PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بحث اشعار طنزگانه



ashkan
5th January 2009, 01:53 PM
تقدیم به كسیكه جزوه ام را ربود

ای كه بردی جزوه ام را اشتباهی، پس بده / جز فراموشی ندارم من گناهی،‌ پس بده
روسیه گردم بدون جزوه من در امتحان / از برای من مخواهی روسیاهی،‌ پس بده
روز و شب چشمم براه جزوه می‌باشد، بیا / گر تو هم داری چو من چشمی براهی، پس بده
صد كلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلی / تا نرفته بر سرم دیگر كلاهی، پس بده
گیر ما دیگر نیاید جزوه، پس این جزوه را / مستقیماً گر نمیخواهی، براهی پس بده
جان تو مشروط می‌گردم،‌ بجان مادرت / لازمش داری نگهدار، ‌ار نخواهی پس بده
جزوه از من می‌بری؟ من مركز نشرم مگر / ای به قربانت شود جانم الهی، پس بده
گر توهم مانند من بی‌جزوه‌ای،‌ باشد،‌ بیا / مال تو این جزوه اما گاهگاهی ، پس بده
چند ماهی مال تو،‌ اما دو روزی نزد من / من نمیگویم كه آنرا چند ماهی پس بده
از دعای هر شب و آه سحر اندیشه كن!! / تا نرفته بر فلك از سینه آهی، پس بده
من نمیدانم چرا این جزوه را كش رفته‌‌ای / لعنت و دشنام و نفرین گرنخواهی پس بده

ashkan
5th January 2009, 01:54 PM
روسریتـــــــو بکش جلو دخترم :))

اینجوری تو کوچــه نرو دخترم

زلفتوکردی تو پریشون کی چی

گردنوانداختی تو بیرون که چی

پاچه ی شـلوار تو خیلی کوتاس

پرگلکم ،اینـــجا مگه برمـوداس

اون رژتم خیلی غلیـــظه دخــتر

سایه چشمــــتم که خـــیلی بد تر

مانتوی تو چسبون وخیلی تنگه

از همه بدتر اینــــکه آبی رنگه

عینکتم کـه خیلی تابلوس آخـــر

اونو نزن عجب تو خنگی دختر

عینـک طبــــــّـیتو بزن عزیزم

گوش بده به حرف من عزیـزم

کفش جلو بسته مگر نــــــداری

ممنوعه این کفشا خبر نـــداری

تیپ تو هم چین یه کمی غربـیه

مثل جنیفریا که اون یکیـــه

اینجوری پا بذاری تو خیـــابون

تا برسی نیاورون و شمـــــرون

گفته باشم ، بهت تذکــــــر میدن

فکر نکن دست تشکر میـــــدن

پس یا بمون دخترکـــم تو خونه

یا اینکه اینجوری نشـــو روونه:))

ashkan
5th January 2009, 01:55 PM
در روشنی چراغ کوچــــــه
دیدم که چو ماهتاب بودی
با مانتو و روسری چه خوشتیپ
هرچند که شل حجاب بودی
دیدم که تبسمت چو گل بود
ای زنبق خوشگل و شکوفا
افسوس که بود در کنارت
یک مرد خشن به نام بابا
می خواستم از تو من بپرسم
ای تازه بهار من ،که هستی
تصمیم به ازدواج دارم
اقدام کنم تو پایه هستی؟
آنوقت که برق کوچه شد قطع
گم کرد ترا دوچشمم آن شب
ازدرد فراق تا خود صبح
می سوختم ای عزیزم از تب

ashkan
5th January 2009, 01:56 PM
بخون ولى جواب نامه فورى
عيال نازنين منچطورى؟
تنگه دلم براى قيل و قالت
عزيز من، چطوره اصل حالت؟
اون شير قبلنا، شغالتم نيست
من بميرم، عين خيالتمنيست
حالا كه هيچ، وقتى دوستم داشتى كه
محل سگ بهم نمى ذاشتىكه
همش مى گفتى: «اومدم اسيرى»
هى متلك، همش بهونهگيرى
جز ويدئو كه خونه ی ننه م بود،
خدا وكيلى تو خونه ت چى كم بود؟
تلخى زندگيت كه مثل قند شد
يواش يواش زير سرت بلندشد
آبى كه شد اون دو تا چشم سيات
شدم اسير چشم و همچشميات
با نق نق و غرغر و قهر و آشتى
خونه و زندگى برامنذاشتى
همه ش بكن نكن، همه ش تغيّر
همه ش بدى، همه ش ستم، همه شغر
با گريه روزمو به شب رسوندى
تا اينكه جونمو به لبرسوندى
گفتى: «مى رم» اما گرفتم تورو
اونقده غر زدى كه گفتم: «برو...»

ashkan
5th January 2009, 01:58 PM
عشق چند زبانه




دوستی و عاشقی، عشق و محبت فر یو جاست (for yoy joust)
ای نگارا حرف من باشد همیشه راسته راست
بی تو الموت الحیاة، مرگم رسد خیلی سری
لا خوشی فی الزندگی ای بهتر از حور و پری
تا ابد در قلبمی نات فورگت (not forget) از عشقت دگر
ای صنم مهرت دگر زین قلب من هرگز مبر
انت تسکینی به دردی،‌ بهر غمهایم طبیبی
گوییا قرص مسکن، پرو فن یا نوافن های جدیدی
در شب تاریک من همچون چراغی روشنی
نه چراغ نفتی و بل همچون یکی نور افکنی
انا معتادی و لا صبری دگر ای دلبرم
انا تشویشی به فکری، اند پلیز نات گو(and please not go) ز این کاشانه ام
خط من خوان و چنین شوق وصالم را ببین
بهر وصلت رفته از دستم تمام دار و دین
طعنه ی بی خود مزن بر شعر پر از سکته ام
رفته ای و دوریت کرده کلافه، قاطیم
سوی من آ و به لبخندت کمی آور فشار
روی چاشنی دلم تا که ببینی انفجار
ای که ویران می شود عالم ز بی مهری تو
همچو بمب هسته ای هستی و من سحری تو
من کانکتم (connect) روز و شب اما تو آفلاین (offline) و خموش
آف مسیجم (off message) را بگو خواندی فرستادم به دوش؟
ای که چرخ زندگی یم را تویی لاستیک آن
وای از آن روزی که پنچر می شوی ای جان جان
ای که همچون روغنی بر بلبیرینگ زندگی
کار من اکنون شده بیچارگی،‌درماندگی
رس به فریادم که در دریای وحشت غرقه ام
هلپ تو می دت آی د سینک(help to me that i the sink) ای نازنین ای دلبرم

ashkan
5th January 2009, 02:01 PM
عشق يعني علاقه
نه كفگير و ملاقه
دوست دارم يه عالمه
اندازه ي يه قابلمه
من عاشق تو هستم
تو قابلمه نشستم
يه لنگه كفش تو دستم
منتظرت نشستم

ashkan
5th January 2009, 02:05 PM
آهاي جماعت هميشه خسته
به خاطر شما دلم شكسته

به من بگين چه آرزويي دارين
مي خواين تو باغتون ، طلا بكارين ؟

خودم مي شم غول چراغ جادو
رفاقتي مي ريم به باغ جادو

درسته يك قرون به جيب ندارين
آروزي عجيب غريب ندارين

آرزوتون يه باغ توي بهشته
همنشيني با حوري و فرشته

چونكه دل شما هميشه پاكه
دنيا به چشمتون ، يه ذره خاكه

آرزوي شما چيه ؟ خب ! بگين
مشتركه ، چون همگي عاشقين

عاشق دختراي خوشگل شدين
اما كمي دچار مشكل شدين

عاشق آرزو و ليلا ؟ بله ؟
عاشق نازي و سهيلا ؟ بله ؟

عاشق شدن كه غصه اي نداره
كي گفته كه دوست دارم شعاره ؟

عشقاي واقعي هميشه بوده
كي عشقو از قلب شما ربوده ؟

همون كه باعث كسادي شده ؟
باعث اُفت اقتصادي شده ؟

الهي كه بپوسه ايها الناس
آفت جون مرد و زن : اسكناس

پول اگه باشه ، آرزو كم مي شه
هركي خلافي كرده آدم مي شه

پول كه نداري ، آروز زياده
به هم نمي رسن نه نر ، نه ماده !

ببخش اگه از آروز دم زدم
گلاب به روت هم زدم و هم زدم !

غول چراغي كه خودش فقيره
بايد بره يه گوشه اي بميره !

لعنت و نفرين نكنين به بنده
قربون اون لباي عشق خنده

ashkan
5th January 2009, 02:09 PM
از جمع من تا ضرب تو ...... راهي به جز تفريق نيست

دلخوش به مجذورم نكن ..... اينجا مگر تقسيم نيست

به راديكال عشق بيا ..... تا بشكند توان من

چيزي نچرخد بهتر است ..... سينوس من .... آلفاي تو

واي دو اگر عاشق شود ..... بي پرده ايكس دو ميشود

چيزي شبيه معجزه ..... با جذر ممكن ميشود

گر ايكس داري در سوال ..... جايي براي ترس نيست

در انتهاي مسئله ..... ديگر مجال بحث نيست ....

ashkan
5th January 2009, 02:12 PM
ایمیل عاشقانه از مجنون به لیلی




داد مجنون بهر ليلي يك ايميل
گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل


ای به قربان قد و بالای تو

من فدای قامت رعنای تو



ناز كم كن ای نگار ناز دار

قهر با من نيست انصاف ای نگار



خواسته ای ميرزا قلمدونت شوم

واله و شيدا و حيرونت شوم



گفته ای نامه ز ايميل بهتر است

دستخط يار ديدن خوشتر است



ليك دور نامه لیلی جان گذشت

دوره ی ايميل يا ايكارد گشت



نامه جانم مال عهد بوق بود

راز دار عاشق و معشوق بود



مال عهد چادر و چاقچور بود

خيس از اشك عاشق مهجور بود



چون كه می پوشی مینی ژوپ اين زمان

چون كه تی شرتت گرفته در ميان



ناخن تو چون كه گشته مانيكور

خط چشمت چشم ها را كرده كور



چون به لب ماتيك داری ای عزيز

کی تو می باشی فناتيك ای عزيز؟



نامه بهر تست ديگر املی

ای نگار دلربای سوگلی



گشته چت ديگر به جايش جانشين

دوره ی ايميل گشت ای نازنين



فيبر نوری گشته ديگر اين زمان

جانشين كفتر نامه رسان



بهر تو ايميل خيلي بهتر است

لايق عاشق كشان دلبر است



اسب همت را تو اينك هی بكن

بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن



جوف آن بفرست اتچ های قشنگ

فايل های جور واجور و رنگ وارنگ



عشق من آنلاين تست ای مهربان

صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان



آف مسيجت می فرستم دمبدم

تا كه مهر افزون کنی و ناز كم



اين ايميل را کپی پيست در هارد كن

از برای عاشقان فوروارد كن



با خيال راحت ای يار ملوس

چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس

ashkan
5th January 2009, 02:13 PM
اگرمـــــــــــا را شب يلدا بلنــــد است

ز يـــــــــــــاد زلف آن بالا بلنـــد است...



(چو اين مطلــــــع سرودم کيف کــردم

که اين مضمـــون بي همتا بلند است!



به ناگـــــــــــــــــه داد وجـدانــم در آمد:

که داد مـــــن از اين کارا(!) بلند است!



چقدر آخـــــــــــــر دروغ شاعــــــــرانه

صداي کوست اي رســــوا! بلند است!



تو خود خندان و از هجــــــــر دروغين

ز شعــــــــــــرت آه و واويلا بلند است!



نباف اينقــــــــــدر از بالا بلنــــــــــــدت!

صد وپنجـــــــاه سانت آيـــا بلند است؟؟!!



دوازده شنبليلــــه بــــر کــــــــــدويي –

همان "گيسوي چون يلدا بلند" است؟؟!



بيــــــــــا اين خط کش و آن زلف يارت!

نه من گويم،توخود گو!...ها!...بلند است؟!


***

مگــــــــــر مبهوت شعـــــــــر بوالفضولي

که دود از کلّـــــــــــه ات يارا ! بلند است؟!



هر آن آتش که از حســــــــن تو برپاست

بدان از گـــــــــــــــور اين بابا بلند است!!



همــــــــه محصــــــــول خالي بندي اوست!

گر اين آوازه در دنيــــــــــــــــــا بلند است!


***

الا اي طنز گــــــــوي همچـــو مانکن(!)

که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ


برو پنـــــــــــد "نظامي" گوش ميکن!(?)

اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است!



مپيچ اي "بوالفضول" اينقــــــدر در شعر

زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است!



از اين "اکذب" سرايي هاست کاکنـــون

دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!!

ashkan
5th January 2009, 02:17 PM
خري امد بسوي مادر خويش ................گفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري ...............اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفت اي پسر جان ................تو را من دوست دارم بهتر از جان
زبين اين همه خرهاي خوشگل................ يكي را كن نشان چون نيست مشكل
خرك از شادماني جفتكي زد .................كمي عر عر نمود پشتكي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت .................به قربان دو چشم سياهت
خر همسايه را عاشق شدم من ...............به زيباي نباشد مثل او خر
بگفت مادر برو پالان به تن كن .............برو اكنون بزرگان را خبر كن
به آداب ورسوم اين زمانه ..................شدند داخل به رسم عاقلانه
دوتاپالان خريدن پاي عقدش ................يه افسار طلا با پول نقدش
خريداري نمودند يك طويله .................همانطوري كه رسم است در قبيله
خر عاقد كتاب خود گشاييد .................وصال عقد ايشان را نماييد
دوشيزه خر خانم آيا رضايي؟ ...............به عقد اين خر خوشتيپ درآيي ؟
يكي از حاضران گفتا به خنده ..............عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد ..................كه خر خانم سرش يكباره جنبيد
خران عرعر كنان شادي نمودن.............به يونجه كام خود شيرين نمودن
به اميد خوشي وشادكامي..................... براي اين دوخر در زندگاني

ashkan
5th January 2009, 02:20 PM
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقي

اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تكليف
مي سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست
كه در آن زندانيست
دلتان زنده شود
چه خيالي چه خيالي ميدانم
گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
استاد از من پرسيد
چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم دل خوش سيري چند

اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي خوانم
كه خروس مي كشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است

خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود
درس بي كرنش مي خوانديم
نمره بي خواهش مي آورديم
تا معلم پارازيت مي انداخت
همه غش مي كرديم
كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محيط خشن آموزش
و به دانشكده علوم سرايت كردم
رفتم از پله كامپيوتر بالا
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم
در به در مي گشت
يك نمره قبولي مي خواست

من كسي را ديدم
از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي زد
شاعري ديدم
هنگام خطابه
به خرچنگ مي گفت ستاره
و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
همه جا پيدا بود
همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك
جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم
قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم
من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يك نمره نا قابل ده خشنودم
من به ليسانس قناعت دارم
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد

من در اين دانشگاه
در سراشيب كسالت هستم
خوب مي دانم استاد
كي كوئيز مي گيرد
برگه حذف كجاست
سايت و رايانه آن مال من است
تريا،نقليه و دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد
همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد
همگي مشروطيم

نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم

ashkan
5th January 2009, 02:24 PM
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس***ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم سلام حافظ گفتا عليك جانم ***گفتم كجا روي گفت : والله خود ندانم
گفتم بگير فالي گفتا نمانده حالي *** گفتم چگونه اي گفت: در بند بي خيال
گفتم كه تازه تازه شعر و غزل چه داري***گفتا كه مي سرايم شعر سپيدباري
گفتم ز دولت عشق گفتا :كودتا شد *** گفتم رقيب ، گفتا: كله پا شد
گفتم كجاست ليلي؟مشغول دلربايي***گفتا شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم بگو، ز خالش ،ان خال اتش افروز***گفتا عمل نموده ديروز يا پريروز
گفتم بگو ز مويش ، گفتا كه مش نموده***گفتم بگو ز يارش، گفتا ولش نموده
گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون***گفتا شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم كجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟ ***گفتا خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم بگو ز ساقي حالا شده چه كاره *** گفتا شده است منشي در دفتر اداره
گفتم بگو ز زاهد ان رهناي منزل ***گفتا كه دست خود را بر دار از سر دل
گفتم ز ساربان گو با كاروان غم ها ***گفتا اژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم بگو ز محمل يا از كجاوه يادي ***گفتا پژو،دوو،بنز يا گلف نوك مدادي
گفتم كه قاصدت كو ان باد صبح شرقي***گفتا كه جاي خود را داده به فاكس برقي
گفتم بيا ز هدهد جوييم راه چاره ***گفتا به جاي هدهد ديش است و ماهواره
گفتم سلام ما را باد صبا كجا برد؟***گفتا به پست داده آورد يا نياورد
گفتم بگو زِ مشكِ اهويِ دشتِ زنگي***گفتا كه ادكلن شد در شيشه هاي رنگي
گفتم سراغ داري ميخانه اي حسابي ***گفتا انچه بود از دم گشته چلوكبابي
گفتم بيا دوتايي لب تر كنيم پنهان ***گفتا نمي هراسي از چوب پاسبانان
گفتم شراب نابي تو دست و پا نداري؟***گفتا كه جاش دارم وافور با نگاري
گفتم بلند بوده موي تو ان زمانها *** گفتا به حبس بودم از ته زدند انها
گفتم شما و زندان؟ مارو گرفتي حافظ؟***گفتا نديده بودم هالو به اين خرفتي

ashkan
5th January 2009, 02:27 PM
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانوی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
مبکنم در شرکت رایانه کار
دحتری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام

ashkan
5th January 2009, 02:29 PM
بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي

نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي

نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي

نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم

كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشته‌ام اينچنين اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر

به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان

به كف آمدم رتبه‌اي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد

خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم

به خود وعده‌اي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي

بيابم اگر صد هزاران كتاب / زنم از خوراك و ميرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / كه خود گردم از كار خود در عجب

وليكن چو پايم بدينجا رسيد / نبيند دو چشمت كه چشمم چه ديد

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به يك روزه هفتاد بار

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردي نهاد

چو دادندمي صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بي كس و خسته ماندم به صف / كه رست از كف كفش مخلص علف

پس از آن چو ديگر به صف ماندگان / به يك نمره گشتم من از بنديان

بماند، پس نمره‌اي گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم

به خود گفتم اين زندگي بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

به من چه كه ديگر كسان چون كنند / به من چه، چه در كار گردون كنند

به من چه فلاني دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

كه دانش چراغ ره آدم است / كليد در گنج اين عالم است

چو فرصت غنيمت شمارم كنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مكتب نهادم چو پا / ز يك درب چوبي بسي بي صدا

به رزم اندر آمد يكي اوستاد / بگفتا شكاري به دام اوفتاد

بچرخيد و گرديد و غريد و گفت / در اين پهنه يكدم نشايد كه خفت

كه من دكترا از فلان كشورم / يل سر سپاه فلان كشورم

كنون گفته باشم به آغاز درس / ز كس گر نترسي، ز مخلص بترس

بگفتم كه درست بسي ساده است / كدامين خر ز درست افتاده است؟

بگفتا كه درسم بسي مشكل است / خيالات تو اي جوان باطل است

چنانت بكوبم به گرز گران / كه پولاد كوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهي چو از آن سخن‌ها گذشت

رياضي يكم نمره بر شيشه زد / هزاران غمم تيشه بر ريشه زد

علومي چو بر بنده لشكر كشيد / سپاه معارف به دادم رسيد

يكي بيست بگرفتم از ريشه‌ها / نشد كارگر زخم آن تيشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر كرد / دهانم ز تلخي چنان زهر كرد

به تالار و در گرمي ماه تير / بيامد ز در اوستادي چو شير

بگفتا كه در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگري / يكي پهلوان‌تر از آن ديگري

اتودها كشيده همه از نيام / كه بايد نمودن به دشمن قيام

چو آمد فرود آن يل از پشت زين / ببست افسار رخش خود بر زمين

كشيد از نيامش سوالات را / بگفتا كه حل كن محالات را

سپه را به يك غرش آرام كرد / يلان را چنان اسب خود رام كرد

بگفتا كه درسم بسي ساده است؟! / كدامين كس از درسم افتاده است؟!

كنون گر تواني برو بچه‌جان / به فني زبندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلي / به خود گفتمي اينكه ول معطلي

برو فكر ديگر بكن اين جوان / مگر ترم ديگر شوي پهلوان

شدم بر خر نحس شيطان سوار / دو صد حيله را چون نمودم قطار

به يك روزه صدها گواهي بكف / به ظاهر پريشان و در دل شعف

بگفتم كه من موقع امتحان / ببودم به بستر بسي ناتوان

كه رحمي كن اي پهلوان رهنما / بيا بر من اكنون تو راهي نما

كنون تا نيفتم به حال نزار / برونم كش از پهنه كارزار

دو ترمي در اين نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد

هزاران كلك را زدم بيش و كم / كه شايد برون آيم از پنچ و خم

رهي پرفراز و خم اندر خم است / در اين ره هزاران چو من رستم است

يكيشان به رخش و يكي مرده رخش / يكي با درفش و يكي بي درفش

:d هر اينك در انديشه كارزار / مگر آخر آيد غم روزگار

*مینا*
16th March 2009, 07:46 PM
ادعاهای یک بی زن



من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

"هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست"

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: "من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟"

*مینا*
16th March 2009, 07:52 PM
شر گژشت یه شورنگی! (http://groups.yahoo.com/group/talab)
توی کوچه قد کشیدم ، توی گرد ُ دودُ سوزن
با شب ُ دشنه گره خورد ، همه ی زندگی من


خشته ام اژ هرچی جنشه، اژ شورنگ و خون و شوژن
با چه چیژایی گره خورد، روژای ژندگی من!

جون هرچی بامرامه، رشیدم به شیم آخر
دشتامو بگیر تو دشتت، کمکم بکن برادر!

_ یک مهندش مامانی !_ آرژوم بوده همیشه
نه کشی که بخت نحشش تو مبال نوشته می شه!

کاشکی یک آدم لوتی، فکر آژادی من بود
فکر اژ قفش پریدن، اژ قفش رها شدن بود!

توی جیبام پر جنشه، پر جنشایی که تارن
پر جنشای گرونی که رقیبی هم ندارن!

روی شورتم همیشه، جای ژخم شُرخ پنجه ش
پنجه گربه کوچه، یه چیژی مثل شکنجه ش!

شده ام جوجه گربه، واقعا توی عژابم
چی می شد بشکنه روژی شورت ژشت نقابم؟!

شبا توی کوچه هشتم ، مهمون یه جور ژیافت
همنشین گربه های اهل فتنه و خیانت!

*مینا*
16th March 2009, 07:55 PM
درد و دل یک دختر


دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را

*مینا*
16th March 2009, 08:00 PM
پسر برتر از دخترآمد پديد




«پسر برتر از دخترآمد پديد»
پسر جمله را گفت و چيزي نديد

نگو دخترك با يكي دسته بيل
سر آن پسر را شكسته جميل

بگفتا:«جوابت نباشد جز اين
نگويي دگر جمله اي اين چنين

!وگرنه سر و كار تو با من است
كه دختر جماعت به اين دشمن است.»

پسر اندكي هوشياري بيافت
سرش چون انار رسيده شكافت

پسر گفتش:«اي دختر محترم
كه گفته كه من از شما بهترم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

كه دختر جماعت به كل برتر است
ز جن تا پري از همه سر تر است

پسر سخت بيجا كند،مرگ بيد
كه برتر ز دختر بيايد پديد!»

پس آن ضربه خيلي نشد نابه جا
كه يك مغز معيوب شد جابه جا

*مینا*
23rd March 2009, 02:21 PM
شوق دیدار


بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم

[/URL]

وسط صفحه Room , Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم

(http://www.persian-star.org/)

Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ



Windows و Hard و Mother Board
همگی دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال تو و معنی درك کلامت

(http://www.persian-star.org/)

یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن
Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است



باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out , Room کن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم

(http://www.persian-star.org/)

روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم



تا به دام تو درافتم همه Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستم
Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignor تلخی زد و بگریخت

(http://www.persian-star.org/)

Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم



نکنی دیگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم

http://www.taknaz.ir/images/5/37.jpg

پایگاه فرهنگی هنری تکناز[URL="http://www.persian-star.org/"] (http://www.persian-star.org/)

*مینا*
25th May 2009, 11:59 AM
چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش دوتا گوش ، یه دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو ، یادم تورا فراموش
چوب چوب یه گردن ، جایی نری تو بی من! دق می کنم میمیرم ، اگه دور بشی از من
دست دست دوتا پا ، یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی ، بی تو نمیرم هیچ جا
من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق...

*مینا*
25th May 2009, 12:03 PM
اتل متل جدائی عروسکم کجایی؟
گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون
عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد !!

*مینا*
26th May 2009, 11:41 AM
اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ

قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ

کـــار همـــــه اونجــــا بخـور بخـــوابــه

تــــا روز آخــــر ، کــه حساب کتــابــه

اونجــــــا یـــــــه سـیستم اداری داره

واســــــه خودش ســاعت کاری داره

سیـستِم اونجــــارو میگـــن عــالیــه

کـــلِّ لـــــــوازمــــش دیجـیـتــا لـیــــه

فــرشتــه ای هست کـه کارش اینه

صُب تـــاشـب اونجـا بگیـــره بشینه

کـارکـه نباشه حــوصله ش سرمیره

میشـینه بـا کــــامـپیــوتــــر ور مـیره

مـیخواس تــــوی کـامپـــیوتـر بگــرده

رف تـــو پــــروفـــایل یــه پیره مــرده

کــــامپیوتــر یکی دو دفه گف: دینگ

پـــرید توی گــزینه ی " دیپورتینگ "

فرشته هه دسپاچه شد کلیک کــــرد

کامپیوتر بدجوری جیکّ وجـیک کـــــرد

یهــــو در یـــــــه قــبر کهــنــــه وا شد

یـــــه پیــــره مـرد بـــــــا شکـوه پا شد

ازش ســـوال کـــــــردن اسـمت چیـــه

گفـت: ابــوالقــــــــــاسم فـــردوسیـــه

یکـی دوروز نشس تـــــوی یــــه میدون

دیـد نمیشه پـــا شـد اومــد تـــو تهرون

زمـین نفس کشـــید و بــرفــا آب شــد

بهـــــــار اومـد دوبـــــــاره انقــلاب شـد

هـــوای تهــــرون یــه نمه ملــس بــــود

مــزّه ی زنـــدگی حســابی گــــس بود

بازعــید اومــد و رختــا نـــــو شد شب

فصـــل شلــــوغــی و بـــدو بــدو شــد

شاعر شـــــــاهنــامه خوشحـــال شد

دستـای اون رو شـونه هاش بــال شد

بعــد هـــــــزار و چــند ســـــــال دوری

اومده بود چهـــــار شنــبه ســــــــوری

آتــیـش روشــن جـــوونهـــــارو دیـــد

اونم یه بــــار از روی آتیــــش پـــــریــد

مـــامـــورا اومـدن بهـش گیــــر دادن

چن نفـــری دور و ورش واســتــــادن

بــا حـرفاشـون کلی بهش نیــش زدن

گـــــرفــتــنــو ریشــــشو آتـیـش زدن

شاعــر شاهنـــــــــامه بـــا حــــال بــد

رفت و نشــس ریشـــشو بــــا تـیــغ زد

خـلاصــــــه، تصـمیـــم گـرف نــــو بشه

صــاحب کت شلـــــوار و پالتـــــو بشـه

رف جلـــــو مغـــــازه پشـت ویتــریـــــن

دیـد همه ی لبـــاسا هَـس مـدین چین

مـو بـه تنـش همـون دقیقه سیــخ شد

یـه خورده واستاد به لبـاســـا میخ شد

مغــــازه داره گفــت : عــزّت زیـــــــــاد

دایــی ، بــــرو کنــــار بذار بــــاد بیــــاد

بـــــا اینــکه چــرت و پـرت گفت یــــارو

شـاعـر شاهنـــــــامه رفـت اون تــــــو

بــــه قـول مــا یـه خورده پالتار خریـــــد

شــال و کـلاه و کـت و شلـوار خریــــد

دستــشـو تـــو جیب بغـل فـــرو کــــرد

اشــــرفــی قـــــــرن چهــارو رو کــــرد

شـــــاعـــر مــــــا بعد خـــــرید هنگفت

به شیوه ی خودش به اون جوون گفت:

------------------------------------

شمـا را چه رفته ست کاینسان خـُلید؟

چــــــرا جــمــلـــه ژولـــیده و بُنجـُلید؟

چــــرا سیــخ سیـخــی شــده مویتان؟

چـــــرا مــثل زنهـــاست ابـــــرویتـــان؟

تـو مردی اگــــر، چیست آن موی مِش؟

بـــرو از سیــــــاوش خجــــالت بکـــش

هــــزاران چــو تــــو لندهــــــــــور پلیـد

نیرزد بــه یک مــــــــوی گـــُرد آفــریـــد

اگــــر لشکــــر انگيـــــزد اسفنـديـــــار

دگـــر مـــــوی مِش کرده نــايد به کــار

تــورا پــــاردم گــــردد آنگـــــه عِنـــــان

همی می کنی پشـت بــــر دشمنــان

تــــویی کـــه بـــــه مـن تکّه انداخــتی

گمـــــــانم مــــــرا خــــــوب نشناختی

ابـــوالقــــــــــــاسمم بنده ، فردوسیََم

حکیـــــــــــم زبــــــان آور طــــــوسیَم

کنون زیـــــــــــر این گنبد نیـل فــــــام

همــــه مــر مـــرا می شناسند نــــام

--------------------------------------

یــــه لحظـــه بعــــدِ اون صـدای کلفت

مــــرد فروشنده بــه فــردوسی گفت:

خودت که نـــــه، میدونتــو میشناسـم

از تـــو کسی چیـــزی نگفتــه واســم

ببینمت، تــــــو شاعــری راس راسی؟

"مــــریم حیـدر زاده" رو میشنـــاسی؟

راستی یه چی بخوام، ازت بر میـــــاد؟

ترانـــــه ی رپ از کارات در میـــــاد؟

پسر خالـه م میخواد کاست جم کنــه

یه چیزایی میخواد سر هـــــــــم کنــه

میخوام بـــــراش چیــزای مشتی بگی

هفش تـا شعـر شیش و هشتی بگی

بیـــــا ، اینم یـــه کـــاغذ و یـه خودکــار

یــــه چی بگوتومایه های " شاهکــــار"

امّـــا تــورو جـــون مـــامــانت استـــــاد

چیزی نگی که گیــــر بــدن تو ارشـــاد

---------------------------------

شاعــر شاهنــــامه ســری تکون داد

هیچّی نگف، فقــط پـــا شد راه افتـاد

دید نمیتـونـه بـــــا همــــه بجنگــــــه

هرجـــا کـــــه میره آسمـون یــه رنگه

بنـده خـــدا دلش میخواس خیلی زود

دوبــــــــاره بــــرگـرده همونجــا که بود

طفلی نشس همینجوری غصّه خورد

یه روز نوشتند ، کــه دق کـــرد و مـرد

*مینا*
25th June 2009, 05:01 AM
عشق...



عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم


زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم





دست در دست هم اصلا ندهیم و نرویم


مگر آن وقت که دیوانه و تنها بشویم





عینک تیره و تیپ و هیجان و بلوتوث


همه جا چشم به راه اس ام اس ها بشویم





عشق ، یعنی من و تو ، هیچ نگوییم به هم


زیر عینک خرکی محو تماشا بشویم





تکیه بر هیچ نهادی ندهیم و خودمان


خودکفایی بنماییم و متکّا بشویم





گر که دیدیم که پولی به زمین افتاده ست


متفاهم ، متبسّم شده ، دولّا بشویم





عشق ، یعنی که فقط عاشق پیتزا نشویم


گاه بریانی و گاهی لازانیا بشویم





نتواند احدی تفرقه ایجاد کند


جمعمان را بزند برهم و منها بشویم





آنقَدَر کم شود این فاصله هامان که شود


جلوی تاکسی ِ شهری من و تو ، "ما " بشویم





عشق ، یعنی من وتو راز دل هم باشیم


نه که مشهور تر از وامق و عَذرا بشویم





من وتو ؟...نه !...تو و من ...ما ؟...تو و من ؟...نه !...من وتو


بختمان یار شود آدم و حوّا بشویم





چشش از میوه ی ممنوع ؟ - همین باد حلال !


با همین طنز دلی صاحب فتوا بشویم





عشق ، یعنی دل من با دل تو جور شود


"بشوم " با " بشوی " جمع شود ، تا " بشویم "





من وتو پنجره هستیم پر از گرد وغبار


شیشه را پاک نماییم که زیبا بشویم





- نه که آن پنجره باشیم به ماشین ِ طرف


وقت آشغال پرانی همه جا وا بشویم –





آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود


پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !

مهندس طلبه
1st July 2009, 10:28 PM
شعرانگلیسی:
atal matal totole
gave hasan chejore
na shir dare na pestoon
shire sho bordan handeston

ترجمه شعر:( مترجم سید محمد)
اتل متل توتوله
گاو حسن چجوره
نه شیر داره نه پستون
شیرش و بردن هندستون

hossien
29th July 2009, 03:08 AM
شعر طنز زیر توسط"ابوالفضل زرویی نصر آباد"، مدیر دفتر طنز كانون ادبیات ایران،شاعر طنز پرداز و یار قدیمی مر حوم کیومرث صابری (مسئول فقید نشریه ی گل آقا) سروده شده است.خواندن این شعر رو به همه ی بازدید کنندگان محترم سایت توصیه می نمایم.




درد دل





ابوالفضل زرویي نصرآباد







http://tbn0.google.com/images?q=tbn:P4PPQ5SRokPHEM:http://hajiabady.googlepages.com/nasrabadi.jpg








اي جماعت چطوره حالالتتون ***** قربون اون فهم كمالاتتون

گردنتون پيش كسي خم نشه ***** از سر بنده سايتون كم نشه

راز و نياز و بندگيتون درست ***** حساب كتاب زندگيتون درست

باز يه هوا دلم گرفته امروز ***** جون شما دلم گرفته امروز

راست و حسينيش نميدونم چرا ***** بيني و بينيش نميدونم چرا

فرقي نداره ديگه شهر وروستا ***** حال نميدن مثل قديما دوستا

شاپركا به نيش مجهز شدن ***** غريب گزا هم آشنا گز شدن

شعرم اگه سست وشكسته بسته ست ***** سرزنشم نكن دلم شكسته ست

آدم دلشكسته بش حرج نيست ***** شعر شكسته بسته بش حرج نيست

تا كه ميفته دندونهاي شيري ***** رو سرمون ميشينه گرد پيري

كميسيون مرگ ميشه تشكيل ***** درو ميشن بزرگتراي فاميل

يكدفعه همكلاسيها پير ميشن ***** همبازيا پير و زمين گير ميشن

رمق نمونده تا بريم صبح زود ***** پياده تا امام زاده داوود

گذشت دوره اي كه ما يكي بود ***** خدا و عشق و آدما يكي بود

تو كوچه هاي غربي صناعت ***** عشقو گرفتن از شما جماعت

درسته ديگه توي شهر ما نيست ***** دلي كه مثل كاروانسرا نيست

يه چيز ميگم ايشالله دلخور نشين ***** قربون اون دلاي تك سرنشين

شهر بدون مرد شهر درده ***** قربون شكل ماه هرچي مرده

مرداي ده مرداي كاه و گندم ***** مرداي ده مرداي خان هشتم

مرداي پشت كوه مثل خورشيد ***** تو دلشون هزار تخت جمشيد

كيسه چپقها به پر شالشون ***** لشكر بچه ها بدنبالشون

بيل و كلنگشون هميشه براه ***** قليونشون براه دماغشون چاق

صبح سحر پاميشن از رختخواب ***** يكسره روپان تا غروب آفتاب

چارتاي رستمن به قد و قامت ***** هيكلشون توپ تنشون سلامت

نبوده غير گرده گلاشون ***** غبار اگه نشسته رو كلاشون

مرداي ناز دار مرد شهرن ***** با خودشون هم اين قبيله قهرن

مرداي اخم و طعنه بي دليل ***** مرداي سر شكسته زن ذليل

مرداي دكتراي حل جدول ***** مرداي نق نقوي لوس تنبل

لعنت و نفرين ميكنن به جاده ***** تا كه ميرن چار تا قدم پياده

مرداي خواب تو ساعت اداري ***** تازه دوساعتم اضافه كاري

توي رگاشون ميكشه تنوره ***** تري گليسريد و قند و اوره

انگار آتيش گرفته ترمه هاشون ***** هميشه تو همه سگرمه هاشون

به زير دست ترشي و عبوسي ***** به منشي اداره چاپلوسي

براي جستن از مظان شكها ***** دائره المعارف كلكها

بچه به دنيا ميارن با نزور ***** اغلبشون يكدونه اونهم به زور

پيش هم از عاطفه دم ميزنن ***** پشت سر اما واسه هم ميزنن

اينجا فقط مهم مقام و پسته ***** مرداي شهري كارشون درسته

مشتي حسن چاي و سماورت كو؟ ***** سيني باقالي و گلپرت كو؟

اي به فداي ريختو تيپو پستت ***** بوي چپق نميده عطر پيپت

مشتي حسن قربون ميز و فايلت ***** قربون زنگ گوشي موبايلت

اونكه دهاتي و غريبه مشتي ***** ميونه شهريا غريبه مشتي

قديم ترا قاتله هم صفت داشت ***** دزد سر گردنه معرفت داشت

اون زمونا كه نقل تربيت بود ***** آدم كشي يجور معصيت بود

معني نداره توي عصر سي دي ***** بزرگ و كوچكي و ريش سفيدي

تقي به فكر رونق نقي نيست ***** كسي به فكر نفع ما بقي نيست

مقاله ها پشت هم اندازيه ***** جناح و باند و حزب و خط بازيه

بسكه به هرطرف ستادمون رفت ***** صراط مستقيم يادمون رفت

ارزشمون به طول و عرض ميزه ***** چقدر ميز و صندلي عزيزه

تمام فكرو ذكرمون همينه ***** كه هيچكي پشت ميزمون نشينه

يه عمره دودوزده چشم و چارش ***** تا خش نيفته روي ميز كارش

اونا كه مرد زن دعا گوشون بود ***** ميز رياست سر زانوشون بود

بيا بشين كه ميز اگه وفا داشت ***** وفا به صاحباي قبل ماداشت

قديم كه نرخها به صاحبش بود ***** ارزش صندلي به صاحبش بود

فقيه اگه بالاي منبر ميشست ***** جوون سه چار پله پايين تر ميشست

معني شان ورتبه يادشون بود ***** حرمت مردم به سوادشون بود

روي لبت خوبه تبسم باشه ***** دفتر كارت دل مردم باشه

مردا بدون ميزهم عزيزند ***** رفوزه ها هميشه پشت ميزند

فتنه و دعوا سر نونه مشتي ***** دوره آخرالزمون مشتي

جسارتاً شعرم اگه غمين بود ***** به قول خواجه خاطرم حزين بود

دعا كنين كه حالمون خوب بشه ***** تا شعرمون يخورده مرغوب بشه

MR_Jentelman
29th July 2009, 10:33 PM
سطح پوست از تجمع سلولهای مرده تشکیل شده است . زیر این سطح، سه لایه جداگانه بسیار نازک به شرح ذیل وجود دارند :


اپیدرم
درم
هیپودرم



اپیدرم :

اپیدرم که ضخامتش از 0.04 تا 1.6 میلی متر متغییر می باشد ،لایه مهمی است .سلولهای لانگرهانس که ایمنی پوست را برعهده دارد ، ملانوسیتها و آنزیم تیروزیناز که عهده دار تولید رنگدانه های ملانین و تنظیم رنگ پوست است ،در این لایه قرار دارند.
محصولات آرایشی و بهداشتی نظیر پاک کننده ها ،لایه بردار ها ، ترمیم کنند ه ها یا مرطوب کننده ها نیز بر این لایه تاثیر می گذارد .


چرا اپیدرم مهم است ؟



اپیدرم مسئول زیبایی و شادابی ظاهری پوست است .

- پوست را در مقابل خشک شدن ( از دست دادن رطوبت ) ، نفوذ مواد شیمیایی مضر ومیکروبها حفاظت می نماید .
- اپیدرم یک لایه فعال متابولیکی است که سنتز چربیها (لیپیدها ) را برعهده دارد .
- اولین سد دفاعی در مقابل حمله مواد اکسید کننده در بدن به شمـار می رود.
- عوامـل مقـابله کننـده با رادیـکالـهای آزاد نظـیـر ویـتامـین E ، ویتامینC و Superoxide Dismutase در این لایه قرار دارند.
- قابلیت نگهداری مقادیر متنابهی از سرامیدها و glycosaminoglycons را دارا می باشد .
اپیدرم حاوی مقدار زیادی آب است . هرچه بدن جوانتر باشد ، آب بیشتری در پوست وجود دارد .با افزایش سن ظرفیت نگهداری آب در پوست کاهش می یابد و در نتیجه پوست به سمت خشک و چروک شدن متمایل می گردد .
اپیدرم ، علاوه بر این ، اولین سد دفاعی بدن در مقابل هجوم میکروبی محیط اطراف بدن به شمار می آید که در این میان عملکرد خود را مدیون حضور سلولهای لانگر هانس می باشند .
سلولهای لانگرهانس بسیار به تابش اشعه ماوراء بنفش حساسند .حتی تابش خفیفی از اشعه ماوراء بنفش قادر است سلولهای لانگرهانس را از بین ببرد که این مسئله می تواند به کاهش ایمنی سطح بدن منجر شود .
همچنین با افزایش سن ، به طور طبیعی تعداد این سلولها کاهش می یابد که این خود می تواند دلیلی برای افزایش شیوع سرطان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D9%86) در افراد مسن نسبت به جوانان باشد .
در سطوح تحـتانی لایه اپیـدرم ، سلولـها از طریق تقسیم میتـوزی ، تکثیر می یابند . هر سلول ، با حفظ سلول والد توانایی تولید یک سلول جدید را نیز دارا می باشد . سلول جوانتـر در جای خـود باقی مانده و سلول پیـرتر از لایـه های اپیدرم رد شده و به سطح می رسد . این سلولها ضمن حرکت خود به سطوح بالاتر با ماده ای به نام کراتین پرمی شوند وآب و چربی خود را از دست می دهند .فسفولیپید موجود در آنها به گلیکـو لیپید ، کلستـرول و سرامیدها تبدیل می شود .در پایان حرکت به صورت لایه ای از سلولها ی مرده روی سطح پوست قرار می گیرند .
از سوی دیگر سلولهای جایگزین، سلولهای بزرگ ، جوان ونرم هستند که حاوی مقدار زیادی آب می باشند .با افزایش سن ، این لایه نازک شده و نگهداری رطوبت را برای پوست دچار مشکل می کند .

سرامیدها یک نقش حیاتی در قابلیت نگهداری رطوبت توسط پوست بازی میکنند که این مسئله می تواند در سنین کهولت و نیز در مقابل تابش مستقیم خورشید ، پوست را محافظت نماید .
در لایه اپیدرم یک عامل مرطوب کننده طبیعی به نام NMF وجود دارد . تماس طولانی مدت با مواد پاک کننـده قوی و تغییر شرایط آب و هوایی می تواند به کاهش میزان NMF منجر شده و پوست را شکننده و خشک کند .
برای پوستهای مسن و آسیب دیده ، موادی نظیر آلفا هیدروکسی اسیدها(AHA) ، می تواند ظاهرسالمتر و شادابتر ی به آن ببخشد .


درم :

لایه دوم یا درم 5 تا 7 برابر ضخیمتر از اپیدرم است و به وسیله یک غشاءپیوندی پایه به آن متصل شده است .
درم از یک غشاء ضخیم ارتباطی تشکیل شده است که در حقیقت شبکه بهم بافته ای است از مویرگها ی خونی و لنفی ، رشته ها وپایانه های عصبی وحسی ، کلاژن (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%DA%A9%D9%84%D8%A7%DA%98%D9%86) و فیبرهای پروتئینی الاستینی که وظیفه آنها نگهداری و حفظ رشته های عصبی می باشد .فولیکول های مو ، مویرگهای خونی ، غده های چربی و عرق نیز در این لایه قرار دارند . وظیفه اصلی این لایه حفظ استحکام و ارتجاع پوست می باشد .


چرا درم مهم است ؟

اپیدرم را به کمک شبکه وسیع وظریف مویرگها ی خونی خود ، تغذیه می کند .
به کمک شبکه محکمی از کلاژن و رشته های پروتئینی الاستین، سبب استحکام بافت پوست می شود .
خاصیت ارتجاعی و کشسانی پوست را تامین می کند .
به عنوان یک منبع دخیره آب عمل می کند .
پوست را در مقابل آسیبهای مکانیکی محافظت می کند .
نقش مهمی به عنوان یک گیرنده حسی ویک تنظیم کننده داخلی بازی می کند .


هیپودرم :

هیپودرم ،سومین و آخرین لایه پوست ،پوست را به بافتهای ماهیچه ای متصل می نماید .
این لایه به دلیل فراوانی سلولهای چربی، خاصیت ارتجاعی بسیار داشته و به عنوان ضربه گیر (مثل عملکرد فنرها در اتومبیل ) عمل می کند . ضربه گیری این لایه ، نقش بسیار مهمی در حفظ و نگهداری مویرگهای خونی و پایانه های عصبی دارد .




منبع دانشنامه رشد

hossien
11th August 2009, 10:18 PM
دوستت دارم

اغلب به چشم یك برادر دوستت دارم
كافی نباشد مثل خواهر دوستت دارم


اندازه ی مینا و مرجان و ملوك الملك
اندازه ی لیلا و هاجر دوستت دارم!


من به تمام خوبرویان عشق می ورزم
امّا تو را یك جور دیگر دوستت دارم!


اندازه ی جارو، فریزر، تخت، خاك انداز
اندازه ی شیر ِ سماور دوستت دارم!


اندازه ی وانت،‌ پژو، پی كی، پرادو، وَن
اندازه ی ماشین خاور دوستت دارم!


گیرم مسلمانی و سر بر مُهر یا حتّی
گیرم كه باشی گبر و كافَر، دوستت دارم


شبها همیشه قبل خوابم می نویسم من
با رنگ قرمز، توی دفتر: دوستت دارم


دفتر كه چیزی نیست با پر می نویسم بر،
بال سپید هر كبوتر دوستت دارم


دیگر به چه شكلی بگویم دوستت دارم؟!
باید بفهمی خانم خَر! دوستت دارم!


وقتی كه مثل گاو ماده فربه و چاقی
یا عینهو زرّافه لاغر؛ دوستت دارم!


پروانه! بلبل! گربه سگ! طاووس! قو!‌ آهو!
گوساله! بز! بوزینه!‌ عنتر! دوستت دارم


خوب است ... حالا شد! چه كیفی داد! به به! جان!
انگار كردی خوب باور دوستت دارم!


پوزش اگر چیز بدی گفتم، غلط كردم!
خب راستش ... می دانی آخَر؟! دوستت دارم


فاضل ترکمن
به نقل از لوح

*مینا*
11th August 2009, 10:41 PM
حکایت وزير و شوفر

یک وزیری داخل ماشین نشست

کیف و گوشی دفتر و دستک بدست

کم کمک با شوفرش دمساز شد

باب صحبت بین آن دو باز شد

آن وزیر از ارز با رانده گفت

شوفر از گاز و کلاچ و دنده گفت

شوفر از فرسایش لاستیک گفت

شیخ از پیمان آتلانتیک گفت

آن وزیر از ارز گفت و از دلار

شوفر از نرخ بلیط لاله زار

گفت می دانی سقوط ارز چیست

یا پزشکان بدون مرز چیست

چیست اصل پادمان و پرتکل

چیست قانون جزا و جزء و کل

گفت ما را با سیاست کار نیست

کار مردان این قر و اطفار نیست

گفت با راننده ی خود آن وزیر

ای عزیز بی خیال سر به زیر

با سیاست هر کسی نا آشناست

حول و حوش نصف عمرش بر فناست

مدتی بگذشت از این ماجرا

آن وزیر از مسندش شد کله پا

مدتی را بی هدف در خانه بود

تا مگر پستی بگیرد زود زود

مثل خود را او فراوان دیده بود

طالع خود را چو آنان دیده بود

چون می آوردندشان از صدر زیر

یا معاون می شدند و یا سفیر

از قضای روزگار و بخت شور

همچنان از کار دولت ماند دور

مدتی در منزلش بی کار بود

فکر و ذکرش پاکت سیگار بود

عصر جمعه حول و حوش انقلاب

چرخ می زد در خیابان بی حساب

از قضا راننده را در راه دید

با وی از احوال خود گفت و شنید

گفت دیگر در بساطم آه نیست

بعد از این از هیچ کار اکراه نیست

قلب شوفر مهربان و صاف بود

خیر خواه وخوب و با انصاف بود

گفت دارم یک رفیق منعطف

صاحب یک خودروی " تهران الف "

با رفیقم ساعتی دیدار کن

بعد از آن با خودروی او کار کن

شیخ با راننده فرمود ای عمو

لطف داری تو ولی تصدیق کو

گفت تصدیق از اساس کار ماست

چون نداری کل عمرت بر فناست:-??:-??:-??

ایران جک

*مینا*
12th August 2009, 12:19 AM
دماغ!


این عضو حیاتی
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه :^o
با خوشگلی‌ت می‌جنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
اگر که مثل فیله [..]
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله =))
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده. (http://forum.isatice.com/-t12126.html)
دماغ عمل نکرده
یکی می‌گه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی می‌گه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
دماغ نگو جواهر
سوژه‌ی شعر شاعر
طویل فی‌المظاهر
پدیده‌ی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی می‌شه {party}
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده. (http://forum.isatice.com/-t12126.html)
دماغ عمل نکرده
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت می‌گه عمل کن
قصیده رو غزل کن
می‌شی له و لورده
دماغ عمل نکرده
چه‌قد دماغ دماغ شد. (http://forum.isatice.com/-t12126.html)
قافیه‌مون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده!

ایران جک

MR_Jentelman
12th August 2009, 10:43 AM
الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم
الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري
الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه
الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري
الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه
الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟
الهي شوهر ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري
به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري

MR_Jentelman
12th August 2009, 11:09 AM
زن



زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان
بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر


می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر{tongue};;)

شاعر: ایرج میرزا

MR_Jentelman
15th August 2009, 07:46 PM
شعری فقط برای دختران دم بخت !!http://www.hamdardi.net/images/smilies/43.gif

دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی

;);){happy}{happy}{big green}{big green}

Mina_Mehr
15th August 2009, 09:07 PM
;));));))
شعری فقط برای پسران دم بخت!!!!!!!!!

پسري با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت پدر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم اي پدر

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این بيچاره نشد هيچ زني از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

پدرش چون حرف پسر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن

گفت پسر:پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک دختر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر باپري و آذر و ایضا ًسحر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت سارا شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

منيره دختر حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد منيره یار من شيوا بود البته وسواسی و حساس بود

بعد او هم عاشق مهسا شدم بعد مهسا عاشق مهتاب شدم

بعد مهتاب عاشق مريم شدم بعد مريم عاشق مهري شدم

پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان پسري روز و شب بودم به فکر همسري

لیک جز آنکه تو را باشد یک مادر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوزپدر را زدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!;));));))

;);){happy}{happy}{big green}{big green}

*مینا*
30th August 2009, 09:57 AM
اهل برره بيدم

روزگارم بد نبيد

تکه نخودی داشته بيدم، خرده پولی زور وگيرم، سر سوزن رو وَکنم تو لُپ کيانوش

موآيی داشته بيدم بدتر از تفاله نخود
دوستانی بدتر از نچفسکو با لوبيا

و وجدان شيرفرهاد که در اين نزديکی بيد

لاي اين بوته نخود، پای چال اسکندرون
روی ژاندارمری برره، روی شمپِت کتکله

[ پوآااااه ه ه سانسور دروکردم] هاااا ای که وَگفتم يعنی چه؟

اهل برره بيدم
پيشه ام زورگيری بيد

گاه گاهی نخود از خودم دروکنم وَفروشم به شما (پول وَده)
تا به آواز قلنجون نخود که در آن زندانی بيد دل گشنه تان سير وَشد، نفخ در وکنه

چه خيالی .. چه خيالی .... وَدونم
کيانوش هيچی نوَفهمه
خوب وَدونم چلمبه بيد، هيچی هم نَوفهمه

اهل برره بيدم
نسبم شايد وَرسد به خُرزو خان ، به ضربت خان
نسبم شايد به رکسانای برره تو چال اسکنرون وَرسه.

[ پوآااااه ه ه سانسور دروکردم] هاااا ای که وَگفتم يعنی چه؟

بوآم زورو بيد
تار هم از خودش در وَکرد
من از او پرسيدم: دل خوش سيری چند؟
گفت: خربزه می خواهی؟

من نَودونم که چرا وُيگولنزج نشيمن گز حيوان نجيبی بيد الاغ سفيد زيبا بيد؟
و چرا در قفس هيچ کسی بز بال دار نبيد؟
گرد نخود چه کم از نچفسکو داشته بيد؟

چشم ها را بايد وَبندی
جور ديگراز خودت نگاه دَروَکنی جيگر

کار ما نبيد شناسايی "راز" گرد نخود
کار ما شايد اين بيد که در "افسون" گرد نخود فضانوردی در وَکنيم
کار ما شايد اين بيد که ميان پايين برره و بالا برره
از آواز دوبرره دَر وريم.

خووووووب بيييييييد؟

MR_Jentelman
5th October 2009, 05:34 PM
اهل تهرانم (طنز) (http://njavan.com/satire/2009/9/7/101762.html)


اهل تهرانم من
روزگارم عالی
سور و ساطم جور است
وانتی دارم که
زرت آن قمصور است
خانه ام زیر زمین
سوسکهایش خوشگل
موشهایش باحال
لوله ها پوسیده
همه چیز اورجینال
پسرانم همه خوب
همه در راس امور
این یکی اهل هنر
می نوازد وافور
آن یکی پنهانی
می فروش پاسور
http://img.tebyan.net/big/1388/06/18538206148881231401476391412251321182520.jpg
سومی نان خشکی است
چرخ توپی دارد
قبل از این با موتورش
در ونک، کیف ربایی می کرد
چارمی از پاییز
می خورد آب خنک در زندان
سی دی غیر مجاز
پخش می کرد ایشان
دخترانم دم بخت
نه ببخشید، همه سن بالا
پرشده خانه م از رایحه ی ترشیجات
بخت آن یک شد وا
رفت وبعد از یک سال
با دوتا بچه به پیشم برگشت
خورد با مشت و لگد
کتکی کامل و مشت
http://img.tebyan.net/big/1388/06/341961697415716212633225240317980648227.jpg
شوهرش،شرّخر مشهوری بود
سه زن صیغه ای و عقدی داشت
می شناسید ، اسی خرکش را؟
آدم بیخود و ناجوری بود
همسرم هم دیروز
از خوشی دق کرده است
طفلکی راحت شد
هیکل گنده منهم ای کاش
در همین هفته به او می پیوست

MR_Jentelman
5th October 2009, 05:50 PM
كفش من!
http://img.tebyan.net/big/1386/12/614512152227180192594423260111816310573.jpg


اى كفش «شكاف دار» بنده
اى مایه افتضاح و خنده
اى شاهد آه و ناله من
پاپوش هفهشت ساله من
اى آنكه در این هفهشت ده سال
هرگز ننموده اى، «نِك و نال»
ده سال تمام، پا به پایم
«سَگدو» زده اى، تو از برایم
هفت سال تمام، كرده موس موس
توى صف تاكسى و اتوبوس
هر روز ز وقت صبح تا شام
تو بوده اى، یك رَوَند، در پام!
البته به روم اگر نیارى
گه گاه ز روى غمگسارى
یك «واكس» نموده ام، نثارت
تا باز كشم، به زیر بارَت
بى تو چه مرا، توانِ رفتن؟
جنس كوپنى، چسان گرفتن؟
اى در صف آب و نان، مرا یار
تنهام، بیا و باز مگذار
با اینهمه، انتظار دارم
یكسال دگر شوى تو یارم
اى شكل و شمایل تو ناجور
تا سال دگر مشو ز من دور
شاید فرجى به كارم آید
اقبال، نگفته یارم آید!
پولى رسدم ز عالم غیب
خالى ز خلل، تهى ز هر عیب
چون در چك و چانه من «خبیرم»!
كفش «دَس دُومى!» بگیرم
جاى تو، چو آن به پا نمایم
آنوقت تو را رها نمایم!
ناطقیان. مرتضى


منبع : حوزه هنری

s@ba
29th December 2009, 08:46 AM
لگد موجود است

در خانه ما ز نیک و بد چیزی نیست
جز ننگی و پاره ای نمد چیزی نیست

از هر چه پزند نیست غیر از سودا
وز هر چه خورند جز لگد چیزی نیست

عبیدزاکانی


***

بدشانسی انوری

هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد

بر زمین نارسیده می پرسد
خانه انوری کجا باشد؟!

انوری

***
پیداست که نیست

دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست

محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست

گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست

در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست

فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست

ابوالقاسم حالت



***
در پی شوهر احمق تر

همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد

نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد

نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد

اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد

هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد

خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد

ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد

مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد

پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد

گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد

گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمق از این می خواهد

ابوالقاسم حالت


***
دیدار

من تو را نمی دیدم و به راه خود می رفتم.
تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی
من ایستادم.
تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گفتی.
ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.
منوچهر احترامی
***
زی ذی نامه

الهی! به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنان که با امر "روحی فداک"
نشینند و سبزی نمایند پاک

به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
شب و روز با امر زن می زیند
به آنان که مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن گرد گیران ایام عید
وانت بار خانم به وقت خرید
به آنان که در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام
به آنان که دامن رفو می کنند
ز بعد رفویش اتو می کنند

به آنان که درگیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند

به تن های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالانشان شد بنفش

که ما را بر این عهد کن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنار

سعید سلیمانپور
***
چی شد؟

حلیم مش رحیم و آش رشته
به جاشون این روزا پیتزا فرشته

چت و اینترنت و عقد غیابی
چی شد اون عشقای داغ و برشته؟!

حسن صنوبری

***
می خوردیم

دیدند که در خلوت خود می خوردیم
شلاق و تشر زدند و ما هی خوردیم

دادیم تعهد که به می لب نزنیم
دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم

atena-ati
2nd January 2010, 08:59 PM
اهل عرفانم من
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
برجکی ساخته ام در دل شهر
طبقاتش هفده
همه را پیش فروش بنمودم
پولهایم همه در بانک سوئیس
به امانت باقی است
اهل عرفانم من
سفره نان و پنیری پهن است
مُتلی ساخته ام در نوشهر
باغهایم پر گل
از صدور پسته
جیبهایم سرشار
اهل عرفانم من
دامهایم همه پروارو قشنگ
گاوها رنگ به رنگ
کشت و صنعت دارم
چند هکتار زمین
همه شالیزار است
دختران ِ زیبا
صبح تا شام در آن دشت وسیع
بوته های شالی، درزمین میکارند
اهل عرفانم من
همه در سیر و سفر
از ژاپن تا اتریش
تا فراسوی پکن
خانه کوچک خوبی دارم
دردل شهر پاریس
جایتان بس خالی است
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
طبع شعری دارم
شعرها گفته ام از عرفانم
همه زیبا و قشنگ
همچو آن ویلایم
که بنا ساخته ام در چالوس
یاکه مانند سگم پشمالو
که بود فِرز و زرنگ
الغرض لقمه نانی باقی است
مردی هستم قانع
اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیس

MR_Jentelman
9th February 2010, 02:44 PM
آداب سوار شدن بر قطار مترو(طنز)



مترو را آداب و ترتیبی بُوَد
این قواعد را بدانی نیست بد
پس دگر در باره ی مترو نگو
"هیچ ترتیبی و آدابی مجو"
"ابن مترو" فیلسوف سال شصت
در کتاب "الهُلیسم"آورده است:
"قبل از آنکه داخل متروشوی
لازماً باید بسازی تن قوی
ابتدا رو سوی سخت افزار کن
روز و شب هی میل و دمبل کار کن
هالتر باید زنی روزی سه سِت
هرستش هم بیست تا ای اسکلت
بین آنها میل کن یک کافی میکس
کار کن بعدش دوتا سِت بارفیکس
توپ ساز این گردن و آن شانه را
این تن و این هیکل ویرانه را
تاکه در مترو نسازندت پرس
دور مانی از غم و از استرس
کار کن اسکات و تن را کن قوی
ورنه آنجا ضربه فنی می شوی


http://img.tebyan.net/big/1388/11/1561321687224119377255831629318033180163.jpg
در کلاس راگبی کن ثبت نام
تا که در فینالِ هُل آری مقام
کار کن تا می توانی شیرجه
صندلی بگرفتن آسان نیست که
باید الان ، کوه پیمایی کنی
ریّه ها را قدرت افزایی کنی
بی شک اکسیژن کم آری در قطار
هست در واگن نفس کش بی شمار
حال ، وقت کارِ نرم افزاری است
گرچه این مبحث کمی تکراری است
کار کن بر روی اعصاب و روان
تا مُخت زآسیب مانَد در امان چون که آنجا هست گوشی ،صف به صف
زنگ ها آید به گوش از هر طرف
هدفونی در گوش خودبگذار کار
گوش خود را دست آهنگی سپار
چون که گاهی ناسپاسی می شود
یعنی یک بحث سیاسی می شود
این یکی دم می زند از آن جناح
آن یکی هم خون اوداند مباح



این یکی گوید که آن اصلح تر است
آن یکی گوید که این روشنگر است
یا که پایی می شود ناگه لگد
می شود شلیک چندین حرف بد
کار کن بر روی ذهنت، جان من
ورنه خواهی گشت چون مامان من
طفلکی چون اهل هل دادن نبود
لای درافتاد گیر و شد کبود
بیمه کن از فرق سر تاپای خود
کّله و آن شانه و هرجای خود
چون که امکان جراحت نیست کم
خرج درمان هم گران است ای ببم
بحث خود را می کنم اینجا تمام
مابقی هم وقت دیگر والسلام"

MR_Jentelman
18th February 2010, 11:08 AM
ای وای زدست روزگار قسطی

ای وای زدست روزگار قسطی
چون كرده مرا (یه) مایه دار قسطی
من هیچ نبودم و نمی دانستم
حتی زدن داد و هوار قسطی
یك بانك به بنده داد از روی وفا
یك عالمه پول و اعتبار قسطی
پیكان قراضه ام زلطف این بانك
تبدیل شده به جاگوار قسطی
یك خانه خریده ام شمال تهران
با قالی و مبل ِ نونوار قسطی
از دولتی سر ِ عزیز این بانك
هر روز رسد شام و ناهار قسطی
گفتم به زن حامله ام با شدت
باید بكند فقط ویار قسطی
آن هم نه ویار ماهی و بوقلمون
بلكه هوس سیب و انار قسطی

http://img.tebyan.net/big/1388/11/1751652237820124813715219872361720422133.jpg


http://img.tebyan.net/big/1388/11/20817293302131761491379412012128129243317.jpg

حتی به تظاهرات هرگاه روم
دَر می كنم از خودم شعار قسطی
منبعد دگر ماست نمی بندم، جز
در بادیه و دیگ و تغار قسطی
القصه تمام چیزهایم قسطی است
پاییز و زمستان و بهار قسطی
از بس كه به چیز قسطی عادت كردم
باید بخرم سنگ مزار قسطی
هر گاه كه بانك خواهد از من پولش
فی الفور كنم بنده فرار قسطی
« جاوید » به طعنه گفت باید بزنمخود را ز اراجیف تو دار ِقسطی

http://img.tebyan.net/big/1388/11/250882041281924210023162751926514320971.jpg

ریپورتر
31st May 2010, 02:14 PM
http://i24.tinypic.com/oirxpl.gif

ریپورتر
31st May 2010, 02:15 PM
http://golzarho.persiangig.com/Kharkhastegari.jpg

ریپورتر
31st May 2010, 02:16 PM
http://payamekhoy.persiangig.ir/image/Kaleja.jpg

ریپورتر
31st May 2010, 02:19 PM
درين بي مسكني امشب من از تو خانه مي خواهم نگو فردا و پس فردا ! همين الانه مي خواهــــــــم!

وگاهي آنقدر در خانه جــــــــــــاي پارك كـــــم دارم
كه جان تو تصور مي كنم پايانه مي خواهــــــــــــم!

من آن صـــــيدم كه صــــــــــيادم مرا پروار مي بيند
كه تا در دام او افتم فراوان دانه مي خواهــــــــــــم


اگر هم مرغ باشـــم، تو وزير مســــــــــكنم هستي
اگر قمري، اگر قرقي، من از تو لانه مي خواهــــــــم



براي خوردن چايي كه بــــــــايد رفت يك جــــــــايي
اگر شد قهوه خانه، گر نــــــشد ميخانه مي خواهم



براي اينكه ملت را بسازم مـــــست هــــــمچون خود
بگو هفتاد ميليون كاسه يا پيمانه مي خواهـــــــــــم



من آن شمعم كه مي سوزد در اين شبهاي تنهايي
به دايي جان بگو بابا، كه من «پروانه» مي خواهـــم !


اگرچه از غم افلاس و فقر و تنگدســــــــتي ها ....
كچل شد كله ام، اما كماكان شانه ميــــــــخواهم!


نه آن شانه كه مي گيرد به هر دندانه اش مويي
خودت البته مي داني كه از اين ها نه مي خواهم



در ايامي كه جنس مرد و زن مشكل شود تفكيك
سبيلي گنده (اين اندازه ...) و مردانه مي خواهم !


الا اي آنكه داري خوشه مي بــــــــــندي خلايق را
مرا هم خوشه ي يك كن كه من يارانه مي خواهم



اگر يارانه را دادي، كه دادي! گر ندادي هـــــــــــــم
به خارج مي روم يارانه از بيگانه مي خواهــــــــــــم!

ریپورتر
31st May 2010, 02:20 PM
هم خسته ز بيرونم و هم خسته‌ام از تو
هر قدر كه از زير بدم بدترم از رو

از نسخة ی بي‌مصرف هر دكتر بي‌خير
شد خانة ی مسكوني من سيلوي دارو

يك بار پس از مصرف بي‌دقت يك قرص
تا صبح زدم روي تشك پشتك و وارو

ديگر به حكيمان وطن نيست اميدي
از بس متخصص زده بيرون ز ابرقو

چون خاصيتي نيست در اين قوم محال است
اميد بهي داشتن از شلغم و كاهو

از اردك و مرغابی و گنجشك و حواصيل
شد بيشتر آمار فلاطون و ارسطو

یک عمر به تحقیق و پژوهش گذراندند
شد حاصلش این نکته ی باریکتر از مو :

صد سال اگر بر لب جويي بنشيني
هرگز گذر عمر نبيني لب آن جو !

از قصة ی سوراخ و دم موش گذشتيم
حاشا كه رعايت شود اندازة ی جارو!

دور است سرِ آب در اين باديه افسوس
ما را به بلم نيست به جز دستة ی پارو

با اینکه دو بیت از غزلم غیر ضروری ست
یک قافیه مانده ست مگر می روم از رو !!

ریپورتر
31st May 2010, 02:22 PM
ای گنده تر از رستم و آرنولد و شِرک
پولدارتر از سهام داران اُپک

این بار هم انگار تو شانس آوردی
ما خوشهّ سه شدیم و تو خوشهّ یک!

ریپورتر
31st May 2010, 02:22 PM
آنکس که به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد
اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد
همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات کام دارد!
بر دیدن فیلم‌های سیما
البته هم التزام دارد
گه محو جوانی زلیخاست
گه کف به لب از قطام دارد!
ویلای فراخ! در لواسان
که مرغ و خروس و دام دارد
کابینت mdf ندارد
اما سند بنام دارد
آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دارم دارادام دارام دارد
ده مدرک دکترا و ارشد
از کالج داش غلام! دارد
از بس‌که لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد
حاجت به بیان نباشد البت
کاین پست علَی‌الدوام دارد
خسته شده بسکه رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد
خود از اثرات اسکناس است
گر حرمت و احترام دارد
نه لنگی عواید حلال است
نه وحشتی از حرام دارد
این شخص شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد
با این همه باز اعتباری
در قاطبه نظام دارد
از خیل خواص بودنش را
از صدقه سر عوام دارد
از لطف خدا به اهل فقر است
این ملک اگر قوام دارد
خوانندۀ خوب حال کردی
شعرم چقدَر پیام دارد؟!

ریپورتر
31st May 2010, 02:23 PM
هموطن ! بعد ازين مواظب باش ، هر چه داري درست مصرف كُـــــــن
مشهدي ، جهرمي ، قمي ، رشتي ، اهل ساري ،‌درست مصرف كن

اين كه حالا چه مي كني مصرف ؟ به من و ديگري چه مربوط اســـــت
لحظه ي خوب نشئگي ! حتي ، در خماري ،‌درست مصـــــرف كـــــــن

مرد شــــــهري خدا زياد كـــــــند ، چند ماشــــــــين اگـــــــرفقط داري
مش تقي جان ! تو هم اگر چه فقط ،‌خرسواري ، درست مصرف كن !


سابقا مي رسيد اگر از دوست ، فعلا از همسرت رسد نيكوســـــــت
پدرش را اگر كه مي خواهي ، در نـــــياري ! درســــــت مصرف كـــــــن

با توام اي كه پشت آن ميــــــزي ، ظاهرا پــــاك و باطنا هـــــــــــيزي !

تا نيفتاده اي به پيسي يا ، اوج خــــــــواري درســــت مصرف كـــــــن

چيـــــــز مفتي اگر به چنـــــــگ آمد‌، هي دولپي نخور خــــــــطر دارد
مي خوري ( خب ) بخور ، ولي نم نم ، آري آري درست مصرف كــن !


هرچه كاست به روي يك سي دي ، فيــلم ها را به روي دي وي دي
هايده يا بنان ، معين ،‌ســـــتار ،‌افتخاري ،‌درســـــت مصرف كــــــن !


اين همه جــــيب مملو از خالي ! شــــــكر آن را به جا نمـــــي آري ؟
تا همين يك نفس كشيدن را ، كم نياري ! درســــــــت مصرف كـــــن

ریپورتر
31st May 2010, 02:24 PM
ازگمان و حدس و باور٬ لنگه کفش
می رودگاهی فراترلنگه کفش

بعدازین حتی حقوق مرد و زن
می کندبی شک برابر! لنگه کفش

مطمئنا خورده بر فرق پدر
گرنباشد پای مادر لنگه کفش!

می خورد برجای جای هیکلت
کی شودقانع به یک سر٬لنگه کفش

در مساجد نیز دیدم عده ای
می برند از پای منبر لنگه کفش
(جفت آن البته لازم می شود
شد ردیف شعرما گر لنگه کفش!)

مال مومن را حلالش خوانده اند
پس نخواهد داد دیگر لنگه کفش

آن قدرداغ است بازارش که شد٬
داغ تر ازلیگ برتر لنگه کفش

آبی و قرمز فراموشش کنید
می شودیک روز سرور٬ لنگه کفش!

گاه از دست تماشاگر نما
می خورد آن جای داور٬ لنگه کفش!

ظالمی را گر ببیند در جهان
می زند بر سیم آخر٬ لنگه کفش

سر بزن در عمق تاریخ بشر
نازشستش کرده محشر لنگه کفش

کله های گنده و پرفیس و باد
بی محابا کرده پنچر لنگه کفش!

پادشاه و خان و سردار و وزیر
نام هر یک دارد از بر لنگه کفش

فی المثل آن شاه سابق خورده است
در حرم خانه فزونتر لنگه کفش!

از ثریا ٬ فوزیه٬ یا از فرح
خورده او بی حد و بی مر لنگه کفش!

مرگ بر جوراب و شرت و پیرهن
صد درود و تهنیت بر لنگه کفش!

دیدی آخر برد در خاک عراق
آبروی آن ستمگر٬ لنگه کفش!

عاقبت آدم حسابی می شود
خورد اگر برکله ی خر لنگه کفش!

آن که می خندد!خودش هم سال ها٬
خاطراتی دارد از هر لنگه کفش!

ای که پا درکفش مردم کرده ای
می خوری روزي برادر لنگه کفش!

ریپورتر
31st May 2010, 02:25 PM
نگو در خانه ی ما برق رفته
بگو در کل دنیا برق رفته

بکن یک لامپ را در خانه خاموش
نمی دانی که صد جا برق رفته ؟
تمام شهر از بالا به پاین
و از پایین به بالا برق رفته
نمی بینم ستاره در سماوات
از اینجا تا ثریا برق رفته
خداوندا به کل شهروندان
بده «صبراً جمیلا» برق رفته !
اگر دارند چادر برق رفته
اگر دارند ویلا برق رفته
ندارد فرق دارا با ندارا(!)
عدالت را! چه زیبا برق رفته
رود مجنون که ups بیارد
سر میک آپ لیلا برق رفته
چو برقت می رود خوابت می آید(!)
لالا لالا لالالا برق رفته
پیامک می زنی: «meeting canceled»
ندا! سارا! سمیرا! برق رفته
فلانی در سخنرانیش می گفت:
«لذا ایضا لهذا برق رفته
نبودِ برق یک بحث جهانی است
همین الان اروپا برق رفته
به جان حضرت حافظ که چندی است
سمرقند و بخارا برق رفته...»
جواب بچه را بابا چنین داد:
نمی یابیم قاقا برق رفته
به جای قصه ی دارا و سارا
از این پس: آب بابا برق رفته
دعاهامان نمی گردند اجابت
مگر در عرش اعلا برق رفته؟!
«مسلمان نشنود کافر نبیند»
که حتی در کلیسا برق رفته!
«بیا تا دست یکدیگر بگیریم»
بیا کاری بکن تا برق رفته
فضا آرام و تاریک و رمانتیک
درست عین تو فیلما! برق رفته
و مردی با زنش می گفت هر شب
صدا کم کن که سیما برق رفته!
«مرا کیفیت چشم تو کافی است»
ولی افسوس! حالا برق رفته
«الا یا ایها الساقی ادر کـَ...»
که ناگه بین اجرا برق رفته!
اگر قدر انرژی را بدانیم
نمی بینیم فردا برق رفته
خودم اســراف کردم در همین شعر
بسی ور رفته ام با «برق رفته»
درون بیت بیتش آب بستم
و در مصرا به مصرا برق رفته!
دوباره ماند شعرم نیمه کاره
دوباره باز گویا برق رفته...

ریپورتر
31st May 2010, 02:29 PM
خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :

کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن !
ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل !
خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !
هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو
غیـــــــر خرج عیـــــد و ... غیــــر از رختِ نو
"سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید*
تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد
"سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن
تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن !
"سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ
دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ
"سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ
تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !
"سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !
تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !
....
آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد
رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد !
گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !!
من دو "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال !
....
گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم
با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !!
"سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من !
تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن !
"سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ...
بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!!

ریپورتر
31st May 2010, 02:29 PM
انگـــــــاری غلغله ی محشـره چارشنبه سوری
گوشم از بمب و ترقّـــــــه کره چارشنبه سوری
از اراذل خیابونـــــــــــا همگی محشــــــــر خـر
لات ولوت بازار و خــر تو خـــره چارشنبه سوری
گاهی دعوا میشه و اونچه میشــــــــه ردّ وبدل
فُحشای فابریک و خوار مادره چارشنبه سوری
"آی..نفس کش!" میگن و چاقو و ساطورمیکشن
گفتمان قمــــه و خنجـــــــــــره چارشنبه سوری
وای به حالش اگـــــــــــــه راننده ی مــادر مرده
از خیابونی بخــــــــــــواد بگذره چارشنبه سوری
شیشه هاش خرد و سپـــر کنده، اتاقش داغون
چــــارتا چــــــــرخ اتولش پنچره چارشنبه سوری
رســم خیلی خوبیه اگـــــــــــــــه خرابش نکنیم
هی نگـــــو باعث شور وشــره چارشنبه سوری
دست هــــــم رو میگیرن از روی آتیش می پرن
الفت بین زن و شوهـــــــــــره چارشنبه سوری
ننه صغری به آق اسمـــال پسرش، میگه: ننه!
واســه مـن فشفشه یادت نره چارشنبه سوری
روزای دیگـه نمی تونه ز جــــــــــاش جم بخوره
جلـــــدی از روی آتیش می پره چارشنبه سوری
تو نـــــــود سالگی بسته چـادرو دور کمـــــــــر
واســــه قاشق زنی پشت دره چارشنبه سوری
شب همه اهل محلّـه می ریزن تو کوچـــــه ها
شــــادی دسته جمعی بهتـره چارشنبه سوری
پســـــره تــوی نخ دختــــــــــر همسایه شونه:
وای چه خوشگل شده این دختره چارشنبه سوری!!
بوالفضول الشعــــــرا ! بسّــــــــه بابا ! کوتا بیا
غزل، این شکلی، دیگــه نوبره چارشنبه سوری
یه ســال از شعـــــــرای لوست مخ مَردم ترکید
خوبه که این غزل آخره ...."چارشنبه سوری".....
http://blogfa.com/images/smileys/24.gif

ریپورتر
31st May 2010, 02:30 PM
رسیدی و پر از شادی و شوری آهای چارشنبه سوری!
شنیدم با جوانان جفت و جوری آهای چارشنبه سوری!

شده فرهاد با فرزاد و هوشنگ برای شب هماهنگ
پیامک می زند پوران بــه پوری آهای چارشنبه سوری!

پس از سالی چتیدن یا پیامک خوشا مهسا و بابک!
مزه دارد ملاقات حضـــــوری! آهای چارشنبه سوری!

جوانان با مدلهـــــــای فرنگی پی خوش آب و رنگی
تماماً نـــــــاز و گوگوری مگوری آهای چارشنبه سوری!

نمایشگــــاه انواع مدلهــــــــا طراوت بخش دلها
صفــــــا بخش اُناثی و ذکوری آهای چارشنبه سوری!

بساط «سرخی تــو، زردی من» سر هر کوی وبرزن
تو هم چون مردمــان غرق سروری آهای چارشنبه سوری!

مش اصغر توی چادر دیدنی شد پی قاشق زنی شد
که باشد استتار اینجا ضروری! آهای چارشنبه سوری!

چراغ قرمز و ده حاجی فیروز سیه روی و سیه روز
بگیرند از جماعت پول زوری آهای چارشنبه سوری!

یکی از جیغ و داد اهل کوچه کند دندان قروچه
بگوید: داد از این حد بی شعوری! آهای چارشنبه سوری!

بر اعصــــــابش زند یکریز تقّه هیاهــــــــوی ترقّه
ندارد بیش از این تاب صبــوری آهای چارشنبه سوری!

به فحش و لعن بر آباء و اجداد مزاحم را کند یاد
شب آمرزش اهـــــل قبوری!! آهای چارشنبه سوری!

مقصــر من نمی گویم تـو هستی ولی از بمب دستی
چه چشمانی که شد محکوم کوری آهای چارشنبه سوری!

نمی دانم بهشتی یا جهنم که کارت گشته درهم
از این دیو و دد و غلمان و حوری آهای چارشنبه سوری!

کنند آزارهــــــا با نام سرکار گروهی مردم آزار
که دورند از ادب صد سال نوری آهای چارشنبه سوری!

امید است اینکه با شادی معقول همه خوشحال و شنگول
کنیم از شیوه‌ی این عده دوری آهای چارشنبه سوری!
http://blogfa.com/images/smileys/24.gif

ریپورتر
31st May 2010, 02:31 PM
بیکاری


گــویـنـد ، جناب ِ ملک الموت شـب ِدوش مـأمـور نشـد تـا بستـانـد ز بشـر جـان


از ایـن کـه شده این همـه بیکار بـر آشفت انگشت گـزیـد از سر افسوس بـه دنـدان


گامی دو سه برداشت پیاپی به چپ و راست بـا حالتـی افـسـرده و دلـگیـر و پـریـشان


پـرسیـد سـراسیـمـه ز درگــاه ِ خـداونـد ای رازق ِ فـرزانـه و ای خـالـق یـزدان


حکـمـی نـرسیـد از تـو کــه جـانـی بـستـانـم از من چه بدی دیده ای ای حضرت جانان


کـوتـاهـی اگـر سـرزده از مـن بـه بـزرگـی اغماض بفرمای و ببخش از سر احسان


کـم کـاری اگـر آمـده در کـار بـفرما ی تـا سعـی کنـم بیشتـر از پیش بـه دوران


طـرح نـوی انـدازم و در سـایـه ی تـدبیـر یک تـن نگـذارم بـه زمیـن زنـده ز انسـان


اصـلاح نگـردد ز خـطـا خـطـّـه ی گـیـتـی ابـنـای بـشر تـا بـه شـر آمـیخـتـه ایـنسـان


*********


الـهام شـد از سـوی خـداونـد کـه ای دوست دل را ز پـی کـار ، چـنین سخـت مـرنجـان


یک چنـد بمان خـانـه و راحت کـن و بنشین تـا دست بـشر کـار تـو را سازد آسـان


هر روز به یک گوشه ی این خانه ی خاکی جنگـی شـود افــروخـتــه بـا هـیـزم ایشـان


یا این که به یک بمب گذاری رود از دست از مـردم نـا بـاور غـفلـت زده صـد جـان


یک روز زنـد طـعـنـه مسلـمان بـه مسیحـی یک روز کـنـد حـمـلـه یهـودی بـه مسلمان


یک روز فلسطین شـود آمــاج حــوادث یک روز کـشـد دامـنـه ی جـنگ بـه لـبنان


یک روز عـراق آیـد در مـعـرض تـاراج یک روز شـود حـملـه ی گسترده به افغان


یک روز بـرآیـد هـمـه جا همهمه ی جنگ یک روز رسـد زمـزمـه ی صلـح بـه پایان


طیـاره بـکـوبـد سر وحشت زده بـر کـوه خـارج شـود از ریـل قـطـار ایـن دژ غران


نـابـود شـود هستـی یک شهـر بـه یک سیل یک مملکـت از ریشه شـود کنده به طوفان


از زلـزلـه و قـحـط و تـصادف چـه بگـویـم کـم نیست در آمـار ازیـن حـادثـه چـنـدان


این قدر جفا رفته بر این عائلـه بس نیست؟ خـواهـی کـه تـو را نـیـز بـیـفـزایـم بـر آن!


*********


برق ِ دو سه فاز از ملک الموت فرا جست تعظیـم کـنـان گـفـت کـه ای قـادر سبحان


گـر بی ادبی سـر زد ازیـن بنـده بـبخشـای مـا تـابـع حکمیم و شمـا صـاحب فـرمـان


هـر جـان کـه بگـوییـد بگیـریــم بگیـریــم فـرمـان شمـا را ببـریـم از دل و از جـان


اکـنـون کـه قـرار است بـه تعـلـیـق در آیـم دیگـر نکـنـم کـار چـه پـیـدا و چـه پـنـهـان


یک چـنـد روم پیشـه کنـم خـانـه نشینـی تا کـار جهـان خـود بپذیرد سر و سامـان


القصـه بـه تـأیـیـد ِ جـنـاب ِ مـلک الـمـوت آتـش بـس ِ کـوتـاه شـد آمــاده ی امـکـان


پیری صد و سی سالـه ازین راز خبر یافت بـا بـانـوی خـود گفـت که ای مـاه درخشان


وقـت اسـت کـه یک بـار دگـر یـاد جــوانـی مـا را بـبـرد در بـر ِهـم خـرّم و خـنـدان


آن بـاد نـدارد اثـری چـنـد بــر ایـن بـیــد بـرخـیـز و کـمـی مـرمـر انـدام بـلـرزان




محمد روحانی ( نجوا کاشانی )

ریپورتر
31st May 2010, 02:33 PM
حاج قربان علی سلام علیک

پسر جان علی سلام علیک



نام بنده غلام می باشد

خدمتم هم تمام می باشد



رشته ام هست کارگردانی

ولی از منظر مسلمانی




چند سالی است در بلاد فرنگ

طی یک ارتباط تنگاتنگ



با اجانب شبانه محشورم

چه کنم از بلاد خود دورم



دشمنم با سکانس های لجن

مرگ بر سینمای مستهجن



راستی از دهاتمان چه خبر

از رفیقان لاتمان چه خبر




گاوها و خرانتان خوبند؟

همسر و دخترانتان خوبند



چه خبر از نگار من گلنار

لعبتی زیر چادر گلدار



یاد آن چشم های نیلی او

طعم لب های زنجفیلی او….



اخوی ها چطور می باشند

باز هم تخم کینه می پاشند؟



عمه ها خاله ها همه خوبند

گاو و گوساله ها همه خوبند



راستی حال درد سر دارید

از سیاست شما خبر دارید ؟



از شب و شعر و شاعری چه خبر؟

راستی از جزایری چه خبر؟



نان سر سفره ها فرستادند

راستی پول نفت را دادند؟



کسی آنجا نیوز می خواند

افتخاری هنوز می خواند ؟



خادم این بار کشتی اش رابرد

حسنی کوله پشتی اش را برد ؟



رفته آیا به سمت بهبودی

حرکات سهیل محمودی

ریپورتر
31st May 2010, 02:33 PM
درج این نکته هست قابل ذکر

نیستم بنده هیچ روشنفکر



گرچه من چارقل نمی خوانم

شاملو هم به کل نمی خوانم



شعراهل قبور هم ایضا

بوف بینا و کور هم ایضا



من مجلات زرد می خوانم

من سگ ول نگرد می خوانم



کار کی با براهنی داریم

ما که نسرین ثا منی داریم



خاتمی ماتمی مرا سننه

یا کیارستمی مرا سننه



گاه و بیگاه سینما بد نیست

اندکی حاتمی کیا بد نیست



سینمای یه قل دو قل خوب است

ایرج قادری به کل خوب است



رشته ی من زبیخ و بن الکی است

عشق من سینمای ده نمکی است



جان من حرف مفت را ول کن

فکرما باش و فکراین دل کن



چه قدر صاف و ساده اید هنوز

شوهرش که نداده اید هنوز



پس پریشب باهاش چت کردم

جان قربان علی غلط کردم



به خدا وب نداشتیم اصلا

عربی می نگاشتیم اصلا



انت فی قلبی ایها الگلنار

فقنا ربنا عذاب النار



حبک فی عروق در جریان

همه حتی الورید و الشریان



انت فی چادری شبیه هلن

فتشابه به صوفیای لورن



عشق ما هست سمعی و بصری

به خدا عین حوزه ی هنری



من هم اینجا به کار مشغولم

در پی جمع کردن پولم



رانت خواری نمی کنم اصلا

خرده کاری نمی کنم اصلا



گرچه این سرزمین پراز کفر است

به خدا آک مانده ام در بست



یادتان هست در شلوغی ها

با زنان دست داد آن آقا ؟



همه جا داشت بل بشو می شد

مملکت داشت زیر و رو می شد



گرچه این زن عزیز شد دستش

ولی آن مرد جیز شد دستش



نامه اینجا به بعد شطرنجی است

به گمانم که قا فیه گنجی است …!

ریپورتر
31st May 2010, 02:34 PM
بگذریم از دهات می گفتیم

از خر مش برات می گفتیم







راستی جان علی خرش زایید

کل حسن زن برادرش زایید؟



چه خبر از صفای گندمزار

نه ولش کن دوباره از گلنار



بنویسیم و حال و حول کنیم

وقت آن است ما قبول کنیم



مملکت زوج خوب می خواهد

زن و مردی بکوب می خواهد



دست در دست هم نهند زیاد

میهن خویش را کنند آباد



هی به همدیگر اعتماد کنند

جمعیت را فقط زیاد کنند



بعد هم با جناب عزراییل

بشتابند سوی اسراییل



همه در دست شاخ افریقا

یورش آرند سمت امریکا



هرکجا که صلاح می دانند

میخ اسلام را بکوبانند



غرض از این بیاض طولانی

دو کلام است و نیک می دانی



مادرم می رسد به خدمتتان

هم سلامی و هم زیارتتان



گفته ام حلقه ای بیارد او

سنگ بر بافه ای گذارد او



تا غلام از فرنگ برگردد

مهر گلنار بیشتر گردد



چند خطی برای من کافی است

حاج قربان زیاده عرضی نیست ….

ریپورتر
31st May 2010, 02:34 PM
اول نامه ام به نام خدا

هست قربان علی غلام خدا



جانم اینجا که نامش ایران است

کارگردان شدن که آسان است



ای جوان جعلق بیعار

رفته ای در دیار استکبار؟



با توام ای جوان دختر باز

پسر صادق سماور ساز



ازهمان ابتدا شناختمت

تو بگو از کجا شناختمت



نامه ات چون نداشت بسم الله

گفتم این هست کافری گمراه



تو اگر شاملو نمی خوانی

اسم اورا چطور می دانی



اسم اورا نبر که کافربود

تو گمان می کنی که شاعر بود



گرکه مهمان به خانه ارد او

دشنه در دیس می گذارد او



جان من میهمان حبیب خداست

تازه او اسم خانمش آیداست



توی ایران ادیب خیلی هست

مثلا مهدی سهیلی هست



آن همه شعرهای با مفهوم

نوربارد به قبر آن مرحوم



تو درآن سوی تنبلی کردی

انقلابات مخملی کردی



با توام ای جوان مسئله دار

دست از روستای ما بردار



درس پر زرق و برق می خوانی

رفته ای غرب و شرق می خوانی



تربیت رفته پاک از یادت

حاجی ام هست جد و ابادت



من همان مشتی ام و می باشم

من به زخمت نمک نمی پاشم



حیف گلنار من که با توی خر

بشود در فرنگ هم بستر



رفته ای توی " روم" نصف شبی

تازه بلغور می کنی عربی



من از این روستا اگر برهم

عربی هم به تو نشان بدهم



می فرستم تو را به رسم ادب

هدیه ی کوچکی مناسب شب



می گذارم به جعبه ای گلدار

چند صابون خوشگل گلنار



هیچ جایت نمی زند شوره

هست این هدیه چند منظوره



راستی دختر چو دسته گلم

تر گل و ورگل و تپل مپلم



فکر یک اب و نان بهتر کرد

رفت از این روستا و شوهر کرد !

خاله
1st June 2010, 07:25 PM
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر،مهر مادر،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا،نشناخت
جز معلم ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله بتمرگ

خاله
1st June 2010, 07:27 PM
آدم باز نشسته نویسنده میشود
نویسنده باز نشسته منتقد
منتقد باز نشسته دیوانه
دیوانه باز نشسته شاعر
(نه ببخشید شاعر شاعر بدنیا می آید)
دیوانه باز نشسته آدم میشود!

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد