PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی حماسه حسینی 1



ashkan
4th January 2009, 07:22 PM
اندیشه های استاد مطهری پیرامون حماسه ی حسینی (قسمت اول)






منبع مطالب
کتابخانه ی سایت شهید مرتضی آوینی

ashkan
4th January 2009, 07:52 PM
الحمد لله رب العالمين باری‏ء الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن‏
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 ) .
موضوع بحث ، تحريفات در واقعه تاريخی كربلاست . در بازگوئی اين واقعه‏
بزرگ ، تحريفاتی صورت گرفته است . لهذا اين بحث را در چهار فصل خلاصه‏
می‏كنيم . فصل اول در اطراف معنی تحريف و انواع تحريفاتی كه در دنيا
وجود دارد و اشاره به اينكه انواع




پاورقی :
1 - پس چون ( بنی اسرائيل ) پيمان شكستند آنان را لعنت كرديم و
دلهايشان را سخت گردانيديم ( كه موعظه در آنها اثر نكرد ) ، كلمات خدا
را از جای خود تغيير می‏دادند و از بهره آن كلمات كه به آنها داده شد (
در تورات ) نصيب بزرگی را از دست دادند . سوره مائده . 13

ashkan
4th January 2009, 07:54 PM
تحريفات در حادثه تاريخی عاشورا واقع شده است . فصل دوم درباره عوامل‏
تحريف است ، يعنی بطور كلی در قضايای دنيا كه تحريف صورت می‏گيرد ، به‏
چه علت صورت می‏گيرد ، چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيتها را
تحريف می‏كند ؟ مخصوصا در نقل حادثه كربلا ، چه عواملی دخالت داشته است‏
كه تحريفاتی در اين قضيه واقع شود . فصل سوم عبارت است از توضيحی‏
درباره تحريفاتی كه در همين داستان و حادثه تاريخی صورت گرفته است .
فصل چهارم در اطراف وظائف ما ، اعم از علماء و توده مسلمانان می‏باشد .
بحث اول درباره معنی تحريف است . تحريف يعنی چه ؟ تحريف در زبان‏
عربی از ماده حرف است ، يعنی منحرف كردن چيزی از مسير و وضع اصلی خود
كه داشته است يا بايد داشته باشد . به عبارت ديگر تحريف نوعی تغيير و
تبديل است ، ولی تحريف مشتمل بر چيزی است كه كلمه تغيير و تبديل نيست‏
. شما اگر كاری كنيد كه جمله‏ای ، نامه‏ای ، شعر و عبارتی آن مقصودی را كه‏
بايد بفهماند ، نفهماند و مقصود ديگری را بفهماند ، می‏گويند شما اين‏
عبارت را تحريف كرده‏ايد . مثلا شما گاهی مطلبی يا حرفی را به يك نفر
می‏گوئيد ، بعد آن شخص سخن شما را در جای ديگری نقل می‏كند ، پس از آن‏
كسی به شما می‏گويد فلانی از قول شما چنين چيزی نقل می‏كرد ، شما می‏فهميد كه‏
آنچه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلی متفاوت است . او
سخنان شما را كم و زياد كرده است ، قسمتی از حرفهای شما كه مفيد مقصود
شما بوده است را حذف كرده و قسمتهايی از خود به آن افزوده است ،

ashkan
4th January 2009, 07:55 PM
در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگری از آب در آمده است . آن وقت شما
می‏گوئيد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است . مخصوصا اگر كسی در سندهای‏
رسمی دست ببرد ، می‏گويند سند را تحريف كرده است . اينها مثالهائی بود
برای روشن شدن معنی كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح‏
ندارد . حال به شرح انواع تحريف می‏پردازيم :
تحريف انواعی دارد كه مهمترين آنها عبارت است از : تحريف لفظی و
تحريف معنوی . تحريف لفظی اين است كه ظاهر مطلبی را عوض كنند ، مثلا
از يك گفتار عبارتی حذف شود يا به آن عبارتی اضافه شود ، و يا جمله‏ها
را چنان پس و پيش كنند كه معنی آن فرق كند ، يعنی در ظاهر و در لفظ
گفتار تصرف كنند .
تحريف معنوی اين است كه شما در لفظ تصرف نمی‏كنيد ، لفظ همان است كه‏
بوده ، ولی آن را طوری معنی می‏كنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است .
آن را طوری معنی می‏كنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلی‏
گوينده .
قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهوديها بكار برده و با ملاحظه‏
تاريخ معلوم می‏شود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند . نمی‏دانم‏
اين چه نژادی است كه تمايل عجيبی به قلب حقايق و تحريف دارد لهذا
هميشه كارهايی را در اختيار می‏گيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و
قلب كرد . من شنيده‏ام بعضی از همين خبر گزاريهای معروف دنيا كه راديوها
و روزنامه‏ها هميشه از اينها نقل

ashkan
4th January 2009, 07:55 PM
می‏كنند منحصرا در دست يهوديهاست . چرا ؟ برای اينكه بتوانند قضايا را
در دنيا آن طوری كه دلشان می‏خواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره‏
اينها حرف می‏زند . اين خصيصه يهوديان كه تحريف است ، در قرآن بصورت‏
يك خصيصه نژادی شناخته شده است . در يكی از آيات قرآن در سوره بقره‏
می‏فرمايد : « افتطمعون ان يؤمنوا لكم »ای مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه‏
اينها به شما راست بگويند ؟ اينها همانها هستند كه با موسی می‏رفتند و
سخن خدا را می‏شنيدند اما وقتی كه برمی‏گشتند تا در ميان قومشان نقل كنند
آن را زير و رو می‏كردند .
« افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم‏
يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون »( 1 ) .
تحريف هم كه می‏كردند ، نه از باب اينكه نمی‏فهميدند و عوضی بازگو
می‏كردند ، نه ، اينها ملت باهوشی هستند و خوب هم می‏فهميدند ، اما در
عين اينكه خوب می‏فهميدند معذلك حرفها را ، سخنان را به گونه‏ای ديگر
برای مردم بيان می‏كردند . تحريف همين است . يعنی پيچ دادن ، كج كردن‏
چيزی ، از مسير اصلی منحرف كردن . اينها در كتب الهی تحريف كردند .
قرآن در اين مورد در بسياری از جاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به‏
صورت ديگری مطلب را بيان كرده است . ولی مفسرين ذكر كرده‏اند كه تحريفی‏
كه قرآن می‏گويد اعم از تحريف




پاورقی :
1 - آيا طمع داريد كه يهودان به دين شما بگروند در صورتی كه گروهی از
آنان كلام خدا را شنيده و بدلخواه خود آن را تحريف می‏كنند با آنكه در كلام‏
خدا تعقل كرده معنی آن را دريافته‏اند . سوره بقره ، . 75

ashkan
4th January 2009, 07:56 PM
فرق می‏كند . يك وقت است كه تحريف در يك سخن عادی است . مثل اينكه‏
دو نفر در نقل قول و گفتار يكديگر تحريف كنند . يك وقت هم هست كه‏
تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعی است ، مثل تحريف در شخصيتها .
شخصيتهايی هستند كه قول و عملشان برای مردم حجت است ، خلقشان برای مردم‏
نمونه است . مثلا كسی سخنی را به علی عليه السلام نسبت می‏دهد كه نگفته‏
است ، يا مقصودش چيز ديگری بوده ، اين خيلی خطرناك است . خلق و خوئی‏
را به پيغمبر ، به امام نسبت می‏دهد ، در صورتی كه خلق او طور ديگری بوده‏
است . يا در يك حادثه بزرگ ، در يك حادثه تاريخی كه از نظر اجتماع‏
يك سند اجتماعی و يك پشتوانه اخلاقی و تربيتی است ، تحريف بوجود
آوردند . اين ديگر چقدر اهميت دارد و چقدر خطرناك است كه تحريفات ،
چه تحريف لفظی و چه تحريف معنوی در موضوعاتی صورت بگيرد كه موضوع عادی‏
نيستند . يك وقت كسی در شعر حافظ تحريفی می‏كند يا مثلا در كتاب موش و
گربه دست می‏برد اين چندان اهميتی ندارد . البته نبايد در يك كتاب ادبی‏
با ارزش كسی تحريف بكند .
يك وقتی يكی از استادها مقاله‏ای درباره كتاب موش و گربه كه از نظر
ادبی بسيار كتاب با ارزشی است نوشته بود و ثابت كرده بود كه بقدری‏
مردم در آن دست برده و شعرها را كم و زياد و كلمه‏ها را عوض كرده‏اند كه‏
حد ندارد . بعد نوشته بود كه به نظر من قومی در دنيا به اندازه قوم‏
ايرانی بی‏امانت نيست كه اين همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريفهای‏
بی‏جا بكند . در مورد مثنوی هم همين طور ، آنقدر

ashkan
4th January 2009, 07:56 PM
شعر الحاقی در مثنوی اضافه كرده‏اند كه خدا می‏داند . مثلا يك شعر عالی‏


راجع به اثر محبت در مثنويهای اصل بوده است كه می‏گويد :

از محبت تلخها شيرين شود وز محبت مسها زرين شود



كه حرف حسابی است . محبت مثل چيزی است كه تلخها را شيرين می‏كند ،
محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر می‏كند . بعد
ديگران آمدند و بدون اينكه تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند
. مثلا گفتند : از محبت مار موری می‏شود ، و يا از محبت مثلا سقف ديوار
می‏شود و يا از محبت خربزه هندوانه می‏شود كه اينها ديگر ربطی به موضوع‏
ندارد . البته اينها نبايد بشود ولی اين تحريفها به حيات و سعادت‏
اجتماع ضربه نمی‏زند ، در مسير اجتماع انحرافی ايجاد نمی‏كند ، اما تحريف‏
در چيزهائی كه بستگی به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است ، و
وای به آنجا كه در اسناد و پشتوانه‏های زندگی بشر تحريف صورت بگيرد .
حادثه كربلا برای ما مردم ، خواهی نخواهی يك حادثه بزرگ اجتماعی است‏
. يعنی در تربيت ما ، در خلق و خوی ما اين حادثه اثر دارد .
حادثه‏ای است كه خود بخود بدون اينكه هيچ قدرتی ما مردم را مجبور كرده‏
باشد ، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت از وقت خودمان را برای‏
استماع قضايای مربوط به آن صرف می‏كنيم ، ميليونها تومان در اين راه خرج‏
می‏كنيم . اين قضيه بايد همان طوری كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود
و اگر كوچكترين

ashkan
4th January 2009, 07:57 PM
داخل و تصرفی از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد ، حادثه را منحرف‏
می‏كند و بجای اينكه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد .
حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ، ما هزاران‏
تحريف وارد كرده‏ايم ! هم تحريفهای لفظی ، يعنی شكلی و ظاهری كه راجع به‏
اصل قضايا ، راجع به مقدمات قضايا ، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی‏
مطلب است ، و هم تحريف در تفسير اين حادثه . با كمال تاسف اين حادثه‏
، هم دچار تحريفهای لفظی شده و هم دچار تحريفهای معنوی . گاهی از اوقات‏
تحريفهايی كه می‏شود لااقل با اصل مطلب هماهنگی دارد ، ولی گاهی وقتها
تحريف ، كوچكترين هماهنگی كه ندارد هيچ ، قضيه را هم مسخ می‏كند ، قضيه‏
را به كلی واژگون می‏كند و به شكلی در می‏آورد كه به صورت ضد خودش‏
درمی‏آيد . باز هم با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايی كه بدست ما مردم‏
در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائين آوردن و مسخ كردن قضيه‏
بوده است ، در جهت بی خاصيت و بی اثر كردن قضيه بوده است . و در اين‏
قضيه ، هم گويندگان و علمای امت ، و هم مردم تقصير داشته‏اند كه همه‏
اينها را انشاء الله توضيح خواهم داد .
من نمونه‏هايی از بعضی تحريفهايی كه در لفظ ظاهر ، يعنی در شكل قضيه‏
بوجود آورده‏اند و چيزهايی كه نسبت داده‏اند را ذكر می‏كنم . مطلب آنقدر
زياد است كه قابل بيان كردن نيست ، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم‏
روضه‏های دروغی را كه می‏خوانند جمع آوری كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد
صفحه‏ای بشود ! من فقط برای نمونه

ashkan
4th January 2009, 07:57 PM
عرض می‏كنم ، مرحوم حاج ميرزا حسين نوری اعلی الله مقامه ، استاد مرحوم‏
حاج شيخ عباس قمی و مرحوم حاج شيخ علی اكبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج‏
شيخ محمد باقر بيرجندی محدث كه مرد بسيار فوق‏العاده‏ای بوده است ، محدثی‏
است كه در فن خودش فوق‏العاده متبحر بوده و حافظه‏ای بسيار قوی داشته‏
است . مرد با ذوق و بسيار باشور و حرارت و با ايمانی بوده است . گو
اينكه بعضی از كتابهايی كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علمای وقت‏
هم ملامتش كردند ، ولی معمولا كتابهايش خوب است ، مخصوصا كتابی در
موضوع منبر نوشته است بنام " لؤلؤ و مرجان " كه با اينكه كتاب‏
كوچكی است ولی فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل‏
منبر سخن گفته است . همه اين كتاب در دو فصل است ، يك فصل آن درباره‏
اخلاص ، يعنی خلوص نيت است كه يكی از شرايط گوينده ، خطيب ، واعظ ،
روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد . منبر كه می‏رود ، روضه كه‏
می‏خواند ، به طمع پول نباشد و چقدر عالی در اين موضوع بحث كرده است كه‏
من وارد بحث آن نمی‏شوم . شرط دوم ، صدق و راستی است ، و در اينجاست كه‏
موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث‏
كرده كه من خيال نمی كنم در هيچ كتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه‏
اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد
. عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است .
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونه‏هايی از دروغهايی را كه

ashkan
4th January 2009, 07:58 PM
معمول است و به حادثه تاريخی كربلا نسبت می‏دهند ، ذكر می‏كند . آنچه كه‏
من می‏گويم غالبا يا همه آن ، همانهايی است كه مرحوم حاجی نوری هم از
آنها ناله كرده است ، و حتی صريحا اين مرد بزرگ می‏گويد : امروز بايد
عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در
گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته‏
می‏شود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمی‏گيرد . برای مصيبت حسين بن علی‏
بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزه‏هايی كه در آن روز بر پيكر
شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است‏
كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‏ای به من نوشته و از روضه‏های‏
دروغی كه در هندوستان خوانده می‏شود شكايت كرده و از من خواهش كرده است‏
كه كاری بكنم و كتابی بنويسم كه جلوی روضه‏های دروغ در آنجا گرفته شود .
بعد مرحوم حاجی می‏نويسد : اين عالم هندی خيال كرده است كه روضه خوانها
وقتی به هندوستان می‏روند دروغ می‏گويند ، نمی‏داند كه آب از سرچشمه گل‏
آلود است و مركز روضه‏های دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنی همين مراكز
تشيع است . حالا ، من بطور نمونه تحريفاتی را بيان می‏كنم كه بعضی از
اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقايع بين راه ،
بعضی مربوط به ايام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ايام اسارت و
بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضايای كربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا
است . حال برای هر كدام دو نمونه می‏آورم .

ashkan
4th January 2009, 07:58 PM
لفظی و تحريف معنوی است . يعنی بعضی از اين تحريفها كه صورت گرفته‏
است در لفظ بوده و بعضی در تفسير و در معنی بوده است نه در لفظ ، كه‏
چون از مطلب خيلی خارج می‏شوم نمی‏خواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين‏
بحث كنم .
داستانی است كه بد نيست آن را بگويم . يك نفر از علماء نقل می‏كرد كه‏
در ايام جوانيش مداحی از تهران به مشهد آمده بود كه روزها در مسجد
گوهرشاد يا در صحن می‏ايستاد و شعر می‏خواند ، مديحه می‏خواند . از جمله غزل‏



معروف منسوب به حافظ را می‏خواند :
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پيوسته در حمايت لطف اله باش قبر امام هشتم سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش




اين آقا برای اينكه او را دست بيندازد ، رفته بود و به او گفته بود



آقا چرا اين شعر را غلط می‏خوانی ؟ بايد اين طور بخوانی :
قبر امام هشتم سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن ، بار كاه باش


يعنی وقتی به در حرم رسيدی همان طور كه يك بار كاه را از روی الاغ‏
بزمين می‏اندازند ، تو هم فورا خودت را بزمين بينداز . از آن پس هر وقت‏
مداح بيچاره اين شعر را می‏خواند ، بجای بارگاه می‏گفت بار كاه و خود را
هم بزمين می‏انداخت . اين را می‏گويند تحريف . در همين جا اين مطلب را
بگويم كه تحريف از نظر موضوع نيز

ashkan
4th January 2009, 07:59 PM
يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مسؤولند . يعنی‏
شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت می‏كنيد ، هيچ خيال نمی‏كنيد كه در اين‏
قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر می‏كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو
مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است .
وقتی می‏فهمند و می‏دانند كه اغلب هم می‏دانند كه دروغ است ، نبايد در آن‏
مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن‏
تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به‏
اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره می‏بيند كه‏
اگر هر چه می‏گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس‏
نمی‏گيرد و همين مردم هم دعوتش نمی‏كنند ، ناچار يك چيزی اضافه می‏كند .
مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه‏
خوانی را كه می‏ميراند و مجلس را كربلا می‏كند تشويق نكنند . كربلا می‏كند
يعنی چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا
بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح‏
حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بيرون آمد
واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون‏
بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .
نقل می‏كنند كه يكی از علمای بزرگ در يكی از شهرستانها تا اندازه‏ای درد
دين داشت و هميشه به اين دروغهائی كه روی منبر گفته

ashkan
4th January 2009, 07:59 PM
می‏شد اعتراض می‏كرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالای‏
منبرها می‏گوئيد . يك وقت يك واعظی به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا
بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد
گفته شود . از قضا چندی بعد خود اين آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش‏
تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت‏
من می‏خواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن‏
خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشی كه جز از كتابهای معتبر هيچ روضه‏ای‏
نخوانی ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزی بگويی . واعظ
هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می‏شود . شب اول خود آقا در محراب‏
رو به قبله نشسته بود ، منبر هم كنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهايش‏
را كرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد
كرده بود كه جز روضه راست چيزی نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد
و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست‏
بعد مردم چه می‏گويند ، زنها می‏گويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش‏
نمی‏گيرد ، اگر آقا خودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا
شده بود . ديد كه آبرويش می‏رود چه بكند ؟ يواشكی و زير چشمی به واعظ
گفت يك كمی از آن زهرماريها قاطی كن .
اين انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند ، خود دروغ ساز است و لهذا
غالب جعلياتی كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است .

ashkan
4th January 2009, 07:59 PM
يعنی برای اينكه بشود گريزی زد و اشك مردم را جاری كرد يك جعل صورت‏
گرفته و غير از اين چيزی نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيده‏ام و لابد
شما هم شنيده‏ايد ، و حاجی نوری در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه‏
می‏گويند روزی اميرالمؤمنين علی عليه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند
. امام حسين عليه السلام فرمود من تشنه‏ام و آب می‏خواهم ، حضرت فرمود كسی‏
برای فرزندم آب بياورد ، اول كسی كه از جا بلند شد ، كودكی بود كه همان‏
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود ، ايشان رفتند و از مادرشان يك‏
كاسه آب گرفتند و آمدند وقتی كه وارد شدند در حالی وارد شدند كه آب را
روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ريخت كه با يك طول و تفصيلی‏
قضيه نقل ميشود . بعد اميرالمؤمنين علی عليه السلام چشمشان كه به اين‏
منظره افتاد اشكشان جاری شد . به آقا عرض كردند چرا گريه می‏كنيد ؟ فرمود
قضايای اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهی می‏شود .
حاجی نوری در اين جا يك بحث عالی دارد ، می‏گويد شما كه می‏گوئيد علی در
بالای منبر خطبه می‏خواند ، بايد بدانيد كه علی فقط در زمان خلافتش منبر
می‏رفت و خطبه می‏خواند . پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين‏
مردی بوده كه تقريبا سی و سه سال داشته است . بعد می‏گويد اصلا آيا اين‏
حرف معقول است كه يك مرد سی و سه ساله در حالی كه پدرش دارد مردم را
موعظه می‏كند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه‏ام آب‏
می‏خواهم ؟ اگر يك آدم معمولی اين كار را بكند می‏گويند چه آدم بی‏ادب و
بی‏تربيتی است ، و از طرفی حضرت

ashkan
4th January 2009, 08:00 PM
ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده ، يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده‏
است . می‏بينيد كه چگونه قضيه‏ای را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام‏
حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آيا اين شان‏
امام حسين را بالا می‏برد يا پائين می‏آورد ؟ مسلم است كه پايين می‏آورد ،
چون يك دروغ به امام نسبت داده‏ايم و آبروی امام را برده‏ايم ، طوری حرف‏
زده‏ايم كه امام را در سطح بی‏ادبترين افراد مردم پائين آورده‏ايم . در حالی‏
كه پدری مثل علی مشغول حرف زدن است ، تشنه‏اش می‏شود ، طاقت نمی‏آورد كه‏
جلسه تمام شود و بعد آب بخورد ، همانجا حرف آقا را می‏برد و می‏گويد من‏
تشنه‏ام ، برای من آب بياوريد !
نمونه ديگری كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدی برای اباعبدالله‏
عليه السلام نامه‏ای آورده بود و جواب می‏خواست ، آقا فرمود كه سه روز
ديگر بيا از من جواب بگير . سه روز ديگر كه سراغ گرفت ، گفتند : آقا
حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا می‏روند
، بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و ديد آقا خودش‏
روی يك كرسی نشسته و بنی‏هاشم روی كرسيهای چنين و چنان . بعد محملهائی‏
آوردند ، چه حريرها ، چه ديباجها ، چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات‏
را آوردند و با چه احترامی سوار اين محملها كردند . اينها را می‏گويند تا
ناگهان به روز يازدهم گريز می‏زنند و می‏گويند اينها كه در آن روز چنين‏
محترم آمدند روز يازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری می‏گويد : اين حرفها
يعنی

ashkan
4th January 2009, 08:00 PM
چه ؟ اين تاريخ است كه می‏گويد : امام حسين در حالی كه بيرون می‏آمد اين‏
آيه را می‏خواند : « فخرج منها خائفا يترقب »( 1 ) يعنی در اين بيرون‏
آمدن خودش را به موسی بن عمران كه از فرعون فرار می‏كرد تشبيه كرده است‏
: « قال عسی ربی ان يهدينی سواء السبيل »( 2 ) يك قافله بسيار بسيار
ساده‏ای حركت كرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسی‏
مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه‏
سوار محملهائی از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور
باشد ، نوكرهايشان چطور باشد ؟ !
نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكی از معروفترين قضايا شده‏
است و حتی يك تاريخ هم به آن گواهی نمی‏دهد قصه ليلا مادر حضرت علی اكبر
است . البته ايشان مادری به نام ليلا داشته‏اند ، ولی حتی يك مورخ نگفته‏
كه ليلا در كربلا بوده است . اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علی اكبر
داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين علی اكبر . حتی من در قم ، در مجلسی كه‏
به نام آيه الله بروجردی تشكيل شده بود



پاورقی :

1 - آيه به طور كامل اين است : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنی‏
من القوم الظالمين »يعنی موسی از مصر با ترس و نگرانی از دشمن به جانب‏
شهر مدين بيرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر اين قوم ستمكار نجات ده‏
. سوره قصص . 21

2 - آيه بطور كامل اين است : و لما توجه تلقاء مدين قال عسی ربی ان‏
يهدينی سواء السبيل »و چون از مصر بيرون شد و سر به بيابان رو بجانب‏
شهر مدائن آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه راست هدايت‏
فرمايد . سوره قصص . 22

ashkan
4th January 2009, 08:01 PM
كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه علی اكبر به‏
ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعای مادر در حق‏
فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در
حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا
ليلائی در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق ، منطق حسين نيست‏
. منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخين نوشته‏اند
كه هر كس اجازه می‏خواست ، حضرت به هر نحوی كه می‏شد عذری برايش ذكر
كند ، ذكر می‏كرد ، بجز برای علی اكبر فاستاذن فی القتال اباه فاذن له ( 1
) . يعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از



جمله اين شعر كه می‏گويد :
خيز ای بابا از اين صحرا رويم نك بسوی خيمه ليلا رويم



نمونه ديگری در همين مورد را كه خيلی عجيب است من در همين تهران ، در
منزل يكی از علمای بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از يكی از اهل منبر
كه روضه ليلا را می‏خواند شنيدم و من در آنجا چيزی شنيدم كه به عمرم نشنيده‏
بودم . گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان‏
كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا
كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنی نذر كرد كه سيصد فرسخ‏
راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز :



پاورقی :
1 - اللهوف صفحه . 47

ashkan
4th January 2009, 08:01 PM
نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طريق التفت ريحانا
من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر
عربی بيشتر برای من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد
بدنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتی كه در اين شعر آمده كربلا نيست ،
بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلی و مجنون معروف است كه ليلی‏
در آن سرزمين سكونت می‏كرده و اين شعر مال مجنون عامری است برای ليلی ،
و اين آدم اين شعر را برای ليلا مادر علی اكبر و كربلا می‏خوانده . تصور
كنيد اگر يك مسيحی يا يك يهودی يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين‏
قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتی دارد ؟
آنها كه نمی‏فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ،
بلكه می‏گويند العياذ بالله زنهای اينها چقدر بی‏شعور بوده‏اند كه نذر
می‏كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعنی چه ؟ !
از اين بالاتر ، ( حاجی نوری ) می‏گويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه‏
می‏دانيد مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله‏
هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه‏
امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام اين دو ركعت‏
نماز را خواندند ، اين دو نفر در اثر تيرهای پياپی كه می‏آمد از پا در
آمدند .


پاورقی :
1 - نماز خوف همان نماز فريضه است كه بصورت قصر خوانده می‏شود .

ashkan
4th January 2009, 08:02 PM
مجالی برای نماز خواندن به اينها نمی‏دادند ، ولی گفته‏اند در همان وقت‏
امام فرمود حجله عروسی را بيندازيد ، من می‏خواهم عروسی قاسم با يكی از
دخترهايم را در اينجا ، لااقل شبيه آن هم كه شده ببينم ، من آرزو دارم ،
آرزو را كه نمی‏شود به گور برد !
شما را بخدا ببينيد حرفهائی را كه گاهی وقتها از يك افراد در سطح خيلی‏
پايين می‏شنويم كه مثلا می‏گويند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببينم ، آرزو
دارم عروسی دخترم را ببينم ، به فردی چون حسين بن علی نسبت می‏دهند ، آن‏
هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و می‏گويند حضرت‏
فرمود من در همين جا می‏خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بكنم و يك‏
شكل از عروسی هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكی از چيزهايی كه‏
از تعزيه خوانيهای قديم ما هرگز جدا نمی‏شد عروسی قاسم نو كدخدا ، يعنی نو
داماد بود ، در صورتی كه اين در هيچ كتابی از كتابهای تاريخی معتبر وجود
ندارد . حاجی نوری می‏گويد ملا حسين كاشفی اولين كسی است كه اين مطلب را
در كتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است .



بقول آن شاعر كه گفت :
بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببينی نشناسيش باز




اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در
عالم معنا كه می‏بيند ، اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) ، می‏بيند ما برای او
اصحاب و يارانی ذكر كرده‏ايم كه اصلا چنين اصحاب و يارانی نداشته است .
مثلا در كتاب محرق القلوب كه اتفاقا نويسنده‏اش هم يك عالم

ashkan
4th January 2009, 08:02 PM
و فقيه بزرگی است ، ولی از اين موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است‏
كه يكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد ، هاشم مرقال بود ،
در حالی كه يك نيزه هجده ذرعی هم دستش بود . آخر يك كسی هم گفته بود
سنان بن انس كه بنا بقول بعضی سر امام حسين را بريد ، نيزه‏ای داشت كه‏
شصت فرع بود . گفتند نيزه شصت ذرعی كه نمی‏شود ! گفت خدا برايش از
بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه‏
مرقال با نيزه هجده ذرعی پيدا شد در حالی كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب‏
حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود . ما برای امام حسين‏
يارانی ذكر می‏كنيم كه چنين يارانی نداشته است . و يا زعفرجنی جزو ياران‏
امام حسين است . اما دشمنانی ذكر می‏كنند كه نبوده است . در كتاب اسرار
الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار
نفر بود . بايد سؤال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟ اينها همه در كوفه‏
بودند ، مگر چنين چيزی می‏شود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين‏
در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبی كه در
هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند ، و من حساب كردم كه‏
اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود ،
كشتن سيصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت می‏خواهد . بعد
كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نمی‏آيد ، گفتند روز عاشورا هم‏
هفتاد ساعت بوده است !
همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفته‏اند كه بيست و پنج

ashkan
4th January 2009, 08:02 PM
هزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود ، شش‏
ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت می‏خواهد . پس حرف اين مرد
بزرگ ، حاجی نوری را باور كنيم كه می‏گويد : اگر كسی بخواهد امروز بگريد،
اگر كسی بخواهد امروز ذكر مصيبت كند ، بايد بر مصائب جديده ابا عبدالله‏
بگريد ، بر اين دروغهائی كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده می‏شود ،
گريه كند .
نمونه ديگر ، اربعين است . اربعين كه می‏رسد ، همه ، اين روضه را
می‏خوانند و مردم هم خيال می‏كنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا
آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر
ملاقات كرد . در صورتی كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسنده‏اش يعنی‏
سيد بن طاووس در كتابهای ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده‏
است ، در هيچ كتاب ديگری چنين چيزی نيست و هيچ دليل عقلی هم اين را
تاييد نمی‏كند ، ولی مگر می‏شود اين قضايائی را كه هر سال گفته می‏شود از
مردم گرفت ؟ ! جابر اولين زائر امام حسين عليه‏السلام بوده است و اربعين‏
هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليه‏السلام هيچ چيز ديگری ندارد . موضوع‏
تجديد عزای اهل بيت نيست ، موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست ، اصلا
راه شام از كربلا نيست ، راه شام به مدينه ، از همان شام جدا می‏شود .
آن چيزی كه بيشتر دل انسان را به درد می‏آورد اينست كه اتفاقا در ميان‏
وقايع تاريخی كمتر واقعه‏ای است كه از نظر نقلهای معتبر به اندازه حادثه‏
كربلا غنی باشد . من در سابق خيال می‏كردم كه اساسا

ashkan
4th January 2009, 08:02 PM
علت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده ، اين است كه وقايع‏
راستين را كسی نمی‏داند كه چه بوده است ، بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا
هيچ حادثه‏ای در تاريخهای دور دست مثل سيزده ، چهارده قرن پيش به اندازه‏
حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد . مورخين معتبر اسلامی از همان قرون اول و
دوم قضايا را با سندهای معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق‏
دارد و به يكديگر نزديك هستند ، و يك قضايائی در كار بوده است كه سبب‏
شده جزئيات اين تاريخ بماند . يكی از چيزهائی كه سبب شده متن اين حادثه‏
محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد
خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت . همان‏
طور كه در اين عصر ، در جنگها مخصوصا اعلاميه‏های رسمی بهترين چيزی است كه‏
متن تاريخ را نشان بدهد ، در آن زمان هم خطبه‏ها اين طور بوده است . لذا
خطبه زياد است ، چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه‏
اهل بيت در كوفه ، در شام ، در جاهای ديگر خطبه‏هايی ايراد كردند . و اصلا
هدف آنها از اين خطبه‏ها اين بود كه می‏خواستند به مردم اعلام كنند كه چه‏
گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود ، و اين خودش يك انگيزه‏ای بوده كه‏
قضايا نقل شود .
در قضيه كربلا سؤال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت‏
است كه ماهيت قضيه را به ما نشان می‏دهد .
در كربلا رجز زياد خوانده شده است ، مخصوصا شخص ابا عبدالله زياد رجز
خوانده است و همين رجزها می‏تواند ماهيت قضيه را نشان بدهد .

ashkan
4th January 2009, 08:03 PM
در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن ، نامه‏های زيادی مبادله شده است ،
نامه‏هائی كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است ، نامه‏هائی كه ميان‏
امام و اهل بصره مبادله شده است ، نامه‏هائی كه خود امام قبلا برای معاويه‏
نوشته است ( از اينجا معلوم می‏شود كه امام خودش را برای قيامی بعد از
معاويه آماده می‏كرده است ) ، نامه‏هائی كه خود دشمنان برای يكديگر
نوشته‏اند ، يزيد برای ابن زياد ، ابن زياد برای يزيد ، ابن زياد برای عمر
سعد ، عمر سعد برای ابن زياد ، كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط
است . لذا قضايای كربلا ، قضايای روشنی است و سراسر آن هم افتخار آميز
است . ولی ما چهره اين حادثه تابناك تاريخی را تا اين مقدار مشوه و
بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كرده‏ايم كه اگر امام حسين‏
عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند ، خواهد گفت كه شما بكلی قيافه‏
حادثه را تغيير داده‏ايد . آن امام حسينی كه شما در خيال خودتان رسم‏
كرده‏ايد كه من نيستم ، آن قاسم بن الحسنی كه شما در خيال خودتان رسم‏
كرده‏ايد كه برادرزاده من نيست آن علی اكبری كه شما در مخيله خودتان‏
درست كرده‏ايد كه جوان با معرفت من نيست ، آن يارانی كه شما درست‏
كرده‏ايد كه آنها نيستند . ما قاسمی درست كرده‏ايم كه آرزويش فقط دامادی‏
بوده ، آرزوی عمويش هم دامادی او بوده ! اين را شما با قاسمی كه در
تاريخ بوده است مقايسه كنيد . تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كرده‏اند كه‏

ashkan
4th January 2009, 08:03 PM
در شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء (1) يا
نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها
القاء كرد كه نمی‏خواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور
خلاصه به آنها می‏گويد شما آزاد هستيد . امام نمی‏خواسته كسی رو دربايستی‏
داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتی كسی خيال كند كه به حكم بيعت‏
لازم است بماند . لذا می‏گويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ،
خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزاده‏هايم . اينها جز به شخص من به‏
كس ديگری كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكی شب استفاده‏
كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاری ندارند . در اول هم از اينها
تجليل می‏كند و می‏گويد منتهای رضايت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از
اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتی بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی می‏گويند آقا چنين چيزی مگر ممكن است ،
جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت‏
كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری كه آنجا گفتند كه واقعا
دل سنگ را كباب می‏كند ، يعنی انسان را به هيجان می‏آورد . يكی می‏گويد
مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسی بخواهد فدای شخصی مثل تو


كند ، ای كاش



پاورقی :

مفيد صفحه 231 ، مقتل الحسين مقرم صفحه . 257 معلوم می‏شود كه خيمه‏ای بوده‏
است كه اختصاص به مشكهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن‏
خيمه جمع می‏كرده‏اند . 1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شيخ‏

ashkan
4th January 2009, 08:04 PM
هفتاد بار زنده می‏شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می‏كردم . آن يكی‏
می‏گويد هزار بار ، ديگری می‏گويد ای كاش امكان داشت جانم را فدای تو كنم‏
، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاكسترش كنند ، آنگاه خاكسترش را بباد دهند
و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسی كه به سخن آمد برادرش‏
ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همينكه اين سخنان را گفتند ، امام‏
مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائی را گفت . به آنها خبر كشته‏
شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقی كردند . همين‏
جوانی كه اين قدر به او ظلم می‏كنيم و آرزوی او را دامادی می‏دانيم ، سؤالی‏
كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوی من چيست ؟ وقتی كه جمعی از
مردان در مجلسی اجتماع می‏كنند ، يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت‏
نمی‏كند ، پشت سر مردان می‏نشيند .
مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر می‏كشيد كه‏
ديگران چه می‏گويند . وقتی كه امام فرمود همه شما كشته می‏شويد ، اين طفل‏
با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم‏
شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته می‏شوند و من هنوز صغيرم . لذا رو
كرد به آقا و عرض كرد : و انا فی من يقتل ؟ آيا من هم جزء كشته شدگان‏
هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك‏
سؤال می‏كنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اينطور فكر
می‏كنم كه آقا اين سؤال را مخصوصا كرد ، می‏خواست اين سؤال و جواب پيش‏
بيايد تا مردم آينده

ashkan
4th January 2009, 08:38 PM
فكر نكنند كه اين جوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد ، و
نگويند اين جوان در آرزوی دامادی بود ، ديگر برايش حجله درست نكنند ،
جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من سؤال می‏كنم : « كيف الموت‏
عندك » پسركم ، فرزند برادرم ، اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائقه تو
چه مزه‏ای دارد ؟ فورا گفت : « احلی من العسل » ، از عسل شيرينتر است .
اگر از ذائقه می‏پرسی ، كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است . يعنی‏
برای من آرزوئی شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده‏
است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخی كرده و ما بايد
اين حادثه را زنده نگه داريم . چون ديگر حسينی پيدا خواهد شد و نه قاسم‏
بن الحسنی . اين است كه اين مقدار ارزش می‏دهد نه كه بعد از چهارده قرن‏
اگر يك چنين حسينيه‏ای ( 1 ) بنامشان بسازيم كاری نكرده‏ايم . و گرنه‏
آرزوی دامادی داشتن كه وقت صرف كردن نمی‏خواهد ، پول صرف كردن نمی‏خواهد
، حسينيه ساختن نمی‏خواهد ، سخنرانی نمی‏خواهد . ولی اينها جوهره انسانيت‏
هستند ، مصداق « انی جاعل فی الارض خليفه »( 2 ) هستند ، اينها بالاتر از
فرشته هستند . امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم‏
كشته می‏شوی ، « بعد ان تبلو ببلاء عظيم » اما جان دادن تو با ديگران خيلی‏
متفاوت است و گرفتاری بسيار شديدی پيدا می‏كنی . لذا روز



پاورقی :
1 - منظور ، حسينيه ارشاد است .
2 - سوره بقره آيه . 30

ashkan
4th January 2009, 08:40 PM
عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت ، از
آنجا كه بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، كلاه خود
مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود
ندارد ، نوشته‏اند عمامه‏ای به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر (1) همين قدر
نوشته‏اند بقدری اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است .


بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت


راوی گفت ديدم بند يكی از كفشهايش باز است و يادم نمی‏رود كه پای‏
چپش هم بود . از اينجا معلوم می‏شود چكمه پايش نبوده است . نوشته‏اند كه‏
امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر
است ، كه يك مرتبه فريادی شنيد . نوشته‏اند امام به سرعت يك باز شكاری‏
روی اسب پريد و حمله كرد . آن فرياد ، فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود
. آقا وقتی به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را
گرفته بودند . امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكی از دشمنان كه از اسب‏
پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند ، خودش در زير پای‏
اسب رفقای خود پايمال شد . آن كسی را كه می‏گويند در روز عاشورا در حالی‏
كه زنده بود




پاورقی :
1 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظير اين عبارت در اعلام‏
الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد
شيخ مفيد صفحه 239 و مقتل الحسين مقرم صفحه 331 و تاريخ طبری صفحه 256
ذكر شده است .

ashkan
4th January 2009, 08:41 PM
درس دوم عوامل تحریف


بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين باری‏ء الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی عبد
الله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد صلی‏
الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن‏
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 ) .
گفتيم تحريفاتی در واقعه عاشورا شده است ، چه از نوع تحريف لفظی و چه‏
از نوع تحريف معنوی . و همين تحريفات سبب شده كه اين سند بزرگ تاريخی‏
و اين منبع بزرگ تربيتی برای ما بی‏اثر و يا كم اثر شود ، و احيانا در
مواقعی اثر معكوس ببخشد . عموم ما وظيفه داريم كه اين سند مقدس را از
اين تحريفات كه آن را آلوده كرده است پاك
و منزه كنيم . امشب درباره عوامل تحريف بحث می‏كنم و سپس بحث ما در
اطراف تحريفات معنوی اين حادثه خواهد بود .


پاورقی :
1 - سوره مائده آيه . 13

ashkan
4th January 2009, 08:42 PM
اين عوامل بر دو قسم است . يك نوع عوامل عمومی است . يعنی بطور كلی‏
عواملی وجود دارد كه تواريخ را دچار تحريف می‏كند ، اختصاص به حادثه‏
عاشورا ندارد . مثلا هميشه اغراض دشمنان ، خود ، عاملی است برای اينكه‏
حادثه‏ای را دچار تحريف كند . دشمن برای اينكه به هدف و غرض خود برسد ،
تغيير و تبديلهائی در متن تاريخ ايجاد و يا توجيه و تفسيرهای ناروايی از
تاريخ می‏كند و اين نمونه‏های زيادی دارد كه نمی‏خواهم در اطراف آنها بحث‏
بكنم ، همين قدر عرض می‏كنم كه در تحريف حادثه كربلا هم اين عامل دخالت‏
داشته است . يعنی دشمنان در صدد تحريف نهضت حسينی برآمدند . و همان‏
طوری كه در دنيا معمول است كه دشمنان ، نهضتهای مقدس را به افساد و
اخلال و تفريق كلمه و ايجاد اختلاف متهم می‏كنند ، حكومت اموی نيز خيلی‏
كوشش كرد برای اينكه نهضت حسينی را چنين رنگی بدهد .
از همان روز اول چنين تبليغاتی شروع شد . مسلم كه به كوفه می‏آيد ، يزيد
ضمن ابلاغی كه برای ابن زياد جهت حكومت كوفه صادر می‏كند ، می‏نويسد :
مسلم پسر عقيل به كوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ايجاد اختلاف در
ميان مسلمانان است ! برو و او را سركوب كن . وقتی مسلم گرفتار می‏شود و
او را به دارالاماره ابن زياد

ashkan
4th January 2009, 08:42 PM
می‏برند ، ابن زياد به مسلم می‏گويد : پسر عقيل ! چه شد كه آمدی به اين شهر
، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند ، تو آمدی آشوب كردی ، ايجاد اختلاف و
فتنه انگيزی كردی ! مسلم هم مردانه جواب داد :
اولا آمدن ما به اين شهر ابتدايی نبود . مردم اين شهر از ما دعوت كردند
، نامه‏های فراوان نوشتند و آن نامه‏ها موجود است . و در آن نامه‏ها
نوشته‏اند پدر تو ، زياد ، در سالهايی كه در اينجا حكومت كرده ، نيكان‏
مردم را كشته ، بدان را بر نيكان مسلط كرده و انواع ظلمها و اجحافها به‏
مردم كرده است . از ما دعوت كردند برای اينكه عدالت را برقرار كنيم .
ما برای برقراری عدالت آمده‏ايم . و حكومت اموی برای اينكه تحريف معنوی‏
كرده باشد ، از اين جور قضايا زياد گفت ، ولی تاريخ اسلام تحت تاثير اين‏
تحريف واقع نشد . و شما يك مورخ و صاحبنظر را در دنيا پيدا نمی‏كنيد كه‏
بگويد حسين بن علی العياذ بالله قيام نابجايی كرد ، آمد كلمه مردم را
تفريق كند ، اتحاد را از بين ببرد . خير ، دشمن نتوانست در حادثه كربلا
تحريفی ايجاد كند . در حادثه كربلا هر چه تحريف شده ، با كمال تاسف از
ناحيه دوستان است .

ashkan
4th January 2009, 08:43 PM
عامل دوم

عامل دوم تمايل بشر به اسطوره سازی و افسانه‏سازی است و اين در تمام‏
تواريخ دنيا وجود دارد . در بشر ، يك حس قهرمان پرستی هست كه در اثر
آن درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دينی افسانه می‏سازد ( 1 ) . بهترين دليلش اين است كه مردم برای نوابغی مثل بوعلی‏
سينا و شيخ بهايی چقدر افسانه جعل كردند ! بوعلی سينا بدون شك نابغه‏
بوده و قوای جسمی و روحی او يك جنبه فوق العادگی داشته است . ولی‏
همينها سبب شده مردم برای او افسانه‏ها بسازند . مثلا می‏گويند بوعلی سينا
مردی را از فاصله يك فرسنگی ديد و گفت اين مرد ، نان روغنی ، نانی كه‏
چرب است می‏خورد . گفتند از كجا فهميدی كه نان می‏خورد و نان او هم چرب‏
است ؟ ! گفت برای اينكه من پشه‏هايی را می‏بينم كه دور نان او می‏گردند ،
فهميدم نانش چرب است كه پشه دور آن پرواز می‏كند ! معلوم است كه اين‏
افسانه است ، آدمی كه پشه را از يك فرسنگی ببيند ، چربی نان را از خود
پشه‏ها زودتر می‏بيند .
يا می‏گويند بوعلی سينا در مدتی كه در اصفهان تحصيل می‏كرد ، گفت من‏
نيمه‏های شب‏كه برای مطالعه برمی‏خيزم ، صدای چكش مسگرهای كاشان نمی‏گذارد
مطالعه كنم . رفتند تجربه كردند ، يك شب دستور دادند مسگرهای كاشان‏
چكش نزنند ، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابيدم و يا آرام مطالعه كردم .
معلوم است كه اينها افسانه است .
برای شيخ بهايی چقدر افسانه ساختند . اين جور چيزها اختصاص به حادثه‏
عاشورا ندارد . مردم درباره بوعلی هر چه می‏گويند ، بگويند ، به كجا ضرر
می‏زند ؟ به هيچ جا . اما افرادی كه شخصيت آنها ، شخصيت



پاورقی :
1 - در شبهای عيد غدير آقای دكتر شريعتی يك بحث بسيار عالی راجع به‏
اين حس كه در همه افراد بشر ميل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان‏
سازی و قهرمان پرستی آن هم بشكل خارق العاده و فوق العاده‏ای هست ، ايراد
كردند .

ashkan
4th January 2009, 08:43 PM
پيشوايی است ، قول آنها ، عمل آنها ، قيام آنها ، نهضت آنها سند و حجت‏
است ، نبايد در سخنانشان ، در شخصيتشان ، در تاريخچه‏شان تحريفی واقع شود
. درباره اميرالمؤمنين علی عليه السلام ، ما شيعيان چقدر افسانه گفته‏ايم !
در اينكه علی عليه السلام مرد خارق العاده‏ای بوده و بحثی نيست . در
شجاعت علی عليه‏السلام كسی شك ندارد . دوست و دشمن اعتراف دارند كه‏
شجاعت علی عليه السلام شجاعت فوق افراد عادی بوده است . علی عليه السلام‏
در هيچ ميدان جنگی ، با هيچ پهلوانی نبرد نكرد مگر اينكه آن پهلوان را
كوبيد و بزمين زد . اما مگر افسانه سازها و اسطوره سازها به همين مقدار
قناعت كردند ؟ ! ابدا . مثلا گفته‏اند علی عليه السلام در جنگ خيبر با
مرحب خيبری روبرو شد ، مرحب چقدر فوق العادگی داشت . مورخين هم‏
نوشته‏اند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد اين مرد را دو نيم كرد (
نمی‏دانم كه اين دو نيم كامل بوده يا نه ) ولی در اينجا يك حرفها ، و يك‏
افسانه‏هايی درست كردند كه دين را خراب می‏كند . می‏گويند به جبرئيل وحی‏
شد فورا بزمين برو كه اگر شمشير علی فرود بيايد ، زمين را دو نيم می‏كند ،
به گاو و ماهی خواهد رسيد ، بال خود را زير شمشير علی بگير . رفت گرفت‏
، علی هم شمشيرش را آنچنان فرود آورد كه مرحب دو نيم شد و اگر آن دو
نيم را در ترازو می‏گذاشتند با هم برابر بودند ! بال جبرئيل از شمشير علی‏
آسيب ديد و مجروح شد ، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود . وقتی‏
كه به آسمان رفت خدا از او سؤال كرد اين چهل روز كجا بودی ؟ خدايا در
زمين بودم ، تو به من ماموريت داده بودی . چرا زود برنگشتی ؟ خدايا
شمشير علی كه فرود آمد بالم را

ashkan
4th January 2009, 08:44 PM
مجروح كرد ، اين چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم ! ديگری می‏گويد
شمشير علی آنچنان سريع و نرم آمد كه از فرق مرحب گذشت تا به نمد زين‏
اسب رسيد . علی كه شمشيرش را بيرون كشيد ، خود مرحب هم نفهميد ! گفت‏
علی همه زور تو همين بود ؟ ! ( خيال كرد ضربت كاری نشده است ! ) همه‏
پهلوانی تو همين بود ؟ ! علی گفت خودت را حركت بده ، مرحب خودش را
حركت داد ، نصف بدنش از يك طرف افتاد و نصف ديگر از طرف ديگر !
حاجی نوری ، اين مرد بزرگ در كتاب لؤلؤ و مرجان ، ضمن انتقاد از جعل‏
اينگونه افسانه‏ها می‏گويد برای شجاعت حضرت ابوالفضل نوشته‏اند كه او در
جنگ صفين ( كه اصلا شركت حضرت هم معلوم نيست ، اگر شركت هم كرده يك‏
بچه پانزده ساله بوده ) مردی را به هوا انداخت ، ديگری را انداخت ، نفر
بعدی را ، تا هشتاد نفر ، نفر هشتادم را كه انداخت هنوز نفر اول بزمين‏
نيامده بود ! بعد اولی كه آمد دو نيمش كرد ، دومی نيز همچنين تا نفر آخر
!
قسمتی از تحريفاتی كه در حادثه كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی‏
است . اروپائيها می‏گويند در تاريخ مشرق زمين مبالغه‏ها ، اغراقها زياد
است و راست هم می‏گويند . ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است :
سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دور كرور بود
و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند ! مگر كوفه‏
چقدر بزرگ بود ؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سی و پنج سال بيشتر
از عمر آن نگذشته

ashkan
4th January 2009, 08:44 PM
بود ، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند . اين شهر را عمر دستور
داد بسازند برای اينكه لشكريان اسلام در نزديكی ايران مركزی داشته باشند .
در آن وقت معلوم نيست همه جمعيت كوفه آيا به صد هزار نفر می‏رسيده است‏
يا نه ؟ اينكه يك ميليون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و
حسين بن علی هم سيصد هزار نفر آنها را بكشد ، با عقل جور در نمی‏آيد . اين‏
، قضيه را بكلی از ارزش می‏اندازد .
گويند كسی در مورد هرات اغراق و مبالغه می‏كرد و می‏گفت : هرات يك‏
زمانی خيلی بزرگ بود . گفتند : چقدر بزرگ بود ؟ گفت : در يك زمان‏
واحد در هرات بيست و يك هزار احمد يك چشم كله پز وجود داشت . چقدر
ما بايد آدم داشته باشيم و چقدر بايد احمد داشته باشيم و چقدر احمد يك‏
چشم داشته باشيم و چقدر احمد يك چشم كله پز داشته باشيم كه بيست و يك‏
هزار احمد يك چشم كله پز وجود داشته باشد !
اين حس اسطوره سازی ، خيلی كارها كرده است . ما نبايد يك سند مقدس‏
را در اختيار افسانه سازها قرار بدهيم « فان فينا اهل البيت فی كل خلف‏
عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين » (1)
، ما وظيفه داريم . حال برای هرات هر كس هر چه می‏خواهد ، بگويد . آيا
صحيح است در تاريخ حادثه عاشورا ، حادثه‏ای كه ما دستور داريم هر سال آن‏
را بصورت يك مكتب ، زنده
بداريم ، اينهمه افسانه وارد شود ؟ !



پاورقی :
1- اصول كافی جلد ، 1 صفحه 32 كتاب فضل علم ، بصائر الدرجات صفحه 10.

ashkan
4th January 2009, 08:44 PM
عامل سوم ، يك عامل خصوصی است . اين دو عامل كه عرض كردم يعنی غرضها
و عداوتهای دشمنان و حس اسطوره‏سازی و افسانه سازی بشر در تمام تواريخ‏
دنيا هست . ولی در خصوص حادثه عاشورا يك جريان و عامل بالخصوصی هست‏
كه سبب شده است در اين داستان ، جعل واقع شود .
پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ‏
داده‏اند كه بايد نام حسين بن علی زنده بماند ، بايد مصيبت حسين بن علی‏
هر سال تجديد شود . چرا ؟ اين چه دستوری است در اسلام ، چرا ائمه دين‏
اينهمه به اين موضوع اهتمام داشتند ، و چرا برای زيارت حسين بن علی‏
اينهمه ترغيب و تشويق است ؟ به اين چرا بايد دقت كنيد . ممكن است كسی‏
بگويد برای اينست كه تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد ! آيا اين حرف‏
مسخره نيست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته‏
باشد ، در صورتی كه به نص خود امام حسين و بحكم ضرورت دين ، بعد از
شهادت امام حسين ، ايشان و حضرت زهرا نزد يكديگرند . اين چه حرفی است‏
؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند
، گريه كند و ما برويم به ايشان سر سلامتی بدهيم ؟ ! اين حرفهاست كه دين‏
را خراب می‏كند ! حسين عليه السلام مكتب عملی اسلام را تاسيس

ashkan
4th January 2009, 08:45 PM
كرد . حسين عليه السلام نمونه عملی قيامهای اسلامی است . خواستند مكتب‏
حسين زنده بماند ، خواستند سالی يك بار حسين با آن نداهای شيرين و عالی‏
و حماسه انگيزش ظهور كند ، فرياد كند : « الا ترون ان الحق لا يعمل به و
ان الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا » ( 1 ) خواستند
« الموت اولی من ركوب العار » ( 1 ) ، مرگ از زندگی ننگين بهتر است ،
برای هميشه زنده بماند . خواستند « لا اری الموت الا سعادش و الحياش مع‏
الظالمين الا برما » ( 1 ) ، برای هميشه زنده بماند . زندگی با ستمكاران‏
برای من خستگی آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چيزی نيست . خواستند
آن جمله‏های ديگر حسين : « خط الموت علی ولد آدم مخط القلادش علی جيد
الفتاش » ( 4 ) ، زنده بماند « هيهات منا الذله » ( 5 ) زنده بماند .
خواستند صحنه‏هايی از اين قبيل كه حسين عليه السلام می‏آيد در مقابل سی هزار
نفر می‏ايستد در حالی كه در نهايت شدت از ناحيه خود و خاندان خود گرفتار
است و مرد وار ، كه چنين مردی دنيا بخود نديده است می‏فرمايد :
« الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة »




پاورقی :
1 - بحار الانوار ج 44 صفحه 381 ، تحف العقول صفحه 176 ، اللهوف صفحه‏
33 ، مقتل الحسين خوارزمی ج 2 صفحه .5
2 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4 صفحه 110 ، اللهوف صفحه 50 ، بحارالانوار
جلد 45 صفحه 50 ، كشف الغمه ج 2 صفحه . 32
3 - بحارالانوار ج 44 صفحه 381، اللهوف صفحه 33، تحف العقول صفحه 176.
4 - بحار الانوار ج 44 صفحه 366 ، اللهوف صفحه . 25
5 - اللهوف صفحه 41 ، مقتل الحسين خوارزمی ج 2 صفحه 7 ، >

ashkan
4th January 2009, 08:46 PM
« و الذلة و هيهات منا الذلة يأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و
حجور طابت و طهرت » ( 1 ) ، زنده بماند . مكتب حسين عليه السلام زنده‏
بماند ، تربيت حسينی زنده بماند ، پرتوی از روح حسينی در اين ملت دميده‏
شود و بر آن بتابد . فلسفه‏اش خيلی روشن است .
نگذاريد حادثه عاشورا را فراموش شود . حيات شما ، زندگی و انسانيت و
شرف شما به اين حادثه بستگی دارد . به اين وسيله می‏توانيد اسلام را زنده‏
نگهداريد . پس ترغيب كردند كه مجلس عزای حسينی را زنده نگهداريد و
درست است . عزاداری حسين بن علی واقعا فلسفه صحيحی دارد ، فلسفه بسيار
بسيار عالی هم دارد . هر چه ما در اين راه كوشش كنيم ، بشرط اينكه هدف‏
اين كار را تشخيص دهيم ، بجاست . اما متاسفانه عده‏ای اين را نشناختند ،
خيال كردند بدون اينكه مردم را به مكتب حسين آشنا كنند ، به فلسفه قيام‏
حسينی آشنا كنند ، مردم را عارف به مقامات حسينی كنند ، همين قدر كه‏
آمدند و نشستند و نفهميده و ندانسته گريه‏ای كردند ، كفاره گناهان است .
مرحوم حاجی نوری نكته‏ای را در كتاب " لؤلؤ و مرجان " ذكر كرده است‏
و آن اينكه عده‏ای گفتند موضوع امام حسين و گريه بر او ، ثوابش آنقدر
زياد است كه از هر وسيله‏ای برای اين كار می‏شود استفاده كرد . يك حرفی‏
امروزيها در مكتب " ما كياول " در آورده‏اند كه




پاورقی :
> تاريخ شام ابن عساكر جلد 4 صفحه 333 ، مقتل الحسين مقرم صفحه 287 ،
ملحقات احقاق الحق‏ج 11 صفحه 624 و 625 ، نفس المهموم ص 149 ، تحف‏
العقول ص 174
1 - همان مدرك .

ashkan
4th January 2009, 08:46 PM
می‏گويند هدف وسيله را مباح می‏كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ،
شد ! اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام‏
حسين ( ع ) است كه كار بسيار خوبی است و بايد گريست . به چه وسيله‏
بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد ! هدف كه مقدس است ، وسيله هر چه شد ، شد
. اگر تعزيه در آوريم ، يك تعزيه‏های اهانت آور ، درست است يا نه ؟
گفتند اشك جاری می‏شود يا نه ؟ همين قدر كه اشك جاری شود ، اشكال ندارد
! شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاری بكنيم ، به بدن مرد
لباس زن بپوشانيم ، عروسی قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ،
در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه‏
ديگران جداست . در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف‏
كردن ، شبيه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهی‏
كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلی مقدس است ! در نتيجه افرادی‏
دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب می‏كند !
در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی‏
بود ، مرحوم حاج شيخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ايشان‏
رفتم و روضه‏ای را كه تازه در جايی شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ،
برای ايشان نقل كردم . كسی كه اين روضه را می‏خواند اتفاقا ترياكی هم بود
. اين روضه را خواند و بقدری مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان‏
پيرزنی را نقل می‏كرد كه در زمان متوكل می‏خواست به زيارت امام حسين برود
و آن وقت جلوگيری

ashkan
4th January 2009, 08:47 PM
می‏كردند و دستها را می‏بريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن‏
را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل‏
العباس ! وقتی داشت غرق می‏شد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد .
ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی‏كنی ؟ گفت من دست در بدن‏
ندارم ، كه مردم خيلی گريه كردند .
مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك‏
روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده‏
و ايشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضه‏ای بود كه از بزرگترين‏
مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويی كه از علماء بزرگ‏
اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی می‏گفت كه من آخرين منبری‏
بودم . منبريهای ديگر می‏آمدند و هنر خودشان را برای گرياندن مردم اعمال‏
می‏كردند . هر كس می‏آمد روی دست ديگری می‏زد و بعد از منبر خود می‏نشست‏
تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كس‏
هر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟
همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ،
عصر همان روز رفتم در مجلس ديگری كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از
من منبر رفته همين داستان را می‏گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم‏
كردند ! اين موضوع كه دستگاه حسينی ، دستگاه جدايی است و از هر وسيله‏ای‏
برای گرياندن مردم می‏شود استفاده كرد ، اين توهم و خيال دروغ و غلط ،
عامل بزرگی

ashkan
4th January 2009, 08:47 PM
برای جعل و تحريف شد !
مرحوم حاجی نوری ، اين مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمی كه‏
حتی بر حاج شيخ عباس ترجيح داشته است به اعتراف خود حاج شيخ عباس و
ديگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائی است . ايشان اين مطلب را در
كتاب خودشان طرح كرده‏اند كه اگر اين حرف درست باشد كه هدف وسيله را
مباح می‏كند ، من اين جور می‏گويم : يكی از هدفهای اسلامی ، ادخال سرور در
قلب مؤمن است ، يعنی انسان كاری كند كه مؤمنی خوشحال شود . من برای‏
اينكه مؤمنی را خوشحال كنم ، در حضور او غيبت می‏كنم چون از غيبت خيلی‏
خوشش می‏آيد ! اگر بگويند مرتكب گناه می‏شوی ، می‏گويم خير ، هدفم مقدس‏
است ، من كه غيبت می‏كنم ، می‏خواهم او را خوشحال كنم !
مثال ديگری مرحوم حاجی نوری ذكر می‏كند كه مردی زن بيگانه‏ای را می‏بوسد .
بوسيدن زن نامحرم حرام است ، می‏گوئيم چرا اين كار را انجام دادی ؟
می‏گويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم‏
همين را می‏توان گفت . اين چه غوغايی است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب‏
كنی است ؟ ! اينكه برای گرياندن مردم در سوگ امام حسين ( ع ) ، استفاده‏
كردن از هر وسيله‏ای جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است .
امام حسين ( ع ) ، شهيد كه اسلام بالا برود ، « اشهد انك قد اقمت الصلوه‏
و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق‏
جهاده » ( 1 ) . امام حسين ( ع ) كشته شد كه سنن




پاورقی :
1 - مفاتيح الجنان ، زيارت امام حسين عليه السلام در شبهای عيد فطر و
قربان .

ashkan
4th January 2009, 08:48 PM
اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانين اسلامی زنده شود ، نه اينكه بهانه‏ای شود
كه پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسين ( ع ) را ما بصورت العياذ
بالله اسلام خرابكن درآورده‏ايم . امام حسينی كه ما در خيال خودمان درست‏
كرده‏ايم اسلام خرابكن است .
حاجی نوری در كتابش نوشته است يكی از طلاب نجف كه اهل يزد بود ،
برايم نقل كرد كه در جوانی سفری پياده از راه كوير به خراسان می‏رفتم . در
يكی از دهات نيشاپور مسجدی بود و من چون جايی را نداشتم ، به مسجد رفتم‏
. پيشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در اين بين با كمال‏
تعجب ديدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحويل پيشنماز داد . وقتی روضه‏
را شروع كرد ، دستور داد چراغها را خاموش كردند . چراغها كه خاموش شد ،
سنگها را به طرف مستمعين پرتاب كرد كه صدای فرياد مردم بلند شد .
چراغها كه روشن شد ديدم سرهای مردم مجروح شده است و در حالی كه اشكشان‏
می‏ريخت از مسجد بيرون رفتند . رفتم نزد پيشنماز و به او گفتم اين چه‏
كاری بود كه كردی ؟ ! گفت من امتحان كرده‏ام كه اين مردم با هيچ روضه‏ای‏
گريه نمی‏كنند . چون گريه كردن بر امام حسين ( ع ) اجر و ثواب زيادی دارد
و من ديدم كه راه گرياندن اينها منحصر است به اينكه سنگ به كله‏شان بزنم‏
، از اين راه اينها را می‏گريانم ! به قول او هدف وسيله را مباح می‏كند .
هدف ، گريه بر امام حسين ( ع ) است ولو اينكه يك دامن سنگ به كله‏
مردم بزند . پس اين يك عامل خصوصی در اين قضيه بوده كه در جعلها و
تحريفها دخالت داشته است .

ashkan
4th January 2009, 08:48 PM
انسان وقتی كه در تاريخ سير می‏كند ، می‏بيند بر سر اين حادثه چه‏
آورده‏اند ! بخدا قسم حرف حاجی نوری حرف راستی است . می‏گويد امروز اگر
كسی بخواهد بر امام حسين بگريد ، بر اين تحريفها و مسخها بايد بگريد ، بر
اين دروغها بايد بگريد .
كتاب معروفی است به نام " روضة الشهداء " كه نويسنده آن ملا حسين‏
كاشفی است . حاجی نوری می‏گويد اين داستان زعفر جنی و عروسی قاسم اول بار
در كتاب اين مرد نوشته شده و من اين كتاب را نديده بودم و خيال می‏كردم‏
در آن يكی دو تا از اين حرفهاست . بعد كه اين كتاب را كه به فارسی هم‏
هست و تقريبا 500 سال پيش تاليف شده است ، . . . ( 1 ) ملا حسين مرد
ملا و با سوادی بوده و كتابهائی هم دارد و صاحب انوار سهيلی است .
تاريخش را كه می‏خوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سنی و اساسا مرد
بوقلمون صفتی بوده است ، بين شيعه‏ها كه می‏رفته ، خودش را شيعه صددرصد و
مسلم معرفی می‏كرده و بين سنيها كه می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داده است‏
. اهل سبزوار است و سبزوار مركز تشيع بوده است و مردم هم متعصب در
تشيع . در سبزوار شيعه صددرصد بوده و گاهی كه به هرات می‏رفته ( شوهر
خواهر و يا باجناق عبدالرحمن جامی بوده است ) در آنجا سنی بوده و به‏
روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولی تا در سبزوار بود ذكرمصيبت می‏كرد . و
وفاتش در حدود 910 بوده است يعنی در اوايل قرن‏دهم يا اواخر قرن‏نهم .
اولين كتابی كه در مرثيه به فارسی نوشته شده ، همين




پاورقی :
1 - جمله ، در متن سخنرانی به همين صورت است .

ashkan
4th January 2009, 08:49 PM
كتاب است كه در پانصد سال پيش نوشته شده است . قبل از اين كتاب ،
مردم به منابع اصلی مراجعه می‏كردند . شيخ مفيد رضوان الله عليه "ارشاد"
را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به " ارشاد " شيخ‏مفيد
خودمان مراجعه كنيم ، احتياج بجای ديگر نداريم . از اهل‏تسنن ، طبری نوشته‏
، ابن اثير نوشته ، يعقوبی و ابن عساكر و خوارزمی نوشته‏اند . من نمی‏دانم‏
اين بی‏انصاف چه كرده است ! وقتی كه اين كتاب را خواندم ديدم حتی اسمها
جعلی است ! يعنی در اصحاب امام حسين ( ع ) اسمهايی را ذكر می‏كند كه اصلا
وجود نداشته‏اند ، در ميان دشمن هم اسمهايی را می‏گويد كه همه جعلی است .
داستانها را بشكل افسانه درآورده است .
اين كتاب چون اولين كتابی است كه بزبان‏فارسی نوشته شد ، لذا مرثيه‏
خوانها كه اغلب بی‏سواد بودند و به كتابهای عربی مراجعه نمی‏كردند ، همين‏
كتاب را می‏گرفتند و در مجالس ازرو می‏خواندند . اينست كه امروز مجالس‏
عزاداری امام حسين ( ع ) را روضه خوانی می‏گوئيم . در زمان امام‏حسين ( ع )
و حضرت صادق (ع) و امام حسن عسكری ( ع ) اصطلاح روضه خوانی رايج نبوده و
بعد، در زمان سيد مرتضی و خواجه نصيرالدين طوسی هم روضه خوانی نمی‏گفته‏اند
. از پانصد سال پيش به اين طرف اسمش روضه خوانی شده ، روضه خوانی يعنی‏
خواندن كتاب روضة الشهداء، يعنی خواندن همان كتاب دروغ. از وقتی كه اين‏
كتاب بدست مردم افتاد ، كسی تاريخ واقعی امام حسين (ع) را مطالعه نكرد.

ashkan
4th January 2009, 08:49 PM
در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقای دربندی پيدا شد. تمام حرفهای‏
روضة الشهداء را باضافه چيزهای ديگری پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و
كتابی نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب اين كتاب انسان را وادار
می‏كند كه به اسلام بگريد .
حاجی نوری می‏نويسد كه ما در درس حاج شيخ عبدالحسين تهرانی بوديم ( كه‏
مرد بسيار بزرگواری بوده است ) و از محضر ايشان استفاده می‏كرديم كه سيد
روضه خوانی اهل حله آمد و كتاب مقتلی به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند
معتبر هست يا نيست ، اين كتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جايی از
آن نوشته بود كه فلان ملای جبل عاملی از شاگردان صاحب‏معالم است . مرحوم‏
حاج شيخ عبدالحسين كتاب را گرفت كه مطالعه كند .
اولا در احوال آن عالم مطالعه كرد ، ديد چنين كتابی به نام او ننوشته‏اند
و ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد ، ديد مملو از اكاذيب است . به آن سيد
گفت اين كتاب همه‏اش دروغ است . مبادا اين كتاب را بيرون بياوری و يا
از آن چيزی نقل كنی كه جايز نيست ، و اساسا اين كتاب نوشته آن‏عالم‏
نيست و مطالبش دروغ است . حاجی نوری می‏نويسد : همين كتاب دست‏
صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل كرد .
حاجی نوری حكايت ديگری را نقل می‏كند كه تاثرآور است و آن اينكه مردی‏
رفت نزد مرحوم صاحب مقامع ( 1 ) گفت ديشب خواب



پاورقی :
1 - مرحوم آقامحمدعلی پسر مرحوم وحيد بهبهانی كه هر دو مردان >

ashkan
4th January 2009, 08:49 PM
وحشتناكی ديدم . چه خواب ديدی ؟ گفت خواب ديدم با اين دندانهای خودم‏
گوشتهای بدن امام حسين عليه السلام را دارم می‏كنم ! اين مرد عالم لرزيد ،
سرش را پايين انداخت ، مدتی فكر كرد ، گفت شايد تو مرثيه خوان هستی ،
گفت بله . فرمود بعد از اين يا اساسا مرثيه خوانی را ترك كن ، و يا از
كتابهای معتبر نقل كن . تو با اين دروغهايت گوشت بدن امام حسين (ع) را
با دندانهايت می‏كنی ! اين لطف خدا بود كه در اين رؤيا اين را به تو
نشان بدهد .
اگر كسی تاريخ عاشورا را بخواند می‏بيند از زنده‏ترين و مستندترين و از
پرمنبع ترين تاريخهاست . مرحوم آخوند خراسانی فرموده بود آنها كه بدنبال‏
روضه نشنيده می‏روند ، بروند روضه‏های راست را پيدا كنند كه آنها را احدی‏
نشنيده است . خطبه‏هايی كه امام حسين عليه السلام در مكه و بطور كلی در
حجاز ، در كربلا ، در بين راه خوانده ، خطابه‏هايی كه اصحابش خوانده‏اند ،
سؤال و جوابهايی كه با حضرت شده ، نامه‏هائی كه ميان ايشان و ديگران‏
مبادله شده ، نامه‏هائی كه ميان خود دشمنان مبادله شده است ، به علاوه‏
اظهارات كسانی كه حاضر در واقعه‏عاشورا بوده‏اند ( چه از دشمنان و چه از
دوستان ) و اين حادثه را نقل كرده‏اند ، آنها را مطالعه كنند . سه چهار
نفر از دوستان امام حسين بودند كه جان بسلامت بردند . از جمله ، غلامی‏
است به نام عقبه بن سمعان كه از مكه همراه امام بود و وقايع نگار لشكر
ابا عبدالله بوده



پاورقی :
> بزرگی بوده‏اند . مرحوم آقا محمد علی به كرمانشاه رفت و خيلی هم نفوذ و
اقتدار پيدا كرد .

ashkan
4th January 2009, 08:50 PM
است . او در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم ، آزادش كردند . مرد
ديگری است بنام حميد بن مسلم كه از وقايع نگارهای لشكر عمرسعد بوده است‏
. يكی از حاضرين واقعه ، شخص امام زين‏العابدين عليه السلام است كه همه‏
قضايا را نقل كرده‏اند . نقطه ابهامی در تاريخ امام‏حسين وجود ندارد .
متاسفانه حاجی‏نوری يك داستان جعلی و تحريفی درباره امام زين‏العابدين‏
عليه السلام نقل می‏كند . می‏گويد در روز عاشورا وقتی كه برای اباعبدالله‏
ياوری باقی نماند ، حضرت برای خداحافظی به خيمه امام زين‏العابدين‏
عليه‏السلام رفتند . حضرت امام زين‏العابدين عليه السلام فرمود : پدرجان !
كار شما و اين مردم به كجا كشيد ؟ ( يعنی تا آن وقت امام زين‏العابدين‏
بی‏خبر بوده است ) ! فرمود : پسر جان به جنگ كشيد . امام زين‏العابدين‏
فرمود حبيب‏بن‏مظاهر چطور شد ؟ فرمود : قتل . زهيربن‏القين چطور شد ؟ قتل .
بريربن‏خضير چطور شد ؟ قتل . هر كس از اصحاب را كه اسم برد ، فرمود كشته‏
شد . بعد بنی‏هاشم را پرسيد ، قاسم‏بن‏حسن چطور شد؟ برادرم علی‏اكبر چطور شد؟
بر عمويم ابوالفضل چه شد ؟ . قتل اين ، جعل است ، دروغ است . امام‏
زين‏العابدين كه العياذ بالله آنقدر مريض و بيهوش نبوده كه نفهمد چه‏
گذشته است . تاريخ می‏نويسد حتی در همان حال امام حركت كرد و فرمود عمه‏
! عصای مرا با يك شمشير بياور . يكی از كسانی كه حاضر در واقعه بوده و
آن را نقل كرده است ، شخص امام زين‏العابدين عليه السلام است .
پس توبه كنيم ، واقعا بايد توبه كنيم به خاطر اين جنايت و خيانتی‏

ashkan
4th January 2009, 08:50 PM
كه نسبت به ابا عبدالله الحسين عليه السلام و اصحاب و ياران و خاندانش‏
مرتكب می‏شويم ، همه افتخارات اينها را از بين می‏بريم . توبه كنيم و بعد
، از اين مكتب‏تربيتی استفاده كنيم .
چه كم‏وكسری در زندگی عباس‏بن علی آن طور كه مقاتل معتبر نوشته‏اند وجود
دارد ؟ اگر نبود برای ابوالفضل مگر همين يك افتخار ، كسی با او كاری‏
نداشت ، غير از امام‏حسين ( ع ) با هيچ كس كاری نداشتند . امام‏حسين ( ع‏
) هم فرمود اينها فقط به من كار دارند و اگر مرا بكشند ، به هيچ كس‏
ديگری كار ندارند . وقتی كه شمربن‏ذی الجوشن می‏خواست از كوفه به طرف‏
كربلا حركت كند ، يكی از حضاری كه در آنجا بود ، به ابن‏زياد اظهار كرد كه‏
بعضی از خويشاوندان مادری ما همراه حسين‏بن‏علی هستند ، خواهش می‏كنم‏
امان‏نامه‏ای برای آنها بنويس . ابن‏زياد هم نوشت . شمر در يك فاصله‏دور ،
از قبيله‏ای بود كه قبيله ام‏البنين با آنها نسبت داشتند . اين پيام را در
عصرتاسوعا شخص او آورد . اين مرد پليد آمد كنار خيمه حسين‏بن علی‏
عليه‏السلام و فريادش را بلند كرد : اين بنوا اختنا ( 1 ) خواهرزادگان ما
كجا هستند ؟ ابوالفضل عليه‏السلام در حضور اباعبدالله عليه‏السلام نشسته بود
، برادرانش همه آنجا بودند ، يك كلمه جواب ندادند تا امام فرمود :
« اجيبوه و ان كان فاسقا » (2) جوابش را بدهيد هر چند آدم فاسقی است .
آقا كه اجازه داد ، جواب دادند . گفتند : ما




پاورقی :
1 و 2 - مقتل‏الحسين مقرم ص 252 و بحارالانوار ج 44 ص 391 و اللهوف ص‏
. 37

ashkan
4th January 2009, 08:50 PM
تقول ، چه می‏گوئی ؟ مژده‏ای برای شما آورده‏ام ، بشارتی برای شما آورده‏ام .
برای شما از اميرعبيدالله امان آورده‏ام ، شما آزاديد ، اگر الان برويد ،
جان بسلامت می‏بريد . گفتند خدا ترا لعنت كند و اميرت ابن‏زياد و آن‏
امان‏نامه‏ای كه آورده‏ای . ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها كنيم به‏
موجب اينكه تامين داريم ؟ !
در شب عاشورا ، اول كسی كه اعلام ياری نسبت به اباعبدالله كرد ، برادر روز عاشورا می‏شود ، بنابر يكی از دو روايت ابوالفضل جلو می‏آيد ، عرض‏
می‏كند برادرجان به من هم اجازه بفرمائيد ، اين سينه من تنگ شده است ،
ديگر طاقت نمی آورم ، می‏خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما كنم .
من نمی‏دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت‏ابوالفضل را چنين داد ، خود
اباعبدالله بهتر می‏دانست . فرمود برادرم حال كه می‏خواهی بروی ، برو بلكه‏
بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بياوری . لقب " سقا " ، آب‏آور ،
قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود ، چون يك نوبت يا دو نوبت ديگر در
شبهای پيش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشكافد و برای اطفال‏
اباعبدالله آب بياورد . اين‏جور نيست كه سه شبانه‏روز آب نخورده باشند ،
نه ، سه شبانه روز بود كه ممنوع بودند ، ولی در اين خلال توانستند يكی‏
دوبار از جمله در شب‏عاشورا آب تهيه كنند ، حتی غسل كردند ، بدنهای‏
خودشان را شستشو دادند . ابوالفضل فرمود چشم . ببينيد چقدر منظره باشكوهی‏
است ، چقدر عظمت است ، چقدر شجاعت است ، چقدر دلاوری است ، چقدر
انسانيت است ، چقدر شرف است ، چقدر معرفت و فداكاری است ؟ ! يك‏تنه‏
خودش را به جمعيت می‏زند . مجموع كسانی را كه دور آب را گرفته بودند
چهارهزار نفر نوشته‏اند . وارد شريعه فرات شد ، اسب را داخل آب برد (
اين را همه نوشته‏اند ) . اول مشكی را كه همراه دارد پر از آب می‏كند و به‏
دوش می‏گيرد . تشنه است ، هوا گرم است ، جنگيده است . همان طور كه‏
سوار است و آب تا زيرشكم اسب را فرا گرفته است ، دست زير آب می‏برد
، مقداری آب با دو

ashkan
4th January 2009, 08:51 PM
دستش تا نزديك لبهای‏مقدسش می‏آورد . آنهائی كه از دور ناظر بوده‏اند ،
گفته‏اند اندكی تامل كرد ، بعد ديديم آب‏نخورده بيرون آمد ، آبها را روی‏
آب ريخت . كسی نفهميد كه چرا ابوالفضل در آنجا آب نياشاميد ؟ ! اما
وقتی كه بيرون آمد رجزی خواند كه در اين رجز ، مخاطب ، خودش بود نه‏
ديگران . از اين رجز فهميدند چرا آب نياشاميد :



يا نفس من بعد الحسين هونی





ای نفس ابوالفضل ! می‏خواهم بعد از حسين زنده نمانی . حسين شربت مرگ‏
می‏نوشد ، حسين در كنار خيمه‏ها با لب‏تشنه ايستاده باشد و تو آب بياشامی‏
؟ ! پس مردانگی كجا رفت ، شرف كجا رفت ، مواسات و همدلی كجا رفت ؟
مگر حسين امام تو نيست ، مگر تو ماموم او نيستی ، مگر تو تابع او نيستی‏


؟ !

هذا الحسين شارب المنون


هيهات ! هرگز دين من چنين اجازه‏ای به من نمی‏دهد ، هرگز وفای من چنين‏
اجازه‏ای به من نمی‏دهد . ابوالفضل مسير خود را در برگشتن عوض كرد . از
داخل نخلستانها آمد . قبلا از راه مستقيم آمده بود . چون می‏دانست همراه‏
خودش امانت گرانبهايی دارد ، راه خود را عوض كرد و تمام همتش اين بود
كه آب را به سلامت برساند ،



پاورقی :
1 - ينابيع‏الموده‏ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41

ashkan
4th January 2009, 08:54 PM
بخدا قسم اگر دست راست مرا ببريد من دست از دامن حسين بر نمی‏دارم ،
طولی نكشيد كه رجز عوض شد :



يا نفس لا تخشی من الكفار



در اين رجز فهماند كه دست چپش هم بريده شده است . نوشته‏اند با آن‏
هنر و فروسيتی كه داشت ، به هر زحمت بود مشك آب را چرخاند و خودش را
روی آن انداخت . من نمی‏گويم چه حادثه‏ای پيش آمد ، چون خيلی جانسوز است‏
. در شب تاسوعا معمول است كه ذكر مصيبت اين‏مردبزرگ می‏شود .
اين را هم عرض كنم كه ام‏البنين مادر حضرت‏ابوالفضل در حادثه كربلا زنده‏
بود ولی در كربلا نبود ، در مدينه بود . به او خبر دادند كه در حادثه كربلا
هر چهار پسر تو شهيد شدند . اين زن بزرگوار به قبرستان بقيع می‏آمد و برای‏
فرزندان خودش نوحه‏سرايی می‏كرد نوشته‏اند نوحه‏سرايی اين زن آنقدر دردناك‏
بود كه هر كس می‏آمد




پاورقی :
1 - بحارالانوار ج 45 ، ص . 40
2 - بحارالانوار ج 45 ، ص . 40

ashkan
4th January 2009, 09:35 PM
گريه می‏كرد ، حتی مروان‏حكم كه از دشمن‏ترين دشمنان بود . در نوحه‏سرايی خود
، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص ياد می‏كرد . ابوالفضل‏
، هم از نظر سنی و هم از نظر كمالات روحی و جسمی ارشد فرزندانش بود . من‏
يكی از اين دو مرثيه‏ای را كه از اين زن بخاطر دارم برای شما می‏خوانم .
اين مادر داغدار در آن مرثيه‏های جانسوز خودش ( بطور كلی عربها مرثيه را
خيلی جانسوز می‏خوانند ) اين جور می‏خواند :
يا من رای العباس كر علی جماهير النقد و وره من ابناء حيدر كل ليث‏
ذی لبد
انبئت ان ابنی اصيب براسه مقطوع يد ويلی علی شبلی امال براسه ضرب‏
العمد
( 1 )

لو كان سيفك فی يديك لمادنی منه احد
ای چشم‏ناظر ، ای چشمی كه در كربلا بودی و آن مناظر را می‏ديدی ، ای كسی‏
كه آن لحظه را تماشا كردی كه شير بچه من ابوالفضل از جلو و شير بچه‏گان‏
ديگر من از پشت سرش بر اين جماعت پست حمله برده بودند ، برای من‏
قضيه‏ای نقل كرده‏اند ، نمی‏دانم راست است يا دروغ ؟ گفته‏اند در وقتی كه‏
دستهای بچه من بريده بود ، عمود آهنين بر فرق فرزند عزيز من وارد شد ،
آيا راست است ؟ ! ويلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد بعد می‏گويد ،
ابوالفضل ! فرزند عزيزم ، من خودم می‏دانم ، اگر دست می‏داشتی مردی در
جهان نبود كه با تو روبرو

پاورقی :
1 - منتهی‏الامال‏ج 1 ص . 386

ashkan
4th January 2009, 09:35 PM
شود . اينكه آنها چنين جسارتی كردند برای اين بود كه دستهای تو از بدن‏
بريده شده بود .
لا حول ولا قوش الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آله‏
الطاهرين

ashkan
4th January 2009, 09:36 PM
تحريفات معنوی حادثه كربلا



بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب‏العالمين باری‏ءالخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن‏
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 ) .
گفتيم تاريخچه با عظمت كربلا كه به دست ما افتاده است ، هم دچار
تحريف لفظی شده است و هم دچار تحريف معنوی . تحريف لفظی يعنی اينكه‏
ما از خودمان سازو برگهايی بر پيكره اين تاريخ ساخته‏ايم كه چهره با عظمت‏
و نورانی آن را تاريك و ظلمانی و قيافه زيبای آن را زشت كرده‏ايم .
نمونه‏هائی را در اين زمينه عرض كردم .



پاورقی :
1 - سوره مائده آيه . 13

ashkan
4th January 2009, 09:37 PM
متاسفانه اين حادثه تاريخی در دست ما تحريف معنوی شده است و تحريف‏
معنوی بسيار خطرناكتر از تحريف لفظی است . آنچه سبب شده است كه اين‏
حادثه بزرگ برای ما از اثر و خاصيت بيفتد ، تحريفات معنوی است نه‏
تحريفات لفظی ، يعنی اثر سوء تحريفات معنوی از تحريفات لفظی بيشتر
است .
تحريف معنوی يعنی چه ؟ در يك جمله ممكن است ما از لفظ ، نه كم كنيم‏
و نه زياد ، ولی وقتی كه می‏خواهيم آن را توجيه و تفسير كنيم ، طوری توجيه‏
و تفسير كنيم كه درست برخلاف و بر ضد معنی واقعی آن جمله باشد . برای‏
اين موضوع فقط يك مثال كوچك عرض می‏كنم تا مطلب روشن شود .
در روزی كه مسجد مدينه را بنا می‏كردند ، عمارياسر فوق‏العاده تلاش‏
صادقانه می‏كرد ، نقل كرده‏اند ( از نقلهای مسلم است ) كه پيغمبر اكرم‏
فرمود : « يا عمار ! تقتلك الفئة الباغية » ( 1 ) ای عمار ! ترا آن‏
دسته‏ای می‏كشند كه سركشند . اشاره به آيه قرآن است كه می‏فرمايد اگر دو
دسته از مسلمانان با يكديگر جنگيدند و يك دسته سركشی كرد ، شما به نفع‏
آن دسته ديگر عليه دسته سركش وارد شويد و اصلاح كنيد . اين جمله را كه‏
پيغمبراكرم ( ص ) درباره عمارفرمود : شخصيت بزرگی به او داد . لهذا
عمار كه در صفين در خدمت



پاورقی :
1 - سيره حلبی جلد 2 صفحه . 77

ashkan
4th January 2009, 09:38 PM
اميرالمؤمنين ( ع ) بود ، وزنه بزرگی در لشكر علی عليه‏السلام شمرده می‏شد ،
حتی افراد ضعيف‏الايمانی بودند كه تا وقتی كه عمار كشته نشده بود هنوز
مطمئن نبودند عملی كه در ركاب علی ( ع ) می‏كنند ، بحق است ، يعنی كشتن‏
معاويه و سپاهيان او جايز است . روزی كه عمار به دست اصحاب معاويه در
لشكر اميرالمؤمنين ( ع ) كشته شد ، ناگهان فرياد از همه جا بلند شد كه‏
حديث پيغمبر صادق آمد . بهترين دليل برای اينكه معاويه و يارانش بر
باطل‏اند اين است كه اينها قاتل عمار هستند و پيغمبر اكرم ( ص ) در
گذشته خبر داد : « يا عمار ! تقتلك الفئة الباغية » ( 1 ) كه اشاره است‏
به آيه :
« و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما
علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی‏ء الی امرالله »( 2 ) .
امروز مثل آفتاب روشن شد كه لشكر معاويه ، لشكر " باغی " يعنی سركش‏
و ظالم و ستمگر است و حق با لشكريان علی است . پس به نص قرآن بايد به‏
نفع لشكريان علی ( ع ) ، عليه لشكريان معاويه وارد جنگ شد . اين قضيه‏
تزلزلی در لشكر معاويه ايجاد كرد . معاويه كه هميشه با حيله و نيرنگ كار
خود را پيش می‏برد ، اينجا دست به يك تحريف معنوی زد ، چون نمی‏شد
انكار كرد و گفت پيغمبر ( ص ) درباره عمار چنين چيزی نگفته است ، زيرا
اقلا شايد پانصدنفر در آنجا بودند كه شهادت می‏دادند كه ما اين جمله را از
پيغمبر ( ص ) شنيديم و يا از كسی




پاورقی :
1 - مسند ابن‏حنبل‏ج 2 ص . 199
2 - سوره حجرات آيه . 9

ashkan
4th January 2009, 09:38 PM
شنيديم كه او از پيغمبر شنيده بود . بنابراين ، اين جمله پيغمبر درباره‏
عمار قابل انكار نبود . شاميها به معاويه اعتراض می‏كردند كه عمار را ما
كشتيم و پيغمبر فرمود : « تقتلك الفئة الباغية » ، گفت اشتباه كرديد !
درست است كه پيغمبر فرمود عمار را آن فئه‏سركش ، طائفه‏سركش ،
لشكرسركش می‏كشند ، ولی عمار را ما نكشتيم ! گفتند لشكريان ما كشتند .
گفت نه ! عمار را علی كشت كه او را به اينجا آورد و موجبات كشته شدنش‏
را فراهم كرد !
عمروعاص دو پسر داشت ، يكی مانند خودش دنيادار و دنياپرست و ديگری‏
نسبتا جوان مؤمن و با ايمانی بود و با پدرش هماهنگی نمی‏كرد . اسم او
عبدالله بود . در يك جلسه‏ای كه عبدالله حاضر بود ، همين مغلطه معنوی را
بكار بردند . عبدالله گفت اين چه حرفی است كه می‏زنيد ، اين چه‏
مغلطه‏كاری است كه می‏كنيد ؟ ! چون عمار در لشكر علی بود پس علی او را
كشت ؟ ! گفتند بله ! گفت پس بنابراين حمزه‏سيدالشهدا را هم پيغمبر كشت‏
، چون حمزه‏سيدالشهداء در لشكر پيغمبر بود و كشته شد . معاويه ناراحت و
عصبانی شد به عمروعاص گفت چرا جلوی اين پسر بی‏ادبت را نمی‏گيری ؟ ! اين‏
را می‏گويند تحريف معنوی .
اگر بخواهيم حوادث و قضايا را تحريف معنوی كنيم ، چگونه تحريف‏
می‏كنيم ؟
حوادث و قضايای تاريخی از يك طرف علل و انگيزه‏ها و از طرف ديگر
منظور و هدفهايی دارند . تحريف يك حادثه تاريخی اين

ashkan
4th January 2009, 09:39 PM
است كه يا علل و انگيزه‏های آن حادثه را بگونه‏ای غير از آنچه كه بوده‏
است بگوئيم ، يا هدف و منظور آن را بگونه‏ای غير از آنچه كه بوده است‏
تفسير كنيم .
مثال : شما به منزل يك شخصی كه از مكه آمده است می‏رويد . انگيزه شما
اين است كه زيارت كردن حاجی مستحب است ، لذا به ديدن او می‏رويد . يك‏
نفر می‏گويد می‏دانی چرا فلان كس به خانه فلان شخص رفت ؟ ديگری می‏گويد چرا
؟ می‏گويد منظور او از رفتن به منزل فلانی اين است كه دختر او را برای‏
پسرش خواستگاری كند ، موضوع مكه را بهانه كرده است . منظور شما را اين‏
چنين تحريف می‏كنند . اين را تحريف معنوی می‏گويند .
حادثه تاريخی عاشورا از يك طرف علل و انگيزه‏هايی دارد و از طرف ديگر
هدفها و منظورهای عالی . ما مسلمانان ، ما شيعيان حسين‏بن‏علی ( ع ) اين‏
حادثه را تحريف كرديم همان‏طور كه معاوية بن ابوسفيان جمله پيغمبر درباره‏
عمار « تقتلك الفئة الباغية » را تحريف كرد . يعنی حسين عليه‏السلام در
نهضت خود انگيزه‏ای داشت ، ما چيز ديگری برای آن تراشيديم ! حسين يك‏
هدف و منظور خاصی داشت ، ما يك هدف و منظور ديگری برای او تراشيديم !
اباعبدالله عليه‏السلام نهضتی فوق‏العاده با عظمت و مقدس كرده است .
تمام شرائط تقدس يك نهضت ، در نهضت اباعبدالله هست كه نظيرش در
دنيا وجود ندارد . آن شرائط چيست ؟ اولين شرط يك نهضت مقدس اين است‏
كه منظور و هدف آن ، شخصی و فردی نباشد ،

ashkan
4th January 2009, 09:39 PM
بلكه كلی ، نوعی و انسانی باشد . يك وقت كسی نهضت می‏كند بخاطر شخص‏
خودش و يك وقت كسی نهضت می‏كند بخاطر اجتماع ، بخاطر انسانيت ، بخاطر
حقيقت ، بخاطر حق ، بخاطر توحيد ، بخاطر عدالت ، بخاطر مساوات ، نه‏
بخاطر خودش ، در واقع آن وقتی كه او نهضت می‏كند ديگر خودش به عنوان‏
يك فرد نيست ، اوست و همه انسانهای ديگر . به همين جهت كسانی كه در
دنيا ، حركاتشان ، اعمالشان ، نهضتهايشان بخاطر شخص خودشان نبوده است ،
بخاطر بشريت بوده است ، بخاطر انسانيت بوده است ، بخاطر حق و عدالت‏
و مساوات بوده است ، بخاطر توحيد و خداشناسی و ايمان بوده است ، همه‏
افراد بشر آنها را دوست دارند . همان طور كه پيغمبر ( ص ) فرمود :
« حسين منی و انا من حسين » ( 1 ) ، ما هم می‏گوئيم :
حسين منا و نحن من حسين چرا می‏گوئيم ؟ برای اينكه حسين عليه السلام در

كرد . قيامش ، قيام مقدس بود ، قيام پاك بود ، از منظورهای شخصی بيرون‏
بود .
شرط دوم برای اينكه قيامی مقدس باشد ، اين است كه آن قيام با يك‏
بينش و درك و بصيرت قوی توام باشد . يعنی چه ؟ يعنی يك وقت‏
1328 ( 2 ) سال پيش برای ما و بخاطر ما و بخاطر همه انسانهای عالم قيام‏


پاورقی :
1 - ارشاد شيخ‏مفيد صفحه 249 و اعلام‏الوری ص 216 و مناقب ابن‏شهرآشوب‏ج‏
4 ص 71 و حليةالابرار ، ج 1 ص 560 و كشف الغمةج 2 ص 10 و 61 و ملحقات‏
احقاق الحق‏ج 11 ص 265 تا . 279
2 - اين سخنرانی در سال 1389 قمری برابر با فروردين 1348 ايراد شده‏
است .

ashkan
4th January 2009, 09:39 PM
مردم اجتماعی ، خودشان در غفلتند ، بی‏خبرند ، نمی‏فهمند ، جاهلند . يك‏
فرد بصير ، چيز فهم و با درك پيدا می‏شود كه درد اين مردم را صددرجه از
خودشان بهتر می‏فهمد . دوای اين مردم را از خود اين مردم بهتر می‏فهمد . در
وقتی كه ديگران هيچ چيز را نمی‏فهمند و درك نمی‏كنند و در ظاهر هم‏
نمی‏بينند . يك فرد بصير و چيز فهم كه باصطلاح ، آنچه را كه مردم ديگر در
آئينه نمی‏بينند او در خشت خام می‏بيند ، پيدا می‏شود كه قيام و نهضت‏
می‏كند . بيست سال ، سی سال ، پنجاه سال می‏گذرد تازه ملت بيدار می‏شود كه‏
فلان شخص كه قيام كرد ، حركت كرد ، نهضت كرد ، چه منظورهای مقدسی داشت‏
. پدران ما در بيست سال ، سی سال ، چهل سال ، پنجاه سال پيش ، ارزش‏
اين را درك نمی‏كردند !
مثلا مرحوم سيدجمال‏الدين اسدآبادی در حدود شصت ، هفتاد سال پيش ( فوت‏
اين مرد در سال 1310 قمری بوده است ، چهارده سال قبل از مشروطيت ) قيام‏
كرد و يك نهضت اسلامی در كشورهای اسلامی بپا كرد ، شما امروز كه تاريخ‏
اين مرد را می‏خوانيد ، می‏بينيد واقعا غريب و تنها بوده است ، درد و
دوای ملت مسلمان را احساس می‏كرد ولی خود ملت نمی‏فهميد ، خود ملت به‏
او دهن‏كجی می‏كرد ، خود ملت او را مسخره می‏كرد ، ملت از او حمايت‏
نمی‏كرد . حالا كه شصت ، هفتاد سال گذشته است ، وقتی كه زوايای تاريخ‏
درست روشن می‏شود ، می‏بينيم اين مرد چه چيزهايی را در آن روز می‏فهميده كه‏
اساسا نودونه درصد ملت ايران نمی‏فهميده‏اند .

ashkan
4th January 2009, 09:39 PM
بود ، به شام فرستادند . وقتی فاصله ميان مدينه و شام را طی كردند و به‏
دربار يزيد رفتند و مدتی در آنجا ماندند ، تازه فهميدند قضيه از چه قرار
است . هنگامی كه به مدينه برگشتند ، از آنها پرسيدند چه ديدند ؟ گفتند
همين قدر ما به شما بگوئيم كه در مدتی كه در شام بوديم ، می‏گفتيم خدا
نكند كه از آسمان بر سر ما سنگ ببارد ! گفتند چه خبر بود ؟ گفتند ما با
خليفه‏ای روبرو شديم كه علنا شراب می‏خورد ، قمارمی‏كرد ، سگ‏بازی و
يوزبازی و ميمون‏بازی می‏كرد ، حتی با محارم خود هم زنا می‏كرد !
عبدالله‏بن‏حنظله غسيل‏الملائكه هشت پسر داشت ، به مردم مدينه گفت چه‏
شما قيام كنيد چه نكنيد من قيام می‏كنم ولو با اين هشت پسر خودم . همين‏
طور هم شد ، در قيام حره ( 1 ) عليه يزيد هشت پسرش را قبل از خودش‏
فرستاد و شهيد شدند و بعد خود اين مرد شهيد شد . عبدالله‏بن‏حنظله‏
غسل‏الملائكه ، دو يا سه سال پيش از اينكه اباعبدالله از مدينه خارج شود و
در هنگام خروج بگويد :
« و علی الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » ( 2 ) .
من ننگ می‏دانم اگر يزيد خلافت اسلامی را بدست گيرد ، اگر چنين شود ،
چه به سر اسلام می‏آيد ، كجا بود ؟ آن روز آگاه نبود . بايد حسين كشته بشود
، جهان اسلام تكان بخورد ، تازه عبدالله‏بن‏حنظله غسيل‏الملائكه و صدها نفر
ديگر مثل او در مدينه و كوفه و در جاهای




پاورقی :
1 - مروج‏الذهب جلد 3 ص . 69
2 - اللهوف ص 11 و فی رحاب ائمةاهل‏البيت جلد 3 صفحه . 74

ashkan
4th January 2009, 09:40 PM
جدم فاسد شده‏اند ، قيام كردم برای اصلاح ، من يك مرد اصلاح طلبم .
« اريد ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسير بسيرش جدی و ابی » (

نهضت خودش را روشن كرده است . « الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان‏
الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المؤمن فی لقاء الله محقا » ( 2 ) ، حسين‏
عليه‏السلام می‏گويد من نهضت كرده‏ام برای امر به معروف ، برای اينكه دين‏
را زنده كنم ، برای اينكه با مفاسد مبارزه كنم . نهضت من يك نهضت‏
اصلاحی اسلامی است . ما چيز ديگری گفتيم . دو تحريف معنوی بسيار عجيب و
ماهرانه كرديم ( نمی‏دانم بگويم ماهرانه يا جاهلانه ) يك جا گفتيم‏
حسين‏بن‏علی ( ع ) قيام كرد تا كشته شود ، برای اينكه كفاره گناهان امت‏
باشد ! حال اگر بپرسند اين حرف در كجاست ؟ آيا خود امام‏حسين عليه‏السلام‏
چنين چيزی گفت ؟ پيغمبر گفت ؟ امام گفت ؟ ما می‏گوئيم به اين حرفها
چكار داريد ؟ امام‏حسين ( ع ) كشته شد برای اينكه گناهان ما بخشيده شود !
نمی‏دانيم كه ما اين فكر را از دنيای مسيحيت گرفته‏ايم يا نه ؟ ملت‏
مسلمان ندانسته خيلی چيزها را از دنيای مسيحيت بر ضداسلام گرفته است .
يكی از اصول معتقدات مسيحيت مسئله به صليب كشيدن ، مسيح است برای‏
اينكه فادی باشد . الفادی لقب مسيح است . از نظر مسيحيت اين جزء متن‏
مسيحيت است كه عيسی به دار رفت تا كفاره گناهان امت
1 ) ، هدفی جز امر به معروف و نهی از منكر ندارم . امام‏حسين ( ع ) هدف‏



پاورقی :
1 - همان مدرك .
2 - رجوع شود و به صفحه . 47

ashkan
4th January 2009, 09:40 PM
كلی و عمومی است ، مربوط نيست . تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است ؟
امام حسين ( ع ) فرياد كشيده كه علل و انگيزه قيام من مسائلی است كه‏
منطبق بر اصول كلی اسلام است .
احتياجی به دستور خصوصی نيست . آخر دستور خصوصی را در جايی می‏گويند كه‏
دستورهای عمومی وافی نباشد . امام‏حسين ( ع ) در كمال صراحت فرمود : اسلام‏
دينی است كه به هيچ مؤمنی ( حتی نفرمود به امام ) اجازه نمی‏دهد كه در
مقابل ظلم ، ستم ، مفاسد و گناه بی‏تفاوت بماند . امام‏حسين ( ع ) مكتب‏
بوجود آورد ولی مكتب عملی اسلامی ، مكتب او همان مكتب اسلام است .
مكتب اسلام بيان كرد ، حسين ( ع ) عمل كرد . ما اين حادثه را از مكتب‏
بودن خارج كرديم ، وقتی از مكتب بودن خارج شد ، ديگر قابل پيروی نيست ،
وقتی كه قابل پيروی نبود ، پس ديگر نمی‏شود از حسين استفاده كرد ، يعنی‏
از حادثه كربلا نمی‏توان استفاده كرد . از اينجا ما حادثه را از نظر
اثرمفيدداشتن ، عقيم كرديم . آيا خيانتی از اين بالاتر هم در دنيا وجود
دارد ؟ اين است كه عرض كردم تحريف معنوی كه در حادثه عاشورا صورت‏
گرفته است از تحريف لفظی آن صددرجه خطرناكتر است .
چرا ائمه اطهار ( حتی از پيغمبر اكرم روايت است ) گفتند كه اين نهضت‏
بايد زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام‏حسين ( ع ) بگريند ؟
هدف آنها از اين دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مسخ كرديم .
گفتيم فقط بخاطر اين است كه تسلی خاطری برای حضرت‏زهرا سلام‏الله‏عليها
باشد ! با اينكه ايشان در بهشت همراه

ashkan
4th January 2009, 09:41 PM
برای اينكه حسين‏بن‏علی ( ع ) نفله شد ؟ تو نفله شدی بيچاره‏نادان . من و تو
نفله هستيم ، من‏وتو عمرمان هدر رفت ، غصه برای خودت بخور . تو به حسين‏
توهين می‏كنی كه می‏گويی نفله شد ! حسين‏بن‏علی ( ع ) كسی است كه : « ان لك‏
درجة عند الله ، لن تنالها الا بالشهاده » ( 1 ) ، آيا حسين‏بن‏علی‏
عليهماالسلام كه آرزوی شهادت می‏كرد ، آرزوی نفله شدن رامی‏كرد ؟ آنها كه‏
توصيه كردند كه عزای حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) بايد زنده‏بماند ، برای‏
اين بوده كه هدف حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) مقدس بود . حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) يك مكتب بوجود آورد ، می‏خواستند مكتبش زنده بماند .
هرگز نمونه‏ای از يك مكتب عملی در دنيا پيدا نمی‏كنيد كه نظير مكتب‏
حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) باشد . اگر شما نمونه حسين‏بن علی را پيدا
كرديد ، آن وقت بگوئيد چرا ما هر سال بايد ياد او را تجديد كنيم ؟ !
نظير آنچه كه در حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) در حادثه عاشورا ، در آن‏
ابتلاء و مصيبت پيدا شد ، از توحيد ، از جلوه‏ايمان ، از جلوه‏خداشناسی ،
از ايمان كامل به جان ديگر ، از رضا و تسليم ، از صبر ، از مردانگی ، از
طمأنينه نفس ، از ثبات و استقامت ، از عزت و كرامت نفس ، از
آزاديخواهی و آزادی‏طلبی ، از اينكه در فكر انسانها باشد ، از اينكه در
خدمت انسانها باشد ، اگر در دنيا نمونه‏ای پيدا كرديد ، آن وقت بگوئيد
چرا ما نام حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را زنده كنيم ؟ ( بديل ندارد ، مثل‏
ندارد ) زنده كردن نام و نهضت او برای اين است كه پرتوی از روح حسين‏بن‏
علی بر روح ما و شما بتابد .
اگر اشكی كه ما برای او می‏ريزيم ، در مسير هماهنگی روح ما باشد ،



پاورقی :
1 - نفايس‏الاخبار ، ص 21 ، به نقل از ابن‏شهرآشوب .

ashkan
4th January 2009, 09:42 PM
حسين ( ع ) ديده می‏شود . چطور روح بشر اين مقدار شكست ناپذير می‏شود ؟
سبحان‏الله ! بشر به كجا می‏رسد ، روح بشر چقدر شكست ناپذير بايد باشد كه‏
بدنش قطعه‏قطعه می‏شود ، جوانانش جلوی چشمش قلم‏قلم می‏شوند ، در منتهی‏
درجه تشنه می‏شود و حتی به آسمان كه نگاه می‏كند ، بنظرش تيره‏وتار است ،
خاندانش را می‏بيند كه اسير می‏شوند ، هر چه داشته از دست داده است ولی‏
يك چيز برای او باقی مانده و آن روحش است . هرگز روحش شكست نمی‏خورد
.
شما يك چنين صحنه نمايشی از فضائل انسانيت در غير حادثه كربلا نشان‏
دهيد تا بجای كربلا از آن حادثه ياد كنيم . پس چنين حادثه‏ای را بايد زنده‏
نگهداريم . حادثه‏ای كه در آن يك جمعيت هفتاد و دو نفری از نظر روحی يك‏
جمعيت سی‏هزار نفری را شكست دادند . چطور شكست دادند ؟ اولا با اينكه‏
اينها در اقليت بودند و كشته شدنشان قطعی بود ، يك نفر از اينها به‏
دشمن ملحق نشد . اما از آن سی هزار نفر به اينها ملحق شدند . از جمله‏
سردارشان حربن‏يزيدرياحی و سی‏نفر ديگر . اين دليل بر آن است كه از نظر
روحی اينها بردند و آنها باختند . عمرسعد در كربلا كارهايی كرده است كه‏
دليل بر شكست روحی خودش است . لشكريان عمرسعد در كربلا از جنگ تن‏به‏تن‏
پرهيز داشتند . اول حاضر شدند . و طبق معمولی كه در آن دوره‏ها بوده است‏
قبل از اينكه به اصطلاح جنگ مغلوبه يا تيراندازی شود [ جنگ تن‏به‏تن ] يك‏
نوع زورآزمايی بوده است . يك نفر از اين طرف می‏رود ، يك نفر از آن‏
طرف می‏آيد . چند نفر كه با اصحاب حسين ( ع ) مبارزه كردند ، آنقدر به‏
آنها نيروی روحی دادند كه عمرسعد دستور داد جنگ تن‏به‏تن نكنند .

ashkan
4th January 2009, 09:43 PM
سخن هستند می‏دانند كه ممكن نيست انسان در حال عادی بتواند سخن عاليی‏
بگويد كه در حد اعلای اوج باشد . روح بشر بايد به اهتزاز بيايد . مخصوصا
اگر سخن از نوع مرثيه باشد ، دل انسان بايد خيلی سوخته باشد تا مرثيه‏
خوب بگويد . اگر بخواهد غزل بگويد بايد سخت دچار احساسات عشقی باشد تا
غزل خوبی بگويد . اگر بخواهد حماسه بگويد بايد سخت احساسات حماسی داشته‏
باشد تا يك سخن حماسی بگويد . وقتی خطبه‏های اباعبدالله ( ع ) ايراد
می‏شود ، مخصوصا يكی از آن خطبه‏هائی كه در روز عاشورا ايراد می‏كند و از
مفصلترين خطبه‏هاست ، [ عمرسعد بر لشكريان خود می‏ترسد ] . امام برای‏
خواندن اين خطبه از اسب پياده شد و برای اينكه می‏خواست يك جای‏
مرتفعتری باشد تا صدايش بهتر برسد ، بر بالای شتر رفت و فرياد زد :

( 1 ) . كه براستی نمونه‏ای از خطبه‏های علی عليه‏السلام است و اگر خطبه‏های‏
علی عليه‏السلام را كنار بگذاريم ديگر خطبه‏ای به اين پرشوری در دنيا پيدا
نمی‏شود . و سه بار صحبت كرد . عمرسعد بر لشكريان خود ترسيد كه مبادا نطق‏
حسين ( ع ) آنها را تحت تأثير قرار دهد . نوبت بعد كه اباعبدالله ( ع )
شروع به صحبت كرد ، از آنجا كه روح دشمن شكست خورده بود ، عمرسعد دستور
داد فرياد كنيد و به دهانهايتان بزنيد تا صدای حسين ( ع ) را كسی نشنود .
آيا اين علامت شكست نيست ؟ آيا اين علامت پيروزی حسين ( ع ) نيست ؟
²تبالكم ايتها الجماعة و ترحا حين استصرختمونا والهين، فأصرخناكم موجفين‏»



پاورقی :
1 - اللهوف ، ص 41 و مناقب ابن‏شهرآشوب ، ج 4 ، صفحه 110 و
مقتل‏الحسين مقرم ص 6 و 286 ، تحف العقول ص . 173

ashkan
4th January 2009, 09:43 PM
بشر اگر با ايمان باشد . موحد باشد ، اگر با خدا پيوند داشته باشد ،
اگر به آن دنيا ايمان داشته باشد ، يك تنه بيست هزار ، سی هزار نفر را
از نظر روحی شكست می‏دهد . آيا اين برای ما نبايد درس باشد ؟ نمونه‏
اينها را كجا پيدا می‏كنيد ؟ چه كسی را در دنيا پيدا می‏كنيد كه در شرايطی‏
مثل شرايط حسين‏بن‏علی ( ع ) قرار بگيرد و دو كلمه از آن خطابه او را
بتواند بخواند ؟ دو كلمه از خطابه زينب سلام‏الله عليها در دم دروازه كوفه‏
را بتواند بخواند ؟ اگر گفتند اين عزا را احياء كنيد ، زنده نگهداريد ،
برای اين است كه اين نكته‏ها را بفهميم و دريابيم ، برای اينكه عظمت‏
حسين ( ع ) را درك كنيم ، برای اينكه اگر اشكی می‏ريزيم از روی معرفت‏
باشد . معرفت حسين ( ع ) ما را بالا می‏برد ، ما را انسان می‏كند ، ما را
آزاد مرد می‏كند ، ما را اهل حق و حقيقت می‏كند ، اهل عدالت می‏كند ، يك‏
مسلمان‏واقعی می‏كند . مكتب حسين ( ع ) ، مكتب انسان‏سازی است نه مكتب‏
گنهكارسازی . حسين ( ع ) سنگر عمل صالح است ، نه سنگر گناهكاری .
نوشته‏اند در صبح روز عاشورا حسين عليه‏السلام همينكه نماز صبح را با
اصحابش خواند ، برگشت به آنها فرمود : اصحاب من آماده باشيد . مردن جز
پلی كه شما را از دنيايی به دنيای ديگر عبور می‏دهد ، نيست . از يك‏
دنيای بسيار سخت به يك دنيای بسيار عالی و شريف و لطيف عبور می‏دهد .
اين سخنش بود ، اما عملش را ببينيد . اين را حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام )
نگفته است ، كسانی كه وقايع‏نگار بوده‏اند گفته‏اند . حتی هلال‏بن‏نافع كه‏
وقايع‏نگار عمرسعد است ، اين قضيه را گفته است . می‏گويد من از حسين‏بن‏علی‏
( عليهماالسلام ) تعجب می‏كنم كه هر چه شهادتش نزديكتر و كاربر او

ashkan
4th January 2009, 09:43 PM
سختتر می‏شد ، چهره‏اش برافروخته‏تر می‏گرديد ، مثل آدمی كه به وصل نزديكتر
می‏شود . حتی می‏گويد در آن لحظات آخر ، هنگامی كه آن لعين ازل وابد سر
مقدسش را از بدن جدا كرده بود ، رفتم سراغ حسين‏بن‏علی ( عليهمالسلام ) ،
چشمم كه به حسين ( ع ) افتاد ، آن بشاشت و روشنی چهره‏اش ، آنچنان مرا
گرفت كه مردنش را فراموش كردم . لقد شغلنی نوروجهه جمال‏هيبته عن‏الفكرش
فی قتله ( 1 ) . نوشته‏اند اباعبدالله ( ع ) در حملات خود ، نقطه‏ای را
انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد . به دو منظور : يكی اينكه‏
می‏دانست دشمنان چقدر نامرد و غير انسانند و اين مقدار حميت ندارند كه‏
لااقل بگويند ما با حسين ( ع ) طرف هستيم ، پس متعرض خيمه‏ها نشويم .
می‏خواست تا جان در بدن دارد ، تا رگ گردنش می‏جنبد ، كسی متعرض خيام‏
حرمش نشود . حمله می‏كرد ، از جلو او فرار می‏كردند ، ولی زياد تعقيب‏
نمی‏كرد ، برمی‏گشت تا خيام حرمش مورد تعرض قرار نگيرد . منظور ديگر
اينكه می‏خواست تا زنده است اهل‏بيتش بدانند كه او زنده است . لذا
نقطه‏ای را مركز قرار داده بود كه صدايش به آنها می‏رسيد . وقتی كه بر
می‏گشت و در آن نقطه می‏ايستاد ، فرياد می‏كرد : « لا حول و لا قوش الا بالله‏
العلی العظيم ، » فرياد حسين عليه‏السلام كه بلند می‏شد اهل بيت
سكونت‏خاطری پيدا می‏كردند . می‏گفتند آقا هنوز زنده است . امام ( ع ) به‏
اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم از خيمه‏ها بيرون نيائيد ( اين حرفها
را باور نكنيد كه اهل‏بيت دائما بيرون می‏دويدند . ابدا . دستور آقا بود
كه تا من




پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 57 و اللهوف ، صفحه . 53

ashkan
4th January 2009, 09:44 PM
زنده هستم شما در خيمه‏ها باشيد ) ، حرف سستی از دهانتان بيرون نيايد كه‏
اجر شما زايل شود ، مطمئن باشيد كه عاقبت شما خير است ، نجات پيدا
می‏كنيد ، خداوند دشمنان شما را بزودی عذاب خواهد كرد . آنها اجازه‏
نداشتند كه بيرون بيايند و بيرون هم نمی‏آمدند . غيرت حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) اجازه نمی‏داد ، غيرت و عفت خود آنها نيز اجازه نمی‏داد كه‏
بيرون بيايند . لذا صدای امام ( ع ) را كه می‏شنيدند : « لا حول ولاقوش الا
بالله العلی العظيم » اطمينان خاطری پيدا می‏كردند . چون امام ( ع ) بعد
از وداع كردن يك يا دو بار ديگر نيز آمده بودند و خبر گرفته بودند اين‏
بود كه اهل بيت امام ( ع ) هنوز انتظار آمدن ايشان را داشتند . در آن‏
زمان اسبهای عربی را برای ميدان جنگ تربيت می‏كردند ، چون اسب حيوان‏
تربيت پذيری است . وقتی كه صاحب آن كشته می‏شد ، عكس‏العملهای خاصی از
خود نشان می‏داد . اهل بيت اباعبدالله ( ع ) در داخل خيمه هستند ،
منتظرند تا شايد صدای امام ( ع ) را بشنوند و يا يك بار ديگر جمال آقا
را زيارت كنند ، يك مرتبه صدای همهمه اسب اباعبدالله ( ع ) بلند شد ،
به در خيمه آمدند ، خيال كردند آقا آمده است ، يك وقت ديدند اسب آمده‏
در حالی كه زين آن واژگون است . اينجا بود كه اولاد و خاندان اباعبدالله‏
( ع ) فرياد واحسيناه ، ! وا محمدا ! را بلند كردند و دور اسب را گرفتند
( نوحه‏سرايی طبيعت بشر است ، انسان وقتی می‏خواهد درد دل خود را بگويد ،
بصورت نوحه‏سرايی می‏گويد ، آسمان را مخاطب قرار می‏دهد ، حيوانی را
مخاطب قرار می‏دهد ، انسان ديگری را مخاطب قرار می‏دهد ) ، هر يك از
افراد خاندان اباعبدالله ( ع ) بنحوی

ashkan
4th January 2009, 09:44 PM
نوحه‏سرايی را آغاز كردند . آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق‏
گريه كردن نداريد ، من كه مردم ، البته نوحه‏سرايی كنيد . در همان حال‏
شروع به گريستن كردند .
نوشته‏اند حسين بن علی عليهما السلام دختری دارد بنام سكينه‏خاتون كه خيلی‏
هم اين دختر را دوست می‏داشت. او بعدها زن اديبه‏عالمه‏ای شد و زنی بود كه‏
همه علماء و ادباء برای او اهميت و احترام قائل بودند . اباعبدالله (ع)
خيلی اين طفل را دوست می‏داشت . او هم به آقا فوق‏العاده علاقمند بود .
نوشته‏اند اين بچه بصورت نوحه‏سرايی جمله‏هايی گفت كه دلهای همه را سوزاند
. بحالت نوحه‏سرايی ، اسب را مخاطب قرار داد كه : يا جواد ابی هل سقی‏
ابی ام قتل عطشانا ؟ ای اسب پدرم ! پدر من وقتی كه رفت تشنه بود آيا او
را سيراب كردند يا با لب تشنه شهيد كردند ؟ اين در چه وقت بود ؟ در
وقتی بود كه اباعبدالله ( ع ) از روی اسب به روی زمين افتاده بود .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين لا حول و لا قوش الا بالله العلی‏
العظيم .

ashkan
4th January 2009, 09:45 PM
وظيفه ما در برابر تحريفها



بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين باری‏ءالخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی الله عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم :
« فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن‏
مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به »( 1 )
بحث ما در سه شب گذشته درباره تحريفات در واقعه تاريخی عاشورا بود
كه در چهار قسمت قرار داديم :


است و نمونه‏هايی از آن تحريفات .

1 - بطور كلی در معنی تحريف و انواع آن . 2 - در بيان تحريفاتی كه در خصوص واقعه تاريخی عاشورا صورت گرفته‏ 3 - عوامل‏تحريف ، اسباب و موجباتی كه منجر به تحريف



پاورقی :
1 - سوره‏مائده آيه . 13

ashkan
4th January 2009, 09:45 PM
می‏شوند بطور عموم ، و عاملهای خاصی كه در اين حادثه تاريخی دخالت‏
كرده‏اند .

و هم وظيفه توده مردم .
از اين چهار بخش ، سه بخش اول را در شبهای گذشته صحبت كرديم و امشب‏
به فضل الهی درباره قسمت چهارم صحبت می‏كنيم .
بطور قطع و يقين در اين حادثه بسيار بزرگ‏تاريخی تدريجا تحريفاتی در
طول زمان پيدا شده است و بدون شك در اينجا وظيفه‏ای هست كه بايد با اين‏
تحريفات مبارزه كرد ، بلكه به تعبير بهتر ، اگر بخواهيم از خودمان‏
ستايش كنيم و تعبير احترام‏آميزی درباره خودمان به كار ببريم ، بايد
بگوئيم كه نسل ما رسالتی برای مبارزه با اين تحريفات دارد . ولی قبل از
آنكه اين وظيفه و اين رسالت را چه برای علمای‏امت ( به تعبير ديگر خواص‏
) و چه برای توده مردم ( به تعبير ديگر عوام ) عرض كنم ، مقدمتا دو
مطلب ديگر را بيان می‏كنم ، يكی اينكه نگاهی به گذشته كنيم و ببينيم‏
مسؤول اين تحريفات چه كسانی هستند . آيا خواص و علماء مسؤول اين‏
تحريفاتند و يا توده و عوام‏الناس ؟ امروزه وظيفه چيست و وظيفه كيست ،
يك مطلب است ، در گذشته مقصر و مسؤول كه بوده است ، مطلب ديگری است‏
. معمولا در اينگونه قضايا علماء به گردن عوام می‏اندازند و عوام به گردن‏
علماء . علماء می‏گويند تقصير عوام‏الناس است ، تقصير جهالت مردم است ،
بقدری مردم جاهل و نادان و نالايق و ناشايسته‏اند كه سزاوار همين 4 - راجع به وظيفه ما مردم در برابر اين تحريفها ، هم وظيفه علمای امت‏

ashkan
4th January 2009, 09:45 PM
مهملات هم هستند ، شايسته حقايق نيستند .
من از مرحوم آيت‏الله‏صدرا علی‏الله‏مقامه شنيدم كه تاج‏نيشابوری در منبر
حرفهای مفت می‏گفت ، كسی به او اعتراض كرد كه اين حرفها چيست ، اين‏
همه اجتماع می‏شود چرا دو كلمه حرف حسابی نمی‏زنی ؟ گفت مردم لايق نيستند
! بعد هم با يك دليل ، به اصطلاح ثابت كرد .
مردم‏عوام يعنی توده مردم ، منطقی در برابر خواص دارند ، و اين منطق را
اغلب بكار می‏برند . می‏گويند : ماهی از سر گنده گردد نی‏زدم . علماء به‏
منزله سرماهی هستند و ما دم‏ماهی . ولی حقيقت اين است كه در اين تقصير و
در اين مسؤوليت ، هم خواص مسؤولند و هم عوام . اين را بدانيد كه عامه‏
مردم و توده مردم هم در اين مسائل شريكند . در اين جور مسائل اين توده‏
مردم هستند كه حقايق‏كشی می‏كنند و خرافات را اشاعه می‏دهند .
حديث معروفی است و علماء برای آن اعتبار قائل شده‏اند كه شخصی از
امام‏صادق عليه‏السلام در ذيل آيه شريفه : « و منهم اميون لا يعلمون الكتاب‏
الا امانی »( 1 ) ( در اينجا خدا از عوام يهود انتقاد می‏كند . با اينكه‏
خدا عوام را بی‏سواد ، امی و درس‏ناخوانده معرفی می‏كند ، در عين‏حال از
همين عوام در قرآن انتقاد می‏كند و آنها را مسؤول می‏شناسد ) سؤال می‏كند كه‏
آقا ! علمای يهود مسؤول بوده‏اند درست ، عوام چه مسؤوليتی دارند ؟ اينها
عوام بودنشان عذرشان است ( حديث مفصل است ) امام ( ع ) فرمود اين‏جور
نيست . مسائلی هست كه احتياج به درس خواندن دارد ، فقط درس خوانده‏ها
آنها را درك می‏كنند ،



پاورقی :
1 - سوره بقره آيه . 78

ashkan
4th January 2009, 09:45 PM
درس ناخوانده‏ها درك نمی‏كنند . در اينجا می‏توان گفت عوام مسؤول نيستند
چون درس خوانده نيستند . گواينكه گاهی عوام مسؤوليتشان اين است كه چرا
درس نمی‏خوانند ؟ اين هم يك منطقی است . ولی اگر عوام مسؤوليت نداشته‏
باشند ، در مسائلی است كه آن مسائل احتياج به تحصيل و درس و كتاب و
معلم دارد . وقتی معلم نديده ، مدرسه نديده ، كتاب نخوانده چرا مسؤول‏
باشد ؟ اما بعضی از مسائل هست كه بشر با فطرت‏سليم ، آنها را درك می‏كند
و ديگر مدرسه و كتاب و معلم نمی‏خواهد ، به تعبير من ديپلم داشتن‏
نمی‏خواهد ، كلاس‏شش را طی كردن نمی‏خواهد ، بلكه عقل داشتن كافی است ،
سلامت عقل كافی است . سپس امام ( ع ) مثال زد ، فرمود : عالمی مردم را
به زهد و تقوا دعوت می‏كند ، ولی در عين حال برخلاف زهد و تقوا عمل می‏كند
! توبه‏فرما است ، اما توبه فرمايان خود ، توبه كمتر كنند و مردم عوام هم‏
اينها را می‏بينند كه بر ضد گفته خودشان عمل می‏كنند ! امام ( ع ) فرمود :
آيا انسان بايد درس‏خوانده و معلم ديده باشد و كلاس طی كرده باشد تا
بفهمد كه چنين آدمی لايق پيروی نيست ؟ عوام قوم يهود اينها را به چشم‏
خودشان می‏ديدند و با عقل خودشان درك می‏كردند ، « و اضطروا بمعارف‏
قلوبهم » ( 1 ) ، با يك معرفت فطری درك می‏كردند كه از چنين كسانی‏
نبايد پيروی كرد معذلك پيروی می‏كردند ، پس مسؤولند .
يك سلسله مسائل هست كه احتياج به درس خواندن ندارد ، به قول معروف‏
خط سياه و سفيد خواندن نمی‏خواهد ، عربی دانستن




پاورقی :
1 - احتجاج طبرسی ، ج 2 ، ص . 457

ashkan
4th January 2009, 09:46 PM
نمی‏خواهد ، فارسی دانستن هم نمی‏خواهد ، صرف و نحو نمی‏خواهد ، فقه و اصول‏
نمی‏خواهد ، منطق و فلسفه نمی‏خواهد . فطرت سليم می‏خواهد و فطرت سليم را
هم همه دارند . فطرتشان درك می‏كند . پيغمبراكرم ( ص ) جمله‏ای دارد كه‏
از پخته‏ترين جمله‏هاست ، چون از فطری‏ترين جمله‏هاست . فرمود :
« انما الاعمال بالنيات و انما لكل امری مانوی » (1) عمل ، به قصد و نيت‏
بستگی دارد . اگر شما كاری انجام دهيد چه خوب و چه بد ، اما آن كار بدون‏
قصد از شما صادر شده باشد ، اگر بد است مسؤول نيستيد و اگر خوب است‏
پاداش نداريد .
اگر كسی آمد خوابی را نقل كرد ، داستانی را نقل كرد ، گفت فلان‏كس در
يك جريان اضطراری ، در يك عالم‏بی‏خبری ، در يك كاری كه كوچكترين قصدی‏
در آن نداشته است ، بلكه قصد خلاف داشته است ، در عين‏حال همين كار بدون‏
قصد ، او را به اعلی‏عليين بالا برد و تمام گناهانش را محو كرد ، آيا بايد
قبول كنيم ؟ بايد در كتاب خوانده باشيم ؟ عربی بايد بدانيم ؟ سياه‏وسفيد
بايد خوانده باشيم ؟ گناهان انسان را فقط توبه پاك می‏كند ، يك بازگشت‏
به حق پاك می‏كند . « ان الحسنات يذهبن السيئات »( 2 ) ، كار نيك‏
است كه اثر كار بد را می‏برد . اما كار بدون اختيار اينچنين نيست . ما
از همين فطرت خدادادی خودمان هرگز استفاده نمی‏كنيم .
در بعضی از كتابها نوشته‏اند يك نفر دزد كه راه را برای مردم




پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 70 ، ص 225 و جامع الصغير ، ج 1 ، ص 3.
2 - سوره هود آيه . 114

ashkan
4th January 2009, 09:46 PM
می‏گرفت و آنها را می‏كشت ، يك روز اطلاع پيدا كرد كه قافله زواری‏
می‏خواهد به كربلا برود ، آمد سر گردنه‏ای كمين كرد برای اينكه راه را بر
زوار امام‏حسين ( ع ) ببندد و مالشان را بدزدد و اگر لازم شد آنها را بكشد
. منتظر بود قافله برسد كه ناگهان كنارراه خوابش برد ، قافله آمد ، رد
شد و او بيدار نشد . در همين حال صحنه قيامت را خواب ديد كه او را به‏
جهنم می‏برند ؟ چرا به جهنم می‏برند ؟ چون كوچكترين عمل صالح در نامه عملش‏
نيست ، هر چه هست گناه است ، هر چه هست جنايت است . او را تا لبه‏
پرتگاه جهنم بردند ولی جهنم نپذيرفت و برگشت ! چرا نپذيرفت ؟ چون اين‏
مرد سر راهی خوابيده بود كه در آن قافله زوار می‏رفت و گرد زوار بر
تن‏ولباس او نشسته بود ، بدون اينكه خودش قصدی داشته باشد ، بلكه قصد
كشتن زوار را داشته است ، قصد بردن مال آنها را داشته است ، ولی علی‏رغم‏
گفته پيغمبر (ص) كه : « انما الاعمال بالنيات و انما لكل امری‏ء ما نوی »
، اين عمل بدون اختيار ، تمام گناهانش را محو كرد :



فان النار ليس تمس جسما عليه غبار زوار الحسين



از جنبه شعری خيلی خوب است اما از جنبه مكتب امام‏حسين ( ع )
متاسفانه درست نيست .
مطلب دومی كه بايد قبل از بيان اين رسالت و وظيفه عرض كنم ، خطراتی‏
است كه در اين تحريفات وجود دارد . مختصری راجع به خطر تحريف بحث‏
كنيم . انواع تحريفها در واقعه تاريخی عاشورا را بدست آورديم ، عوامل‏
تحريف را هم شناختيم . ممكن است كسی

ashkan
4th January 2009, 09:46 PM
بگويد مگر تحريف چه عيبی دارد ؟ چه ضرری دارد ؟ چه خطری دارد ؟ خطر
تحريف فوق‏العاده زياد است . تحريف ضربت غير مستقيم است كه از ضربت‏
مستقيم كاری تر است . يك كتاب كه تحريف می‏شود ( چه تحريف لفظی ، چه‏
تحريف معنوی ) اگر كتاب هدايت باشد ، تبديل به كتاب ضلالت می‏شود، اگر
كتاب سعادت باشد تبديل به كتاب شقاوت می‏شود . اگر كتابی باشد كه‏
انسان را رو به بالا می‏برد ، در اثر تحريف رو به پائين می‏آورد . اساسا آن‏
حقيقت را بكلی عوض می‏كند . نه تنها بدون خاصيت می‏كند ، بلكه اثر
معكوس می‏بخشد .
هر چيزی آفتی متناسب با خودش دارد ، پيغمبراكرم ( ص ) می‏فرمايد :
« آفة الدين ثلاثة : فقيه فاجر ، امام جائر ، مجتهد جاهل » ( 1 ) ، سه چيز
آفت دين است :

نادان .
پيغمبر اكرم اينها را بعنوان آفتهای دين می‏شمرد . همان طور كه جمادات‏
، نباتات و حيوانات آفتهای مخصوص بخود دارند ، بدن انسانها آفتهای‏
مخصوص به خود دارد ، دين ، آئين و مسلك هم آفت مخصوص به خود دارد .
تحريف ، كه بوسيله دو صنف از آن سه صنفی كه پيغمبر اكرم فرمود ، يعنی‏
عالم بد عمل و فاسق ، و مقدس نادان ايجاد می‏شود ، آفت دين است ، دين‏
را از بين می‏برد . تحريف چون موضوع را عوض می‏كند مردم آن را بعنوان‏
حقيقت می‏پذيرند ، اما نتيجه معكوس می‏گيرند .
1 - دانشمند بدعمل ، فاسق و فاجر . 2 - زعيم و پيشوای ستمكار . 3 مقدس‏



پاورقی :
1 - جامع الصغير ، ج 1 ، ص . 4

ashkan
4th January 2009, 09:46 PM
علی عليه‏السلام ، شخصيتی به آن عظمت ، در نظر بعضی از ما مردم يك‏
شخصيت تحريف شده عجيبی است . بعضی از مردم علی ( ع ) را فقط و فقط به‏
پهلوانی می‏شناسند و بس ! گاهی به وسيله اشخاص بسيار مغرض عكسهايی از
علی عليه‏السلام منتشر می‏شود كه شمشيری مانند زبان مار كه دو زبانه دارد در
دست اوست و بازوها و قيافه‏ای برای ايشان درست می‏كنند و نقاشی می‏كنند
كه معلوم نيست از كجا بدست آورده‏اند . اصلا عكس و مجسمه علی ( ع ) و
پيغمبر ( ص ) قطعا در دنيا نبوده است . يك قيافه‏های عجيبی درست‏
می‏كنند كه انسان باور نمی‏كند اين همان علی ( ع ) عادل است ، اين همان‏
علی‏ای است كه شبها از خوف خدا می‏گريسته است . چون سيمای يك عابد ،
سيمای يك متهجد ، سيمای كسی كه شبها استغفار می‏كرده است ، سيمای يك‏
حكيم ، سيمای يك قاضی ، سيمای يك اديب ، يك‏جور ديگر است .
مطلب ديگری كه مخصوص ما ايرانيهاست اينست كه به امام چهارم عليه‏
السلام می‏گوييم امام زين‏العابدين بيمار ! غير از زبان فارسی در هيچ زبان‏
ديگری كلمه بيمار را دنبال اسم امام زين‏العابدين ( ع ) نمی‏بينيم . در
زبان عربی چنين كلمه‏ای نيست . ايشان القاب زيادی دارند ، السجاد يكی از
القابشان است ، ذوالثفنات يكی از القابشان است . آيا شما كتابی در
دنيا پيدا می‏كنيد كه لقبی به زبان عربی به امام داده باشند كه مفهوم‏
بيمار را برساند ؟ ! امام زين‏العابدين ( ع ) تنها در ايام حادثه عاشورا
بيمار بودند ( شايد تقديرالهی بود برای اينكه بايد امام زنده می‏ماند و
نسل امام‏حسين ( ع ) از اين طريق محفوظ می‏شد ) و همان بيماری سبب نجات‏

ashkan
4th January 2009, 09:47 PM
ايشان شد . چندبار تصميم گرفتند امام ( ع ) را بكشند ، اما چون بيماری او
شديد بود ، گفتند انه لما به ( 1 ) چرا او را بكشيم ؟ او دارد می‏ميرد .
در دنيا چه كسی هست كه در عمرش بيمار نشده باشد ؟ در غير اين چند روز
ببينيد آيا يك جا نوشته‏اند كه امام زين‏العابدين ( ع ) بيمار بود ؟ ! ولی‏
ما امام زين‏العابدين ( ع ) را به صورت يك بيمار مريض زردرنگ تب‏داری‏
كه هميشه عصا بدستش است و كمر خم كرده و راه می‏رود و آه می‏كشد ، ترسيم‏
كرده‏ايم !
همين‏دروغ ، همين‏تحريف سبب شده است كه بسياری از اشخاص آه بكشند ،
ناله بكنند ، خودشان را به موش‏مردگی بزنند تا مردم آنها را احترام كنند
و بگويند آقا را ببينيد درست مانند امام زين‏العابدين ( ع ) بيمار است !
اين تحريف است . امام زين‏العابدين عليه‏السلام با امام حسين عليه‏السلام و
با امام‏باقر عليه السلام از نظر مزاج و بنيه هيچ فرقی نداشته است . امام‏
( ع ) بعد از حادثه كربلا چهل سال زنده بود . مانند همه سالم بود ، با
امام‏صادق عليه‏السلام فرقی نداشته ، چرا بگوئيم امام زين‏العابدين بيمار ؟ !
( 2 )



پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 61 و اعلام‏الوری ، ص 246 و ارشادشيخ‏مفيد ،
ص . 242
2 - خدا رحمت كند مرحوم آيتی رضوان‏الله‏عليه را كه گوهر گرانبهايی بود
و از دست ما رفت . اين مرد بزرگ در پنج ، شش سال پيش در جلسه ای از
انجمن ماهانه دينی ، راجع به راه و رسم تبليغ بحث كرد كه در جلد دوم‏
گفتار ما چاپ شده است . در آنجا همين موضوع را ايشان طرح كرد . گفت‏
اين چه حرفی است كه ما به امام زين‏العابدين ( ع ) نسبت بيماری >

ashkan
4th January 2009, 09:47 PM
امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است . فلسفه وجود امام اين‏
است كه يك انسان مافوق انسانها باشد ، همان‏طور كه پيغمبران ،
« بشر مثلكم يوحی الی »(1) بودند ، تا مردم از اين مثلهای اعلی پيروی و
تبعيت كنند . اما وقتی كه چهره اين شخصيتها اين قدر مشوه شد ، خراب شد
، سيمايشان تغيير كرد ، ديگر قابل پيروی و لايق پيروی نيستند . يعنی پيروی‏
از اين شخصيتهای خيالی به جای اينكه سودمند باشد ، نتيجه معكوس می‏بخشد .
پس اجمالا دانستيم كه خطر تحريف چقدر زياد است . واقعا تحريف ضربت‏
غير مستقيم است ، از پشت خنجر زدن است .
نسل يهوديان در جهان قهرمان تحريفند . هيچكس به اندازه اينها در
تاريخ‏جهان تحريف نكرده است ، و به همين دليل هيچكس به




پاورقی :
> می‏دهيم ؟ ! يك لقب به امام داده‏ايم كه هر كس بشنود خيال می‏كند
امام در تمام عمر بيمار بوده است . بعد قضيه جالبی را نقل كرد ، گفت :
همين چندی پيش يكی از مجلات را می‏خواندم كه در آن ، نويسنده مقاله‏ای از
وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود كه اغلب كارمندان دولت و
متصديان‏امور يا افراد بی عرضه‏ای هستند يا افراد ناپاكی . يا عرضه دارند و
ناپاكند ، يا پاكند و بی‏عرضه . عين عبارت را ايشان نقل كردند كه نوشته‏
بود : اغلب متصديان امور يا شمرند يا امام زين‏العابدين بيمار ! و حال‏
آنكه ما نيازمنديم به افرادی كه حضرت عباس باشند و كاربر ! يعنی شمر
كاربر بود ولی ناپاك، امام زين‏العابدين بيمار آدم پاكی بود ولی متاسفانه‏
كاربر نبود ، ( العياذ بالله ) عرضه و لياقتی نداشت ! حضرت‏عباس هم‏
پاك بود و هم كاربر . خوب ببينيد ! همين يك جريان كوچك چقدر انحراف‏
بوجود می‏آورد .
1 - سوره كهف آيه 1 ، سوره فصلت آيه . 6

ashkan
4th January 2009, 09:48 PM
امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است . فلسفه وجود امام اين‏
است كه يك انسان مافوق انسانها باشد ، همان‏طور كه پيغمبران ،
« بشر مثلكم يوحی الی »(1) بودند ، تا مردم از اين مثلهای اعلی پيروی و
تبعيت كنند . اما وقتی كه چهره اين شخصيتها اين قدر مشوه شد ، خراب شد
، سيمايشان تغيير كرد ، ديگر قابل پيروی و لايق پيروی نيستند . يعنی پيروی‏
از اين شخصيتهای خيالی به جای اينكه سودمند باشد ، نتيجه معكوس می‏بخشد .
پس اجمالا دانستيم كه خطر تحريف چقدر زياد است . واقعا تحريف ضربت‏
غير مستقيم است ، از پشت خنجر زدن است .
نسل يهوديان در جهان قهرمان تحريفند . هيچكس به اندازه اينها در
تاريخ‏جهان تحريف نكرده است ، و به همين دليل هيچكس به




پاورقی :
> می‏دهيم ؟ ! يك لقب به امام داده‏ايم كه هر كس بشنود خيال می‏كند
امام در تمام عمر بيمار بوده است . بعد قضيه جالبی را نقل كرد ، گفت :
همين چندی پيش يكی از مجلات را می‏خواندم كه در آن ، نويسنده مقاله‏ای از
وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود كه اغلب كارمندان دولت و
متصديان‏امور يا افراد بی عرضه‏ای هستند يا افراد ناپاكی . يا عرضه دارند و
ناپاكند ، يا پاكند و بی‏عرضه . عين عبارت را ايشان نقل كردند كه نوشته‏
بود : اغلب متصديان امور يا شمرند يا امام زين‏العابدين بيمار ! و حال‏
آنكه ما نيازمنديم به افرادی كه حضرت عباس باشند و كاربر ! يعنی شمر
كاربر بود ولی ناپاك، امام زين‏العابدين بيمار آدم پاكی بود ولی متاسفانه‏
كاربر نبود ، ( العياذ بالله ) عرضه و لياقتی نداشت ! حضرت‏عباس هم‏
پاك بود و هم كاربر . خوب ببينيد ! همين يك جريان كوچك چقدر انحراف‏
بوجود می‏آورد .
1 - سوره كهف آيه 1 ، سوره فصلت آيه . 6

ashkan
4th January 2009, 09:48 PM
اندازه اينها به بشريت ضربه نزده است ، حقايق را قلب و بدعتها ايجاد
نكرده است .


رسالت و وظيفه ما


مخصوصا در اين عصر بدانيد كه وظيفه سنگينی داريم . با حادثه تحريف شده‏
نمی‏شود به مردم خدمت كرد ، در گذشته هم نمی‏شد . در گذشته اگر فايده‏ای‏
نداشت ضررش كم بود ولی در اين عصر ضررش خيلی زياد است . ما و شما
بزرگترين وظيفه‏ای كه داريم اين است كه ببينيم چه تحريفاتی در تاريخ ما
شده است ، چه تحريفاتی در نقاشی شخصيتها و بزرگان ما شده است ، چه‏
تحريفاتی در قرآن شده است ؟ اما تحريف قرآن تحريف‏لفظی نيست ، يعنی در
قرآن نه يك كلمه كم شده است و نه يك كلمه زياد . خطر تحريف‏معنوی قرآن‏
به اندازه خطر تحريف‏لفظی آن است . تحريف معنوی قرآن يعنی چه ؟ يعنی‏
تفسير غلط ، توجيه غلط ، قرآن را غلط تفسير كردن ، توجيه غلط كردن ، همين‏
هم نبايد باشد . ببينيم در تاريخهای ما ، آن تاريخهايی كه بايد برای ما
درس آموزنده باشد و سند اخلاقی ماست ، سندتربيت اجتماعی ما است ،
مانند حادثه تاريخی‏عاشورا ، چه تحريفاتی شده است ؟ بايد با اين تحريفات‏
مبارزه كنيم .


وظايف علمای امت و عامه مردم


وظايفی كه علمای امت دارند چيست ؟ وظايف عامه و توده مردم چيست ؟

ashkan
4th January 2009, 09:49 PM
راجع به علمای امت يك سخن كلی را عرض می‏كنم : عالم نقطه انحرافش در
اينجاست كه هميشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عيبهای مردم می‏بيند .
نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد يك نوع بيماری است . در
بيماريهای جسمانی ، خود بيمار معمولا بيماری خودش را احساس می‏كند و
خودش دنبال معالجه می‏رود . ولی در بيماريهای روحی آنچه كه كار را مشكل‏
می‏كند اين است كه شخص بيمار است ولی خودش نمی‏فهمد كه بيمار است !
بلكه برعكس ، آن بيماری را به عنوان سلامت می‏پذيرد ! به بيماری خودش‏
علاقه دارد ! چنين نيست كه افراد ، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه‏
ضعف بشناسند و قبول كنند ، بلكه آنها را نقطه قوت در خودشان می‏دانند !
اين ، عالم است كه می‏فهمد نقاط ضعف اجتماعش چيست .
عالم كه در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می‏گيرد ، دو حالت دارد : 1 -
با نقاط ضعف مردم مبارزه می‏كند . اين را مصلح می‏گويند مصلح يعنی كسی كه‏
با نقاط ضعف مردم مبارزه می‏كند . غالبا مردم از او خوششان نمی‏آيد ! 2 -
مبارزه كردن با نقاط ضعف مردم را كار سخت و مشكلی می‏بيند . مبارزه كردن‏
با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلكه ضرر هم دارد ، از نقاط ضعف‏
مردم استفاده می‏كند ! اينجاست كه مصداق « فقيه‏فاجر » می‏شود كه به فرموده‏
پيغمبراكرم ( ص ) يكی از آفات سه گانه دين است .
در سايرمسائل بحث نمی‏كنيم بلكه فقط در واقعه‏عاشورا بحث می‏كنيم . عامه‏
مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام‏حسين ( ع )

ashkan
4th January 2009, 09:49 PM
دارند ، يكی از آنها اين است كه معمولا مؤسس يا مؤسسين و صاحبان‏مجالس ،
چه آنهايی كه در مساجد و چه آنهايی كه بالخصوص در منزلشان مجلسی بر پا
می‏كنند ، در حدودی كه من تجربه دارم ( استثناء ندارد ) آن چيزی را كه‏
می‏خواهند ازدحام جمعيت است ! اگر جمعيت ازدحام كند راضی هستند اگر
ازدحام نكند راضی نيستند ! اين نقطه ضعف است . اين جلسات برای اين‏
نيست كه جمعيت ازدحام كند . مگر ما می‏خواهيم سان ببينيم ، مگر ما
می‏خواهيم رژه برويم ؟ ! هدف ، آشنا شدن با حقايق است ، مبارزه كردن با
تحريفات است . اين يك نقطه ضعف است كه گوينده در مقابل آن قرار
می‏گيرد . آيا با اين نقطه ضعف مبارزه كند يا از اين نقطه ضعف مانند
تاج‏نيشابوری استفاده كند ! اگر بخواهد با اين نقطه ضعف مبارزه كند ، با
هدف صاحب مجلس و هدف مستمعين كه از جمع شدن دور يكديگر و شلوغ شدن‏
خوششان می‏آيد ، ناسازگار است ، اگر هم بخواهد از اين نقطه ضعف استفاده‏
كند ، فقط در فكر اين است كه چه كار كنم تا جمعيت ، بيشتر جمع شود .
اينجاست كه يك عالم بر سر دو راهی قرار می‏گيرد . حالا كه اينها احمق‏
هستند ، چنين نقطه ضعفی دارند ، من از اين نقطه‏ضعف استفاده و بهره‏برداری‏
كنم يا علی‏رغم وجود اين نقطه ضعف ، با آن مبارزه كنم و به دنبال حقيقت‏
بروم ؟
نقطه ضعف دومی كه در مجالس عزاداری هست و بيشتر از ناحيه عوام‏الناس‏
است و خوشبختانه كمتر شده است ، مسئله " شومر و واويلا " بپا شدن است‏
. منبری در آخر منبرش حتما بايد ذكر مصيبت كند و در

ashkan
4th January 2009, 09:49 PM
اين ذكر مصيبت هم نه تنها مردم اشك بريزند ، كه تنها اشك ريختن قبول‏
نيست ، بايد مجلس از جا كنده شود و شور و واويلا بپا شود . من نمی‏گويم‏
مجلس از جا كنده نشود ، من می‏گويم اين نبايد هدف باشد . اگر در آن مسير
صحيح با بيان حقايق و واقعيات ، بدون آنكه روضه دروغی خوانده شود ، بدون‏
آنكه جعلی شود ، بدون آنكه تحريفی شود ، بدون آنكه برای امام‏حسين ( ع )
اصحابی بسازند كه در تاريخ نيست و خود امام‏حسين ( ع ) آنها را نمی‏شناسد
چون وجود نداشته‏اند ، بدون آنكه برای امام‏حسين ( ع ) فرزندانی ذكر شود كه‏
چنين فرزندانی در دنيا وجود نداشته‏اند ، بدون اينكه برای امام‏حسين ( ع )
دشمنانی ذكر شود كه اصلا چنين كسانی وجود نداشته‏اند ، اگر اشكی از روی‏
صداقت و حقيقت ريخت ، شور و واويلا هم بپا شد ، مجلس هم كربلا شد ،
بسيار خوب است . ولی وقتی كه حقيقت و صداقت نبود ، آيا بايد با
امام‏حسين ( ع ) بجنگيم ، دشمنی كنيم ، دروغ ببنديم ، دروغ بگوييم ؟ !
اين ، نقطه ضعف مردم عوام است . با اين نقطه ضعف چه بايد كرد ؟ آيا
بايد از اين نقطه ضعف مردم استفاده كرد ؟ بايد بهره‏برداری كرد و سوارشان‏
شد ؟ بايد مانند تاج‏نيشابوری گفت كه چون اينها احمقند ، من از حماقتشان‏
استفاده می‏كنم ؟ ! نه ، بزرگترين رسالت و بزرگترين وظيفه علماء مبارزه‏
با نقاط ضعف اجتماع است . اين است كه پيغمبراكرم ( ص ) فرمود : « اذا
ظهرت البدع فی امتی فليظهر العالم علمه و الا فعليه لعنة الله » ( 1 ) ،
آنجا كه بدعتها و دروغها ظاهر می‏شود .



پاورقی :
1 - سفينة البحار ، ج 1 ، ص 63 و اصول كافی ، ج 1 ، ص . 54

ashkan
4th January 2009, 09:50 PM
آنجا كه چيزهايی ظاهر می‏شود كه در دين نيست ، مسائلی پيدا می‏شود كه من‏
نگفته‏ام ، برعهده دانايان است كه حقايق را بگويند ولو مردم خوششان نيايد
. آن كسی كه حقايق را كتمان می‏كند ، لعنت خدا بر او باد . بالاتر از اين‏
را خود قرآن كريم فرموده است : « ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات‏
و الهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم‏
اللاعنون »( 1 ) .
آن دانايانی كه حقايقی را كه ما گفته‏ايم ، می‏دانند ولی كتمان می‏كنند ،
می‏پوشانند ، اظهار نمی‏كنند ، لعنت خدا ولعنت هر لعنت كننده‏ای بر آنها
باد . وظيفه علما ، در دوره ختم‏نبوت مبارزه با تحريف است . خوشبختانه‏
ابراز اين كار در دست است و در ميان علماء ، بوده و هستند افرادی كه با
اين نقاط ضعف مبارزه كرده و می‏كنند . كتاب لؤلؤ و مرجان كه در همين‏
موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه‏شب گذشته از آن نام برده ، از
مرحوم حاجی‏نوری ( رضوان الله عليه ) است كه درست همان قيام و وظيفه‏
بسيار بسيار مقدسی است كه اين مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت‏
اول آن حديث است « اذا ظهرت البدع فی امتی فليظهر العالم علمه » .
وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو
مردم خوششان نيايد . وظيفه علماست كه با اكاذيب مبارزه كنند ، وظيفه‏
علماست كه مشت دروغ‏گويان را باز كنند . فقها در باب غيبت مطلبی دارند
می‏گويند غيبت مواردی دارد كه استثناء



پاورقی :
1 - سوره بقره آيه . 159

ashkan
4th January 2009, 10:40 PM
آنجا كه چيزهايی ظاهر می‏شود كه در دين نيست ، مسائلی پيدا می‏شود كه من‏
نگفته‏ام ، برعهده دانايان است كه حقايق را بگويند ولو مردم خوششان نيايد
. آن كسی كه حقايق را كتمان می‏كند ، لعنت خدا بر او باد . بالاتر از اين‏
را خود قرآن كريم فرموده است : « ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات‏
و الهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم‏
اللاعنون »( 1 ) .
آن دانايانی كه حقايقی را كه ما گفته‏ايم ، می‏دانند ولی كتمان می‏كنند ،
می‏پوشانند ، اظهار نمی‏كنند ، لعنت خدا ولعنت هر لعنت كننده‏ای بر آنها
باد . وظيفه علما ، در دوره ختم‏نبوت مبارزه با تحريف است . خوشبختانه‏
ابراز اين كار در دست است و در ميان علماء ، بوده و هستند افرادی كه با
اين نقاط ضعف مبارزه كرده و می‏كنند . كتاب لؤلؤ و مرجان كه در همين‏
موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه‏شب گذشته از آن نام برده ، از
مرحوم حاجی‏نوری ( رضوان الله عليه ) است كه درست همان قيام و وظيفه‏
بسيار بسيار مقدسی است كه اين مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت‏
اول آن حديث است « اذا ظهرت البدع فی امتی فليظهر العالم علمه » .
وظيفه علماست كه در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو
مردم خوششان نيايد . وظيفه علماست كه با اكاذيب مبارزه كنند ، وظيفه‏
علماست كه مشت دروغ‏گويان را باز كنند . فقها در باب غيبت مطلبی دارند
می‏گويند غيبت مواردی دارد كه استثناء



پاورقی :
1 - سوره بقره آيه . 159

ashkan
4th January 2009, 10:48 PM
شده است . يكی از موارد استثنای غيبت كه همه علمای‏بزرگ مرتكب اين‏
غيبت شده‏اند و آن را لازم و بلكه احيانا واجب می‏دانند ، جرح راوی است .
يعنی چه ؟ يعنی : شخصی حديث روايت می‏كند ، از پيغمبر ( ص ) حديث‏
روايت می‏كند ، از امام ( ع ) حديث روايت می‏كند ، آيا شما فورا بايد
قبول كنيد ؟ نه ، بايد تحقيق كنيد كه او چگونه آدمی است ، آيا راستگو
است يا دروغگو ؟ اگر در زندگی اين آدم نقطه ضعفی را كشف كرديد ، اگر
عيبی ، نقصی ، دروغی ، فسقی را كشف كرديد ، اينجا بر شما نه تنها جايز
است ، بلكه لازم است كه در متن كتابها ، اين آدم را رسوا كنيد . اين‏
اسمش جرح است . با اينكه غيبت است ، با اينكه بدگويی است ، و غيبت‏
و بدگويی نه از مرده جائز است و نه از زنده ، ولی در اينجا كه
تحريف‏حقايق است ، قلب‏حقايق است ، بايد او را رسوا كنيد . دروغگو را
بايد رسوا كرد .
يك عالم ممكن است در يك زمينه ، بزرگ هم باشد ، مانند ملاحسين‏كاشفی‏
كه خيلی مردملايی بوده است ! اما روضةالشهدايش پر از دروغ است . به همه‏
دروغ بسته حتی به ابن‏زياد و عمرسعد هم دروغ بسته است ! نوشته است ابن‏
زياد پنجاه خروار زر سرخ به عمرسعد داد كه آمد كربلا و دست به اين كار زد
! هر كس بشنود می‏گويد : پس عمرسعد خيلی هم تقصير نداشته است ، پنجاه‏
خروار طلا را به هر كس بدهند دست به اين كار می‏زند . در مورد
ملاآقای‏دربندی اتفاق‏نظر است كه آدم خوبی بوده است . حتی مرحوم حاجی‏نوری‏
كه از كتابش انتقاد می‏كند و به حق هم انتقاد می‏كند ، می‏گويد :

ashkan
4th January 2009, 10:55 PM
مرد خوبی بوده است . واقعا نسبت به امام‏حسين عليه‏السلام مرد مخلصی بوده‏
است و نوشته‏اند هر وقت نام امام‏حسين را می‏شنيد اشكش جاری می‏شد ، فقه و
اصول را هم به خوبی می‏دانسته است . خودش خيال می‏كرد كه از فقهای درجه‏
اول است ولی نه ، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار می‏رود . كتابی‏
نوشته به نام خزائن كه يك دوره فقه است و چاپ هم شده . معاصر با
صاحب‏جواهر است . به صاحب‏جواهر گفت اسم كتاب شما چيست ؟ گفت جواهر
. اسم كتاب خودش خزائن بود . گفت از اين جواهر شما در خزائن ما بسيار
است . اما كتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هيچ فقيهی‏
نيست كه از اين كتاب استفاده نكند ، هيچ فقيهی نيست كه خودش را
نيازمند به اين كتاب نبيند . ولی كتاب خزائن كه يك دوره چاپ شده ،
بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت ! قيمت آن با اينكه هزار صفحه است ،
همان قيمت كاغذش بيشتر نيست . اين مرد با اينكه مردعالمی است ولی‏
اسرارالشهادش را نوشته كه به كلی حادثه كربلا را تحريف كرده است ، قلب‏
كرده است ، زيرو رو كرده است ، بی‏خاصيت و بی‏اثر كرده است ، كتابش‏
مملو از دروغ است ! حال به خاطر اينكه او عالم بوده ، باتقوا بوده ،
مخلص امام‏حسين ( ع ) بوده است ، ما بايد درباره‏اش سكوت كنيم ؟
حاجی نوری نبايد درباره أسرار الشهاده او اظهار نظر كند ؟ بايد جرح بشود
و اين وظيفه عالم است . از خداوند تبارك و تعالی توفيق می‏خواهيم كه‏
دلهای همه ما را به حق و حقيقت رهبری بفرمايد .
گناهانی را كه از طريق تحريف يا غير تحريف مرتكب شده‏ايم ، بر ما
ببخشايد .
به ما توفيق بدهد كه وظيفه و رسالتی را كه در اين زمينه داريم به خوبی‏
انجام بدهيم .

ashkan
4th January 2009, 10:58 PM
دو چهره حادثه كربلا

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب‏العالمين باری‏الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علی عبد الله‏
و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی‏الله‏عليه و آله و سلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين .
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا قوم ان كان كبر عليكم مقامی و
تذكيری بايات الله فعلی الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لايكن‏
امركم عليكم غمه ثم اقضوا الی و لا تنظرون »( 1 ) .
موضوع بحث ، حماسه‏حسينی است . اول بايد كلمه حماسه را كه در زبان‏
فارسی زياد استعمال می‏شود ، برای شما توضيح بدهم .
كلمه حماسه به معنی شدت و صلابت است ، و گاه به معنی شجاعت و حميت‏
استعمال می‏شود . علمای شعر شناس ، منظومه‏های شعری را از نظر محتوی يعنی‏
از نظر نوع معنی و هدف شعر به اقسامی

پاورقی :
1 - ای قوم اگر شما بر مقام رسالت و اندرز من به آيات خدا تكبر و
انكار داريد ، من تنها به خدا توكل می‏كنم ، شما هم به اتفاق بتان و
خدايان باطل خود هر مكر و تدبيری داريد انجام دهيد ، تا امر بر شما
پوشيده نباشد و درباره من هر انديشه باطلی داريد بكار ببريد - سوره يونس‏
، آيه . 71

ashkan
4th January 2009, 10:59 PM
تقسيم می‏كنند : بعضی از منظومه‏ها را منظومه‏های غنائی ، بعضی را منظومه‏های‏
حماسی و بعضی را منظومه‏های وعظی و اندرزی ، بعضی را منظومه‏های رثايی و
بعضی ديگر را منظومه‏های مدحی می‏گويند ، ديوان و غزليات حافظ ، غزليات‏
سعدی و ديوان شمس تبريزی ، منظومه‏های‏غنايی است ، يعنی اگر چه هدف در
اينها عرفان است ، ولی لااقل از نظر تشبيب ، زبان عاشقانه است ، سخن از
حسن و بی‏اعتنائی محبوب است ، سخن از درد فراق و درازی شب‏فراق و كوتاهی‏
ايام‏وصال است .
فكر بلبل همه آن است كه گل شد يارش گل در انديشه ، كه چون عشوه كند
در كارش
دلربائی همه آن نيست كه عاشق بكشند خواجه آن است كه باشد غم‏
خدمتكارش
اين يك شعر غنائی است ، گر چه در آخر به يك معنی عرفانی بسيار لطيف‏
و عالی می‏رسد و حافظ هميشه اين‏طور است . در آخر همين شعر می‏گويد :
صوفی سرخوش از اين دست كه كج كرده كلاه بدو جام دگر آشفته شود
دستارش
اشعارغنائی زياد است .
شعر رثايی يا مرثيه كه برای بزرگان دين و ساير بزرگان دنيا و كسانی كه‏
منشأ خير و بركتی بوده‏اند ، گفته شده است ، نوع ديگر شعر است .

somayeh2009
4th January 2009, 11:00 PM
برادر اشكان كارتون محشره از بابت مطالب زيباتون ممنون

ashkan
4th January 2009, 11:08 PM
برامكه كه منقرض شدند ، شعرايی كه از دستگاه آنها استفاده می‏كردند
قصايدی در رثای آنها گفتند . خود همين حافظ ، فرزندجوانش كه می‏ميرد با
همان زبان مخصوص خودش مرثيه می‏گويد :
بلبلی خون‏جگر خورد و گلی حاصل كرد بادغيرت به صدش حال پريشان دل‏
كرد .


طوطی‏ای را به هوای شكری دل خوش بود



ناگهش سيل‏فنا نقش امل باطل كرد
آه و فرياد كه از چشم حسود مه و مهر
در لحد ماه كمان ابروی من منزل كرد



اشعار رثايی زياد است . مدح و ستايش هم كه الی‏ماشاءالله ، خصوصا تملق‏
و چاپلوسی !
اشعار حماسی اشعار ديگری است ، كه معمولا فقط آهنگ خاصی را می‏پذيرد .
شعرحماسی ، شعری است كه از آن بوئی از غيرت و شجاعت و مردانگی می‏آيد ،
شعری است كه روح را تحريك می‏كند و به هيجان می‏آورد ، مثلا :


تن مرده و گريه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
مرا عار آيد از اين زندگی
كه سالار باشم كنم بندگی



اين تقسيم بندی اختصاص به شعر ندارد ، نثر هم همين‏طور است ، نثرهای‏
حماسی داريم ، نثرهای غنائی داريم ، نثرهای رثايی داريم ، انواع نثرها
داريم .
در جنگ صفين در اولين برخوردی كه ميان سپاه علی عليه‏السلام

ashkan
4th January 2009, 11:09 PM
و سپاه معاويه می‏شود ، علی ( ع ) روی حساب‏خودش حاضر نيست كه شروع‏
كننده جنگ باشد و تمام كوشش اين است كه تا حد ممكن مشكلات و اختلافات‏
را حل بكند ، بلكه بتواند معاويه و يارانش را به اصطلاح روبراه بكند ،
ولی يك وقت متوجه می‏شود كه آنها پيشدستی كرده‏اند و شريعه ، يعنی جائی‏
كه می‏شود از فرات آب برداشت را گرفته‏اند . علی عليه‏السلام سعی می‏كند با
مذاكره مسئله را حل كند ، و پيغام می‏دهد كه هنوز بنای جنگ نيست و
می‏خواهيم مذاكره كنيم بلكه مسئله با مذاكره حل بشود . ولی طرف مقابل‏
قبول نكرد ، بنابراين يا اصحابش بايد از تشنگی از پا در بيايند و يا
بايد جنگيد . جنگی كه دشمن شروع كرده است .
در " نهج البلاغه " است كه علی عليه‏السلام در مقابل جمعيت ، ناراحت‏
و عصبانی از اينكار می‏ايستد و يك خطبه چندسطری می‏خواند ، می‏فرمايد :
« قد استطعموكم القتال » ( 1 ) اينها گرسنه جنگند و از شما غذا می‏خواهند
اما از دم شمشير ، « فاقروا علی مذلة ، و تأخير محلة ، او رووا السيوف‏
من الدماء ترووا من الماء » ( 2 ) لشكريانم ! نمی‏گويم برويد بجنگيد ،
برويد يكی از اين دو راه را انتخاب كنيد : يا تن به ذلت بدهيد كه آب‏
را ببرند و شما نگاه كنيد ، يا اينكه اين تيغها را از خون اين ناكسان‏
سيراب كنيد تا خودتان سيراب شويد .
« فالموت فی حياتكم مقهورين ، و الحياش فی موتكم قاهرين » ( 3 )
زندگی اين است كه بميريد ولی فائق باشيد و مردن اين است كه زنده‏




پاورقی :
1 و 2 و 3 - نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 51 ، صفحه . 138

ashkan
4th January 2009, 11:11 PM
باشيد ، ولی توسری‏خور . علی عليه‏السلام با اين سخنان آنچنان هيجان ايجاد
كرد كه در كمتر از دو ساعت ، دشمن را بكلی از كنار شريعه فرات دور
كردند كه ديگر دشمن از تشنگی له‏له می‏زد . ولی علی عليه‏السلام به سپاهيان‏
خود گفت شما هر روز اجازه بدهيد كه بيايند و آب بردارند . لشكريان‏
گفتند آنها به ما آب ندادند ، پس ما هم به آنها آب نمی‏دهيم ، ولی علی‏
( ع ) فرمود : خير ، اين يك كار غير انسانی است ، آب يك چيزی است كه‏
هر جانداری حق دارد از آن استفاده بكند ، به آنها آب بدهيد .
پس معلوم شد سخن می‏تواند سخن حماسی باشد و سخن حماسی يعنی سخنی كه در
آن بوئی از غيرت و شجاعت و مردانگی باشد ، بوئی از ايستادگی و مقاومت‏
باشد . اگر شعر يا نثری دارای اين خصوصيات باشد ، آن را حماسی می‏گويند .
سرگذشتها و حادثه‏ها و تاريخچه‏ها هم اقسامی دارند . حادثه‏هايی داريم‏
غنائی ، حادثه‏هائی داريم اندرزی ، حادثه‏هايی داريم رثايی و حادثه‏هائی‏
داريم حماسی . يك سرگذشت تمامش فقط غناست ، بوی غنا می‏دهد ، عشق است‏
. مجلات را شايد كم و بيش می‏خوانيد ، در اينها چه حكايت واقعی ، چه‏
افسانه ، چه مخلوطی از واقعيت و افسانه ، همه‏اش داستان غنائی است .
حالا اين همه داستان غنائی به گوش اين ملت برود چی از آب در می‏آيد ، من‏
نمی‏دانم ( 1 ) . داستانهای رثايی و




پاورقی :
1 - اشاره به مجلات زمان طاغوت است .

ashkan
4th January 2009, 11:11 PM
به اصطلاح تراژديها هم زياد است . صفحات حوادث روزنامه‏ها را اگر
بخوانيد اغلب از اين‏جور قضايا می‏بينيد . داستانهای اندرزی هم داستانهائی‏
هستند كه در آنها پندواندرز است . " داستان راستان " ( 1 ) همه‏اش‏
داستانهای اندرزی است . حتی شخصيتها هم اقسامی دارند ، بعضی از شخصيتها
، شخصيت حماسی هستند و روحشان حماسه است . بعضی روحشان غنائی است ،
بعضی روحشان اساسا رثايی است ، آه و ناله است ، بعضی شكل روحشان شكل‏
پندواندرز و موعظه است .
حالا كه به طور اجمالی معنی حماسه را فهميديم ، می‏توانيم در اطراف‏
حماسه حسينی بحث بكنيم .
آيا حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) حادثه حماسی دارد يا ندارد ؟ آيا شخصيت‏
حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) يك شخصيت حماسی هست يا نيست ؟ ما بايد
شخصيت حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را كه برای ما يك شخصيت انسانی است‏
بشناسيم . اين مرد كه ما هر سال به نام او وقتها صرف می‏كنيم ، پولها خرج‏
می‏كنيم ، روزها تعطيل می‏كنيم ، بايد خصوصياتش برای ما شناخته شود و از
جمله خصوصيات او همين است كه آيا حسين عليه‏السلام يك شخصيت حماسی هست‏
يا نه ؟ آيا ما بايد با وجود حسين ( ع ) و سرگذشت او يك احساس حماسی‏
داشته باشيم ، يا يك احساس تراژدی ، مصيبت ، رثا و نفله‏شدن ؟
در اينجا لازم است مختصری توضيح بدهم :




پاورقی :
1 - اشاره به دو جلد كتاب داستان راستان نوشته استاد شهيد است .

ashkan
4th January 2009, 11:12 PM
شخصيتهای حماسی كه اغلب در منظومه‏های حماسی از آنها ياد شده است ،
جنبه نژادی و قومی دارند و اين اعم است از شخصيتهای افسانه‏ای مثل رستم و
اسفنديار و يا شخصيتهای واقعی مثل جلال الدين خوارزمشاه در تاريخ ايران .
غالبا قهرمانان يك قوم اعم از واقعی و افسانه‏ای ، از آن نظر كه انتساب‏
به آن قوم دارند ، احساسات آن مردم را تحريك می‏كنند . اصولا قهرمان‏
دوستی و قهرمان پرستی جزء سرشت بشر است . مخصوصا وقتی كه قهرمان ،
تعلقی هم به انسان داشته باشد كه انسان بخواهد به او افتخار كند . اين‏
قهرمانهای كشتی كه موفقيتی به دست می‏آورند ، براستی مردم برای آنها
ابراز احساسات می‏كنند ، يا قهرمانی كه هالتر بلند كرده و ركورد را شكسته‏
و مثلا سه كيلو بيشتر از ركورد جهانی بالا برده است ، چقدر تاج‏گل نثارش‏
می‏كنند ، و يا برای كسی كه كشتی گرفته و با يك فن ، حريف خود را ضربه‏
فنی كرده است ، براستی ابراز احساسات می‏كنند .
اينها به خاطر اين است كه قهرمان‏دوستی و قهرمان‏پرستی در سرشت بشر
است و ضمنا او از قهرمان ملت و قوم خودش تجليل می‏كند نه از قهرمان‏
ديگری . در كشتيهای بين‏المللی افراد هر ملت چه آنهائی كه آنجا حاضرند و
چه آنهائی كه از راديوها گوش می‏كنند ، احساساتشان متوجه هموطنان خودشان‏
است كه افتخاری برای وطن و قوم خودشان كسب كنند. ما وقتی داستان رستم و
اسفنديار و افراسياب و اين‏طور چيزها را می‏خوانيم، چون می‏گويند افراسياب‏

ashkan
4th January 2009, 11:12 PM
از ماوراءالنهر و از يك ملت ديگری بوده و رستم از ملت ايران بوده است‏
، قهرا دلمان می‏خواهد كه هميشه تفوق مال رستم باشد ، و افسانه‏ساز هم‏
داستانها و افسانه‏ها را چنان ساخته است كه با ذائقه ما جور در بيايد ،
يعنی هميشه آن طرف مغلوب و محكوم و اين طرف غالب و قاهر باشد . اين‏
حماسه ها ، حماسه‏های قومی است ، يعنی اختصاص به يك قوم و نژاد معين و
يك آب‏وخاك معين دارد .
اما مطلب در مورد حسين عليه‏السلام غير از اين است . حسين ( ع ) يك‏
شخصيت حماسی است اما نه آنطور كه جلال‏الدين خوارزمشاه يك شخصيت حماسی‏
است و نه آنطور كه رستم افسانه‏ای يك شخصيت حماسی است . حسين ( ع )
يك شخصيت حماسی است ، اما حماسه انسانيت ، حماسه بشريت ، نه حماسه‏
قوميت . سخن حسين ( ع ) ، عمل حسين ( ع ) ، حادثه حسين ( ع ) ، روح حسين‏
( ع ) ، همه چيز حسين ( ع ) هيجان است ، تحريك است ، درس است ،
القاء نيروست ، اما چه‏جور القاء نيروئی ؟ چه‏جور درسی ؟ آيا از آن جهت‏
كه مثلا به يك قوم بخصوص منتسب است ؟ ! يا از آن جهت كه شرقی است ؟
يا از آن جهت كه مثلا عرب است و غير عرب نيست ؟ ! يا به قول بعضی از
ايرانيها از آن جهت كه مثلا زنش ايرانی است ؟ !
اساسا در وجود حسين ( ع ) يك چنين حماسه‏هائی نمی‏تواند وجود داشته باشد
و علت شناخته نشدن حسين ( ع ) هم همين است . چون حماسه او بالاتر و
مافوق اينگونه حماسه‏هاست ، كمتر افراد می‏توانند او را بشناسند . حالا
ببينيم كه واقعا چطور است ؟ شما

ashkan
4th January 2009, 11:15 PM
در جهان يك شخصيت حماسی مانند شخصيت حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) از نظر
شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتفاع حماسه يعنی جنبه‏های انسانی نه‏
جنبه قومی‏وملی پيدا نخواهيد كرد . حسين ( ع ) سرود انسانيت است ، نشيد
انسانيت است و به همين دليل نظير ندارد ، و به جرأت عرض می‏كنم كه‏
نظير ندارد . شما در دنيا حماسه‏ای مانند حماسه حسين بن‏علی ( عليهماالسلام‏
) پيدا نخواهيد كرد ، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و
ارتفاع و انسانی بودن آن . و متاسفانه ما مردم اين حماسه را نشناخته‏ايم .
حادثه عاشورا و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد ، يك صفحه سفيد و نورانی و
يك صفحه تاريك ، سياه و ظلمانی كه هر دو صفحه‏اش يا بی‏نظير است و يا
كم نظير . اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه در
آن فقط جنايت بی‏نظير و يا كم نظير می‏بينيم .
يك وقت حساب كردم و ظاهرا در حدود بيست‏ويك نوع پستی و لئامت در
اين جنايت ديدم و خيال هم نمی‏كنم در دنيا چنين جنايتی پيدا بشود كه تا
اين اندازه تنوع داشته باشد . البته در تاريخچه جنگهای صليبی ، جنايتهای‏
اروپائيها خيلی عجيب است و اينكه جرأت نمی‏كنم كه بگويم حادثه كربلا از
نظر زيادی جنايت نظير ندارد ، چون توجه من يكی به جنگهای صليبی و
جنايتهايی است كه مسيحيان در آن مرتكب شدند و يكی هم به جنايتهايی است‏
كه همين اروپائيها در اندلس‏اسلامی مرتكب شدند كه آنهم عجيب است .
تاريخ‏اندلس مرحوم‏آيتی را كه دانشگاه چاپ كرده است بخوانيد ، كتابی‏
است بسيار

ashkan
4th January 2009, 11:15 PM
تحقيقی و آموزنده .
در اين كتاب نوشته است : اروپائيها به صدهزار زن‏ومرد و بچه اجازه‏
دادند كه هر جا می‏خواهند بروند ، بعد كه اينها راه افتادند ، پشيمان شدند
و شايد هم از اول حقه زدند كه اجازه حركت دادند . به هر حال تمام اين‏
صدهزار نفر را كشتند و سر بريدند . شرقی هرگز از نظر جنايت به غربی‏
نمی‏رسد . شما اگر در تمام تاريخ مشرق‏زمين بگرديد ، دو جنايت را حتی در
دستگاه اموی پيدا نمی‏كنيد ، يكی آتش زدن زنده‏زنده ، و ديگری قتل عام‏
كردن زنان ، ولی در تاريخ مغرب‏زمين اين دو نوع جنايت فراوان ديده می‏شود
. زن كشتن در تاريخ مغرب‏زمين يك امر شايعی است . هنوز هم باور نكنيد
كه اينها روح انسانی داشته باشند . آنچه در ويتنام صورت می‏گيرد ادامه‏
روحيه جنگهای صليبی و جنگهای اندلس آنها است . اين كار كه چند صدهزار
نفر را زنده زنده در كوره آتش بگذارند ولو اين افراد جانی هم باشند ،
كار مشرق‏زمينی نيست و از عهده مشرق زمينی چنين جنايتی برنمی‏آيد . اين‏
كار فقط از عهده مغرب زمينی قرن بيستم برمی‏آيد .
اين جنايت كه در صحرای سينا دهها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از
گرسنگی بميرند برای اينكه اگر اسير بگيرند بايد به آنها نان بدهند ، فقط
مال غربی است . شرقی اين جور جنايت نمی‏كند . يهودی فلسطينی صد درجه‏
شريفتر از يهودی غربی است . اگر مردم فلسطين يهوديهای ملی اهل همان‏
فلسطين بودند كه اين جنايتها واقع نمی‏شد . اين جنايتها همه مال يهودی‏
غربی است . به هر حال من جرات

ashkan
4th January 2009, 11:18 PM
نمی‏كنم بگويم جنايتی مثل جنايت كربلا در دنيا وجود نداشته است ، ولی‏
می‏توانم بگويم در مشرق زمين وجود نداشته است .
از اين نظر حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدی است ، يك مصيبت است‏
، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه می‏كنيم ، در آن ، كشتن بيگناه‏
می‏بينيم ، كشتن جوان می‏بينيم ، كشتن شيرخوار می‏بينيم ، اسب بر بدن مرده‏
تاختن می‏بينيم ، آب ندادن به يك انسان می‏بينيم ، زن و بچه را شلاق زدن‏
می‏بينيم ، اسير را بر شتر بی جهاز سوار كردن می‏بينيم . از اين نظر
قهرمان‏حادثه كيست ؟ واضح است وقتی كه حادثه را از جنبه جنايی نگاه كنيم‏
، آن كه می‏خورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در
اين نگاه يزيدبن‏معاويه است ، عبيدالله‏بن‏زياد است ، عمرسعد است ،
شمربن‏ذی‏الجوشن است ، خولی است و يك عده ديگر . لذا وقتی كه صفحه سياه‏

ashkan
4th January 2009, 11:19 PM
شمر نيست . در آنجا ، قهرمان حسين ( ع ) است . در آن صفحه ، ديگر
جنايت نيست ، تراژدی نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيت است‏
، تجلی حقيقت و انسانيت است ، تجلی حق‏پرستی است . آن صفحه را كه نگاه‏
كنيم ، می‏گوئيم بشريت حق دارد به خودش ببالد . اما وقتی صفحه سياهش را
مطالعه می‏كنيم می‏بينيم كه بشريت سر افكنده است و خودش را مصداق آن آيه‏
می‏بيند كه می‏فرمايد : « قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و
نحن نسبح بحمدك و نقدس لك »( 1 ) مسلما جبرئيل‏امين در مقابل اعلام خدا
كه فرمود : « انی جاعل فی الارض خليفة »( 2 ) سؤالی نمی‏كند ، بلكه آن‏
دسته از فرشتگان كه فقط صفحه سياه بشريت را می‏ديدند و صفحه ديگر آن را
نمی‏ديدند ، از خدا اين سؤال را می‏كردند كه آيا می‏خواهی كسانی را در زمين‏
قرار دهی كه فساد كنند و خونها بريزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود :
« انی اعلم ما لا تعلمون »( 3 ) من می‏دانم چيزی را كه شما نمی‏دانيد .
آن صفحه ، صفحه‏ای است كه ملك اعتراض می‏كند ، بشر سرافكنده است و
اين صفحه ، صفحه‏ای است كه بشريت به آن افتخار می‏كند . چرا بايد حادثه‏
كربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه كنيم ؟ و چرا بايد هميشه‏
جنايتهای كربلا گفته شود ؟ چرا هميشه بايد حسين‏بن




پاورقی :
1 - ملائكه گفتند پروردگارا ! آيا كسانی را خواهی گماشت كه در زمين‏
فساد كنند و خونها بريزند و حال آنكه ما خود ، تو را تسبيح و تقديس‏
می‏كنيم ؟ سوره بقره ، آيه . 30
2 و 3 - سوره بقره ، آيه . 30

ashkan
4th January 2009, 11:21 PM
علی ( ع ) از آن جنبه ای كه مورد جنايت جانيان است مورد مطالعه ما قرار
بگيرد ؟ چرا شعارهائی كه به نام حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) می‏دهيم و
می‏نويسيم ، از صفحه تاريك عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی اين‏
داستان را كمتر مطالعه می‏كنيم ، در حالی كه جنبه حماسی اين داستان صد
برابر بر جنبه جنائی آن می‏چربد . و نورانيت اين حادثه بر تاريكی آن خيلی‏
می‏چربد پس بايد اعتراف كنيم كه يكی از جانيهای بر حسين بن علی ( عليهما
السلام ) ما هستيم كه از اين تاريخچه فقط يك صفحه‏اش را می‏خوانيم ، و
صفحه ديگرش را نمی‏خوانيم . جانيهای بر امام‏حسين ( ع ) آنهائی هستند كه‏
اين تاريخچه را از نظر هدف منحرف كرده و می‏كنند .
حسين ( ع ) را يك روز كشتند و سر او را از بدن جدا كردند ، اما حسين (
ع ) كه فقط اين تن نيست ، حسين ( ع ) كه مثل من و شما نيست ، حسين ( ع‏
) يك مكتب است و بعد از مرگش زنده‏تر می‏شود . دستگاه بنی‏اميه خيال كرد
كه حسين ( ع ) را كشت و تمام شد ، ولی بعد فهميد كه مرده حسين ( ع ) از
زنده حسين ( ع ) مزاحمتر است ، تربت حسين ( ع ) كعبه صاحبدلان است .
زينب هم به يزيد همين را گفت . گفت اشتباه كردی ، « كد كيدك واسع‏
سعيك ، ناصب جهدك فوالله لا تمحواذ كرنا ، و لا تميت وحينا » ، ( 1 )
هر نقشه‏ای كه داری بكار ببر ولی مطمئن باش تو نمی‏توانی برادر مرا بكشی و
بميرانی ، برادر من زندگيش طور ديگر است ، او نمرد ، بلكه زنده‏تر شد .
در آن وقت مرثيه گوها مثل مرثيه گوهای حالا نبودند . " كميت " مرثيه‏گو
بود ، " دعبل خزائی " مرثيه گو بود . همان دعبل‏خزائی كه گفت پنجاه‏سال‏
است كه من دار خودم را بدوش كشيده‏ام . او طوری مرثيه می‏گفت كه تخت‏
خلفای




پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 135 و اللهوف ، ص . 77

ashkan
4th January 2009, 11:22 PM
خود متوكل يك سرمغنيه ( 1 ) دارد ، يك وقتی با او كار داشت و سراغ‏
او را گرفت ، گفتند نيست . گفت كجاست ؟ گفتند به مسافرت رفته است .
بعد از مدتی كه آمد ، متوكل از او سؤال كرد كجا رفته بودی ؟ جواب داد
برای زيارت به مكه رفته بودم ، متوكل گفت الان كه وقت زيارت مكه نيست‏
، نه ماه ذی‏الحجه است كه وقت حج باشد ، و نه ماه رجب است كه وقت‏
عمره باشد ، و اصرار كرد كه بايد بگوئی كجا رفته بودی ، بالاخره معلوم شد
اين زن به زيارت حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) رفته بود كه متوكل آتش‏
گرفت ، فهميد نام حسين ( ع ) را نمی‏شود فراموشاند .




پاورقی :
1 - سرمغنيه يعنی يك خانم خواننده رقاصه كه ساير رقاصه‏ها را تهيه‏
می‏كند و رئيس آنهاست .

ashkan
4th January 2009, 11:25 PM
من نمی‏دانم كدام جانی يا جانيهائی ، جنايت را به شكل ديگری بر حسين بن‏
علی ( عليهماالسلام ) وارد كردند ، و آن اينكه هدف حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندی را كه مسيحيها در
مورد مسيح گفتند درباره حسين ( ع ) گفتند كه حسين ( ع ) كشته شد برای‏
آنكه بارگناه امت را به دوش بگيرد ، برای اينكه ما گناه بكنيم و
خيالمان راحت باشد ، حسين ( ع ) كشته شد برای اينكه گنهكار تا آن زمان‏
كم بود ، بيشتر بشود . لذا بعد از اين انحراف چاره‏ای نبود جز اينكه ما
فقط صفحه سياه و تاريك اين حادثه را بخوانيم ، فقط رثاء و مرثيه ببينيم‏
. من نمی‏گويم آن صفحه تاريك را نبايد ديد بلكه بايد آن را ديد و خواند ،
اما اين مرثيه هميشه بايد مخلوط با حماسه باشد . اينكه گفته‏اند رثاء
حسين‏بن‏علی ( عليهما السلام ) بايد هميشه زنده بماند ، حقيقتی است و از
خود پيغمبر ( ص ) گرفته‏اند و ائمه‏اطهار ( عليهم السلام ) نيز به آن توصيه‏
كرده‏اند . اين رثاء و مصيبت نبايد فراموش بشود . اين ذكری ، اين‏
يادآوری نبايد فراموش بشود و بايد اشك مردم را هميشه بگيريد ، اما در
رثای يك قهرمان . پس اول بايد قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد
در رثای قهرمان بگرييد ، و گرنه رثای يك آدم نفله شده بيچاره بی‏دست و
پای مظلوم كه ديگر گريه ندارد ، و گريه ملتی برای او معنی ندارد . در
رثای قهرمان بگرييد برای اينكه احساسات قهرمانی پيدا بكنيد ، برای اينكه‏
پرتوی از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه‏ای نسبت به‏
حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد ، شما هم عدالتخواه بشويد ، شما هم با ظلم و
ظالم نبرد بكنيد ، شما هم آزاديخواه باشيد ، برای آزادی احترام قائل‏
باشيد ، شما هم سرتان بشود كه عزت نفس

ashkan
4th January 2009, 11:29 PM
ناگهانی‏ای كه بر من خورد ، يك ذره مورد كراهت من نيست ، من افتخار
می‏كنم و آرزوی چنين روزی را داشتم ، به خدا قسم مثل من مثل آن عاشقی است‏
كه




پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 44 ، ص 366 و اللهوف ، ص 25 و مقتل الحسين‏
خوارزمی ، ج 2 ، ص 5 و كشف‏الغمه ، ج 2 ، ص . 29
2 - بحارالانوار ، ج 42 ، ص 254 و نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام ، از سخنان آن‏
حضرت عليه السلام است كه نزديك بدرود زندگانی بطرز وصيت و سفارش‏
فرموده ، صفحه . 875

ashkan
4th January 2009, 11:29 PM
به معشوق خود رسيده باشد . به قول شاعر :
ديدار يار غائب ، دانی چه ذوق دارد ابری كه در بيابان بر تشنه‏ای‏
ببارد
مثل من در حال اين ضربت خوردن مثل همان مردمی است كه در شبهای تاريك‏
دنبال آب می‏گردند و ناگهان به آب می‏رسند .
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند اندر آن ظلمت شب ، آب حياتم‏
دادند
اين از نظر شخصی و فردی ، اما اسلام يك طرف ديگر هم دارد ، قضايا را
هميشه از جنبه شخصی مطالعه نمی‏كند ، از جنبه اجتماعی هم مطالعه می‏كند .
حادثه عاشورا از جنبه اجتماعی و نسبت به كسانی كه مرتكب آن شدند ، مظهر
يك انحطاط در جامعه اسلامی بود ، لذا دائما بايد يادآوری بشود كه ديگر
چنين كاری را مرتكب نشوند . اين همان " آخی " است كه يك ملت می‏گويد
: ما مسلمانها چنين كاری كرديم ؟ ! لعنت به كسانی كه چنين كاری كردند ،
پس ديگر چنين كاری نكنيم . ثانيا اين موضوع برای صيقل دادن احساسات‏
اسلامی و انسانی است ، اما بشرط اينكه ما اين را درست درك بكنيم .
امروز روزی نيست كه آدم سرش را زير آب بكند . ما بايد در اوضاع مذهبی‏
خودمان رفرم ايجاد كنيم . البته نه در مذهب بلكه در كار خودمان ،
اشتباهات ما كه به مذهب مربوط نيست . مگر محتشم‏كاشانی هم يكی از اركان‏
مذهب است ؟ ! بايد اين شعارهای مفت ( 1 ) . . .




پاورقی :
1 - متاسفانه بقيه بيانات شهيد آيةالله مطهری ( دنباله اين مطلب ) در
نوار ضبط نشده است .

ashkan
4th January 2009, 11:30 PM
نهضت حسينی ، حماسه‏ای مقدس

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين باری الخلائق اجمعين و الصلوش و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد
صلی الله عليه و آله وسلم و علی آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم : « يا قوم ان كان كبر عليكم مقامی و تذكيری‏
عليكم بايات الله فعلی الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم ثم لايكن‏
امركم غمة ثم اقضوا الی و لا تنظرون »( 1 )
گفتيم يك سخن يا منظومه ، يا شعر يا نثرحماسی آن است كه در روح‏
انسانی جولان و هيجانی در جهت سلحشوری و مقاومت و ايستادگی و دفاع از
عقيده ايجاد كند . و يك شخصيت حماسی ، آن كسی است كه در روحش اين موج‏
وجود دارد ، يك روحيه متموجی از عظمت ، غيرت ، حميت ، شجاعت ،
حس‏دفاع از حقوق و حس


پاورقی :
1 - ای قوم اگر شما بر مقام رسالت و اندرز من به آيات خدا تكبر و
انكار داريد ، من تنها به خدا توكل می‏كنم ، شما هم به اتفاق بتان و
خدايان باطل خود هر مكر و تدبيری داريد انجام دهيد ، تا امر بر شما
پوشيده نباشد و درباره من هر انديشه باطلی داريد بكار ببريد - سوره يونس‏
، آيه . 71

ashkan
4th January 2009, 11:31 PM
عدالتخواهی دارد . و باز عرض كرديم كه تاريخچه عاشورا ، تاريخچه‏ای است‏
كه دو صفحه دارد ، يك صفحه آن صفحه‏ای است سياه و تاريك ، نمايشی است‏
كه از جنايت بشريت ، جنايت بسيار بسيار عظيمی ، يك داستان جنايی و
يك ظلم بی‏حدوحساب است . و بنابراين ، داستان جنائی ما قهرمانانی دارد
كه قهرمانان جنايتند . پسر معاويه ، پسر زياد ، پسر سعد و يك عده افراد
ديگر ، قهرمان اين داستان جنايی هستند . اما تمام اين داستان جنايت‏
نيست . يعنی داستان ما يك صفحه ندارد ، دو صفحه دارد . تنها اين نيست‏
كه يك عده جنايتكار بر يك عده مردم پاك و بيگناه جنايت وارد كردند .
بله ، داستانهائی هست كه فقط و فقط جنايی است ، يك صفحه بيشتر ندارد و
آن هم مملو از جنايت است .
مثلا داستان پسران مسلم‏بن‏عقيل فقط يك داستان جنايی است و بس كه دو تا
طفل نابالغ بيگناه پدر كشته غريب در يك شهر ، بدست يك آدم جانی‏
می‏افتند و او به طمع اينكه به پولی برسد به شكل فجيعی آنها را به قتل‏
می‏رساند . وقتی ما اين تاريخچه را مطالعه می‏كنيم ، از يك طرف جنايت‏
می‏بينيم و از طرف ديگر ، دو تا طفل معصوم نابالغ غريب كه جنايت بر
آنها وارد شده است كه اينها ، حرفی هم نداشته‏اند و نمی‏توانسته‏اند حرفی‏
داشته باشند ، چرا كه بچه‏هايی در سنين ده ساله و دوازده ساله يا كمتر
بوده‏اند . اين فقط يك داستان جنايی است و از نظر آن دو طفل ، رثاء است‏
، مصيبت است ، مظلوميت است . اما داستان كربلا اين‏طور نيست ، يك‏
داستان دو صفحه‏ای است كه از نظر

ashkan
4th January 2009, 11:31 PM
آن صفحه ديگر بيشتر قابل مطالعه است . از نظر آن صفحه ، جنبه مثبت دارد
، صورت فعالی دارد ، نمايشگاهی است از عظمت و علو بشريت ، از رفعت‏
بشريت ، نمايشگاه معالی و مكارم انسانيت است ، سراسر حماسه است ،
عظمت و شجاعت و حق خواهی و حق‏پرستی در آن موج می‏زند . از اين‏نظر ، ديگر
قهرمان داستان ما پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد و ديگران نيستند .
ازاين نظر قهرمان داستان ، پسران علی ( ع ) هستند ، حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) است ، عباس‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) است ، دختر علی ( ع )
زينب است ، يك عده از مردان فداكار درجه اولی هستند كه خود حسين ( ع )
كه حاضر نيست يك كلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد ، آنها را ستايش‏
می‏كند .
امام‏حسين ( ع ) در شب عاشورا اصحاب خودش را ستايش كرد . نگفت يك‏
عده مردم بيگناه و بيچاره فردا كشته می‏شويد و به عمر شما خاتمه داده‏
می‏شود ، بلكه آنها را ستايش كرد و فرمود :
« فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خيرا من اصحابی » ( 1 ) ، من يارانی در
جهان بهتر از ياران خودم سراغ ندارم ، يعنی من شما را بر ياران بدر كه‏
ياران پيغمبر ( ص ) بودند ، ترجيح می‏دهم ، بر ياران پدرم علی ( ع )
ترجيح می‏دهم ، بر يارانی كه قرآن كريم برای انبياء ذكر می‏كند
« و كاين من نبی قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فی




پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 44 و ارشادشيخ مفيد ، ص 231 و اعلام‏الوری ، ص 234
و مقتل‏الحسين مقرم ص 258 و تاريخ طبری ، ج 6 ، ص 238 و 239 و
كامل‏ابن‏اثير ، ج 4 ، ص 24 و مقتل الحسين‏خوارزمی ، ج 1 ، ص 247.

ashkan
4th January 2009, 11:32 PM
« سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين »( 1 ) ،
ترجيح می‏دهم . يعنی اعتراف می‏كنم كه همه شما قهرمان هستيد . سخنش اين‏
طور آغاز می‏شود : " مرحبا ، مرحبا به گروه قهرمانان " . بنابراين حالا
كه فهميديم اين داستان دو صفحه دارد ، می‏خواهيم صفحه دوم آن را هم مورد
مطالعه قرار دهيم و اعتراف بكنيم كه ما در گذشته اين اشتباه را مرتكب‏
شده‏ايم كه اين داستان را فقط از يك طرف آن مطالعه كرده‏ايم و غالبا آن‏
طرف ديگر داستان را مسكوت‏عنه گذاشته‏ايم . يعنی ما نمايشگر قهرمانيهای‏
جنايتكارانه پسر معاويه و پسرزياد و پسرسعد بوده و هستيم .
من برای اين دسته‏ها حقيقتا احترام قائل هستم ، چون ابراز احساسات است‏
، احساساتی صددرصد طبيعی ، ناشی از عقيده و ايمان . آنهائی كه می‏دانند
اگر در يك ملت احساسات طبيعی ناشی از عقيده و ايمان درباره قهرمانان‏
بزرگ آن ملت وجود داشته باشد ، چقدر ارزش دارد ، می‏دانند كه من چه‏
می‏گويم . نبايد اينها را نسخ كرد ، نبايد با اينها مبارزه كرد ، بايد
اينها را اصلاح كرد . بايد اين احساسات بسياربسيار عظيم را كه فقط ناشی‏
از قدرت عقيده و ايمان است ، اصلاح كرد . آيا اگر شما ميلياردها دلار خرج‏
كنيد می‏توانيد يك چنين




پاورقی :
1 - سوره آل‏عمران آيه 146 ، چه بسيار رخ داده كه پيغمبری جمعيت زيادی‏
از پيروانش در جنگ كشته شده‏اند و با اين حال اهل ايمان با سختيهائی كه‏
در راه خدا به آنها رسيد مقاومت كردند و هرگز بيمناك و زبون نشدند و سر
به زير بار دشمن فرود نياوردند و راه صبر و ثبات پيش گرفتند كه خداوند
صابران را دوست می‏دارد .

ashkan
4th January 2009, 11:32 PM
احساساتی در ملت بوجود بياوريد ؟ !
اينكه آن بابا از جيب خودش پول خرج می‏كند ، خودش را بيكار می‏كند ،
زنجير برمی‏دارد پشت خودش را سياه می‏كند و اشك او هم متصل جاری است ،
ارزش دارد و نبايد با آن مبارزه كرد و گفت اين كارها وحشيگری است .
ابراز احساسات برای قهرمانان بزرگ‏تاريخ وحشيگری نيست . فقط اشتباه او
در اين است كه وقتی می‏خواهد ابراز احساسات بكند ، به شكلی ابراز
احساسات می‏كند كه نمايشگر قهرمانی جنايتكارانه جنايتكاران و نمايشگر
مظلوميت آن كسی است كه به او عشق می‏ورزد و علاقه دارد . او نمی‏داند حالا
كه می‏خواهد نمايشگری بكند ، بايد طوری نمايشگری بكند كه نمايشگر
حماسه‏حسينی باشد ، نمايشگر آن جنبه نورانی و روشن تاريخ عاشورا باشد ،
نمايشگر روح حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) باشد . خوشبختانه كم‏وبيش اين‏
بيداری پيدا شده است و گاهی انسان به چشم می‏بيند كه بعضی از دستجات‏
توجه كرده‏اند كه چه بايد بكنند و چه می‏كنند .
مرد بزرگ ، روحش صاحب حماسه است ، خواه برای خودش كار كرده باشد ،
يا برای يك ملت و يا برای بشريت و انسانيت كار كرده باشد ، و يا حتی‏
بالاتر از انسانيت فكر كند و خودش را خدمتگزار هدفهای كلی خلقت بداند ،
كه اسم آن را رضای خدا می‏گذارد ، بدين معنی كه خداوند اين خلقت را
آفريده و برای آن يك مسير و هدف كلی قرار داده است ، اين راه ، راه‏
رضای خدا است .

ashkan
4th January 2009, 11:33 PM
مرد بزرگ كسی است كه در روحش حماسه وجود داشته باشد ، غير از اين‏
نمی‏تواند باشد . نادرشاه‏افشار اگر يك حماسه در روحش وجود نمی‏داشت ،
نمی‏توانست افاغنه را از ايران بيرون كند و نمی‏توانست هندوستان را فتح‏
بكند ، اين خودش يك حماسه است . اما اينكه بعد كارش به يك ماليخوليا
كشيد و خودش دشمن جان ملت خودش شد ، مطلب ديگری است .
اسكندر ، خواه‏ناخواه در روحش يك حماسه ، يك موج وجود داشته است ،
شاه اسماعيل همين‏طور ، ناپلئون همين‏طور . اسكندر ، نادرشاه و شاه‏اسماعيل‏
، همه اينها يك اراده بزرگ هستند ، يك همت بزرگ هستند ، يك حماسه‏
بزرگ هستند ولی حماسه مقدس نيستند . برای اينكه هر يك از اينها
می‏خواهد شخصيت خودش را توسعه بدهد ، می‏خواهد همه چيز را در خودش هضم‏
كند ، می‏خواهد ملتها و مملكتهای ديگر را در مملكت خويش هضم كند ، و لذا
از نظر يك ملت ، يك قهرمان ملی است ، ولی از نظر ملت ديگر جنايتكار
است . اسكندر برای يونانيان يك قهرمان است و برای ايرانيان يك‏
جنايتكار . برای يونانی يك قهرمان است چون به يونان عظمت داد ، چون‏
قدرتهای ديگر ، ثروتهای ديگر ، عظمتهای ديگر را خرد كرد و پرچم يونان را
در مملكتهای ديگر به اهتزاز در آورد ، اما از نظر قوم مغلوب ، او
نمی‏تواند يك قهرمان باشد . ناپلئون برای فرانسويها قهرمان است ، اما
آيا برای روسيه يا برای انگلستان هم قهرمان است ؟ البته نه . آنها حماسه‏
هستند ، ولی يك حماسه فردی از نوع خودخواهی . يك

ashkan
4th January 2009, 11:34 PM
حماسه بزرگ است يعنی يك خود خواهی بزرگ است ، يك خود پرستی بزرگ‏
است، يك جاه طلبی بزرگ است (در مقابل جاه طلبيهای كوچك، جاه طلبيهای‏
بزرگ هم در دنيا پيدا می‏شود) . اما اين حماسه‏ها ، حماسه‏های مقدس شمرده‏
نمی‏شوند .
حماسه مقدس مشخصات ديگری دارد كه عرض می‏كنم ، مشخصاتی كه به موجب‏
آنها ديگر ناپلئون و اسكندر نمی‏توانند حماسه مقدس باشند . حماسه مقدس‏
آن كسی است كه روحش برای خود موج نمی‏زند . برای نژاد خود موج نمی‏زند ،
برای ملت خود موج نمی‏زند ، برای قاره يا مملكت خود موج نمی‏زند ، او
اساسا چيزی را كه نمی‏بيند شخص خود است ، او فقط حق‏وحقيقت را می‏بيند و
اگر خيلی كوچكش بكنيم بايد بگوئيم بشريت را می‏بيند . اين آيه قرآن يك‏
آيه حماسی است :
« قل يا اهل الكتاب تعالوا الی كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا
الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله »( 1 )
. ای اهل كتاب ، ای كسانی كه ادعای مذهب داريد ! بيائيد با همديگر يك‏
سخن داشته باشيم ، بيائيد خودمان را فراموش كنيم و فقط عقيده را ببينيم‏
، بيائيد در راه يك عقيده خود را فراموش كنيم ، بيائيد يك سخن را ايده‏
خودمان قرار بدهيم ، « الا نعبد الا الله »جز خدا هيچ




پاورقی :
1 - سوره آل‏عمران آيه 64 ، ای اهل كتاب بيائيد از آن كلمه حق كه ميان‏
ما و شما يكسان است پيروی كنيم كه بجز خدا هيچكس را نپرستيم و برخی ،
برخی ديگر را به ربوبيت تعظيم نكنيم .

ashkan
4th January 2009, 11:35 PM
موجودی را قابل پرستش ندانيم : « و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون‏
الله غ، بيائيد استثمار را ملغی كنيم ، استعباد را ملغی كنيم ، بشر پرستی‏
را ملغی كنيم ، عدل و مساوات را در ميان بشريت بياوريم . نگفت قوم من‏
، قوم تو ، با هم همدست شويم و پدر يك قوم ديگر را در بياوريم ، اين‏
حرفها نيست . پس يك جهت كه اين حماسه مقدس می‏شود اين است كه هدفش‏
مقدس و پاك و منزه است ، مثل خورشيد عالمتاب است كه بر همه مردم و
بر همه جهانيان می‏تابد .
دومين جهت تقدس اينگونه قيامها و نهضتها اين است كه در شرايط خاصی‏
كه هيچكس گمان [ وقوع آن را ] نمی‏برد قرار گرفته‏اند ، يعنی يك مرتبه در
يك فضای بسيار بسيار تاريك و ظلمانی يك شعله حركت می‏كند ، شعله‏ای در
يك ظلمت مطلق . فرياد عدالتی است در يك استبداد و ستم مطلق ، جنبشی‏
است در يك سكون ، در حالی كه همه ساكن و مرعوبند ، كلام و سخنی است در
يك خاموشی مرگبار .
به عنوان مثال نمرودی پيدا می‏شود كه يك مرد باقی نمی‏گذارد . و در همين‏
زمان نهضت مقدس ابراهيم صورت می‏گيرد . « ان ابراهيم كان امة قانتا
(1) ، و يا فرعونی پيدا می‏شود و همان‏طوری كه قرآن می‏فرمايد : « ان فرعون‏
علا فی الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبح ابنائهم و يستحيی‏
نسائهم »( 1 ) ، و در همين عصر موسی ای




پاورقی :
1 - سوره نحل ، آيه . 120
2 - سوره قصص ، آيه 4 ، همانا فرعون در زمين تكبر و گردنكشی آغاز كرد
و ميان اهل آن سرزمين تفرقه و اختلاف افكند و طايفه‏ای را سخت ضعيف و
ذليل كرد . پسرانشان را می‏كشت و زنانشان را زنده می‏گذاشت .

ashkan
4th January 2009, 11:35 PM
پيدا می‏شود . و يا در عصر بعثت خاتم‏الانبياء ( ص ) كه تمام دنيا در
ظلمت و خاموشی و هرج و مرج و فساد فرو رفته است ، ناگهان فرياد « قولوا
لا اله الا الله تفلحوا » بلند می‏شود .
دولت اموی است ، تمام نيروها را به نفع خودش تجهيز كرده است ، حتی‏
نيروی مذهب را . باين ترتيب كه محدثين از خدابی‏خبر را استخدام كرده و
به آنها پول می‏دهد تا به نفع او حديث جعل كنند . می‏گويند يك عالم اموی‏
گفته است : ان الحسين قتل بسيف جده ( 1 ) ، حسين ( ع ) با شمشير جدش‏
كشته شد ، و منظور او اين بوده است كه حسين ( ع ) به حكم دين جدش كشته‏
شد . ولی من می‏گويم اين حرفها به معنی ديگری درست است و آن اينكه‏
بنی‏اميه توانسته بودند اسلام را آنچنان استثمار و استخدام و منحرف بكنند
كه يك عده مردم از خدابی‏خبر به عنوان جهاد و خدمت به اسلام به جنگ حسين‏
( ع ) بيايند . و كل يتقربون الی‏الله بدمه ( 2 ) ، بعد از شهادت‏
اباعبدالله ( ع ) به شكرانه اين عمل چندين مسجد ساخته شد . ببينيد ظلمت‏
و تاريكی چقدر بوده است !
آن وقت شعله‏ای مانند شعله‏حسينی در يك چنين شرايطی پيدا می‏شود .
شرايطی كه نوشته‏اند اگر يك نفر می‏خواست يك جمله درباره علی عليه‏السلام‏
روايت بكند ، مثلا بگويد من از پيغمبر ( ص ) چنين چيزی را درباره علی (
ع ) شنيدم ، يا می‏خواهم فلان قضيه يا فلان خطبه رااز علی ( ع ) نقل بكنم ،




پاورقی :
1 - مقتل الحسين، مقرم ص‏6، عبارتی است از ابوبكربن ابن العربی اندلسی‏
در عواصم ص . 232
2 - بحارالانوار ، ج 44 ، ص . 298

ashkan
4th January 2009, 11:35 PM
می‏رفتند در صندوقخانه‏ها ، درها را از پشت می‏بستند ، بعد كسی كه می‏خواست‏
جمله را نقل كند ، طرف را قسمهای مؤكد می‏داد كه من به اين شرط برای تو
نقل می‏كنم كه آن را برای احدی نقل نكنی ، مگر برای كسی كه به اندازه‏
خودت قابل اعتماد باشد ، و تو هم او را به همين اندازه قسم بدهی كه برای‏
شخص غير قابل اعتماد نقل نكند .
سومين جهت تقدس نهضت حسينی اين است كه در آن يك رشد و بينش‏
نيرومند وجود دارد . يعنی اين قيام و حماسه از آن جهت مقدس است كه‏
قيام كننده چيزی را می‏بيند كه ديگران نمی‏بينند ، همان مثل معروف ، آنچه‏
را كه ديگران در آينه نمی‏بينند او در خشت خام می‏بيند . اثر كار خودش را
می‏بيند ، منطقی دارد مافوق منطق افراد عادی ، مافوق منطق عقلائی كه در
اجتماع هستند . ابن‏عباس ، ابن‏حنفيه ، ابن‏عمر و عده زيادی در كمال خلوص‏
نيت ، حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را از رفتن به كربلا نهی می‏كردند ، آنها
روی منطق خودشان حق داشتند ، ولی حسين ( ع ) چيزی را می‏ديد كه آنها
نمی‏ديدند . نه آنها به اندازه حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) خطر را احساس‏
می‏كردند و نه می‏توانستند بفهمند كه چنين قيامی در آينده چه آثار بزرگی‏
دارد . اما او بطور واضح می‏ديد . چندين بار گفت : به خدا قسم اينها مرا
خواهند كشت ، و به خدا قسم كه با كشته شدن من ، اوضاع اينها زيرورو
خواهد شد . اين بينش قوی اوست .
حسين‏بن‏علی عليهماالسلام يك روح بزرگ و يك روح مقدس است . اساسا روح‏
كه بزرگ شد ، تن به زحمت می‏افتد ، و روح كه كوچك شد ، تن آسايش پيدا
می‏كند . اين خود يك حسابی است . اين عباسها

ashkan
4th January 2009, 11:36 PM
بيايند نهی بكنند ، مگر روح حسين ( ع ) اجازه می‏دهد . متنبی شاعر معروف‏
عرب شعر خوبی دارد ، می‏گويد :


و اذا كانت النفوس كبارا تعبت فی مرادها الاجسام
( 1 )
می‏گويد وقتی كه روح بزرگ شد ، جسم و تن چاره‏ای ندارد جز آنكه به دنبال‏
روح بيايد ، به زحمت بيفتد و ناراحت شود . اما روح كوچك به دنبال‏
خواهشهای تن می‏رود ، هر چه را كه تن فرمان بدهد اطاعت می‏كند . روح كوچك‏
بدنبال لقمه برای بدن می‏رود ، اگر چه از راه دريوزگی و تملق و چاپلوسی‏
باشد . روح كوچك دنبال پست و مقام می‏رود ولو با گروگذاشتن ناموس باشد
، روح‏كوچك تن به هر ذلت و بدبختی می‏دهد برای اينكه می‏خواهد در خانه‏اش‏
فرش يا مبل داشته باشد ، آسايش داشته باشد ، خواب راحت داشته باشد .
اما روح بزرگ به تن نان‏جو می‏خوراند ، بعد هم بلندش می‏كند و می‏گويد
شب‏زنده‏داری كن . روح بزرگ وقتی كه كوچكترين كوتاهی در وظيفه خودش‏
می‏بيند ، به تن می‏گويد اين سر را توی اين تنور ببر تا حرارت آن را
احساس كنی و ديگر در كار يتيمان و بيوه‏زنان كوتاهی نكنی ( 2 ) .
روح بزرگ آرزو می‏كند كه در راه هدفهای الهی و هدفهای بزرگ خودش كشته‏
شود . فرقش شكافته می‏شود ، خدا را شكر می‏كند ( 3 ) .




پاورقی :
1 - ديوان‏متنبی ، جزء دوم ص 267 چاپ مكتب دارالبيان بغداد .
2 - اشاره به علی عليه‏السلام و آن داستان معروف دارد .
3 - اشاره به علی عليه‏السلام است كه پس از شكافته شدن فرق مباركش ندا
در داد : فزت و رب الكعبه » ، قسم به خدای كعبه كه رستگار شدم .

ashkan
4th January 2009, 11:36 PM
روح وقتی كه بزرگ شد ، خواه‏ناخواه بايد در روز عاشورا سيصد زخم به بدنش‏
وارد شود . آن تنی كه در زير سم اسبها لگدمال می‏شود ، جريمه يك روحيه‏
بزرگ را می‏دهد ، جريمه يك حماسه را می‏دهد ، جريمه حق‏پرستی را می‏دهد ،
جريمه روح شهيد را می‏دهد .



و اذا كانت النفوس كبارا تعبت فی مرادها الاجسام

وقتی كه روح بزرگ شد به تن می‏گويد من می‏خواهم به اين خون ارزش بدهم .
شهيد به چه كسی می‏گويند ؟ روزی چقدر آدم كشته می‏شوند ، مثلا هواپيما سقوط
می‏كند و عده‏ای كشته می‏شوند ، چرا به آنها شهيد نمی‏گويند ؟ چرا دور كلمه‏
شهيد را هاله‏ای از قدس گرفته است ؟ چون شهيد كسی است كه يك روح بزرگ‏
دارد ، روحی كه هدف مقدس دارد ، كسی است كه در راه عقيده كشته شده‏
است ، كسی است كه برای خودش كار نكرده است ، كسی است كه در راه حق و
حقيقت و فضيلت قدم برداشته است . شهيد به خون خودش ارزش می‏دهد ،
همان طور كه مثلا يك نفر به ثروت خودش ارزش می‏دهد و به جای آنكه‏
ثروتش در بانكها ذخيره باشد ، آن را در يك راه خير مصرف می‏كند كه هر
يك ريالش با مقياس معنا بيش از صدها هزار ريال ارزش داشته باشد ،
ثروت خود را به صورت يك مؤسسه عام‏المنفعه مفيدفرهنگی ، مذهبی و اخلاقی‏
در می‏آورد و با اين عمل به آن ارزش می‏دهد . ديگری به فكر خودش ارزش‏
می‏دهد ، به خودش زحمت می‏دهد و يك كتاب مفيد و اثر علمی به وجود
می‏آورد . ديگری به ذوق فنی خودش ارزش می‏دهد و صنعتی را در اختيار بشر
قرار می‏دهد .

ashkan
4th January 2009, 11:37 PM
ديگری به خون خودش ارزش می‏دهد ، در راه رفاه بشريت ، خون خودش را
فدا می‏كند . كداميك بيشتر خدمت كرده‏اند ؟ شايد خيال بكنيد علماء يا
مخترعين و مكتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت كرده‏اند ، خير ،
هيچكس به اندازه شهداء به بشريت خدمت نكرده است . چون آنها هستند كه‏
راه را برای ديگران باز می‏كنند و برای بشر آزادی را به هديه می‏آورند ،
آنها هستند كه برای بشر محيط عدالت به وجود می‏آورند كه دانشمندان به كار
دانش خود مشغول باشد ، مخترع با خيال راحت بكار اختراع خودش مشغول‏
باشد ، تاجر تجارت بكند ، محصل درس بخواند و هر كسی كار خودش را انجام‏
بدهد . اوست كه محيط را برای ديگران به وجود می‏آورد . مثل آنها مثل چراغ‏
و مثل برق است . اگر چراغ يا برق نباشد ما و شما چكار می‏توانيم انجام‏
دهيم ؟
قرآن كريم پيغمبر ( ص ) را تشبيه به يك چراغ می‏كند ، بايد چراغ باشد
تا ظلمتها از ميان برود و هر كسی بتواند بكار خودش مشغول باشد . چقدر
عالی گفته است اين شاعره زمان ما پروين‏اعتصامی ، خدايش بيامرزد . از
زبان شاهدی و شمعی می‏گويد : يك شاهد ، يك محبوب ، يك زيباروی مورد
توجه ، يك شب تا صبح در كنار شمعی نشست ، هنرنمائيها كرد ، گلدوزيها
كرد ، صنعتی بخرج داد ، همين كه از كارهايش فارغ شد ، رو كرد به شمع و
گفت ، نمی‏دانی من ديشب چه كارها كردم .



شاهدی گفت به شمعی كامشب در و ديوار مزين كردم

ashkan
4th January 2009, 11:39 PM
ديشب از شوق نخفتم يكدم دوختم جامه و بر تن كردم كسی ندانست چه سحرآميزی به پرند از نخ و سوزن كردم تو بگرد هنر من نرسی زانكه من بذل سر و تن كردم يعنی برای سر و تن خودم هنر بذل كردم . شمع هم به او جواب داد :
شمع خنديد كه بس تيره شدم تا زتاريكيت ايمن كردم پی پيوند گهرهای تو بس گهر اشك بدامن كردم تو می‏گوئی كه من تا صبح گوهرها را بهم دوختم ، ولی اين گوهر اشك من‏
بود كه تا صبح ريخت تا تو توانستی آن گوهرها را در يك رشته بكشی و به‏
گردن خود بيندازی .
خرمن عمر من ارسوخته شد حاصل شوق تو خرمن كردم من آن كسی هستم كه تا صبح سوختم و تابيدم تا تو به هدف و مقصدت رسيدی‏
، بعد می‏گويد :
كارهايی كه شمردی بر من تو نكردی ، همه را من كردم


ابن‏سينا قانون ننوشت ، محمدبن‏زكريا الحاوی ننوشت ، سعدی ذوق خودش را
در بوستان و گلستان نشان نداد ، مولوی همين‏طور ، مگر از پرتو شهداء ، از
آنهائی كه تمدن عظيم اسلامی را پايه‏گذاری كردند ، موانع را از سر راه‏
بشريت برداشتند ، از آنهائی كه مثل شعله‏هائی در يك ظلمتهائی درخشيدند و
جان خودشان را فدا كردند ، از آنهائی كه سراسر وجودشان حماسه الهی بود ،
سراسر وجودشان





پاورقی :
1 - ديوان پروين‏اعتصامی چاپ هفتم ص . 163

ashkan
4th January 2009, 11:40 PM
حق‏خواهی و حق‏پرستی بود ، آنهائی كه پرچم توحيد را در دنيا به اهتزاز
درآوردند و مستقر كردند ، آنهائی كه منادی عدالت بودند ، منادی حريت و
آزادی بودند . ما و شما كه اينجا نشسته‏ايم مديون قطرات خون آنها هستيم ،
مديون حماسه‏های آنها هستيم . حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) سراسر وجودش‏
حماسه است .
روانشناسها خصوصا كسانی كه بيوگرافی می‏نويسند ، كوشش می‏كنند برای‏
روحيه‏ها يك كليد شخصيت پيدا كنند . می‏گويند شخصيت هر كس يك كليد
معين دارد ، اگر آن را پيدا بكنيد سراسر زندگی او را می‏توانيد توجيه‏
بكنيد . البته بدست آوردن كليد شخصيت افراد خيلی مشكل است ، خصوصا
شخصيتهای خيلی بزرگ . عباس‏محمودعقاد دانشمند متفكر مصری ، كتابی نوشته‏
بنام عبقريةالامام و در اين كتاب اظهار نظر می‏كند كه : من كليد شخصيت‏
علی را در فروسيت جستجو و پيدا كردم . علی ، مردی است كه در سراسر
زندگيش چه در ميدان جنگ ، چه در محيط خانواده ، چه در محراب عبادت ،
چه در مسند حكومت و در هر جائی ، روح مردانگی وجود دارد . فروسيت يعنی‏
مردانگی ، و مردانگی مافوق شجاعت است . او می‏گويد كليد شخصيت علی ،
مردانگی است . ملای‏رومی حدود هفتصدسال قبل از او به اين نكته پی برده‏
بوده است كه در علی ، چيزی بالاتر از شجاعت وجود دارد .
در آن داستان معروف وقتی علی عليه‏السلام دشمنش را به زمين زد و خواست‏
او را بكشد ، آن مرد آب دهان خود را به صورت علی ( ع ) انداخت‏

ashkan
4th January 2009, 11:41 PM
و علی ( ع ) در آن لحظه او را نكشت و برخاست و قدم زد و بعد كه آمد سر
او را ببرد آن مرد سؤال كرد : چرا اول مرا نكشتی ؟ گفت چون من تحت‏
تأثير غضب خودم قرار گرفتم و نمی‏خواستم دستم حركت بكند در حالی كه خشم‏
خودم هم تأثير داشته باشد ، بلكه می‏خواستم تو را در راه رضای خدا و
هدفهای كلی خلقت كشته باشم . مولوی اين داستان را خيلی عالی به نظم‏
درآورده است . اين نظم دو بيت دارد كه به نظر من بهتر از اين در مدح‏
علی ( ع ) گفته نشده است ، می‏گويد :



تو ترازوی احدخو بوده‏ای بل زبانه هر ترازو بوده‏ای در شجاعت شير ربانيستی در مروت خود كه داند كيستی


در بيت دومش كه مورد نظر من است می‏گويد :
در شجاعت ، تو اسدالله هستی اما در مروت و مردانگی كه ما فوق شجاعت‏
است ، هيچكس نمی‏تواند تو را توصيف بكند ، تو مافوق توصيف هستی . اين‏
مرد مصری هم به اينجا رسيده است كه به عقيده او كليد شخصيت علی ( ع )
مروت است ، مروئت است ، فروسيت است .
ادعای اينكه كسی بگويد من كليد شخصيت كسی مانند علی ( ع ) يا
حسين‏بن‏علی ( عليهماالسلام ) را بدست آورده‏ام ، انصافا ادعای گزافی است ،
و من جرأت نمی‏كنم چنين سخنی بگويم ، اما اين قدر می‏توانم ادعا بكنم كه‏
در حدودی كه من حسين ( ع ) را شناخته و تاريخچه زندگی او را خوانده‏ام و
سخنان او را كه متاسفأنه بسياركم به دست ما رسيده است ( 1 ) به دست‏




پاورقی :
1 - علت اينكه مقدار كمی از سخنان حسين عليه‏السلام بدست ما رسيده اين‏
است كه عصر اموی ، عصر اختناق و سانسور درباره علی ( ع ) و >

ashkan
4th January 2009, 11:43 PM
ولاح بحكمتی نورالهدی فی ليال فی الضلالة مدلهمه يريد الجاحدون ليطفؤن و يابی الله الا ان يتمه


( 1 )
سخنان بسيار محدودی كه از حسين عليه‏السلام به ما رسيده همين طور است .
اينها مربوط به حادثه عاشورا هم نيست ، مربوط به قبل از آن است و ربطی‏
به آنجا ندارد . سخن ديگر از او اين است : « موت فی عز خير من حياش فی‏
ذل » مردن با عزت و شرافت از زندگی با ذلت بهتر است . جمله ديگری كه‏
باز از او نقل كرده‏اند اين است : « ان جميع ما طلعت عليه الشمس فی‏
مشارق الارض و مغاربها ، بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولی من اولياء
الله و اهل المعرفة بحق الله كفيئی الظلال » ( 2 ) ضمنا شما از اينجا
بفهميد يك مردی كه حماسه الهی است فرقش با ديگران چيست ؟ می‏گويد جميع‏
آنچه خورشيد بر آن طلوع می‏كند ، تمام دنيا و مافيها ، دريای آن و خشكی آن‏
، كوه و دشت آن در نزد كسی كه با خدای خودش آشنائی دارد و عظمت الهی‏
را درك كرده است و در پيشگاه الهی سر سپرده است ، مثل يك سايه است .
بعد اين‏طور ادامه می‏دهد : « الا حر يدع هذه اللماظة لاهلها » ( 3 ) آيا يك‏
آزادمرد پيدا نمی‏شود كه به دنيا و مافيهای آن بی‏اعتناء باشد ؟ دنيا و
مافيها برای انسانی كه بخواهد خود را برده و بنده آن بكند ، به آن طمع‏
داشته باشد و آن را هدف كار خودش قرار بدهد ، مثل لماظه است می‏دانيد
لماظه چيست ؟ آدم وقتی غذا می‏خورد ، لای دندانهايش






پاورقی :
1 - بحارالانوار ، ج 44 ، ص . 194
2 و 3 - لمعة من بلاغةالحسين ، ص 95 ، به نقل از نفس‏المهوم
حاج‏شيخ‏عباس‏قمی .

ashkan
4th January 2009, 11:44 PM
يك چيزهايی ، مثلا يك تكه گوشتی باقی می‏ماند كه با خلال آن را درمی‏آورد ،
همان را لماظه می‏گويند . يزيد و ملك يزيد و دنيا و مافيهايش در منطق‏
حسين عليه السلام لماظه هستند . بعد می‏گويد ، ايهاالناس در دنيا بجز خدا
چيزی پيدا نمی‏شود كه اين ارزش را داشته باشد كه شما جان و نفس خودتان‏
را به آن بفروشيد ، خودتان را نفروشيد ، آزاد مرد باشيد ، خودفروش‏
نباشيد .
جمله‏ای ديگر : « الناس عبيدالدنيا » مردم را به حالت بردگی و
بندگيشان اين طور تحقير می‏كند كه عيب مردم اين است كه بنده‏دنيا هستند ،
برده‏صفت هستند ، بنده مطامع خودشان هستند . روی همين جهت ، دين كه جوهر
آزادی است و انسان را از غير خدا آزاد و بنده حقيقت می‏كند ، در عمق‏
روحشان اثر نگذاشته است « و الدين لعق علی السنتهم يحوطونه ما درت‏
معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون » ( 1 ) .
ابوذر غفاری را عثمان تبعيد می‏كند و اعلام می‏كند كه احدی حق ندارد اين‏
مرد را كه از نظر حكومت مجرم است مشايعت كند . ولی علی ( ع ) اعتنا به‏
اين فرمان خليفه نمی‏كند كند و خودش و حسن و حسين ( عليهماالسلام ) او را
مشايعت می‏كنند . هر كدام از آنها جمله‏هائی دارند ، حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) هم جمله‏ای دارد كه مبين پرتو روحش است . ابوذر شيعه علی‏
( ع ) است و در سنين عمری مانند سنين علی ( ع ) ، و شايد هم از علی ( ع‏
) بزرگتر باشد لذا




پاورقی :
1 - تحف العقول ، ص 250 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 231 و مقتل الحسين‏
خوارزمی ، ص 237 ، و فی رحاب ائمةاهل‏البيت ، ج 3 ، ص . 101

ashkan
4th January 2009, 11:46 PM
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم كفی بك ذلا ان تعيش و ترغما (1)


به من می‏گوئيد نرو ، ولی خواهم رفت . می‏گوئيد كشته می‏شوم ، مگر مردن‏
برای يك‏جوانمرد ننگ است ؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست‏
باشد و بخواهد برای آقائی و رياست كشته بشود كه می‏گويند به هدفش نرسيد
. اما برای آن كسی كه برای اعلای كلمه حق و در راه حق كشته می‏شود كه ننگ‏
نيست . چرا كه در راهی قدم برمی‏دارد كه صالحين و شايستگان بندگان خدا
قدم برداشته‏اند .
پس چون در راهی قدم بر می‏دارد كه با يك آدم هلاك شده بدبخت و
گناهكار مثل يزيد مخالفت می‏كند بگذار كشته بشود . شما می‏گوئيد كشته‏
می‏شوم ، يكی از اين دو بيشتر نيست : يا زنده می‏مانم يا كشته می‏شوم .
« فان عشت لم اندم » اگر زنده ماندم ، كسی نمی‏گويد تو چرا زنده ماندی .
« و ان مت لم الم‏» و اگر در اين راه كشته بشوم ، احدی در دنيا مرا ملامت‏
نخواهد كرد اگر بداند كه من در چه راهی رفتم ،

كفی بك ذلا ان تعيش و ترغما
، برای بدبختی و ذلت تو كافی است كه زندگی بكنی اما دماغت را به خاك‏
بمالند . باز می‏بينيد كه حماسه

پاورقی :

، ص 69 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 217 و بحارالانوار ، ج 45 ، ص 238 و
ارشادشيخ‏مفيد ، ص 225 ، در اين سه كتاب آخر ، اين ابيات بغير از بيت‏
سوم و در كتاب اعلام‏الوری ص 230 بغير از بيت سوم و چهارم ذكر شده است. 1 - فی رحاب ائمةاهل‏البيت ، ج 3 ، ص 97 و مناقب ابن‏شهرآشوب ، ج 4

ashkan
4th January 2009, 11:48 PM
است . در بين راه نيز خطابه می‏خواند و می‏فرمايد : « الا ترون ان الحق لا
يعمل به و ان الباطل لا يتناهی عنه » ( 1 ) ، بعد در آخرش می‏فرمايد :
« انی لا اری الموت الا سعادش و لا الحيوش مع الظالمين الا برما » ( 2 ) من‏
مردن را برای خودم سعادت ، و زندگی با ستمگران را موجب ملامت می‏بينم .
اگر بخواهم همه سخنان او را بيان كنم طولانی می‏شود . می‏پردازم به شب‏
عاشورا و به نكته‏ای اشاره می‏كنم كه معمولا به اين نكات كمتر توجه می‏كنيم‏
.
هر كس ديگری ، هر شخصيت تاريخی ، در شرايطی قرار بگيرد كه حسين‏بن‏علی‏
عليهما السلام در شب عاشورا قرار گرفت ، يعنی در شرايطی كه تمام راههای‏
قوت و غلبه ظاهری بر دشمن بر او بسته باشد ، و قطعا بداند كه خود و
اصحابش بدست دشمن كشته می‏شوند ، در چنين شرايطی زبان به شكايت باز
می‏كند و اين را تاريخ گواهی می‏دهد . جملاتی می‏گويند نظير : تف بر اين‏
روزگار ، افسوس كه طبيعت با من مساعدت نكرد . می‏گويند وقتی ناپلئون در
مسكو دچار آن حادثه شد ، گفت : افسوس كه طبيعت چند ساعت با من‏
مخالفت كرد . ديگری دستش را بهم می‏زند و می‏گويد : روی تو ای روزگار
سياه باد كه ما را به اين شكل در آوردی .




پاورقی :
1 و 2 - بحارالانوار ، ج 44 ، ص 381 و تحف‏العقول ، ص 176 و اللهوف ،
ص 33 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 232 و تاريخ طبری ، ج 6 ، ص 229 و
تاريخ ابن‏عساكر ، ج 4 ، ص 333 و كشف الغمه ، ج 2 ، ص . 32

ashkan
4th January 2009, 11:49 PM
بردگان فرار می‏كنم . مردانه مقاومت می‏كنم تا كشته بشوم . آن ساعتهای آخر
، اباعبدالله ( ع ) باز همان است . باور نكنيد كه اباعبدالله اين جمله‏
را گفته باشد : « اسقونی شربة من الماء فقد نشطت كبدی » . من كه اين‏
جمله را در جائی نديده‏ام ، حسين ( ع ) اهل اين‏جور درخواستها نبود ، بلكه‏
او در مقابل لشكر دشمن می‏ايستد و فرياد می‏كند : « الا و ان الدعی ابن‏
الدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يابی الله‏
ذالك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و ظهرت » ( 1 )
مردم كوفه ! آن ناكس پسر ناكس ، آن زنازاده پسر زنازاده ، امير شما ،
فرمانده كل شما ، آن كسی كه شما به فرمان او آمده‏ايد به من گفته است كه‏
از اين دو كار يكی را انتخاب كن يا شمشير ، يا تن به ذلت دادن ، آيا من‏
تن به ذلت بدهم ؟ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم ! ما تن خودمان را در
جلوی شمشيرها قرار می‏دهيم ولی روح خودمان را در جلوی شمشير ذلت هرگز
فرود نمی‏آوريم . خدای من كه در راه رضای او قدم بر می‏دارم راضی نيست و
می‏گويد نكن ، پيغمبر ( ص ) كه وابسته به مكتب او هستم ، می‏گويد نكن ،
آن دامنهايی كه من در آنها بزرگ شده‏ام ، دامن علی ( ع ) كه روی زانوی او
نشسته‏ام به من می‏گويد تن به ذلت نده .
اين يك حماسه است اما نه يك حماسه شخصی يا قومی . در




پاورقی :
1 - اللهوف ، ص 47 ، مقتل الحسين خوارزمی ، ج 2 ، ص 76 و تاريخ شام‏
ابن عساكر، ج 4 ، ص 333 و نفس المهموم ، ص 149، ملحقات احقاق الحق، ج‏
11 ، ص 624 و 625 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 287 و تحف العقول، ص 174.

ashkan
4th January 2009, 11:49 PM
آن منيت نيست ، در آن خود پرستی نيست ، خدا پرستی است. در روز عاشورا
حسين عليه‏السلام حد آخر مقاومت را هم می‏كند ، ديگر وقتی است كه به كلی‏
توانايی از بدنش سلب شده است . يكی از تيراندازان ستمكار تير زهرآلودی‏
را به كمان می‏كند و بسوی اباعبدالله ( ع ) می‏اندازد كه در سينه
اباعبدالله ( ع ) می‏نشيند و آقا ديگر بی‏اختيار روی زمين می‏افتد . چه‏
می‏گويد ؟ آيا در اين لحظه تن به ذلت می‏دهد ؟ آيا خواهش و تمنا می‏كند ؟
نه ، بلكه بعد از گذشت اين دوره جنگيدن رويش را بسوی همان قبله‏ای كه از
آن هرگز منحرف نشده است می‏كند و می‏فرمايد : « رضا بقضائك و تسليما
لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين » ( 1 ) اين است حماسه الهی‏
، اين است حماسه انسانی .
و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آله‏
الطاهرين .




پاورقی :
1 - نظير اين عبارت در قمقام زخار صفحه 463 و مقتل‏الحسين ، مقرم ، ص‏
357 ذكر شده است .

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد