلیمان رسید، و سلیمان تصمیم گرفت در حالی که ملکه و یارانش در راهند قدرتنمائی شگرفی کند تا آنها را بیش از از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و گفت: ای گروه بزرگان! کدامیک از شما توانائی دارید تخت او را پیش از آنکه خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند برای من بیاورید؟
در اینجا دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها عجیب و دیگری عجیبتر بود.
نخست عفریتی از جن رو به سوی سلیمان کرد و گفت من تخت او را پیش از آنکه مجلس تو پایان گیرد و از جای برخیزی نزد تو میآورم « قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک ».
من این کار را با زحمت انجام نمیدهم و در این امانت گرانقیمت نیز خیانتی نمیکنم، چرا که من نسبت به آن توانا و امینم! « و انی علیه لقوی امین ».
عفریت به معنی فرد گردنکش و خبیث است، و جمله انی علیه لقوی امین که از جهات مختلفی توام با تاکید است « ان - جمله اسمیه - لام » نیز نشان میدهد که بیم خیانت در این عفریت میرفته، لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفاداری داده است.
دومین نفر مرد صالحی بود که آگاهی قابل ملاحظهای از کتاب الهی داشت، چنانکه قرآن در حق او میگوید: کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد!! « قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک ».
و هنگامی که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروی معنوی خود تخت ملکه سبا را در یک طرفة العین نزد او حاضر کرد: هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید زبان به شکر پروردگار گشود و گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟! « فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی لیبلونی ء أشکر ام اکفر ».
این شخص یکی از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است.
سید حسام الدین حسینی (http://firespirit.parsiblog.com/Author/%d8%b3%d9%8a%d8%af+%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d9%85+%d8%a7 %d9%84%d8%af%d9%8a%d9%86+%d8%ad%d8%b3%d9%8a%d9%86% d9%8a/)
بدون تردید، افعال خارقالعادهاى وجود دارد که یا ما آن را خود دیدهایم، یا به حد زیادى براى ما نقل شده که به آن یقین پیدا کردهایم. برخى از اینها مستند، به اسباب عادى است که از چشم حسّى ما خارج است؛ مانند کسى که دارویى به بدن خود مالیده، داخل آتش مىشود و نمىسوزد. اما بعضى از آنها مستند به هیچ سببى از اسباب طبیعى و عادى نیست؛ مانند خبر دادن از غیب، ایجاد محبت و یا دشمنى، بیمار کردن، شفا بخشیدن و برخى کارهایى که مرتاضها نیز انجام مىدهند.
اما این گونه کارها - با اختلافى که در نوع آنها هست - مستند به قوّت اراده و شدت ایمان به تأثیر «اراده» است؛ چرا که اراده، تابع علم و ایمان قلبى است و توجه ایمان آدمى به تأثیر اراده هر چه بیشتر باشد، اراده هم مؤثرتر مىشود. شدت قوت اراده هم متوقف بر انجام دادن اعمالى است که هر دین و مذهبى، بر اساس نگرش خویش به پیروان خود دستور مىدهد.
گفتنى است انجام دادن یک سلسله اعمال خاص توسط مرتاض، نَفْس را از علل و اسباب خارجى، مأیوس ساخته به طورى که مستقل و بدون استمداد از اسباب طبیعى، مىتواند کارى انجام دهد.
به هر روى، اثر ریاضت این است که براى نفس، حالتى حاصل مىشود که مىفهمد، مىتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى، هنگامى که ریاضت به طور کامل انجام گرفت، نفس طورى مىشود که اگر مطلوب را اراده کند، حاصل مىشود. مثل اینکه روح را براى کودکى در آینه احضار نماید، یا مدت زمان مدیدى، گرسنه باشد، یا روى آب راه رود و ... ولی باید توجه داشته باشید که آنچه در کلیپ ها مشاهده می شود، قابل اعتماد نیست و بیشتر ساختگی است.}در این باب: المیزان، ج1، صص 365 - 363 و ج6، صص 272 - 275..
راه رسیدن به عرفان حقیقی منحصر به انس با خداوند و به رنگ خدا در آمدن است، چون خداوند است که منبع تمام قدرت ها و توانایی ها است. در مقابل خدا هیچ کسی و چیزی از خود قدرتی ندارد تا به کسی بدهد. بنابراین تنها راه رسیدن به عرفان حقیقی ارتباط با خداوند و کسب قدرت از او است.
خیلی ها اشکال می کنند و می گویند پس این قدرتی که مرتاض ها دارند از کجا است آنها که خداپرست و اهل انس با خدا نیستند و فقط با ریاضت به این قدرت می رسند؟
این اشکال خوبی است و خیلی ها هم خواستند به آن جواب بدهند ولی گاهی جواب ها قانع کننده نیست. در پاسخ به آن می توان گفت: عرفان دو بخش دارد. یک بخش آن کندن از دنیا و ترک عادت ها و ریاضت کشیدن و تحمل گرسنگی و ترک لذت های مادی و گذشتن از خواسته ها است. به این بخش رفع موانع سلوک و عرفان گفته می شود و یک بخش هم عبادت خداوند و انس با پروردگار هستی است.
بخش اول یعنی ریاضت چون باعث سبکی روح و تجرد نفس می شود، خودش زمینه ساز رسیدن انسان به قدرت تاثیر گذاری در اشیا و نوعی تصرف تکوینی است، ولی گفتنی است که منظور نظر عرفان اسلامی و ناب تنها رسیدن به این نوع اقتدار نیست.
منظور عرفان رسیدن به نوع قدرتی است که علاوه بر ریاضت از طریق انس با خداوند بدست می آید. عارف حقیقی در اثر انس با خداوند و عبادت به رنگ خدا می شود و می تواند خلیفه خدا در زمین باشد و خلق خدا را به سوی خداوند رهبری کند و صفات و کمالات الهی را در خویش ظاهر سازد و در بندگان خدا و جامعه تاثیر مثبت و خداگونه بگذارد.
این نوع کمال و تاثیر گذاری خاص عارف حقیقی و کسی است که با خداوند انس داشته باشد و هرگز از کسانی که تنها به ریاضت های بشری و غیر دینی می پردازند ساخته نیست. آنها تنها ممکن است به این قدرت برسند که مثلا با یک بادام در روز زنده بمانند و یا با یک نگاه قطاری را از حرکت بیاندازند و یا روی یک طناب بخوابند و روی میخ بنشینند و روی دیوار راه بروند و مانند آن.
این کارها ممکن است، ولی هدف انبیا و اولیای خداوند این نبوده که از این نوع کارها انجام بدهند. البته گاهی هم قدرت از خودشان نیست و مثلا از طریق ارتباط با اجنه و استفاده و تسخیر آنها به نوعی قدرت رسیده اند که باز این کار علامت کمال در انسان نیست.
نمونه یک انسان واقعی و عارف واصل و صاحب اقتدار ولایی امام خمینی رض است که توانست چنین انقلاب بزرگی را در تاریخ بشریت ایجاد کند و در دل و جان انسان ها چنین اثر بگذارد و مسیر تاریخ و فرهنگ انسان ها را به سوی خداوند عوض نماید که تازه دارد اثر آن در جوامع گوناگون ظاهر می شود و تمام صاحبان قدرت های مادی از رواج اسلام و قدرت اسلام به هراس افتاده اند.
انسان داراى روحى است که اگر تقویت شود، قدرت تصرف در امور و اشیاى دیگر را به دست مىآورد. البته این تصرف بر اساس نظام على و معلولى است. مرتاضان و کسانى که کارهاى خارق العاده انجام مىدهند، تا حدودى داراى کارهایى هستند که نوعى کرامت شمرده مىشود و از این جهت با عرفا و صاحبان ولایت تکوینى تشابه دارند. دلیل آن را نیز باید در این نکته جست و جو کرد که نظام جهان بر اساس علت و معلول است و هر پدیدهاى بر اساس علتى موجود مىشود. علت برخى امور روشن و واضح است. چنان که علت عادى توقف قطار ترمز لکوموتیوران است؛ اما علت برخى از کارها خلاف عادت است. مثل این که کسى با قدرت روحى خود قطار را متوقف مىکند.
روح انسان فرمانده بدن است و کلیه کارهاى بدن سالم تحت فرمان او انجام مىشود. برخى از نفوس به دلیل تمرینها و ریاضتهاى خاص چنان قوى مىشوند که مىتوانند افزون بر بدن خود، در انسانها و اشیاى دیگر نیز حالت تدبیر داشته باشند. انسانى که اراده خود را قوى کرد، امکان مىیابد بر امور و پدیدهها تأثیر بگذارد. این جزئى از نظام علت و معلول جهان مادى(1) و نشانه قدرت نفس انسان است؛ زیرا نفس انسان مظهر خداوند است و در صورتى که تقویت شود، توان تصرف و انجام کارهاى خلاف عادت را به دست مىآورد.
تقویت نفس با تمرینهایى که اصطلاحاً ریاضت خوانده مىشود، حاصل مىگردد. ریاضت دو گونه است: ریاضت شرعى که مطابق با شرع و با راهنمایى معنوى ولى الله الاعظم - سلام الله علیه - انجام مىشود؛ و ریاضتهاى غیر شرعى. پویندگان راه شریعت به مدارج قرب الاهى و ولایت تکوینى نائل مىآیند؛ اما آنان که از روشهاى غیر شرعى بهره مىبرند، تنها توان تصرف در برخى امور را به دست مىآورند.
عرفا و مرتاضان از جهت بروز کرامت با هم تشابه دارند و هر دو کارهاى خارق العاده انجام مىدهند. البته آن که به مقام قرب وارد شد و از خود فانى گردید، در صدد بروز کرامت و کارهاى خارق العاده نیست، و آنچه از وى عیان مىشود، امورى است که از وسعت وجودىاش ریزش مىکند.(2)
آرى، برخى انسانها به واسطه قدرت روحى خود مىتوانند کارهاى خارق العاده انجام دهند؛ زیرا نظام عالم براساس علت و معلول است، برخى از علتها براى ما روشن است و آنها را علتهاى عادى مىخوانیم و برخى براى ما آشکار نیست و آنها را خلاف عادت مىپنداریم. کارهاى خلاف عادت این افراد به نفس انسانى ریاضت کشیده منتسب است. بین این انسانها و عارفان تفاوتهاى زیر قابل توجه مىنماید:
1. عارف به مقام قرب بار یافته، براساس دستورهاى شرعى به مقامى رسیده است که مىتواند کارهاى خدایى انجام دهد. امام صادق - سلام الله علیه - مىفرماید: «العبودیة جوهرة کنهُها الربوبیة، فما فُقد فى العبودیة وُد فى الربوبیّة و ما خفى عن الربوبیّة أُصیب فى العبودیة؛ بندگى گوهرى است که حقیقت آن مقام ربوبیت است. پس آنچه در بندگى پنهان است، در مقام ربوبیت یافت مىشود و هر آنچه در مقام ربوبیت پنهان باشد، با بندگى حاصل مىشود.(3) «رب» به معناى مالک و صاحب است که در آنچه تحت تصرفش است، قدرت تصرف دارد. بدین اعتبار یکى از اسماى حسناى حضرت حق «رب» (صاحب اختیار تمام موجودات) است. «مقام ربوبیت» یعنى مقام تصرف در امور و اشیا. روایت شریف مىگوید: آن که به مقام بندگى راه یافت ،داراى گوهرى مىشود که مىتواند در امور و اشیا تصرف داشته باشد؛ به عبارت دیگر، حقیقت و کنه بندگى مقام ربوبیت است و آن که بنده شد، آقاى جهان و مظهرى از اسم «رب» خداى جهانیان مىگردد. ظاهر بندگى در دنیا اظهار و ابراز ذلت و عجز است و باطن آن آقایى. بنابراین، آن که به مقام قرب الاهى راه یافت، توان تصرف در امور و اشیاى بیرون از خود را به دست مىآورد. عرفا براساس همین مقام کارهاى خارق العاده انجام مىدهند؛ اما مرتاضان باتمرینهاى خلاف شرع نفس خود را تقویت مىکنند.
2. هدف عرفا بروز کرامت نیست. هدف آنها بندگى خدا و دعوت مردم به توحید و بندگى خداوند متعال است و کراماتشان در جهت دعوت مردم به ماوراى طبیعت و حقایق معنوى یا کمک به رفع مشکلات مردم تحقق مىیابد. در حقیقت مَثَل آنها مَثَل ظرف لبریز از آب است که گاه آب از آن سرازیر مىشود؛ اما هدف مرتاضان رسیدن به شهرت یا تقویت نفس است.
3. عرفا بسته به درجه قربشان داراى قدرت تصرف و کارهاى خارقالعاده متنوع و گستردهاند؛ زیرا آنها خدایى شدهاند وخداى عالم نامحدود است. پس هر چه بهره آنها از فیض الهی بیشتر باشد، قدرت بیشترى دارند. در حالى که مرتاضان از قدرت محدود و کارهایى با تنوع اندک بهره مىبرند؛ مثلاً آنها نمىتوانند مرده زنده کنند، ولى عارف بالله با اجازه الاهى مرده زنده مىکند.
4. تمام کارهاى عارفان با توجه به اجازه و رضایت الاهى براساس شرع و فضائل اخلاقى است؛ بدون اجازه الاهى به هیچ کارى دست نمىیازند و در همه حال بنده اویند. مقام آنها مقام فناى فى الله و بقاى بالله است؛ برخلاف مرتاضان که براساس خواهش نفس کار مىکنند و چه بسا کارهاى خلاف اخلاق نیز انجام مىدهند.
5. کارهاى مرتاضان بر آموزش وتمرین استوار است و انجام هر کارى با آموزش و تمرین و پشتکار فرد میسر مىشود؛ اما عارف بر اساس بندگى و مقام قرب داراى قدرت تصرف مىشود و در این جهت از کسى آموزش خاصى نمىبیند.
یکى از علماى قم که کتابى هم به نام هند و پاک (مخفف هندوستان و پاکستان)، نوشته سفرى کرده به هندوستان و پاکستان و خاطراتى هم دارد . کتاب زیبایى است اگر پیدا کردید مطالعه بکنید . ایشان خاطرات جالبى از هندوستان و مرتاضهاى هندى دارد، دیدارهایى هم با مرتاضها داشته است . مىدانید مرتاضها اکثرشان شیعه نیستند; اما خوب بعضى از آنها هم ممکن ستشیعه باشند . این مرتاضها در اثر تقویت نفس، سعى مىکنند یک تصرفاتى در جهان ظاهر انجام دهند، اما تصرفاتشان در همین اندازه است; در امور معنوى نمىتوانند، چون خودشان کافر هستند . در اثر ریاضتى که مىکشند، نفسشان قوى مىشود و یک کارهاى ظاهرى مىتوانند انجام دهند . ایشان رفته بودند در همان قسمتى که مرتاضها هستند، چیزهایى دیده بودند و با رئیس مرتاضها هم دیدار کرده بودند . شاگردانى تحت نظر آن رئیس، کار مىکردند; شاگردها هم به انواع مشقتها، مشغول بودند . کارهاى شاقى را به آنها دستور داده بود که انجام بدهند . مثلا در دستیکى از شاگردانش خاک ریخته بود و دانهاى هم در آن گذاشته بود و به او گفته بود باید شش ماه دستت را صاف نگهدارى تا دانهاى که در آن استسبز شود و بیاید بالا، و فقط شبانه روز چهار ساعتیک نفر مىآید دستش را مىگیرد، که بخوابد، بعد از چهار ساعت صدایش مىزند و مىرود، بیستساعت دیگر را همینطور دستش را باید نگهدارد تا شش ماه . کارهاى عجیب دیگرى هم هست که بعضى از آنها هم کثافتکارى است . خوب دیگر معلوم است، یک چنین انسانهایى نه بندگى خدا مىکنند نه عبادت . حالا نمىخواهم وارد آن قضایا بشوم، منظورم این است که آنجا ایشان ایستاده بودند، یک نفر مىآید که مغازهاش را دزد زده بوده، اصرار مىکند به همین رئیس مرتاضها که دزد را به من معرفى بکنید، او هم اول اعتنا نمىکند; اما بعد حواله مىدهد سر یکى از شاگردهایش، مىگوید برو از او بگیر . مالباخته به شاگرد مراجعه مىکند او هم توسط جنى که تسخیر کرده بود خبر داد که دزد الان دارد سوار ماشین مىشود، جن دست در جیب دزد کرد کلیدى را بیرون آورد به آن مرد داد و گفت: برو فلان جا این کلید فلان مغازه است، درش را باز کن و تمام اثاثیه تو در این مغازه است، اثاثت را بردار . این ماجرایى است که نویسنده کتاب مىگوید جلوى خود من اتفاق افتاد . بعد ادامه مىدهد نشستم با رئیس مرتاضها یک مقدار صحبت کردم، از جمله از او پرسیدم: من کى وارد هندوستان شدم؟ دیدم درست گفت . از او پرسیدم: کى از هندوستان مىروم؟ گفت: روز پنجشنبه فلان ساعت . دقیقا گفت . اما من دیدم که بلیط قطار روز چهارشنبه دارم، به روى خودم نیاوردم این را، گفتم خوب حالا شاید اشتباه کرده است . اما روز چهارشنبه وقتى رفتیم در ایستگاه قطار، گفتند قطار نقص فنى دارد و حرکت نمىکند . اما روز پنجشنبهاى که او گفت در همان ساعت دقیقا حرکت کرد . از جمله از او در مورد شاه ایران پرسیدم، هنوز قبل از پیروزى انقلاب بود، وقتى پرسیدم، گفت اسم خودش، اسم پدرش را بگو . گفتم: محمدرضا، اسم پدرش هم رضا است . تا گفتم یک مقدار تامل کرد، مثل اینکه به خودش فشار مىآورد و خودش را مسلط مىکرد به شخص، با قدرت عجیبى که داشت، شروع کرد وگفت الآن شاه کجا است و دارد چه مىکند . آن موقع گفته بود شاه فرار مىکند از ایران، یعنى از آیندهاش خبر داده بود و خبر از پیروزى انقلاب داده بود، از حضرت امام از او پرسیده بود جواب داده بود . آن موقع این اخبار خیلى مهم بود . نویسنده کتاب مىگوید: دیدم درباره هر چه از او سؤال مىکنم، جواب مىدهد . درباره هر کسى سؤال مىکردم اسم خودش و پدرش را مىگفتم، یک تاملى مىکرد و سعى مىکرد خودش را از نظر روحى مسلط بر آن شخص بکند، بعد خبر مىداد، مىگفت الآن دارد چه مىکند؟ فردا چه مىکند؟ آینده چه مىشود، همهاش را مىگفت . گفتم بگذار راجع به امام زمان از او بپرسم، ببینم بلد است جواب بدهد؟ وقتى گفتم، گفت: اسمش را بگو، اسم پدرش را، من هم سریع اسمها را گفتم، گفتم مهدى پسر امام حسن، پسر على، پسر محمد، ... همینطور تا به امام حسین، به امام حسین که رسید گفت، شناختم، امام حسین را مىشناسم، هر سال یک عزادارى هم براى آن حضرت برپا مىکنیم، با اینکه اعتقاد به هیچ چیز نداشتند اما، راجع به امام حسین یک ارادتى داشتند . گفتم خوب حالا بگو، این امام زمان (ع) فرزند نهمى امام حسین است . کجاست و چه مىکند؟ یک مقدار فکر کرد، آمد خودش را مسلط کند روى حضرت دید نمىتواند . ناراحتشد، چون تا به حال در جواب گیر نیفتاده بود، یک قلم و کاغذ درآورد، یک سرى رمزهایى نوشت و سعى کرد باز خودش را تقویتبکند، خوب فشار آورد به خودش، آمد مسلط بشود، دید نمىتواند، آخر یک جملهاى گفتبه این مضمون، گفت این آقایى که مىگویى شخصى است روى این کره زمین که هر چه مىخواهم رویش مسلط بشوم، او روى من مسلط است و این آقا یک قدرتى دارد، من قدرتش را حس مىکنم، احساس مىکنم تمام جهان در اختیار اوست . اگر بخواهد اراده بکند، جهان را از حرکتباز مىدارد . این شخص یک چنین قدرتى دارد . او نتوانسته بود بر آقا مسلط بشود; اما فهمیده بود که این شخص قدرت عجیبى دارد . گفته بود این آقا قدرتى دارد که اگر بخواهد جهان را از حرکتباز بدارد مىتواند . جهان مسخر او است . خوب این همان چیزى است که ما در روایتمان هم داریم . همینکه عرض کردم: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» این حدیث را سنىها هم نقل کردهاند .
یک نمونه از کارهای انسانهای خدایی
ملکه سبا با عدهای از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و شخصا این مساله مهم را بررسی کنند تا معلوم شود سلیمان چه آئینی دارد؟ این خبر از هر طریقی که بود به سلیمان رسید، و سلیمان تصمیم گرفت در حالی که ملکه و یارانش در راهند قدرتنمائی شگرفی کند تا آنها را بیش از از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و گفت: ای گروه بزرگان! کدامیک از شما توانائی دارید تخت او را پیش از آنکه خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند برای من بیاورید؟
در اینجا دو نفر اعلام آمادگی کردند که یکی از آنها عجیب و دیگری عجیبتر بود.
نخست عفریتی از جن رو به سوی سلیمان کرد و گفت من تخت او را پیش از آنکه مجلس تو پایان گیرد و از جای برخیزی نزد تو میآورم « قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک ».
من این کار را با زحمت انجام نمیدهم و در این امانت گرانقیمت نیز خیانتی نمیکنم، چرا که من نسبت به آن توانا و امینم! « و انی علیه لقوی امین ».
عفریت به معنی فرد گردنکش و خبیث است، و جمله انی علیه لقوی امین که از جهات مختلفی توام با تاکید است « ان - جمله اسمیه - لام » نیز نشان میدهد که بیم خیانت در این عفریت میرفته، لذا در مقام دفاع از خود برآمده و قول امانت و وفاداری داده است.
دومین نفر مرد صالحی بود که آگاهی قابل ملاحظهای از کتاب الهی داشت، چنانکه قرآن در حق او میگوید: کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت من تخت او را قبل از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد!! « قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک ».
و هنگامی که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروی معنوی خود تخت ملکه سبا را در یک طرفة العین نزد او حاضر کرد: هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید زبان به شکر پروردگار گشود و گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟! « فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی لیبلونی ء أشکر ام اکفر ».
این شخص یکی از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است.