PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر مجموعه اشعار اردلان سرفراز



تووت فرنگی
30th July 2011, 12:00 PM
سال سقوط سال فرار

سال گریز و انتظار

فصل شکستن فلز

سال سیاه دو هزار

سال سقوط عاطفه

تا بی نهایت زیر صفر

نهایت معراج ذهن

اندیشه ی تفسیر صفر

تو ذهن ماشین های سرد

معنای عشق و احتیاج

روی نوار حافظه

یعنی یه درد بی علاج

سال به بن بست رسیدن

پنجه به دیوار کشیدن

از معنویت گم شدن

تن به غریزه بخشیدن

قبیله یعنی یه نفر

همخونی معنی نداره

همبستگی خوابیه که

تعبیر فردا نداره

سال سقوط سال فرار

سال گریز و انتظار

پاییز تلخ و بی بهار

سال سیاه دو هزار

سالی که خون تو رگ ها نیست

قلب فلزی تو سینه ست

وقتی که تصویر زمان

شکستگی یه اینده ست

قبیله یعنی یه نفر

همخونی معنی نداره

همبستگی خوابیه که

تعبیر فردا نداره

تو اون روزایی که می آد

کسی به فکر کسی نیست

هر کی به فکر خودشه

به فکر فریادرسی نیست

همه به هم بی اعتنا

حتی به مرگ همدیگه

کسی اگه کمک بخواد

کی می دونه اون چی می گه

توی کتابای لغت

سفیده برگ ها همیشه

نه دشمتی نه دوستی

هیچی نوشته نمی شه

این ناگزیره واسه ما

سیر صعودی تا سقوط

همیشه قصه ی صدا

تمومه با حرف سکوت

وقتی که ایینه ی عشق

سیاه بشه زیر غبار

وقت طلوع فاجعه س

می رسه سال دو هزار

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:01 PM
تو حيراني در اين هنگامه

من هم از تو حيران*تر

تو در آغاز آبادي

منم هر لحظه ويران*تر



در اين بن*بست ظلماني

رهايي را چه مي*داني؟

فرار از خود به سوي هم

و يا از هم گريزان*تر



اگر از راه برگرديم

سراپا حسرت و درديم

گذشتن، مرگ. ماندن، درد

كدامين است آسان*تر



كدامين پيك راگويم

كه من هم از تو مي*جويم

نشانت را، و ماندم بي*خبر

هر آن پريشان*تر



در اين تنهايي ممتد

فقط دست تو بر در زد

نديدم از تو اي دير آمده

نا*خوانده، مهمان*تر

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:01 PM
براي گفتن من، شعر هم به گل مانده

نمانده عمري و صدها سخن به دل مانده

صدا كه مرهم فرياد بود زخم مرا

به پيش زخم عظيم دلم خجل مانده



از دست عزيزان چه بگويم، گله*اي نيست

گر هم گله*اي هست، دگر حوصله*اي نيست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه، هر لحظه جز اين دست مرا مشغله*اي نيست



ديريست كه از خانه خرابان جهانم

بر سقف فرو ريخته*اي، چلچله*اي نيست، چلچله*اي نيست

در حسرت ديدار تو، آواره* ترينم

هر چند كه تا منزل تو، فاصله***اي نيست، فاصله***اي نيست



روبروي تو كي*ام من يه اسير سرسپرده

چهره*ي تكيده*اي كه، تو غبار آينه مرده



من براي توچي هستم؟ كوه تنهاي تحمل

بين ما پل عذابه، من خسته پايه*ي پل



اي كه نزديكي مثل من، به من اما خيلي دوري

خوب نگاه كن تا ببيني، چهره***ي درد و صبوري



كاشكي مي*شد تو بدوني، من براي تو چي هستم

از تو بيش از همه دنيا، از خودم بيش از تو خسته*ام

ببين كه خسته*ام، غرور سنگم، اما شكسته*ام



كاشكي از عصاي دستم، يا كه ازپشت شكسته*ام

تو بخوني، تو بدوني، از خودم بيش از تو خسته*ام

ببين كه خسته*ام، تنها غروره عصاي دستم



از عذاب با تو بودن، در سكوت خود خرابم

نه صبورم و نه عاشق، من تجسم عذابم

تو سراپا بي*خيالي، من همه تحمل درد

تو نفهميدي چه دردي، زانوي خستمو تا كرد

زير بار با تو بودن، يه ستون نيمه جونم

اين كه اسمش، زندگي نيست

جون به لبهام ميرسونم



هيچي جز شعر شكستن، قصه*ي فرداي من نيست

اين ترانه*ي زواله، اين صدا صداي من نيست

ببين كه خسته*ام، تنها غروره عصاي دستم



كاشكي مي*شد تو بدوني، من براي تو چي هستم

از تو بيش از همه دنيا، از خودم بيش از تو خسته*ام

ببين كه خسته*ام، غرور سنگم، اما شكسته*ام



از عذاب با تو بودن، يه ستون نيمه جونم

اين كه اسمش زندگي نيست...

جون به لبهام ميرسونم



تو سراپا بي*خيالي، من همه تحمل درد

تو نفهميدي چه دردي، زانوي خستمو تا كرد

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:01 PM
من و تو با هميم اما دلامون خيلي دوره

هميشه بين ما ديوار صد رنگ غروره

نداريم هيچ كدوم حرفي كه بازهم تازه باشه

چراغ خنده*هامون خيلي وقته سوت و كوره

من و تو، من و تو، من و تو...

هم *صداي بي* صداييم، با هم و از هم جداييم

خسته از اين قصه*هاييم، هم *صداي بي* صداييم



نشستيم خيلي شبها قصه گفتيم از قديما

يه عمره وعده*ها افتاده از امشب به فردا

تمام وعده*ها رو داديم و حرفا رو گفتيم

ديگه هيچي نميمونه براي گفتن ما

من و تو، من و تو، من و تو...

هم *صداي بي* صداييم، با هم و از هم جداييم

خسته از اين قصه*هاييم، هم *صداي بي* صداييم



گل*هاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه

ديگه افتاده از كار ساعت پير رو طاقچه

گل*هاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن

اون*هام خسته شدن از حرف هر روز تو و من

من و تو، من و تو، من و تو، من و تو...

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:02 PM
<b>
اگر چه جای دل دریای خون در سینه دارم

ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم

اگرچه روبرویی مثل اینه با من

ولی چشام بسم نیست برای سیر دیدن

نه یک دل نه هزار دل

همه دل های عالم

همه دل ها رو می خوام

که عاشق تو باشم

تویی عاشق تر از عشق

تویی شعر مجسم

تو باغ قصه از تو

سحر گل کرده شبنیم

تو چشمات خواب مخمل

شراب ناب شیراز

هزار میخونه آواز

هزار و یک شب راز

می خوام تو رو ببینم نه یک بار نه صد بار

به تعداد نفس هام

برای دیدن تو ، نه یک چشم ،* نه صد چشم

همه چشما رو می خوام

تو رو باید مث گل نوازش کرد و بویید

با هر چه چشم تو دنیاس فقط باید تو رو دید

تو رو باید مث ماه رو قله ها نگاه کرد

با هر چی لب تو دنیاس تو رو باید صدا کرد

می خوام تو رو ببینم نه یک بار نه صد بار

به نعداد نفس هام

برای دیدن تو، نه یک چشم ،* نه صد چشم

همه چشما رو می خوام





</b>

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:02 PM
امروز که محتاج تو ام جای توخالی است

فردا که می ایی به سراغم نفسی نیست

بر من نفسی نیست ، نفسی نیست

در خانه کسی نیست

نکن امروز را فردا

بیا با ما که فردایی نمی ماند

که از تقدیر و فال ما

در این دنیا کسی چیزی نمی داند

تا اینه رفتم که در آن اینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم به تو بر می خورم اما

در تو شده ام گم که به من دسترسی نیست

نکن امروز را فردا

دلم افتاده زیر پا

بیا ای نازنین ای یار

دلم را از زمین بردار

در این دنیای وانفسا

تویی تنها منم تنها

نکن امروز را فردا ، بیا با ما ،* بیا تا ما

امروز که محتاج توام جای تو خالی ست

فردا که میایی به سراغم نفسی نیست

در این دنیای ناهموار

که می بارد به سر آوار

به حال خود مرا مگذار

رهایم کن از این تکرار

س آن کهنه درختم که تنم غرقه ی برف است

حیثیت این باغ منم

خار و خسی نیست

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:03 PM
به دنبال تو ام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خوابت دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

پس از تو روح سرگردان موجم

هنوزم تشنه ام دریا به دریا

تو را تنهای تنها می شناسم

تو را هر جای دنیا می شناسم

به دنبال توام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خوابت دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

در به در ، در به در تو

بی تو و همسفر تو

هر چه گفتم تا به امروز

از تصدق سر تو

از همین روز تا به فردا

حتی تا آخر دنیا

هر چه هستم یا که باشم

از توام تنهای تنها

خکم و خک در تو

سایه ی پشت سر تو

همه ی زندگی من

یک غزل از دفتر تو

به دنبال توام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خوابت دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:03 PM
من تو را می بینم

استخوانی و پوست

به گدایی رفته ای

بر در دشمن و دوست

من تو را می بینم

تشنه لب در باران

آنکه نان می دهدت

نان تو در کف اوست

خک تو سفره ی تو

سفره تو از کیست

سفره ی دنیا پر

سفره ی تو خالیست

همه جا منتظرند

همه کس می پرسد

ناجی شرق کجاست

آنکه جنس خود ماست

ناجی شرق تویی

ناجی شرق منم

من که با دیدن تو

همه جا می شکنم

از چه رو خک زمین

شده تقسیم چنین

یک جهان صدها دست

مرزها ،*مرز شکست

تو جهان سوم

او جهانی دیگر

سهم او هر چه که هست

سهم تو خون جگر

سهم از ما بهتران

ثروت و امن و امان

سهم پا برهنه ها

فقر و زندان و بلا

در میان سه جهان

مرز و دیوار از کیست

سفره ی دنیا پر

سفره تو خالیست

درمیان سه جهان

مرز و دیوار از اوست

دشمن دوست نما

رفته در قالب دوست

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:03 PM
با دریغی سنگین

شعر آمیخته با حسرت یک خاطره را

قصه حادثه ی برج و کبوتر را

یک بار دیگر می خوانم

ای پرنده ی مهاجر ای مسافر

ای مسافر من ، ای رفته به معراج

تو به اندازه ی قدرت پریدن

تو به اندازه ی دل بریدن از خک

عزیزی

زیر این گنبد نیلی ،* زیر این چرخ کبود

توی یک صحرای دور ،* یه برج پیر و کهنه بود

یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد

از افق ، کبوتری تا برج کهنه پر گشود

خسته و گمشده از اون ور صحرا می اومد

باد پراشو می شکست بارون بهش سیلی می زد

برج تنها سرپناه خستگی شد

مهربونیش مرهم شکستگی شد

اما این حادثه ی برج و کبوتر

قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد

آخر این قصه رو ... تو می دونی .... تو می دونستی

من نمی تونم برم .... تو می تونی .... تو می تونستی

باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشید

التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید

عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود

بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید

ای پرنده ی من ای مسافر من

من همون پوسیده ی تنها نشینم

هجرت تو هر چه بود معراج تو بود

اما من اسیر مرداب زمینم

راز پرواز و فقط تو می دونی ... تو می دونستی

نمی تونم بپرم .... تو می تونی .... تو می تونستی

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:04 PM
خیلی وقته از چشام ، بی تو بارون می باره

دل نا کید من، تو رو آرزو داره

دل ناامید من ،* تو رو آرزو داره

ای همیشگی ترین ، آه ای دورترین

سوختن کار من است ، نگرانم منشین

راست می گفتی تو ، دیگر کنون دیر است

دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است

راست می گفتی تو ، باید از عشق برید

از چنین پایانی به سر آغاز رسید

شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم

چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم

تو رها از من باش ،* ای برایم همه کس

زیر آوار قفس ، مانده ام من ز نفس

تو و خورشید بلند ، من و شب های قفس

بعد از این با خود باش ، یاد تو ما را بس

شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم

چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:04 PM
نه زمين خاك قديمي

نه هوا همون هواست

تا چشام كار ميكنه

هرچي ميبينم نابجاست

داره از قبيله ما، يكي يكي كم ميشه

هرچه دوست داشتم و دارم، راهي عدم ميشه

مثل ابراي زمستون، دلم از گريه پُره

شيشه نازك دل، منتظر تلنگره

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:05 PM
در به*در همیشگی، كولي صد ساله منم

خاك تمام جاده*هاس، جامه*ي كهنه*ي تنم

هزار راه رفته*ام، هزار زخم خورده ام

تا تو مرا زنده كني، هزار بار مرده ام

شب از سرم گذشته بود،

در شب من شعله زدي

براي تطهیر تنم،

صاعقه*وار آمده*اي



قلندرم، قلندرم، گمشده*ي دربه*درم فروتر از خاك زمین، از آسمان فراترم



قلندرانه سوختم، لب از گلایه دوختم

برهنگي خریدم و خرقه*ي تن فروختم

هوا شدی، نفس شدم

تیشه زدي، ریشه شدم

آب شدی، عطش شدم

سنگ زدي، شیشه شدم



قلندرم، قلندرم...



تهی ز قهر و كين شدم، برهنه چون زمین شدم

مرا تو خواستی اینچنین، ببین كه اینچنین شدم

سپرده*ام تن به زمین، خون به رگ زمان شدم

سايه صفت در پی تو، راهي لامکان شدم

هیچ شدم، تا كه شوم

سايه*ي تو، وقت سفر

مرا به خویشتن بخوان

به باغ آيينه ببر



قلندرم، قلندرم...

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:05 PM
دلم تنگ است

دلم می سوزد از باغی که می سوزد

نه دیداری

نه بیداری

نه دستی از سر یاری

مرا آشفته می دارد

چنین آشفته بازاری

تمام عمر بستیم و شکستیم

به جز بار پشیمانی نبستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ

نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

عجب آشفته بازاریست دنیا

عجب بیهوده تکراریست دنیا

میان آنچه باید باشد و نیست

عجب فرسوده دیواریست دنیا

چه رنجی از محبت ها کشیدیم

برهنه پا به تیغستان دویدیم

نگاهی آشنا در این همه چشم

ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم

سبک باران ساحل ها ندیدند

به دوش خستگان باریست دنیا

مرا درموج حسرت ها رها کرد

عجب یار وفاداریست دنیا

عجب خواب پریشانی ست دنیا

عجب آشفته بازاریست دنیا

عجب بیهوده تکراریست دنیا

میان آنچه باید باشد و نیست

عجب فرسوده دیواریست دنیا

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:06 PM
وقتی گوشش شنوا نیست

حرف تازه ای ندارم

سر عاشقی نمونده

که به صحرا بگذارم

که به صحرابگذارم

شور شاعرانه ای نیست

غزل و ترانه ای نیست

به لب اینه حتی

حرف عاشقانه ای نیست

هر کسی می پرسد ازمن

در چه حالی در چه کاری

تو که اهل روزگاری

خبر تازه چه داری

می بینن اما می پرسن

چه سوال خنده داری

وقتی گوش شنوا نیست

حرف تازه ای ندارم

سر عاشقی نمونده

که به صحرا بگذارم

که به صحرا بگذارم

چی بگم وقتی که هیچکس

منو از من نمی فهمه

حرفای نگفتنی رو

جز به گفتن نمی فهمه

غم آدم دیدنی نیست

قصه ی شنیدنی نیست

بعضی حرفا رو باید دید

بعضی حرفا گفتنی نیست

وقتی گوش شنوا نیست

شوق گفتن نمی مونه

وقتی جاده رو به هیچه

پای رفتن نمی مونه

خبر تازه چه دارم

خبر تازه چه داری

تو چرا باید بپرسی

تو که اهل روزگاری

می بینی اما می پرسی

چه سوال خنده داری

وقتی گوش شنوا نیست

حرف تازه ای ندارم

سر عاشقی نمونده

که به صحرا بگذرم

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:06 PM
<b>
شاعر هنوز از درد غربت می نویسد

از لحظه های تلخ هجرت می نویسد

در خانه اما دست خون آلود جلاد

برچهره ی خورشید طلمت می نویسد

روی دخیل بسته بر بازوی گل ها

اوراد جادوی جهالت می نویسد

آن لکه را خوشباورانه ، قطره دیدیم

گفتیم دریا را به جرأت می نویسد

ناگفته می ماند ولی معنای انسان

تاریخ را وقتی وقاحت می نویسد

دنیای ما درد است و این دنیای بی درد

غم های کوچک را مصیبت می نویسد

بر شیشه های شب زده باران غربت

اندوه ما را بی نهایت می نویسد

در فصل زرد عشق پاییز غزل هاست

دستم فقط از روی عادت می نویسد





</b>

تووت فرنگی
30th July 2011, 12:06 PM
<b>
اگه آخرین مسافر

اگه آخرین سوارم

اگه آخرین سوار

جاده های انتظارم

اگه در حال فرارم

اگه باخته در قمارم

اگه موجی بی قرارم

اگه ساحلی ندارم

هنوزم من آخرین تیر

توی ترکش بهارم

منتظر باید بمونم

زنده ام از انتظارم

انتظار فقط اینه

که به جای قهر و کینه

من صدای عشق باشم

از مدینه تا مدینه

آخرین صدای عاشق

شرح ماجرای عاشق

منم و صدای خستم

نی بینوای عاشق

جاده ام تا ابدیت

به تنم غبار غربت

کولبار من روایت

از نیستان شکایت

اگه دل سنگ زمین بود

حرف من کی دلنشین بود

عشق به من گفت که بخونم

که صدای آخرین بود

عشق به من گفت که بخونم

منتظر باید بمونم

حرفشو به گوش دنیا

به همه جا برسونم

اگه آخرین سمافر

اگه آخرین سوارم

اگه آخرین سوار

جاده های انتظارم

میدونم صدام غمینه

حنجره ام زخمی ترینه

اما از دولت عشقه

که صدام به دل می شینه

انتظارم فقط اینه

که به جای قهر و کینه

من صدای عشق باشم

از مدینه تا مدینه





</b>

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد